گفتگو با محسن امیریوسفی کارگردان جوان و غیر متعارف سینمای ایران سال گذشته و پس از حذف فیلم آتشکار از بخش مسابقه بیست و ششمین جشنواره فجر صورت گرفت.
شماره ۱۲۱۵ ـ پنجشنبه ۵ فوریه ۲۰۰۹
گفتگو با محسن امیریوسفی کارگردان جوان و غیر متعارف سینمای ایران سال گذشته و پس از حذف فیلم آتشکار از بخش مسابقه بیست و ششمین جشنواره فجر صورت گرفت. با توجه به اینکه این فیلم نیز همچون اولین اثر این فیلمساز با ممنوعیت اکران عمومی مواجه شد، تصمیم گرفتم تا این گفتگو را پس از اکران فیلم به چاپ برسانم. چندی پیش امیریوسفی خبر داد که فیلم در فستیوال فجر امسال شرکت خواهد کرد و من منتظر ماندم. اما این بار هم بنا به دلایلی فیلم از شرکت در جشنواره محروم شد. به هر حال بیش از این نتوانستم به انتظار بنشینم و همین حواشی را بهانه ای برای چاپ این گفتگو دانستم. با امید به اینکه هر دو فیلم امیریوسفی هر چه زودتر اکران شوند.
یک چاله دو متری در انتظار همه ماست
کمی از شرح حال خودت بگو؟
ـ متولد ۱۳۵۰ آبادان هستم. تحصیلاتم را در دانشگاه اصفهان و در رشته ریاضیات به پایان رساندم که البته ربطی به مقوله سینما نداشت. بعد از آن در تهران با سینمای جوان آشنا شدم و شروع به ساخت فیلم کوتاه کردم که چند تای آخر جزو فیلمهای موفق آن سالها بود. در سال ۲۰۰۴ اولین فیلم بلند خودم به نام "خواب تلخ" را با کمک دوستانم ساختم که در اولین حضورش در فستیوال کن ۲۰۰۴ موفق به دریافت جایزه شد و تا به امروز تقریبا در ۵۶ جشنواره شرکت داشته است. در حال حاضر هم مدتی است که فیلم دوم خودم به نام "آتشکار" را به پایان رسانده ام که با کمی تفاوت در نوع نگاه و قصه، تقریبا در همان فضای خواب تلخ است. این دو فیلم تا به اینجا کارنامه فیلمهای بلند مرا تشکیل می دهند.
چطور شد که از رشته ریاضی به سینما کشیده شدی؟ آیا فکر کردی حرفی برای گفتن داری که باید از ابزاری مثل سینما استفاده کنی؟
ـ در حقیقت، آن زمان که من ریاضی می خواندم، شاید واقعاً کمتر در ذهنم بود که مسیر آینده من سینما باشد. بیشتر به این فکر می کردم که در کنار تحصیلات دانشگاهی در زمینه فیلمنامه نویسی و نمایشنامه نویسی و به طور کل کارهایی در زمینه نوشتن نیز انجام دهم. واقعا فکر نمی کردم، اینقدر جدی بخواهم به مقوله فیلم و سینما علاقمند شوم، ولی خوب این اتفاق افتاد. گاهی اوقات نیازهایی درون آدم است که هر چقدر هم بهش اهمیت ندهی باز خودش را نشان می دهد و به نظرم سرکوب این نیازها و درونیات اثرات منفی خواهد داشت. به همین خاطر تلاش کردم به دنبال علاقه قلبی خودم بروم و بر همین اساس تغییر رشته دادم. البته شاید در جامعه ما یک مقدار هم جسارت می خواهد که در ابتدای مسیری که برایش برنامه ریزی کردی و تا حدی جلو رفتی، یکباره بخواهی تغییر مسیر بدهی.
این دغدغه فیلمسازی از کجا شروع شد؟ فیلمی دیدی که روی تو تاثیر گذاشت یا فرد خاصی در مسیر زندگی ات قرار گرفت و یا اینکه خواندن مطالب سینمایی در تو این انگیزه را به وجودآورد ؟
ـ از همان زمان کودکی به خواندن کتابهای بزرگترها علاقه داشتم. کلاس اول و دوم دبستان، کیهان بچه ها می خواندم و جدول حل می کردم. بعد از یک مدت مطالعه برایم عادی شده بود. چه با استفاده از کتابخانه پدرم و چه بزرگترهای دیگر. به هر حال این علاقه وجود داشت و با ادامه تحصیل در دبیرستان و دانشگاه داستان نویسی را هم دنبال کردم. شاید این جرقه ای که می گویی برای من کمی هم دیر زده شد، اما از همان دوران دانشگاه زده شد. اگرچه پشیمان نیستم، اما ای کاش این جرقه در نوجوانی زده می شد. در توضیح این علاقه باید بگویم، قبل از اینکه یک فیلم مطرح سینمای جهان را ببینم، اینقدر راجع به آن مطالعه می کردم که وقتی فیلم را می دیدم با تعجب می گفتم: "اینکه آن فیلم نیست". نمونه بارز آن همشهری کین بود یا فیلمهای برگمن. دیدن این فیلمها جزو آرزوهای من بود و اینقدر قبل از تماشای آنها درباره شان می خواندم که تبدیل به غولی می شدند و می بایستی با چندین بار دیدن این فیلمها، بزرگی و عظمت آنها را هضم می کردم و بعد با خودم فکر می کردم که شاید اینها واقعا آنطور که من بزرگشان کردم، نیستند! مجموعه این تجربه ها باعث شد که سینما را به عنوان یک حرفه انتخاب کنم.
حالا با این پیش زمینه به سراغ سئوال بعدی می رویم. اولین بار با اسم تو در فستیوال فیلم کوتاه تورنتو و با فیلم دستهای سنگی آشنا شدم. قصه مرده شوری به نام اسفندیار و رویارویی خودش با مرگ. فیلم خوبی بود و در فستیوالهای زیادی مطرح شد. آیا با توجه به صحبتهایی که کردی، فکر میکنی در آنزمان دستهای سنگی اثر متفاوتی در سینمای ایران بود؟
ـ واقعا حالا که صحبت متفاوت بودن را میکنی، شاید کارهای کوتاه من این صفت متفاوت بودن را با خود داشته باشند. خوشبختانه این صفت در تمام کارهایم بوده و این را به فال نیک می گیرم. گاهی با خودم می گویم، چرا خیلیها هنگام ساخت فیلم از یک قاعده پیروی می کنند و بر اساس آن چهارچوب، کارهای خوبی هم ارائه می دهند. پس چرا کار من یک جاهایی با آنها متفاوت است و دارای این قاعده نیست. صادقانه بگویم که یک دوره ای و به هنگام ساخت فیلم کوتاه این متفاوت بودن را یک ضعف تلقی می کردم. بعدها متوجه شدم این تفاوت، ضعف نیست، بلکه تفاوتی است که یک فضای مشخصی محسوب می شود.
چطور شد که برای اولین فیلم بلند خودت از بازسازی فیلم کوتاه دستهای سنگی استفاده کردی. آیا فکر کردی جا برای کار بیشتر روی آن وجود دارد؟
ـ خیلی روی این مسئله فکر کردم. اینکه چرا برای فیلم اول موضوعی را که قبلا کار کردم، انتخاب کنم. این مساله را خیلی ساده حل کردم. تجربه و ورود من به سینمای حرفه ای از طریق فیلم کوتاه بوده، چرا که من هیچوقت شانس اینکه در سینمای حرفه ای دستیار کارگردان باشم، نداشتم. پس طبیعتاً زمان ساخت فیلم بلند بهترین مشاور من یا بهترین استاد من همان فیلمهای کوتاه است. پس شروع به تجزیه و تحلیل فیلم کوتاه خودم دستهای سنگی و اتفاقاتی که برایش افتاده بود، کردم. بعد به این نتیجه رسیدم که با اتفاقات خوبی که برای دستهای سنگی افتاده و همینطور با تجربه هایی که از ساخت آن فیلم به دست آوردم و با آشنایی که با آن محیط داشتم، بهتر است که برای اولین فیلم سراغ همان سوژه فیلم کوتاه بروم. مثل اینکه شما زمانی یک داستان را در دو صفحه می نویسید و زمانی به این نتیجه می رسید که جا دارد آن را در قالب یک رمان بنویسید. زمانی این تصمیم اشتباه خواهد بود که شما رمان را بخوانید و بگویید که همان داستان کوتاه قشنگتر بود. در مورد خواب تلخ حداقل این اتفاق نیافتاد که بگویند همان فیلم کوتاه بهتر بود. اگر هم گفتند تعدادشان کم بود.
با توجه به اینکه خواب تلخ تا به امروز اجازه اکران عمومی در ایران نگرفته، برخورد تماشاگران در فستیوالهای خارجی با فیلم چطور بود؟
ـ وقتی خواب تلخ ساخته شد، اولین نکته، موضوع آن بود که متفاوت از دیگر موضوعات بود. این را به عنوان یک بیننده می گویم نه سازنده فیلم. موضوعی بود که قبلا کار نشده بود. چه در کشور خودمان و چه از دید یک تماشاگر خارجی ظاهر قضیه موضوعی است که هرکسی با کراهت و سختی به سراغش می رود. من از افرادی استفاده کردم که در همان محیط واقعی و دارای همان شغل حقیقی بودند و حالا یک قدم هم فراتر گذاشتم و خواستم که سوژه را با طنز همراه کنم و فضایی که قبلا دیده نشده را نشان بدهم. پس با توجه به موضوع و طنزی که همراه آن بود، برای خود من هم جالب بود بدانم که برای اولین بار چه برخوردی با فیلم خواهد شد. وقتی فیلم ساخته شد، به تماشاگر داخل کشور فکر می کردم و اینکه چطور می خواهد با فیلم ارتباط برقرار کند، چه رسد به خارجیها! حدس و گمانها زیاد بود. اینکه نه موضوع برای تماشاگر خارجی ملموس است و نه طنز آن. چرا که تا قبل از خواب تلخ کمتر فیلمی بوده که خواسته باشد با طنز با تماشاگر غیر ایرانی ارتباط برقرار کند، چه به واسطه زبان فیلم که دارای زیرنویس است و آزاردهنده و چه به واسطه شوخیهایی که عمدتا شوخیهای کلامی است. ولی خوب خوشبختانه این اتفاق افتاد و به گواه کسانی که در فستیوالها حضور داشتند، اولین فیلمی بوده که توانسته تماشاگران حاضر در سالن را بخنداند. طنزی که فکر می کردم فقط در محدوده اصفهان فهمیده شود، به خارج از مرزهای ایران هم سرایت کرده و قابل درک بوده است. در کل با فیلم ارتباط خوبی برقرار شد. به قول آن ضرب المثل معروف"نم نم بارون می خواستیم اما سیل آمد".
به سراغ فیلم آتشکار می رویم. باز هم به سراغ موضوعی رفتی که تا به حال در سینمای ایران کار نشده، یا حداقل من ندیده ام. موضوع فیلم وازکتومی ست. درباره این واژه و انگیزه انتخاب آن کمی توضیح بده؟
ـ موضوع فیلم درباره مردی است که دیگر نمی خواهد بچه دار شود و درگیریهای ذهنی اش با جامعه، افراد محیط کارش و روح پدرش پیدا می کند که در نهایت طنزی به وجود می آورد که با تماشاگر ارتباط برقرار می کند. در ضمن قرار است نگاهی هم به جامعه و مردمی که در این دوره و شرایط موجود زندگی می کنند داشته باشد.
آیا راجع به وازکتومی تحقیق هم داشتی؟
ـ من راجع به هر سوژه ای که می خواهم کار کنم چند سالی تحقیق می کنم و آنقدر مزه مزه می کنم تا زمان نوشتن آن برسد. این سوژه یعنی وازکتومی هم از آن سوژه هایی بود که دوست داشتم یک زمانی فیلم کوتاهی درباره آن بسازم. در حال حاضر با فیلمهای بلندم مسیر فیلمهای کوتاهم را ادامه می دهم. داخل پوشه های فیلم کوتاه را می گردم تا ببینم کدامیک به درد فیلمهای بلند می خورد. وازکتومی یکی از آنها بود.
شبهه ای که برای بعضی ها پیش می آید اینست که غالبا جلوگیری از بچه دار شدن در مورد خانمها به کار می رفته، ولی در این فیلم، موضوع درباره یک مرد است که قصد دارد دیگر بچه دار نشود؟!
ـ بله. همیشه درباره خانمها بوده، اما چند دهه است که با اتفاقاتی که در علوم پزشکی افتاده، روشی به وجود آمده به نام وازکتومی که مسلما به مرد مربوط می شود و بدون اینکه بخواهد تاثیر در روابط جنسی و چیزهای دیگر بگذارد خیلی راحت از تولید اسپرم جلوگیری می کند. با صحبتهایی که با پزشکان داشتم اظهار کردند که یکی از تمیزترین و به صرفه ترین و بدون عوارض ترین روشهایی است که یک مرد باید انجام دهد که به آن وازکتومی می گویند. در طی مصاحبه هایی که با افراد مختلفی از قبیل استاد دانشگاه، راننده تاکسی، رفتگر و کم و بیش روحانیها انجام دادم، متوجه شدم که قشرهای مختلف جامعه با تیپها و سنین مختلف متفق القول این مسئله را یک مسئله مردمی می دانند. با توجه به تمایلی که همه جنس بشر به داشتن توانایی تولید مثل دارد، برایم خیلی جالب بود که بدانم اینها چطور با داشتن این میل غریزی با این مسئله کنار آمدند و از این جریان عبور کردند. جالب تر اینکه در شهرستانهای کوچکی که فکرش را نمی کنید، بیشتر کسانی که این عمل را انجام می دادند در سنین حدود چهل سالگی و از طبقات پایین جامعه بودند و دو تا بچه هم داشتند. برای خود من نکته قابل توجه این بود که وقتی یک پدیده مدرنی وارد جامعه می شود و ما نمی دانیم که مردم چطور با آن برخورد می کنند، زمانی که در سکوت پیش می رود و لایه های بیرونی آن را نگاه می کنید، می بینید که چقدر از آن استقبال می شود. و شما باور نمی کنید که این استقبال توسط مردمی انجام می گیرد که شما اصلا فکرش را نمی کنید و در نگاه اول باور نمی کنید که این آدمها دست به این عمل بزنند، اما وقتی با آنها صحبت می کردم می دیدم که چقدر قشنگ مسئله را تجزیه و تحلیل می کنند. مثلا یکی می گفت که من این کار را می کنم، چون نمی خواهم همسرم قرص مصرف کند به خاطر عوارضی که دارد. در واقع خیلی منطقی برخورد می کردند. در کل نگاه من به این قضیه مستند بود و فکر کردم که این مستند را با داستانی درباره یک مرد ایرانی که در این برزخ قرار می گیرد بهم بیامیزم.
در موضوع هر دو فیلم بلند تو مرگ واژه ای جدا ناپذیر بوده است. آیا این نگاه از یک دیدگاه فلسفی، مذهبی و یا عرفانی ناشی می شود یا انگیزه دیگری در آن مستتر است؟
ـ شاید مقوله ی مرگ در ذهن همه ما به شکل یک تابو وجود داشته باشد. در خواب تلخ این موضوع بیشتر به چشم می خورد. در مذهب و فرهنگ ما پیشینیان همواره معتقد بوده اند که دنیا محل گذر است و همه اتفاقات اصلی قرار است در آن دنیا بیافتد و مستقیما نتیجه اعمالی است که در این دنیا انجام می دهیم. به عقیده من آنقدر که تلاش شده مرگ را ابتدای یک زندگی دیگر نشان دهند، یک جورهایی نتیجه معکوس داده. یعنی مرگ در فرهنگ ما به واژه ای پر ابهت و ترسناک تبدیل شده است. نمی گویم که در فرهنگهای دیگر اینطور نیست، ولی خیلی راحت تر با این قضیه برخورد می کنند. نهایتا غیر از حضرت خضر هم کسی از دست فرشته مرگ فرار نکرده که اینهم یک مقوله اسطوره ای در مذهب است. حتی در فیلم ایندیانا جونز هم این اتفاق افتاد و عصاره جاودانی حیات را خوردند. در کل واژه مرگ در مورد همه ما صدق خواهد کرد، اما متاسفانه آنقدر در فرهنگ ما عظمت زیادی به آن داده شده که برای همه ما مقوله بسیار هراسناکی تلقی می شود. البته جدای مسئله مذهبی و فرهنگی، به نگاه شرقی ما هم مربوط می شود که شاید هم مختص خاورمیانه باشد. به هر حال مقوله دلهره آوری شده است. ولی خوب، خود من هم جزوی از این جامعه هستم. شاید الآن که سه یا چهار سال از زمان ساخت "خواب تلخ" گذشته، اگر می خواستم الآن آن را بسازم، شاید خود من هم تو لاک دفاعی فرو می رفتم. ولی فکر میکنم نگاه سرخوشانه ای که می شه به این قضیه داشت باز هم با استفاده از این المانهایی است که لذت از آن دنیا را باید در کنار رنجها و مرارتهای آن ببری. در عین حال به نظرم یک چاله دو متری در انتظار همه ماست. حالا چطور به این مقوله در یک فیلم یا ادبیات نگاه کنیم، فکر می کنم مستقیما به خود زندگی ما برمی گردد. به اعتقاد من هنر باید تلاش کند با پرداختن به مرگ، یک آرامش و تلطیفی به این واژه بدهد. در آتشکار هم روح پدر اگرچه مرگ جسمانی داشته، اما سرحال و قبراق حضور دارد و دارای همان اخلاق و کردار زمان حیات خودش است. آدمی که در آن دنیا هم دیدگاه خودش را دارد و مطالعاتش را ادامه می دهد و سیر تکاملی بیشتری را هم طی می کند.
ظاهرا برای اکران آتشکار نیز مثل خواب تلخ با مشکلاتی مواجه شده ای. قضیه از چه قرار است؟
ـ وقتی فیلم در جشنواره فجر به نمایش درآمد، خیلیها از فیلم خوششان آمد. طرح و نگاه فیلم برایشان جالب بود، ولی همه انگار ترجیح می دادند که بگویند به مصلحت نیست نمایش داده شود، اما با پیگیری هایی که کردم و علیرغم تمام حرفها و حدیث هایی که وجود داشت پروانه نمایش فیلم را دریافت کردم. اما باز هم نگاه همیشگی به سینمای مستقل ادامه داشت. به اضافه اینکه این فیلم این بار ادعای فروش هم داشت. شاید ادعای گزافی باشد، اما آنها که فیلم را دیده اند و همچنین پخش کنندگان و صاحبان سینما که با میل خودشان با ما قرارداد بستند گواه این مدعا هستند، ولی باز هم مشکلاتی پیش آمد و از من خواستند مدتی صبرکنم تا اجازه اکران صادر شود. باز من کماکان پیگیر هستم و برای اکران آن تلاش می کنم.
ایمیل نویسنده:
aref35@yahoo.ca