شماره ۱۱۵۱ ـ ۸ نوامبر ۲۰۰۷

روز سوم متوسط **

کارگردان: محمدحسین لطیفی

فیلمنامه: مهدی سجاده چی

مدیر فیلمبرداری: ابراهیم غفوری

تدوین: کاوه حمیدی ایمانی

موسیقی: علیرضا ممکن دیری

بازیگران: پوریا پورسرخ، باران کوثری، حامد بهداد، برزو ارجمند، شهرام قائدی


خرمشهر، روزهای آغاز جنگ، عراقی ها وارد خرمشهر شده اند. رضا (پوریا پورسرخ) سراسیمه تلاش می کند خواهر مجروحش سمیره (باران کوثری) را از خانه ببرد. تنها راهی که به ذهن رضا می رسد پنهان کردن خواهرش در گودال گور مانندی ست که در باغچه می کند. قرار می شود که شب برگردد و نجاتش دهد. یکی از فرمانده های بی رحم عراقی، فؤاد (حامد بهداد) است. او در مدرسه عراقی های خرمشهر معلم بوده. جایی که سمیره نیز درس می داده و همانجا عاشق سمیره شده و تقاضای ازدواج می کند، اما با ازدواج او مخالفت می شود. حالا او دوباره به سراغ خانه سمیره می آید و دو سرباز را در خانه می گمارد که مراقب باشند. خیلی از مردم در اقامتگاه موقتی در کنار شهر جمع اند . . . شب رضا به شهر می رود تا خواهرش را نجات دهد، اما شلوغ می شود و عراقی ها می فهمند و نجات سمیره در شب اول ناکام می ماند، اما تلاش او برای نجات خواهر اتفاقات دیگری را رقم می زند.


سینمای جنگ و جای همیشه خالی ابراهیمی حاتمی کیا!


یکی از پدیده های سینمای پس از انقلاب سینمای جنگ بود. دولت بودجه مشخصی برای فیلمهای جنگی اختصاص داده بود و فیلمهای گوناگونی با مضامین جنگی تولید می شد. پس از پایان جنگ رفته و رفته تعداد فیلمهای تولید شده در این زمینه کاهش یافت، اما تا به امروز هر از چند گاهی شاهد آثاری هستیم که یا دارای مضامینی مربوط به دوران جنگ هستند و یا به مشکلات و مسائل ناشی از جنگ می پردازند. متاسفانه اکثر فیلمهای سینمای جنگ آثار قابل توجهی نبوده و بجز تعدادی که توسط فیلمسازان مطرحی چون حاتمی کیا، مخملباف، ملاقلی پور و حمیدنژاد . . . ساخته شدند حرفی برای گفتن نداشتند (چه به لحاظ تکنیکی و چه محتوا) روز سوم پس از قریب ۱۹ سال سپری شدن جنگ قصد دارد با یک ملودرام تاثیرگذار به روزهای اول جنگ و محاصره خرمشهر و اسارت شهروندان و جانبازیهای جوانان شهر بپردازد. لطیفی از همه عواملی که در پر و پیمانه کردن یک ملودرام جنگی موثر بوده از انتخاب چهره تا پیچ و تاب دادن داستان و تعدد شخصیتها استفاده کرده تا به هدف خود که جذب تماشاگر در ایام بی رونقی سالن های سینماست، برسد. من اتفاقا فیلم را در سالن سینما و بر پرده عریض دیدم تا مبادا اگر ایرادی بر فیلم گرفتم با خودم فکر کنم که شاید کیفیت نوار ویدیویی یا دی وی دی خوب نبوده و بعضی از صحنه ها را متوجه نشده ام و یا صدای فیلم بد بوده و متوجه منظور بازیگرها و دیالوگی نبوده ام!

صادقانه باید بگویم که پس از تماشای دو سوم فیلم دیگر داشتم روی صندلی این ور و آنور می شدم و این یعنی نشانه عدم جذابیت فیلم برای یک تماشاگر در این شرایط. به همین خاطر با کلنجارهای بسیار دقایق دیگری نشستم ولی نهایتا سینما را ترک کردم. پس قضاوت من درباره روز سوم بیشتر براساس دو سوم فیلم یعنی ابتدا و میانه آن می باشد. روز سوم را دوست نداشتم چرا که فیلمی پر از شعارهای نخ نما و دیالوگهای نچسب بود. فیلم در صحنه هایی فاقد روند منطقی در داستان است و همین مسئله فاصله ای بین تماشاگر حرفه ای و شخصیت مثبت داستان به وجود می آورد که در نهایت در به وجود آوردن حس همذات پنداری بین تماشاگر و بازیگر ناموفق عمل می کند. شاید به همین دلیل بتوان به جرات گفت که روز سوم از آن دسته ملودرامهایی است که تاثیر اولیه خود را ممکن است بر تماشاگر بگذارد، اما تنها چند ساعت بعد از تماشای فیلم نظر تماشاگر نسبت به آن تغییر کرده و به احتمال خیلی زیاد آن را دوست نداشته باشد و یا احساس کند که دیگر آن حس اولیه را نسبت به فیلم ندارد. گاهی فیلم دیدن زیاد و دنبال کردن حرفه ای مطالب و نقدهای سینمایی برای یک تماشاگر علاقمند به سینما تجربه حسی خاصی را به وجود می آورد که براساس همان حس به یک قضاوت کلی از اثر می رسد و اگر دلیل خوش آمدن و یا نیامدن از فیلمی را از او بپرسید ممکن است جوابی نداشته باشد و تنها براساس همان حس تجربی به آن قضاوت رسیده باشد. به هر حال با دیدن روز سوم و اثر دیگری از ژانر سینمای جنگ به یاد فیلمساز پیشگام و مطرح این ژانر و یکی از بهترین ملودرام سازهای سینمای امروز ایران ابراهیم حاتمی کیا افتادم و اینکه اگر او دیگر ملودرام جنگی نسازد چقدر جایش در این نوع سینما خالی خواهد بود و به یاد عزیزالله حمیدنژاد سازنده فیلم هایی چون “هور در آتش” و “اشک سرما” افتادم و اینکه چقدر باید قدر او را دانست . . .


صحنه جرم، ورود ممنوع متوسط **

کارگردان: ابراهیم شیبانی

فیلمنامه: علیرضا معتمدی براساس طرحی از پیمان عباسی

مدیر فیلمبرداری: علیرضا زرین دست

موسیقی: آریا عظیم نژاد

تدوین: مهدی حسینی وند

بازیگران: حمید فرخ نژاد، شقایق فراهانی، حمیدرضا پگاه، پولاد کیمیایی، مرجان شیرمحمدی، سام درخشانی و محمدرضا شریفی نیا.


پنج شریک (سه مرد و دو زن) مشغول ساختن برجی در تهران هستند. حامد بعد از اعلام تصمیمش مبنی بر ازدواج با آیدا در شب تولد وی و اهدای تمام سهمش به آیدا از برجی که با آیدا، نگین، پیمان و نادر شریک است، به قتل می رسد. سرگرد پارسا مامور رسیدگی به این جنایت می شود . . .


در تاریخ سینمای ایران ما بیشمار فیلمهایی داریم که پلیس در آنها حضور داشته، اما تعداد فیلم هایی که درباره پلیس باشد خیلی کم است. دکتر هوشنگ کاووسی منتقد و کارگردان پیشکسوت سینما معتقد است که اولین فیلمی که در تاریخ سینمای ایران درباره پلیس بوده فیلم هفده روز به اعدام ساخته ایشان و با بازی ناصر ملک مطیعی است، اما با مروری کوتاه به فیلمهای ساخته شده در گونه ی سینمای پلیسی در ایران به ضعف این بخش از گونه های سینمایی به راحتی پی خواهیم برد. همواره در تاریخ سینمای ایران چهره ای که از پلیس نشان داده شده از قبل تعریف شده و با رعایت یک سری کلیشه های خشک و رایج و بسیار مثبت همراه بوده است. شاید یکی از دلایل این ضعف کپی برداری نمایشنامه فیلمسازان و فیلمنامه نویسان ایرانی از آثار مطرح پلیسی سینمای غرب باشد که به هنگام ایرانیزه کردن اثر به خاطر عدم همگونی و تشابه فرهنگی، به یک جنس بدلی و بی جان و غیر جذاب تبدیل می شود.

صحنه جرم . . . و کارگردان جوانش تلاش کرده اند تا اثری متفاوت در سینمای پلیسی را به تماشاگران معرفی کنند، اما این بار هم علیرغم بعضی از جنبه های مثبت فیلم مثل خط قصه و تعلیق و بازی خوب بازیگر اصلی فیلم (حمید فرخ نژاد) دچار برخی کلیشه های رایج در سینمای ایران شده است. شخصیت پردازی ها در فیلم دارای هیچ نوآوری خاصی نیست و کارآگاه و دستیار جوانش نمونه های کلیشه ای و تکراری فیلمهای زیادی از این دست هستند. تعدد شخصیت ها و عدم پرداخت دقیق و متناسب بین آنها گاهی رابطه ها را دچار ابهاماتی میکند که تا آخر فیلم فراموش شده و اصلا گامی در جهت رفع این ابهامات برداشته نمی شود. کارآگاه پارسا تا اواخر فیلم یک تنه در بطن داستان حضور دارد و با عزمی جزم سعی در روشن کردن ماجرای قتل و پیدا کردن قاتل دارد، اما در سکانسهای نهایی به یکباره ناپدید می شود و این نقطه ابهام نگارنده را وادار می کند تا به جستجوی ریشه این ابهام بپردازد و پس از کندوکاو درخبرهای سینمایی کشف می کند که حمید فرخ نژاد به دلیل پاره ای از مشکلات نتوانسته تا انتها گروه را یاری دهد و گویا به همین دلیل کارگردان تصمیم می گیرد که چاره دیگری پیدا کند و بهترین راه حل را هم در ناپدید کردن او می یابد. از این اتفاقات در سینمای ایران کم و بیش رخ می دهد، اما به راستی تماشاگری که از پشت پرده اتفاقات یک فیلم هیچ اطلاعی ندارد چگونه می تواند پاسخ ابهاماتی از این دست را بیابد. صحنه جرم اگر با متانت و بردباری و تعمق بیشتری نوشته و ساخته می شد می توانست به یک اثر جنایی قابل توجه تبدیل شود، اما در شکل فعلی این فیلم اثر متوسطی است که زبانش در بیان حرفهای تازه قاصر بوده است.