طرح مسائل اتنیک در کشور ما  بسیار جدی تر و حیاتی تر از آن است که بتوان آن را کتمان ، انکار و یا تقبیح نمود. هر نوع اندیشه و یا تفکری در این راستا  تنها  به دامن زدن به منازعات  اتنیکی و  تعمیق هر چه بیشتر بحران ملی در آینده کشور خواهد انجامید هم چنانکه حکومت های گذشته نیز تاکنون در تلاش بوده اند با سرپوش گذاشتن بر واقعیت های موجود آن را در پشت  سپر سرکوب و کشتار هموطنانمان پنهان نمایند.  باید با طرح مطالبات از سوی جریانات اتنیکی به صورتی جدی و در سطحی ملی به تعامل نشست تا مسائلی نظیر جدایی طلبی که زمینه های نگرانی در سطح ملی را فراهم آورده است با مفاهمه  ملی حل و فصل گردد. موضوع اتنیک در ایران واقعیت دارد هم چنانکه تجزیه بخشهای زیادی از کشور ما  تاکنون واقعیت داشته است. کافی است نیم نگاهی به تاریخ کشورمان بیندازیم تا عمق بحران سیاسی را که در نتیجه تجزیه های مکررکشور به وجود آمده و تا امروز نیز ادامه یافته است  مشاهده کنیم . نتایج تجزیه بویژه از  دوران صفویه + عثمانیان  به بعد بسیار بیشتر قابل لمس است،  بنا بر این آنچه که در این مرحله حساس تاریخ کشورمان با آن روبرو هستیم محصول دوران تجزیه های مکرر کشور ما است، در این مرحله اما نمی توان از این بحران عبور کرد  بدون اینکه به راه حل اساسی آن اندیشید.

عوامل درونی و عوامل بیرونی ایجاد انگیزش های جدایی طلبانه در کشور

اگر تمام فاکتورها برای نشان دادن  عوامل و حل انگیزه های جدایی خواهانه از تک نگاه حاکمیت مرکزی  قرائت شود ناچارا یک گزینه به عنوان دشمن تجزیه طلب برای تثبیت استبداد و یک گزینه برای محو چنین انگیزه ای در نظر گرفته می شود. گزینه محو انگیزه، گزینه سرکوب دائمی است که کشور را همواره  در وضعیت نه جنگ و نه صلح یعنی به واقع جنگ دائمی داخلی نگه می دارد.  تداوم این شیوه سیاست (سرکوب) از این پس دیگر نه به نفع کشوراست و نه تضمینی برای حفظ تمامیت ارضی به حساب می آید. در این راستا  بدوا  علت های تجزیه در ایران باید بررسی شود، این که چگونه و چرا افغانستان از ایران تجزیه گردید،  بلوچستان به دو بخش تقسیم شد و چرا کردستان چهار پاره شد و سرزمین های شمالی ایران چگونه در تصرف دولت شوروی سابق قرار گرفت. مراجعه به تاریخ پاسخ روشنی به این سئوالات می دهد. تاریخ نشان می دهد که عوامل تجزیه به نقش دولت های مرکزی ایران، سیاست های استعمار انگلستان و سیاست اشغالگرانه عثمانیان و روسیه مربوط است.  شیوه های تجزیه های سرزمینی یا به صورت تهاجمی و با حمله دشمن و یا عمدتا با عقد قرارداد با حکومت های مرکزی ایران از موضع ضعف صورت گرفته است. در این تکه پاره کردن های سرزمینی اما مردمان ایران هیچگاه نقشی نداشته اند. حتی این رویداد تاریخی واقعیت دارد که پس از جدایی مردم و سرزمین های بخش های شمالی کشور موج مهاجرت  مردمانی که سلطه استالینیزم را نپذیرفتند به سوی ایران سرازیر شده بود و این واقعیت نیز وجود دارد که  در  پروسه تجزیه های مکرر کشور به دست عوامل ذکر شده فوق   نه مردم بلوچستان تمایل به  دو تکه شدن داشتند و نه مردم کردستان می خواستند  به چهار پاره  تقسیم شوند،  نه مردمان شمال ایران با روسیه قرارداد ترکمانچای امضاء کرده اند و نه  حتی نسل کنونی بر سر دریای خزر  و اخیرا  واگذاری سه منطقه استراتژیک کشور ما به چین به معامله نشست.

بنابر این نقش مردمان کشور در این میانه نقشی پاسیو از سر ناتوانی بوده است. آنها نه تصمیم به جدایی داشتند و نه توان تجزیه کردن،  به طور کلی در سراسر تاریخ ایران ملت ها نه در عرصه سیاسی و نه در عرصه اجتماعی هیچگاه نقشی موثر و تعیین کننده  نداشته اند ولی اساسا در طول تاریخ پس از تجزیه های مکرر، تفکر جدایی طلبانه به  موضوعی تبدیل شده که در هر بزنگاهی از هر سویی  جاری می شود. منبع  این  اندیشه که در برخی از نقاط کشور نیز نفوذ کرده است  بیش از آن که در داخل کشور باشد در  بیرون از مرزها  تقویت می شود.

در طول سه قرن تجزیه کشور تنها  زمان رضا شاه بود که از شتاب تجزیه کشور کاسته شد، اما  حذف وی از قدرت سیاسی نشان داد که  انگلستان نه تنها به تمایلات حوزه سیاسی در حفظ  منافع و حفظ تمامیت ارضی کشور ما علاقمند نیست، بلکه سرنوشت مردم و کشور ایران همچنان  باید توسط این کشور استعمارگر تعیین گردد،  حقی که غربی ها برای تمام ملت های جهان  به تصویب رساندند، اما همچنان خود سرنوشت آن ها را تعیین می کنند. آن چه دکتر مصدق برای حفظ منافع ایران در مقابل انگلستان انجام داد و منجر به حذف وی از  حوزه تعیین سرنوشت ملی گردید، دنباله سیاست ضد حقوق مردم ایران توسط کشورهای غرب و استعمار انگلیس بوده است. دلیل بیرونی سقوط سلطنت  محمد رضا پهلوی نیز تا حد زیادی به تمرد و دوری وی از غرب بویژه انگلستان بوده است. اکنون سئوال مهم این است  چرا حکومت ها  در کشور ما  باید توسط غرب و شرق عزل و نصب شوند؟  آیا این روند همچنان ادامه دارد؟

حضور نظامی آمریکا و اروپاییان در منطقه ادامه سیاست گذشته است و منافع طلبی سخن اول آن هاست. این سخن  تنها  زبان گفتمان نیست بلکه زبان  نظامی گری است، زبانی که بسیاری از دیکتاتورها از جمله جمهوری اسلامی به کار می گیرند تا بر  ملت های خود چیره شوند و بر منافع آنها تسلط یابند از این نظر تفاوتی بین منافع حکومت های مستبد و منافع کشورهای قدرتمند حاضر در منطقه وجود ندارد. در عرصه سیاست نظامیگری غرب در منطقه چه باید کرد؟  با سیاست نظامی گری حکومت مستبد حاکم بر کشور چه باید کرد! آیا منافع این کشورها در حفظ یک پارچگی کشور ما خواهد بود و یا  تجزیه ی دیگر باره بخشی از کشور ما، منافع آن ها را تامین خواهد نمود؟!

تعیین چنین استراتژی نباید تنها به تصمیم غرب بستگی پیدا کند. اگر به معضلات ملی توسط خود ایرانیان توجه نشود و نتوانند به عنوان نیروهای بالفعل و بالقوه به طور همبسته و متحد عمل نمایند هر طرحی از سوی کشورهای قدرتمند در منطقه و هر معامله ای از سوی جمهوری اسلامی قابل اجرا خواهد بود. به همین دلیل نیروهای دموکرات و ملی باید نسبت به حل معضلات ملی اقدام نمایند و به رفع  مشکلات تاریخی ای  بپردازند که تاکنون لاینحل باقی مانده است.  برای رفع مشکلات تاریخی باید به دو فاکتور بسیار مهم توجه شود:

الف-   ماهیت و  ساختار حکومت در ایران و

ب-  انگیزه های  جدایی خواهانه  اتنیکی،  تا روشن شود سطح و عمق بحران و معضلات ملی چقدر است.

از آن جایی که ارتباط این دو فاکتور بسیار عمیق است توضیح آن ها  به صورت جدا از هم  مسیر را  به زاویه غلطی  می کشاند.

 

تاثیر ساختار حکومت و انگیزه های جدایی طلبانه  برون نگر

نگرش مرکز گرایی مطلق و سرکوب دائمی در مقابل خواست و مطالبات جریانات اتنیک در کشور ما  در طول تاریخ آن قدر تداوم یافت تا موجب پیدایش احساس و در نتیجه تفکر ضد مرکز شده است. جمهوری اسلامی نمونه برجسته چنین حکومت مطلقه ای است که حتی حلقه تنفس برای مرکز نشینان را هم تنگ کرده است  تا چه رسد به مردمان مناطق دیگر و مرزنشینان کشور. بنا بر این بسیار بدیهی است  که باید خط روشنی بین حاکمیت مستبد و حقوق و مطالبات مردم ایران ترسیم نمود. به همین دلیل نیز موضوع و محور اصلی جریانات اتنیک بیش از آن که فرهنگی و زبانی باشد سیاسی است، سیاسی است چون باید دیگر حوزه ها را نیز متاثر از مطالبات خود نماید.

حکومت های مرکزی تاکنون در مقابل جریانات اتنیک  دارای نقش و نیروی واکنشی دفعی بوده اند، به عبارت روشن تر چون نسبت به خواست های مردم پاسخگو نبوده اند، نیروی دافع را از طریق سرکوب اعمال کرده اند. سرکوب مردم ترکمن صحرا در قلب کشور، و تهاجم وحشیانه به مردم کردستان از ابتدای انقلاب اسلامی نمونه ای از اعمال نیروی دافع بوده است. نیروی دافع از طریق  سرکوب دائمی و تحریک به دور شدن از مرکز،  مردم کردستان، بلوچستان، خوزستان  و سایر بخش های مرزی کشور را با تقویت دو انگیزه در آن ها روبرو ساخته است، اول مقاومت مسلحانه به دلیل عدم توجه  و پاسخگویی حکومت ها به مطالبات مردم  مناطق مرزی،  و دوم برداشتن نگاه از درون به بیرون از مرزها.

هرجه بر وسعت تهاجم از سوی مرکز افزوده شد، انگیزه دوری  نسبت به مرکز زیادتر شده و بر گرایشات ناسیونالیسم منطقه ای و نگاه به بیرون از مرزها افزوده شد. حکومت ها که خود را حافظ تمامیت ارضی می دانسته اند به جای حل معضلات اتنیک در کشور آن ها را در موضع دفاعی قرار داده و وادارشان نموده اند که در دفاع از خود به مقاومت  مسلحانه روی بیاورند. اتفاقا این مبارزه مسلحانه بود که هر چه بیشتر بر  رشد گرایشات ناسیونالسیم منطقه ای افزود.

این شیوه از اعمال سیاست سرکوب دولت مرکزی نسبت به جریانات اتنیکی در مناطق مرزی کشور به این معنی نیست که آن ها می توانسته اند سیاست دیگری به جز سرکوب اتخاذ نمایند. بلکه این شیوه به دلیل متمرکز بودن و انحصاری بودن قدرت در دست یک نفر و یا یک باند حکومتی همواره  و اجبارا به عنوان تنها روش در سیاست آن ها می بایست اعمال شود و راه مسالمت آمیز دیگری در بین نبوده است.  به این ترتیب نقطه ضعف محوری حوزه سیاسی کشور، تاکنون ساختار حکومت مرکزی بوده است که به شکل انحصاری و در حیطه اختیار اقلیتی در آمده که به  مانع اصلی در استیفای حقوق مردم در بخش های مختلف کشور تبدیل شده  و زمینه را برای رویکردی  برون نگر آماده نموده است.

 

عامل فرهنگ سیاسی جدا سازی درون نگر

ایران کشوری است که مردمانش آن را زنده نگه داشته اند و برایش تاریخساز ( زشت و زیبا ) بوده اند، بنا بر این انگیزه جدا سازی مردمان یک کشور از سرزمین و ملک  و خانه و کاشانه امری سفیهانه و نشان از یک نگاه فاشیستی  نسبت به مردمان کشور است . حکومتی که بر علیه مردم هر منطقه از کشور اقدام می کند، در واقع امر بر علیه کلیت کشور دشمنی می ورزد. درک این موضوع چندان مشکل نیست. مالک سرزمین ایران ملت ایران با تمام تنوعاتش است  و هر تعریفی به غیر از این بر خلاف آیین نامه ها و میثاق های بین المللی است. اما هستند عده ای در اپوزیسیون خارج از کشور که  از  ایران بجز خاک و صحرا و چمن و دمن نمی بینند و ظاهرا نیز دارای سند مالکیت  بر کشور هستند تا  برای مردمی( بخوان اقوام)  که برایشان نقش مستاجر دارند تعیین تکلیف نمایند!  حاملان چنین اندیشه ای حاضرند بر سر آبرو و اعتبار و جان  و مال مردم ایران با دشمنان آن ها به معامله بنشینند. این موضوع زمانی شفاف تر می شود که این عده  از  اپوزیسیون  ظاهرا کشور دوست، و جبرا  ضد مردم سئوال شود که اگر شیفته خاک کشور بوده اید چرا کشور را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح داده اید! مگر دلیل فرار  شما غیر از این است که دیگر منافع شما در کشوری که به آن عشق می ورزید تامین نمی شود و امنیت از شما توسط حکومت سلب شده است؟! آیا غیر از این است که با دشمن روبرو شده اید و از قید خاک و سرزمین گذشته اید؟!  باید از تجربه گریز میلیون ها ایرانی از کشور و سرزمین شان نتیجه قابل فهمی به دست بیاید. هرگاه منافع بخش و یا بخش هایی از جامعه توسط حکومت ها در خطر قرار گیرد  و مورد تهاجم قرار گیرند و زندگی بر آنان تلخ شود ترجیح می دهند زیر سلطه چنین حکومت هایی نباشند. این موضوع استثناء ندارد و می تواند به  طیف های گسترده و مختلف جامعه نیز تعمیم یابد.

براساس تعریف بین المللی از واژه  کشور، هر کشوری  با مردمانش تعریف می شود و تفکرضدیت با مردم کشور به طرفداری از خاک، تز بسیار غلط و بی ریشه ای است. غلط بودن این طرز تلقی ادعایی و ذهنیت مخرب عده ای از اپوزیسیون خارج کشور در این است که اگر ایران در شرایط بحرانی تجزیه قرار گیرد و خاک کشور مورد تعدی دشمنان (بخوان اقوام ایران بویژه کردستان ایران)قرار گیرد با جمهوری اسلامی بیعت می کنند!

اکنون باید پرسید مگر جمهوری اسلامی که یک حکومت ضد ملی و ضد حقوق ملت است به چه کار دیگری مشغول است؟ هم مردم را سرکوب می کند، هم آن ها را از کشور بیرون می راند، و هم ثروت کشور را به تاراج می برد و هم سرزمین و دریای کشور را به ثمن بخس به کشورهای شمال و روسیه می بخشد. در تازه ترین خبر، قرارداد ننگین دیگری توسط جمهوری اسلامی با چین بسته شده است که سه منطقه مهم و استراتژیک کشور ما به تحت الحمایگی چین درخواهد آمد به صورتی که ایران هیچ حقی در این مناطق نخواهد داشت. مناطقی که در اختیار چین قرار داده می شود شامل

۱-  ۳۸۰ کیلومتر حاشیه خلیج فارس تا مرز پیشروی درون دریا به عمق ۸ کیلومتر.

۲-  حوزه جغرافیایی ایلام تا مریوان  منطقه بزرگی از منبع گاز که توسط خود چینی ها کشف شد.

۳- حوزه شمال غربی ایران در مجاورت دریای خزر که منبع بسیار عظیم نفت و  گاز را در خود جای داده است.

اداره و حفاظت نظامی کامل این بخش ها از سرزمین ما به طور کامل  تا سال ۲۰۲۴ در اختیار چین قرار خواهد گرفت که تا سال ۲۰۲۹ قابل تمدید خواهد بود. به راستی آیا این تجربه گرانبار تاریخ نیست که اکثریت حکومت ها در ایران برای بقای خود از سرزمین ایران خرج کرده اند؟ آیا اشتباه محرز از آن کسانی نیست  که فکر می کنند حکومت های مطلقه  ضامن آب و خاک کشورها هستند و ملت ها در کشور نقشی بجز تجزیه ندارند؟

این وضعیت قرار گرفتن در بن بست فکری است که قدرت درک مسئله ملی و بین المللی و مهمترین رکن و عامل حفظ تمامیت ارضی کشور یعنی مردم را از دست داده است و البته تنها جایگزین حفظ تمامیت ارضی کشور را یا جمهوری اسلامی و یا هر نوع استبداد دیگر پر می کند. این طرز تلقی سره را ناسره تشخیص نمی دهد و با ذهن ناسره مغشوش خود انگیزه های کشور بر باد ده را تحریک می کند.

معضل دیگر این نوع اندیشه استبداد گرایانه، اندیشه یکسان سازی و سرباز خانه ای کردن فرهنگ و مردمان یک کشور است . یک سان نمودن و یک سان نگری به معنای برابر بودن مردم در حقوق نیست بلکه به مفهوم یک دست کردن فرهنگ و سیاست و در نتیجه سلطه پذیر نمودن کلیت یک جامعه در پوشش یک حاکمیت مستبد است که  قادر به حفظ کشور و منافع ملی نیست. بنا بر این حاملان تفکری که  یک دست نمودن جبری را برابری معنی می کنند دست به تقلب سیاسی بزرگی می زنند، اینان هرگز نمی توانند به دموکراسی و آزادی فکر کنند چون با هر گونه تنوع در فرهنگ و روابط اجتماعی و آزادی های مصرح در بیانیه حقوق بشر و میثاق های بین المللی مخالفت می ورزند. بدیهی است با اعمال چنین تفکراتی نمی توان تعریفی درست که مقصدش دموکراسی، حقوق بشر و آزادی همه مردمان ایران باشد به دست داد، نمی توان با نفی و انکار و در نتیجه سرکوب دائمی،  مردم کردستان، بلوچستان، خوزستان، لرستان، ترکمن و آذربایجان و مردم سایر نقاط ایران را  نادیده انگاشت ولی بر طبل دموکراسی کوبید. نمی توان  بر تنوعات فرهنگی و زبانی و تفاوت های سیاسی و اقتصادی سرپوش گذاشت و ساز دموکراسی کوک کرد. اگر می پذیریم این مردمان با تنوعات مختلف زبانی در مناطق جغرافیای ملی ایران زندگی می کنند،که می کنند، بنا بر این جزء ملت ایران هستند، که هستند. اگر جزء ملت ایران هستند باید دارای حقی برابر با سایر بخش های مرکزی ایران  باشند، مطالبات آن ها باید در معادله  و مناسبات ملی کشور مورد محاسبه قرار گیرد و آن ها نیز در تصمیم سازی های ملی و منطقه ای دارای حقی برابر با سایر مناطق کشور باشند. آن ها باید بتوانند آزادانه از حقوق فرهنگی و زبانی خود  همچون سایر کشورهای جهان استفاده نمایند. مردم  ما در تمام نقاط کشور حق دارند مطالبات خود را طرح نمایند. اگراین واقعیات را می پذیریم  باید تمامی احزاب و سازمان های اتنیکی و پایگاه اجتماعیشان که در  تعریف ملت ایران جای می گیرند در کنار سایر جبهه ها ، احزاب و سازمان های ملی و دموکراتیک در مرکز ایران جزء نیروهای ملی و دموکراتیک کشور محسوب شده و نقشی مشترک با همه داشته باشند. ضرورت با هم بودن ضرورت  همبستگی بین تمام نیروهای سیاسی و مدنی کشور همبستگی اجتماعی را تقویت کرده و کشور را در مقابل هر گونه تجاوزات بیگانه غرب و شرق و هر گونه اعمال تجزیه کشور توسط قدرت های نظامی و سیاسی حاضر در منطقه مقاوم می کند. کنگره ملی محصول  همبستگی بین تمام جریانات سیاسی اجتماعی است. کنگره ای کاراکتر ملی خواهد داشت که در بردارنده تمام جریانات سیاسی مدنی  از تمام تنوعات اجتماعی  مختلف باشد . کنگره ملی  زمانی دارای کاراکتری جامعه پذیر خواهد بود که از سوی بخش های مختلف جامعه ایران در تمام مناطق کشور نمایندگان خود را دارا باشد. هیچ جریان خاص منفرد سیاسی قادر نخواهد بود جامعه پذیری و مشروعیت خود را  به اثبات  ویا به تایید همه ملت ایران برساند.

اکنون اگر تفکر و یا اندیشه ای در مقابل  چنین همدلی و همبستگی و کنگره ای متشکل از جریانات ملی و دموکراتیک مرکز و جریانات اتنیک قرار بگیرد به چند هدف شوم دشمن بر علیه کشور یاری می رساند.

الف: بقای هرچه بیشتر جمهوری اسلامی

ب- ایجاد گسست و جدایی میان نیروهای سیاسی و اجتماعی در سطح ملی و دامن زدن  و تقویت اندیشه های جدایی طلبانه.

ج- بروز مجدد جنگ های داخلی و سرکوبگری هرچه بیشتر جریانات اتنیکی تحت پوشش حاکمیت مرکزی. اکنون که هم جریانات ملی و دموکراتیک داخل و بیرون کشور و هم جریانات اتنیکی دست همبستگی به سوی همدیگر دراز کرده اند، فرصتی تاریخی پدید آمده است تا با حکمیت ملی تمامی نیروهای سیاسی کشور همانند جنبش مشروطه خواهی باب مفاهمه ملی را باز نموده و با تشکیل کنگره ملی و انسجام هر چه بیشتر در مقابله با جمهوری اسلامی برای تامین و حفظ منافع سیاسی ، اقتصادی تمام مردم ایران و حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی اقدام نمایند.

آنانی که تصور می کنند برای حفظ  تمامیت ارضی و حفظ یکپارچگی کشور به جای اتحاد و همبستگی با جریانات سیاسی و اجتماعی اتنیک و مردمان مناطق حساس مرزی کشور  باید با دشمن ملت و کشور یعنی جمهوری اسلامی کشور ادامه طریق دهند و یا جای آن را با یک استبداد مطلق دیگری  پر نمایند در جایگاه دشمنان کشور، خاک به چشم ملت ایران می پاشند و کشور را در لبه پرتگاه تجزیه دیگرباره  قرار می دهند.