اشاره: از اول دسامبر (شهروند شماره۱۳۶۲)، سلامت روانی را از دیدگاه روانشناسان بررسی کردیم و نظرات یونگ، کارل راجرز، گوردن آلپورت ، ویکتور فرانکل، ویلیام بلاتز ، آلفرد آدلر و آبراهام مزلو، اتو رنک، ویلهلم رایش و رابرت اسگیولی را خواندیم. در بخش آخر به نظرات فردریک پرلز و فلاسفه هستی گرا می پردازیم.  

*** 

پرلز و انسان این مکانی و این زمانی

فردریک پرلز۱ از شخصیت سالم تحت عنوان “انسان این مکانی و این زمانی” یاد می کند.  پرلز معتقد است، انسان  موجودی کاملا “خودآگاه” است ولی از طرف دیگر از اعمال “خودمختارانه” می هراسد. اگرچه مردم، خود را افرادی مستقل و متکی به خود می پندارند، اما به حمایت شدن بیشتر از جانب دیگران گرایش دارند و هر زمان که دیگران انتظارات آنان را برآورده نکنند، عصبانی و خشمگین می شوند. انسان های سالمتر به جای آنکه به گونه ای مزمن دست به تجدید خاطرات، تخیلات و یا تصورات توام با اضطراب بزنند، در تلاش جهت رهایی از روابط ناخوشایند و متکی به دیگران بوده، از آگاهی مستقیم نسبت به ادراکات و احساسات خویش برخوردار هستند. شخصیت سالم، توانا و قادر است که به خود و اراده ی خویش اعتماد می کند. به عقیده ی”پاپن”سخنان زیر که پرلز بیان کرده شاید بهترین اعتقادات وی در مورد انسان باشد:

فردریک پرلز

من به کار خود مشغولم و تو کار خودت را انجام بده

من برای آن در این دنیا نیستم که طبق انتظارات تو زندگی کنم

و تو هم بدان دلیل در این دنیا نیستی که طبق انتظارات من زندگی کنی

تو، تو هستی و من منم

و اگر تصادفا همدیگر را دریابیم، بسیار جالب و خوشایند خواهد بود

اگر چنین نشد، نمی توان کار زیادی را در این مورد انجام داد

انسان این مکانی و این زمانی با احساس ایمنی در لحظه ی هستی زندگی می کند. درمی یابد واقعیت همین لحظه است، چنین افرادی برای یافتن معنا و منظوری از زندگی، نیازی به پس یا پیش نگریستن ندارند. زندانیان رویدادهای گذشته یا اوهام و تصورات آینده نیستند. توجه، هوشیاری و رضایتشان به هستی و به لحظه لحظه ی آن در جهان واقعی بستگی دارد. اشخاص سالم به آنکه و آنچه که هستند آگاهند، و در برابر آن پذیرش کامل دارند. نقاط ضعف و قدرتشان را می شناسند و می پذیرند، و به عنوان انسان از استعدادهایشان آگاهند. همچنین می دانند چه نمی توانند بکنند و در نتیجه نمی کوشند چیزی باشند که نیستند. آرمان ها و اهدافی را بر می گزینند که می توانند به آن دست یابند.

اشخاص سالم می توانند مسئولیت زندگی خویش را بپذیرند، یعنی مسئولیت کسی یا چیزی را که هستند بر دوش پدر و مادر، همسر، تقدیر یا هیچ منبع بیرونی نمی گذارند. می دانند که تنها خودشان مسئول زندگی یا هر آنچه می گویند و انجام می دهند و می اندیشند، هستند. همچنین، انسان سالم مسئولیت هیچ کس را نمی پذیرد. همانگونه که هیچ کس مسئول زندگی ما نیست، ما هم مسئول زندگی کس دیگری نیستیم.

 انسان های”این مکانی و این زمانی”می توانند آشکارا خشمشان را بیان کنند. خشم در اشخاصی که سلامت روانی کمتری دارند معمول ترین تجربه بیان نشده است. افراد سالم در عین آنکه با دنیای پیرامون خود کاملا ارتباط دارند، زندگیشان از قید تنظیم بیرونی آزاد است. رفتارشان به فرمان یا هدایت نظریه ی هیچ کس دیگری  نبوده و کاملا اختیار دارند. انسان های سالم نمی کوشند تصوری را که از خود دارند تحقق بخشند، بلکه خود راستین شان را محقق  و بیان می کنند.

برای حمایت نفس، از حمایت های محیطی دست شسته اند و به معیارها و ارزش های بیرونی توسل نمی جویند. رفتارشان خودانگیخته و طبیعی است و منعکس کننده ی همان کس یا همان چیزی  است که هستند، نه آنکه یا آنچه دیگری می پندارد باید باشند. انسان های این مکانی و این زمانی را وضعیت همان لحظه هدایت می کند و نسبت به وضعیت همان لحظه از خود واکنش نشان می دهند. پاسخ چنین اشخاصی انعطاف پذیر و واقع بینانه است، زیرا با واقعیت کاملا ارتباط دارند. ویژگی انسان سالم فراخی مرزهای “من” است. مرزهای “من”، در آنها انعطاف پذیر و گسترش یابنده است.

این عدم تعصب، شامل مرزهای بیرونی (محیط) و مرزهای درونی (خود) نیز هست. انسان های این مکانی و این زمانی به تعقیب خوشبختی نمی پردازند. به اعتقاد وی تعقیب خوشبختی نادرست است، زیرا نمی توان بدان دست یافت. خوشبختی را هدف ساختن، منحرف کردن نیرو و توجه از تنها واقعیت موجود یعنی از “هم اکنون” است.

 

***

 

شخصیت سالم از دیدگاه “هستی گرایی”

فلاسفه هستی گرا۲ از جمله کی یرکیگارد۳ و نیچه۴ در قرن نوزدهم و هایدگر۵، مارسل۶، سارتر۷، تیلیش۸ و بوبر۹ در قرن بیستم، به  ماهیت انسان و مفاهیمی چون اراده آزاد۱۰، انتخاب۱۱، آزادی۱۲ و مسئولیت۱۳ و اضطراب وجودی۱۴و همچنین جایگاه و منزلت انسان پرداخته اند و  نظریات آنان مورد توجه عمیق روانشناسان قرار گرفته است.

از منظر نویسندگان هستی گرا، انسان در هر مقطع زمانی توانایی انتخاب رفتار خود را دارد. نیز قادر است به تمامی به هستی خویش ماهیت و شکل ببخشد.

 شخصیت سالم و بالغ، مسئولیت اعمال و تصمیم گیری های خود را به عهده می گیرد،  همواره در تکاپو و تعالی  بسر می برد،  با تنگناها و محدودیت های اثربخش مواجه بوده و از طرفی با فشارهای اجتماعی، زیستی و عصبی روبرو است.

 انسان از فشار نیروهای بین افراد آگاه است، نیروهایی که می توانند بر رفتار و عملکرد او تاثیرگذار باشند، اما اوست که “بلی” یا “خیر” می گوید، رفتاری را انتخاب می کند و یا در مقابل آن می ایستد. بنابراین انسان تنها موجودی است که می تواند انتخاب کند و براساس آن انتخاب، خود را بسازد.

شخصیت سالم “میل و رغبت به بودن” را از خود نشان می دهد. این اصطلاح به شناخت احساسات و عقاید فرد و تمایل او به نمایان ساختن آنها اشاره می کند و نتایج و پیامدهایی را در بر می گیرد که در تعاقب شخصیت سالم هستند. انسان در انتخاب میان پنهان کردن خود واقعی یا نمایش خود حقیقی به دیگران آزاد است.  

برخورداری از شخصیت سالم، به معنی توجه به خود، به عنوان یک “شخص” آزاد و مسئول است نه انسانی که آلت بدون اختیار انگیزه های آنی یا انتظارات سایرین باشد. شخصیت سالم در ارتباط با دیگران به عنوان یک “شخص” رفتار می کند. چنانچه “بوبر” اظهار می دارد که انسان در ارتباط و گفتگو با اطرافیان و دوستان صمیمی اش، در یک ارتباط  “من و تو” است نه یک ارتباط ” من و آن (شیء)”.

شخصیت سالم به هر لحظه ی خود بصیرت و آگاهی دارد و می داند که خود مسئول زندگی خویشتن است نه دیگران. از منظر هستی گراها انسان نه بازیچه ی محیط است و نه مخلوق غرایز و انگیزه های درون، بلکه موجودی است که آزادی انتخاب دارد و فقط مسئول هستی خود است. انسانها اگر اراده کنند می توانند از محیط مادی و از جسم خود فراتر بروند. هر فردی، هر کاری را با اراده آزاد خود انجام می دهد. در کل، انسان می تواند تصمیم بگیرد که چه بشود و چه بکند.

مهمترین فرضیه ی هستی گرایان درباره تکامل و رشد انسان، مفهوم “شدن” است. آنها عقیده دارند که هستی هیچگاه ساکن نمی شود و همیشه در حال  تجدید شدن  و فراسوی خود رفتن است. هدف بشر همواره این است که به صورت  انسان کامل در آید، یعنی تمام امکانات “بودن” را تحقق بخشد. البته این امر غیر ممکن است، زیرا انتخاب یک دسته از امکانات، به معنای گذشتن از دسته ی دیگر است. با وجود این مشکل و تناقض هستی، به هر حال انسان، آزاد است که هر چه بیشتر امکانات “بودن در جهان” را تحقق بخشد.

اگر از این “شدن” سرپیچی کنیم، مانند این است در اتاق کوچک و تاریکی محبوس شویم، در چنین حالتی بیمار شده و بهای مبارزه با “شدن” را با ترس مرضی۱۵، وسواس۱۶، توهم۱۷ و سایر بیماری های روانی خواهیم پرداخت. از نظر مکتب وجودی، انگیزه های درونی نه تنها سبب ایجاد “نوروز”۱۸ یا “پیسیکوز”۱۹ می شوند، بلکه هستی، بودن یا شدن است که ایجاد خطر می کند. درمان آن نیز چنین است که با تقویت احساس مسئولیت فرد، وی چندان قدرت می یابد که پس از آن خواهد توانست از همه ی گنجایش خود برای بهتر زیستن سود جوید.

۱-Frederick Perls

۲-Existentialist

۳- Kierkegaard

۴- Neitzche

۵- Heidegger

۶- Marcel

۷- Sartre

۸- Tillich

۹- Buber

۱۰- Free will

۱۱- Choice

۱۲- Freedom

۱۳- Responsibility

۱۴- Existential Anxiety

۱۵- Phobia

۱۶- Obsessive

۱۷- Hallucination

۱۸- Nevrose

۱۹- Pychosis

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.