این هفته چه فیلمی ببینیم؟
٢ ماه می سال ٢٠١١ . ساعت سی دقیقه بامداد. ابوت آباد، پاکستان.
سازمان سیا. یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده. یک هدف: اسامه بن لادن
Zero Dark Thirtyفیلمی نیست که پایانش را ندانیم یا بخواهیم حدس بزنیم. همه خوانده و دیده ایم که یکی از بزرگترین تروریست های قرن اخیر چطور و چگونه کشته شد، ولی این آگاهی ما از سوژه داستان، به هیچ عنوان از زیبایی و هیجان فیلم کم نمی کند. به هیچ عنوان.
فیلم بدون تصویر و با صحنه سیاه آغاز می شود و تنها صداست که به گوش میرسد. صدای مردمی پریشان. گیر افتاده بالای برج هایی که در آتش می سوزند و دقایقی دیگر به خاک می نشینند. گیر افتاده در صندلی های هواپیمایی که دقایقی دیگر هموطنانشان را به خاک می نشاند. صداهای لرزانی که می دانند آخرین لحظات زندگی را می گذرانند و تنها گناهشان، بخت بدشان است. صداها مستند و برگرفته از مکالمات ضبط شده ٩١١ است.
تصویر روشن می شود. دو سال بعد است. مقر سازمان سیا در مکانی نامشخص بین مرز پاکستان و افغانستان. دن، مامور سیا است که مشغول بازجویی از زندانی است که در حمله به برج های دو قلو دست داشته. چهار نفر دیگر در اتاق هستند که صورت هایشان را با ماسک پوشانده اند و هر از چند گاهی مشت و لگدی به زندانی می زنند. بعد از کمی ارعاب و تهدید، دن به همراه یکی از ماموران از اتاق بیرون می روند. مامور نقاب از سر بر می دارد و موهای بلند و قرمزش روی شانه هایش می ریزد. مایا، تحلیل گر سازمان سیا است که برای کار روی پروژه اسامه بن لادن به پاکستان فرستاده شده. چند ماه اول حضورش در پاکستان، دن را در تمام بازجویی هایش از زندانیان مرتبط با یازده سپتامبر، همراهی می کند. در جریان همین بازجویی هاست که بالاخره زندانی، زیر شکنجه، اسم مهمترین قاصد بن لادن را در اختیارشان قرار می دهد ـ ابو احمد، که مسئول بردن و آوردن خبر بین بن لادن و فردی است به اسم ابو فرج . با بازجویی از چندین زندانی دیگر برای مایا مشخص می شود که برای رسیدن به بن لادن، باید ابو احمد را پیدا کند. در سال ٢٠٠۵، سیا ابو فرج را گیر می اندازد و بازداشت می کند ولی ابو فرج تحت هیچ شرایط و شکنجه ای حاضر نمی شود حرفی از ابو احمد بزند. در جایی که سایرین باور دارند که به بن بست رسیده اند، مایا ایمان دارد که انکار ابو فرج تنها به معنی اهمیت بسیار بالای ابو احمد است. از آن زمان تا هشت سال آینده، تمام شب و روز و زندگی مایا در رسیدن به یک هدف خلاصه می شود: پیدا کردن ابو احمد. سال هایی که دقیقه به دقیقه اش به گشتن میلیون ها فایل اطلاعتی و بازجویی می گذرد و دست کم دو بار با مرگ رو در رو می شود: در بمب گذاری در هتلی در پاکستان و یکبار که عده ای با رگبار سعی می کنند در خانه ترورش کنند و تنها ناجی اش، اتومبیل ضد گلوله اش است که سیا در اختیارش قرار داده بود.
سال ٢٠٠٩، یک زندانی اردنی در بازجویی می گوید که مطمئن است که عکس مردی که همه آنها به نام ابو احمد می شناختند، در واقع فردی است که در سال ٢٠٠١ کشته شده و خودش او را دفن کرده. مافوق مایا نتیجه می گیرد که اینهمه سال وقت و منابعشان را صرف سرنخی کاذب کرده اند، ولی آنالیستی دیگر، که آرشیو اطلاعات مراکش را جستجو می کرده، مدارکی در اختیار مایا می گذارد که ثابت می کند ابو احمد، در واقع فردی است به نام ابراهیم سعید و دلیل اشتباهشان آن بوده که آنها برادر بوده و شباهتی چشمگیر به هم داشتند. مایا با دن تماس می گیرد و به او می گوید که هرکاری از دست سیا بر می آید باید بکند تا شماره تلفنی از خانواده ابراهیم سعید پیدا کنند. نیروهای سیا به پاکستان فرستاده می شوند و بالاخره بعد از میلیونها دلار بودجه و نه سال وقت، ابراهیم سعید را پیدا می کنند.
با تعقیب او درمی یابند که در منطقه ای مسکونی و ساختمانی بزرگ و سیمانی در نزدیکی آکادمی ارتش پاکستان در شهر ابوت آباد زندگی می کند. سیا، ساختمان و رفت و آمد ابراهیم سعید را به مدت چندین ماه زیر نظارت سنگین می گیرد و گرچه آنها باور دارند که اسامه بن لادن در آن ساختمان زندگی می کند، ولی چون قادر نیستند سندی ارائه دهند، دولت آمریکا حاضر نیست ریسک حمله نیروهایش در خاک کشوری دیگر را تقبل کند. بالاخره روز دوم ماه مه، اجازه حمله صادر می شود و در نهایت بن لادن کشته می شود و مایا بعد از یک دهه ، ماموریتش را به پایان می رساند.
Zero Dark Thirty فیلم خیلی خیلی خیلی خوبی است. شاید بعضی با انتظار دیدن فیلمی اکشن به پای آن بنشینند ولی اینطور نیست و بیشتر فیلم به آنالیز کردن و صحبت های بین کاراکترها می گذرد. نکاتی که در فیلم به آن اشاره می شود بسیار جالب است. از آن مهمتر اینکه، اعتراض و شکایت بسیاری که از دولت اوباما، سر ساخت و پخش فیلم شده که سازندگان فیلم چگونه به اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده سیا دسترسی پیدا کرده اند، نشانگر این است که محتوای فیلم باید بسیار به واقعیت نزدیک باشد. از دیگر بحث و جدال هایی که سر این فیلم بین عوامل دولت و تحلیل گران و روزنامه نگاران درگرفت، مسأله شکنجه بود. بسیاری، سازندگان فیلم را محکوم به تبلیغ و تشویق به کارگیری شکنجه جهت دریافت اطلاعات کرده اند و حتی کارگردان فیلم را متهم به ستایش از سیستم وحشیانه شکنجه گری دولت بوش کرده اند و این یکی از همان نکات ظریفی است که در میان مکالمات فیلم می شنویم. در صحنه ای، ماموران سیا نشسته اند و به سخنان اوباما در برنامه ای تلویزیونی گوش می دهند که با قاطعیت می گوید که ایالات متحده، از شکنجه استفاده نمی کند. در چند صحنه بعد، به مایا هشدار داده می شود که سیاست عوض شده و باید حواسش جمع باشد که مبادا بازرسی سر برسد و او جزو بازمانده از گروهی باشد که به جرم شکنجه گری، توبیخ شود. ما به عنوان تماشاگران، شاید آنقدر مطمئن نباشیم که کدام انتخاب درست است. البته که شکنجه، غیر انسانی و وحشیانه و ضد حقوق بشر است. آزار غیر قابل تحمل جسمی، تحقیر و شکنجه روانی، هر جور که در نظر بگیریم غیر قابل قبول است، ولی فقط ثانیه ای، ثانیه ای از آنطرف آیینه نگاه کنیم. فردی جلویمان نشسته که به تنهایی مسئول سوختن و کشته شدن هزاران نفر زن و مرد و کودک بیگناه است و نه تنها از کشتار آنان احساس ندامت نمی کند که آن را وظیفه شرعی اش می دانسته و اگر از اسارت آزاد شود، شک ندارید که باز هم برای آرمانش خون می ریزد.
می گویند در عفو لذتی است که در انتقام نیست. شاید حقیقت داشته باشد، ولی امید دارم که هیچکدام هیچوقت در شرایطی قرار نگیریم که مجبور باشیم راست و دروغش را تجربه کنیم.
http://www.youtube.com/watch?v=YxC_JNz5Vbg
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.