پروانه، دندانپزشک جوان، جعبه ای گرانبها و باستانی را به نام جعبه عشق، که میراث خانوادگی اش است، گم می کند. او طی حادثه ای با فرهاد آشنا …

شماره ۱۱۹۹ ـ پنجشنبه ۱۶ اکتبر ۲۰۰۸


مجنون لیلی


کارگردان: قاسم جعفری

فیلمنامه: فرهاد طب نوری، مسعود صحت

مدیر فیلمبرداری: علیرضا زرین دست

تدوین: حمید سیفی

موسیقی: پیام شمس

بازیگران: محمد رضا گلزار، الناز شاکردوست، حمید گودرزی، نیما شاهرخ شاهی، یوسف تیموری، السا فیروزآذر، ابوالفضل پورعرب، رضا رویگری، حامد بهداد


خلاصه داستان:


پوستر فیلم

پروانه، دندانپزشک جوان، جعبه ای گرانبها و باستانی را به نام جعبه عشق، که میراث خانوادگی اش است، گم می کند. او طی حادثه ای با فرهاد آشنا می شود و پس از مدتی خواستگاری او را می پذیرد. فرهاد در روز والنتاین(عشاق) که قرار است جواب آزمایش خون او و پروانه برای ازدواج داده شود، جعبه عشق را پیدا می کند. اما تصادف می کند و جعبه از روی موتور او به حاشیه جاده می افتد. یک نظافتچی مترو آن را پیدا می کند و به دختری به نام معصومه که دوستش دارد و کارگر قالیبافی است، می دهد. سرکارگر کارگاه به نام گلی، جعبه را به این بهانه که اگر برادران معصومه از این موضوع خبردار شوند خون به پا خواهد شد از او می گیرد و خود آن را به صاحب کارگاه، محمود، که شوهر صیغه ای اش است می دهد، اما محمود که بی حوصله است آن را نمی پذیرد و صیغه نامه گلی را پاره می کند. محمود جعبه را در اختیار شاگردش داریوش قرار می دهد و او هم آن را به ارغوان که به دلیل یک سوء تفاهم، دیگر تمایلی به ادامه دوستی اش با داریوش ندارد اهدا می کند. ارغوان پس از ترک داریوش، طی یک مکالمه تلفنی در تاکسی سوء تفاهمش برطرف می شود و دوباره نزد او برمی گردد، اما جعبه را در تاکسی جا می گذارد. بهروز راننده تاکسی با دادن جعبه به همسر سابقش مژی، از او دوباره تقاضای ازدواج می کند، اما مژی قرار است با کس دیگری ازدواج کند و بهروز هم جعبه را در سطل آشغال می اندازد. جعبه به دست آشغال جمع کن ها می افتد و یکی از آن ها جعبه را به قصد فروش به قهوه خانه می برد. جوانی که پول خرید جعبه را ندارد با موفقیت در شرط بندی بستن خودش با طناب به ریل قطار، پول به دست می آورد و جعبه را به اکرم، خواهر دوست صمیمی اش اکبر هدیه می دهد، اما اکبر عصبانی می شود و جعبه را به او برمی گرداند و جوان عاشق نیز از شدت ناراحتی در خیابان دچار سانحه می شود و او را به همان بیمارستان منتقل می کنند که فرهاد در آن بستری است …..

***

مجنون لیلی که بیشتر مردم با لیلی و مجنون از آن اسم می بردند در درجه اول با همین اسم تکلیفش را با تماشاگر و قصه فیلم روشن کرده است، یعنی به دیدن فیلمی عاشقانه رفتن. اما کاملا اینگونه نیست. فیلم دارای شش اپیزود کوتاه است که قرار است به یکدیگر ارتباط پیدا کنند. نمونه ای از این کارها را می توان در “عشق من پاریس” یا “ویولون قرمز” دید. این نوع قصه ها جذابیت خاص خود را دارند. به شرط اینکه پشت آن فیلمساز و فیلمنامه نویسانی آگاه ایستاده باشند. باور کنید اینقدر درباره ضعف فیلمنامه در سینمای ایران و گرایش به سطحی گرایی و کلیشه های نخ نما شده در سینمای کنونی ایران گفتیم که دیگر خودمان هم حوصله تکرار آن را نداریم. هر جا هم در این باره حرف بزنید فورا مشکلات و دشواری های فیلمسازی در ایران را مطرح می کنند، ولی با کمی تامل می توان دریافت که خیلی از اینها فقط بهانه است برای سرپوش گذاشتن روی عدم دانش و آگاهی سینمایی.


مجنون لیلی طرح خوبی دارد، اما از همان ابتدا و با رابطه عکاس (محمد رضا گلزار ) و دندانپزشک (الناز شاکردوست) در دام یک داستان عشقی بسیار کلیشه ای و دور از باور و سطحی می افتد. جوانانی هم که به شوق دیدن فیلمی از محبوبشان رضا گلزار رفتند متوجه کلاه بزرگی که سرشان رفت شدند. چرا که گلزار نقش کوتاهی ایفا کرده که در پوسترهای تبلیغاتی به عنوان نقش اول، برای فروش در گیشه به تماشاگران قالب کرده اند. بارها اشاره کرده ام منتقدانی که مرتب فیلمفارسی های قدیم را بر سر سازندگان آن می کوبند و یا به شدت آنها را سطحی و کلیشه ای می نامند، خوب است که نگاهی به فیلم های عامه پسند سینمای دو ، سه سال اخیر بیندازند تا این نکته را دریابند که حداقل آن فیلمها با زمانه خودشان بیشتر سازگاری داشتند تا فیلمهایی که در حال حاضر ساخته می شوند. مجنون لیلی با کمی دقت و وسواس و یک نگرش اصولی به قصه و شخصیتها می توانست فیلمی قابل توجه باشد، اما همه اینها با شتابزدگی و در دام یک ملودرام سطحی افتادن به هدر رفته است و تبدیل به فیلمی شعاری و احساساتی سطحی شده است. نمونه بارز آن عشق بین یک خانم زیبای دندانپزشک است که به سرعت در دام جوانی می افتد که از خیلی جهات با هم همخوانی ندارند و یا اصولا روند اوج ارتباطشان خیلی سطحی و به قول عامیانه آبکی درآمده است.

مجنون لیلی قصد دارد به هر ترتیبی شده احساسات تماشاگر را در سکانسهای عاشقانه بین پروانه و فرهاد به غلیان دربیاورد و گویی این سکانسها غرابت عجیبی با دیگر اپیزودها دارند، اما همانطور که اشاره کردم ارتباط دادن این اپیزودها و حتی حضور شخصیتها در اپیزودهای دیگر مثل سوار شدن پروانه اپیزود اول در تاکسی راننده اپیزود پنجم و چند سکانس شبیه به آن به فیلم در برخی سکانسها فرم قابل توجهی داده است و تماشاگر را برای دنبال کردن قصه کنجکاو می کند.

حضور آواز و موسیقی نابهنگام در فیلم همانگونه که قبلا اشاره کردم برگرفته از همان فیلمفارسی هایی است که برای تهییج احساس و عواطف تماشاگر و حس همذات پنداری بیشتر البته به زعم سازندگان فیلم با قهرمانان قصه است.

به هرحال درباره مجنون لیلی بیش از این نمی توان سخن گفت و امید است که سازندگان فیلمهایی از این دست با صرف کمی حوصله و به دور از شتابزدگی و رفع تکلیف اثری در خور تماشاگر علاقه مند به سینما خلق کنند.


قاسم جعفری متولد ۱۳۴۸ تهران و فارغ التحصیل مرکز آموزش فیلمسازی است. اولین فیلم بلند سینمایی اش “ماه مهربان” نام داشت و پس از ساخت دومین فیلم بلندش قاصدک بیشترین فعالیتش متمرکز در سیما شد که طی این سالها تعدادی از پربیننده ترین سریالهای تلویزیونی را کارگردانی کرده است، از جمله خط قرمز با ۹۰% بیننده در سال ۸۰، مسافری از هند با ۹۶% بیننده که پربیننده ترین سریال پس از انقلاب در تلویزیون بوده است و سریال کمکم کن با ۹۴% بیننده را در سال ۸۳ ساخت. بازنده، گرگ و میش از دیگر ساخته های این فیلمساز هستند.


aref35@yahoo.ca