شهروند ۱۲۵۶ پنجشنبه ۱۹ نوامبر ۲۰۰۹
یکی دیگر از هنرمندان برجسته ی تئاتر ایران رفت. به گزارش بی بی سی، جمشید لایق، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران، روز پنجشنبه ۲۱ آبان بر اثر ایست قلبی در بیمارستانی در تهران درگذشت

او که هنگام مرگ ۷۸ سال داشت به علت عارضه قلبی در بیماستان قلب تهران بستری بود.

جمشید لایق در سال ۱۳۱۰ در جنوب تهران متولد شد. در سال ۱۳۴۱ از هنرستان هنرپیشگی تهران دیپلم گرفت و سپس ا
ز دانشکده هنرهای زیبای تهران فارغ التحصیل شد.


در پیش از انقلاب ایران عمده فعالیت او در تئاتر بود و در نمایشهایی به کارگردانی علی نصیریان و رکن الدین خسروی بر روی صحنه رفت.

با این حال در آن سالها او در تعدادی از فیلمهای متفاوت از جریان فیلمسازی تجاری سینمای ایران از جمله رگبار و کلاغ (بهرام بیضایی)، دایره مینا (داریوش مهرجویی)، پسر ایران از مادرش بی خبر است (فریدون رهنما) و خواستگار (علی حاتمی) بازی کرد.

او نخستین بار در فیلم رگبار مقابل دوربین سینما حضور یافت و در سالهای بعدی فعالیتش در سینما، چهار بار دیگر در فیلمهای کلاغ، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی با بیضایی همکاری کرد.

در سالهای نخستین پس از انقلاب او در سه سریال تلویزیونی مطرح اوایل دهه ۶۰ یعنی سربداران، سلطان و شبان و هزاردستان بازی کرد.

مقام خزانه داری، نقشی بود که لایق در سریال سلطان و شبان بازی کرد؛ سریال محبوب و پر تماشاگری که جمشید لایق و بسیاری دیگر از بازیگران آن را به بینندگان تلویزیون شناساند.

عمده بازیگران این مجموعه تلویزیونی همچون جمشید لایق عمدتاً از هنرپیشگان قدیمی تئاتر بودند و کمتر برای بینندگان تلویزیون شناخته شده بودند.

بازی در شخصیت “قلی خان” (راهزنی که پس از توبه نگهبان کاروان شده بود) در سریال روزی روزگاری شاید مشهورترین نقشی بود که او در سالهای ۱۳۷۰ بازی کرد.

جمشید لایق در سالهای آخر به دلیل بیماری کم کار شده بود و هر از گاهی در نمایش یا فیلمی بازی می کرد.

سگ کشی (۱۳۷۹) آخرین فیلم سینمایی بود که لایق در آن بازی کرد و آخرین حضور او بر روی صحنه تئاتر به اوایل سالهای ۱۳۸۰ باز می گردد.


جعفر والی هنرمند بزرگ تئاتر و سینما در مطلبی با عنوان “سایه به سایه” از یار دیرینه اش چنین نوشته است:

همراهی من و جمشید لایق از سال ۱۳۳۳ آغاز شد و تا همین اواخر ادامه داشت. او نه فقط همکار، دوست و همراه من بود و همین همراهی‌ها نبود او را بیش از پیش برایم دردناک می‌کند. زمانی با لایق آشنا شدم که هنرستان می‌رفت و بعد از آن با هم با زنده یاد سرکیسیان آشنا شدیم و در اداره تئاتر مشغول شدیم.

کارهای صحنه‌ای مختلفی با هم داشتیم از اولین هایش؛ «بام‌ها و زیربام‌ها» غلامحسین ساعدی تا «شکارچی» و «ابراهیم توپچی». سایه به سایه همراه بودیم و با هم زندگی می‌کردیم. لایق دوست صمیمی من و نسبت به هنرش کاملاً متعصب بود. اخلاق او در کارش زبانزد همه بود و همه می‌دانستند که تا چه حد برای کارش ارزش و احترام قائل است.


جمشید لایق از دوران جوانی با مشکل پایش درگیر بود و در این سال‌ها مشکل پا منجر به کمردردش شده بود. همین درد کمر و پا به او این امکان را نمی‌داد که چندان در کارهای صحنه‌ای و تصویری حضور داشته باشد، اما علاقه لایق به کارش حتی در این سال‌ها هم با همان شدت سال‌های جوانی ادامه داشت و به این خاطر در این مدت به اقتضای توانایی جسمی‌اش سراغ تحقیق رفت و کتاب ارزشمندی درباره شاهین سرکیسیان منتشر کرد.

از مرگ لایق، دوست و همراه قدیمی‌ام غمگینم؛ زیرا سال‌های بسیاری را با هم گذرانده بودیم، امید به زندگی و حیات در او موج می‌زد. در آخرین دیدارم با او در بیمارستان بخش‌ای سی یو، همانند همیشه بزرگی کرد، با ورود ما نشست، از سال‌های دور صحبت کرد از عباس جوانمرد گفت و بیژن مفید. خاطره سال‌هایی را روایت کرد که سایه به سایه همراه یکدیگر بودیم. لحن و سلامتی او همسرش را متعجب و شاد کرده بود، همه شگفت زده بودیم و خوشحال. او از برنامه هایش می‌گفت، از اینکه بعد از خروج از بیمارستان چه کارهایی انجام خواهد داد، اما همه این‌ها شعله‌های پایانی لایق، دوست و همراه قدیمی‌ام بود.