ترجمه: لیلا مجتهدی
نگاهی به اهداف سلطه جویانه غرب در خاورمیانه/بخش اول
یکشنبه ۸ ژانویه ۲۰۱۲ دکتر علی قره جه لو به دعوت مدیا فوروم آذرتاک در پالتاک جلسه سخنرانی داشت که به زبان ترکی برگزار شد. متن زیر ترجمه این سخنرانی است.
دکتر قره جه لو ضمن تشکر از گردانندگان اتاق آذرتاک در شروع سخنان خود گفت: بحث ما امروز، حرکت ملی ـ دموکراتیک آذربایجان و مداخله خارجی است. انتخاب این بحث از یک طرف به این دلیل است که تحولات جدی در منطقه خاورمیانه و اطراف ما روی می دهد و از طرف دیگر ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تحت تأثیر آثار و نتایج آن قرار خواهیم گرفت. منظورم نه تنها ایران بلکه مشخصاً آذربایجان نیز هست. لذا با بحث در این زمینه، بالاخره ما باید نظر خود، برخورد و موضع خود را در این اوضاع پیچیده و متحول شفاف کنیم. شفافیت این موضوع کمک می کند تا ما غافلگیر روند تحولات نشده و دنبال آن کشیده نشویم.
همچنان که می دانید جنبشی به نام “بهار عربی” با هر نام دیگری در جریان است. این جنبش از تونس آغاز و امروز در سوریه در جریان است.
ویژگی های بهار عربی
– کشورهای درگیر این جنبش کشورهای عربی خاورمیانه اند.آنها دارای تاریخ کم و بیش مشترک و نیز دارای فرهنگ و زبان مشترکی اند، و نقش فن آوری ارتباطات بر زمینه های فوق بسیار سریع و تأثیرگذار است.
ـ این جنبش ها بدون توجه به این که در کجا به حرکت درآمده باشند، خواست های کمابیش یکسانی دارند. بهار عربی در واقع علیه استبداد، بی عدالتی، فساد سیاسی – مالی، علیه فقر و بیکاری و عقب ماندگی و علیه ناامیدی و بی آیندگی نسل جوان این جوامع است.
– بهار عربی جنبشی عمومی و توده ای است که نیروهای شرکت کننده در آن ظاهراً خواست های مشترکی دارند، ولی هر بخشی از آن تصور خود را از آینده جنبش و اهداف آن دارد.
– از آنجائی که این جنبش ها در خلاء عمل نمی کنند، لاجرم قدرت های بزرگ جهانی را به چالش می گیرند، زیرا در اکثر آنها حکومت های وابسته به غرب حاکم اند.
بهار عربی و قدرت های غربی
نگاه غرب به جنبش های عربی براساس یک برخورد دوگانه استوار است:
ـ برخورد به دیکتاتوری های وابسته به غرب
غرب تا توانسته از رژیم های “خودی” تا آخرین لحظه دفاع کرده است. مانند دفاع فرانسه از بن علی در تونس و حتی صحبت از لشگرکشی به تونس در دفاع از رژیم حاکم، ولی وقتی جنبش ها مقاومت کرده و پایداری نشان دادند، آنها با قربانی کردن عناصری از رژیم به عقب نشینی فعال پرداختند تا بتوانند کل رژیم را از فروپاشیدن نجات دهند، نمونه بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر. در بعضی مواقع آنها در دفاع از دیکتاتور خودی تا آخر رفته و دست به لشگرکشی و سرکوب زده اند، مانند بحرین.
ـ برخورد به دیکتاتوری های غیر وابسته
غرب در برخورد به این دیکتاتوری ها، برخلاف آنچه که در مورد رژیم های خودی عمل کرده است، تمام توان و امکانات خود را به هر شیوه ی مشروع و یا نامشروع به کار برده است تا این رژیم ها را سرنگون کند. رژیم های لیبی، سوریه و ایران در این طبقه بندی جای می گیرند.
بهار عربی موجی عظیم به راه انداخته است که هم می تواند دیکتاتوری ها را در این کشورها سرنگون کند و هم قادر است ریشه های وابستگی را قطع کند. غرب در مواجهه با این جنبش ها از یک طرف سیاست حفظ و تداوم رژیم های خودی، و از طرف دیگر برطرف کردن کشورهای معاند و گسترش حوزه نفوذ و منافع خود را دنبال می کند. برای شناخت این که آیا غرب به دنبال دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در منطقه است، یا همچنان اهداف توسعه طلبانه و استعمارگرانه سابق خود را برای غارت و چپاول منابع ملی این ملت ها دنبال می کند، لازم است به سه موضوع اساسی توجه کرد که می تواند معیار ارزیابی ما قرار گیرد:
۱- ماهیت دول غرب، سوابق آنها و در این رابطه تجربه و حافظه تاریخی ما
غرب به خاطر سلطه جوئی، دستیابی به ذخایر و بازارهای جهان بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای کره، ایران، الجزایر، اندونزی، ویتنام، کامبوج، شیلی، گواتمالا…. و بسیاری کشورهای دیگر، کودتا و مداخله نظامی کرده و یا کشورها را اشغال کرده است، و امروز همان سیاست های خود را با همان اهداف در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه ادامه می دهد.
در این جا منظور از غرب عمدتاً کشورهای بزرگ غرب مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیاست که سعی می کنند اراده ی خود را به عنوان اراده ی “جامعه جهانی” اعمال کنند تا از این طریق مشروعیت به دست آورند. بازوی نظامی این کشورها ناتو است که تحت کنترل آمریکاست، در واقع آمریکا، با برتری اقتصادی و توان نظامی خود سرکردگی این کشورها را به عهده دارد. این کشورها علی رغم رقابت میان خود (آمریکا و اتحادیه اروپا)، در برخورد با بقیه دنیا از وحدت و هماهنگی نسبی برخوردارند.
ما در این جا از سابقه غرب و جنگ های استعماری آن و رفتار با مردم مستعمرات، برای طولانی نشدن این گفتگو خودداری می کنیم و برای روشن شدن موضوع به چند نمونه معاصر اشاره مختصری می کنیم تا از ماهیت مداخله نظامی درک روشنی داشته باشیم.
آذربایجان ایران
آمریکا و انگلیس با پشتیبانی همه جانبه دربار پهلوی و ارتش دست نشانده خود، نیروهای مسلح فئودال های بزرگ آذربایجان، و بدنام ترین اوباشان و لومپن های محلی وابسته به آنها به جان جنبش ملی و مترقی آذربایجان افتاده و آن را در خون خفه کردند. ۲۵ هزار کشته و یا اعدام شدند و صدها هزار نفر آواره و یا جلای وطن کردند و نسلی از روشنفکران، میهن پرستان، و جوانان برومند و انقلابی آذربایجان در پای منافع آمریکا و انگلیس فدا شدند، زیرا پیروزی، تداوم و تثبیت جنبش ملی سبب سرایت و گسترش آن به تمام ایران شده و نهایتاً به کوتاه کردن دست آنها از منابع ملی ایران و آزادی و استقلال آن منجر می شد. آنها نه در مرزهای شوروی و نه در منطقه خاورمیانه نمی توانستند حکومت ملی و مترقی چون حکومت ملی آذربایجان را تحمل کنند که می توانست الگوئی برای خلق های منطقه باشد.
ایران
کودتای آمریکا و انگلیس علیه دولت ملی مصدق که نفت ایران را ملی کرده و مانعی بر سر راه غارت ثروت های ملی ایران ایجاد کرده بود در واقع دنباله سرکوب خونین جنبش ملی آذربایجان بود. این مداخلات امپریالیستی که مسیر تاریخ معاصر ایران را تغییر داد، نهایتاً راه را برای روی کار آمدن جمهوری اسلامی هموار کرد که آثار و پیامدهای ویرانگر آن امروز مانند بختکی بر آسمان مردمان ایران چنگ انداخته است.
اندونزی
احمد سوکارنو از بنیان گذاران و رهبران “جنبش غیرمتعهدها” که دست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را از اندونزی قطع کرده و منابع طلا، مس و آلومنیوم اندونزی را ملی کرده بود، با یک کودتای خونین که توسط آمریکا طرح ریزی شده بود به دست ژنرال سوهارتو سرنگون گردید. در این کودتا بیش از نیم میلیون کمونیست اندونزی قتل عام شدند. نهایتاً، آمریکا در سالهای اخیر و به دنبال کشف منابع غنی نفت در “تیمور شرقی” با همدستی استرالیا این منطقه را از خاک اندونزی تجزیه کرد.
الجزایر
فرانسه امروز در نقش یکی از سردمداران صدور “دموکراسی” ، “حقوق بشر” و “مداخله بشر دوستانه”، در جریان جنبش آزادی بخش الجزایر برای رهائی از یوغ امپریالیسم فرانسه (۱۹۶۵- ۱۹۴۵) بیش از یک و نیم میلیون الجزایری را به جرم دفاع از میهن خود قتل عام کرد؛ کشوری که در آن سالها کمتر از ۱۰ میلیون نفر جمعیت داشت. فرانسه در این سالها مدعی بود که الجزایر “مسئله داخلی” فرانسه است و کسی حق دخالت در مسائل داخلی فرانسه را ندارد! امروز دولت سارکوزی با گذراندن قانونی مبتنی بر مجازات انکار نسل کشی ارمنی، نه تنها بر جنایات خود در الجزایر سرپوش می گذارد، بلکه در واقع زمینه های مداخله نظامی آینده “جامعه جهانی” در ترکیه را از لحاظ حقوقی تدارک می بیند، در حالی که “نسل کشی ارمنی” یک دروغ امپریالیستی است. ترکیه در جنگ جهانی اول موضوع تقسیم و مستعمره شدن بین کشورهای امپریالیستی آن زمان (روسیه، فرانسه، ایتالیا و انگلیس) بود و ترک ها از وطن خود دفاع کردند، آنها برای مستعمره نشدن و زیرپا له نشدن از خود دفاع کردند.
شیلی
آمریکا قبل از انتخابات۱۹۷۰شیلی برای جلوگیری از انتخاب سالوادور آلنده از رقبا و مخالفان او پشتیبانی و به آنها کمک مالی می کرد. آلنده در تبلیغات انتخاباتی خود از ملی کردن صنایع و معادن مس شیلی صحبت می کرد.
نظرات و عقاید او بر مردم شیلی و هم دولت آمریکا و کمپانی های آمریکائی شناخته شده و روشن بود. کمپانی های بزرگ مس آمریکائی مانند Anaconda و Kennecott، بزرگترین معادن مس جهان در شیلی را از طریق حکومت های طرفدار آمریکا سعی می کردند خصوصی کنند و نیز “کمپانی بین المللی تلفن و تلگراف” ITT صاحب سهام ۷۰% شرکت تلفن شیلی Chitelco بود. ITT روزنامه ای دست راستی El Mercurio را در شیلی به راه انداخته بود که ایده خوب بودن خصوصی سازی را تبلیغ، و با ایده های سوسیالیستی آلنده مبارزه می کرد. بعد از پیروزی آلنده در انتخابات، ژنرال پینوشه فرمانده ارتش با کمک های بی دریغ سازمان سیا بالاخره در سال ۱۹۷۳ کودتای خونینی علیه حکومت آلنده براه انداختند و آلنده همراه هزاران تن از طرفداران و مقامات حکومتش کشته شدند، و ده ها هزار نفر مجبور به ترک شیلی شدند. هنری کیسینجر وزیر خارجه نیکسون خود صریحاً به دخالت سیا در شیلی اعتراف کرد، ولی هنوز هم بعد از گذشت چهل سال از این کودتا و محاکمه پینوشه در شیلی بسیاری از اسناد سیا در رابطه با کودتای شیلی در آمریکا محرمانه تلقی می شود.
اهداف غرب امروز نیز مانند گذشته برای چنگ انداختن به منابع و ذخایر و بازارهای ملی این کشورهاست که پشت گفتمان دموکراسی، حقوق بشر و حمایت و دخالت بشر دوستانه پنهان شده است. اگر دیروز آنها به خاطر طلا و مس و آلومینیوم، نفت و موقعیت ژئوپولیتیک کشورها کودتا و مداخله می کردند، امروز برای چنگ انداختن بر۶۰% منابع نفت و ۴۰% منابع گاز جهان در خاورمیانه و کنترل بازارهای آن مداخله می کنند.
۲- بحران عظیم مالی و جنبش جهانی وال استریت
یکی از دلایل اساسی مداخله در کشورهای خاورمیانه، بحران مالی و ورشکستگی اقتصادی است که دامنگیر غرب شده است. “جنبش وال استریت” یا “بهار عرب” جنبشی است علیه فلاکتی که سرمایه داری لجام گسیخته آمریکا آفریده است. نگاهی کلی به آمار و ارقام رسمی منتشره در مطبوعات، و نظر تحلیل گران سیاسی ـ اقتصادی آمریکا نشان می دهد که چگونه این بحران ها سبب تسریع مداخله و اشغال نظامی کشورها شده و چرا غرب، بویژه آمریکا این چنین بی محابا و با دستاویز قرار دادن هر بهانه ای به دنبال تحقق اهداف توسعه طلبانه و غارتگرانه خود است.
فقر و بیکاری در آمریکا
آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم ۵۰% تولید ناخالص ملی جهان را تولید می کرد، این رقم امروز به کمتر از ۲۰% رسیده است. قرض ملی آمریکا به ۱۴.۳ تریلیون دلار رسیده و بهره قرض های آن در سال ۲۰۱۰ به ۷۰۰ میلیارد دلار رسیده، و پیش بینی می شود که تا سال ۲۰۲۰ به ۲ تریلیون دلار برسد. هر ماه به طور متوسط ۱۰%صاحبان خانه قادر به پرداخت قسط خانه های خود نمی شوند. جمعیت زیر خط فقر در آمریکا که فقط با کمک های حداقل دولتی Welfare زندگی می کنند به ۴۶ میلیون رسیده است. بین سال های ۲۰۱۱ ـ ۲۰۰۷ یازده میلیون بیکار شده اند. مجموع بیکاران در آمریکا در آمار رسمی ۱۴ میلیون، ولی با احتساب بیکاری پنهان این رقم به ۳۰ میلیون نفر می رسد. در آمریکا بین ۵۰- ۴۰ میلیون نفر دچار تزلزل شغلی اند و هر لحظه ممکن است کار خود را از دست بدهند. برای پرداخت حقوق بازنشستگی هر فرد بازنشسته ای ۳.۳ نفر کار می کنند و با رشد بیکاری پرداخت حقوق بازنشستگی نیز هر روز غیر ممکن تر می شود. وضع کشورهای اروپائی کم و بیش با آمریکا قابل مقایسه است. دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس جنبش وال استریت را که اعتراضی جهانی علیه این وضعیت است و دامن انگلیس را هم گرفته، جنبش “اراذل و اوباش” می نامد!
ثروت و بی عدالتی در آمریکا
در سال ۲۰۱۰، ۱% جمعیت آمریکا۴۲% ثروت این کشور را در اختیار داشتند، در مقابل ۱۳% ثروت آمریکا در اختیار ۸۳% جمعیت کشور بود. ثروت ۱۱ هزار نفر معادل ثروت ۷۶ میلیون نفر بوده و در میان این ۱۱ هزار نفر ۴۰۰ نفر ثروت شان برابر با ۵۰ میلیون آمریکائی است. در زمان حکومت هشت ساله جورج بوش درآمد این چهارصد نفر ۷۰۰ میلیارد دلار افزایش داشته است. ثروت متوسط این عده در سال ۱۹۵۵، ۱۲.۴ میلیون دلار بوده در حالی که در سال ۲۰۱۰ ثروت متوسط آنها به ۳.۴۵ میلیارد دلار رسیده است. آنها در سال ۱۹۵۵، ۵۱%در آمد خود را به عنوان مالیات پرداخت می کردند ولی امروز فقط ۷.۵% مالیات می دهند. حقوق مدیران ارشد آمریکا از سال ۱۹۷۳ تاکنون ۳۰۰ برابر افزایش نشان می دهد.
همین ۴۰۰ نفر و ۱۱ هزار نفر و مدیران ارشد هستند که برای سود و ثروت بیشتر بر طبل جنگ و مداخله و اشغال نظامی می کوبند. همین ها هستند که به هر قیمتی خواستار سلطه جاودانی آمریکا بر جهان اند، و وقتی حکومت اوباما خواهان اخذ مالیات بیشتر از آنها می شود فریاد رسانه های آنهاست که اوباما را متهم به سوسیالیست بودن می کنند! اوبامائی که خود با شعار “تغییر” به میدان آمده بود امروز خود به مانع عمده تغییر تبدیل شده است.
بودجه نظامی آمریکا
بودجه نظامی آمریکا سالیانه ۱۰۰۰ میلیارد دلار است، یعنی ۳۴۰۰ دلار برای هر آمریکائی. این رقم می تواند فقر و بیسوادی در قاره آفریقا را ریشه کن کند. در آمریکا نظام وظیفه اجباری حذف شده است. آنها این بودجه را با اجیر کردن بیکاران، مهاجران، نیازمندان و با ظاهرسازی “داوطلبانه” آنها پیش می برند. فرزندان قشر اقلیت ثروتمند جامعه هیچ وقت خدمت سربازی نمی روند در غیر این صورت آنها این چنین با پرده دری نئو فاشیستی ـ نئو لیبرالی از مداخله و جنگ دفاع نمی کردند.
مصارف نظامی جهان سالیانه ۱.۵ تریلیون دلار است. نصف این رقم از فروش اسلحه به دست می آید و بزرگترین سهم از آن آمریکاست. سهم آمریکا از فروش اسلحه در جهان ۳۰.۵% یعنی ۲۲۹ میلیارد دلار است. اگر به مناسبات بین قرض های آمریکا و مصارف نظامی آن دقت کنیم متوجه خواهیم شد که قرض های آمریکا بسیار بیشتر از مصارف نظامی آن است. آمریکا در سال ۱۹۸۱ یک تریلیون دلار و در سال ۲۰۱۰، ۲.۴ تریلیون دلار قرض گرفته است و مجموع قرض های آن ۱۴.۳ تریلیون دلار است. این بدین معنی است که آمریکا کسری بودجه و کسری تراز پرداخت های خود را با قرض انجام می دهد. آمریکا این قرض ها را به صورت Bond های خزانه داری و چاپ دلار انجام می دهد، یعنی تحمیل می کند، آنهم به زور قدرت نظامی خود. بدین معنی، آنهائی که به آمریکا قرض می دهند در واقع به آمریکا “مالیات صلح” پرداخت می کنند. جنگ های منطقه ای (خاورمیانه) در واقع یک نوع چشم زخم از خریداران مالیات صلح است، و جنگ های بزرگ به معنی پاک کردن قرض های آمریکاست! آمریکا در واقع مانند راهزنان دوران فروپاشی نظام فئودالی است که در سرگردنه ها کاروان های تجاری را در صورت پرداخت نکردن “باج” غارت می کردند. این وضعیت، نه یک رقابت آزاد اقتصادی در یک فضای رقابتی که باج گیری بین المللی با تکیه به قدرت نظامی و زورگوئی عریان است.
نظر تحلیل گران واقع بین آمریکا
* “جیرد دایموند” و “فرگوسن” Jared Diamond و Ferguson استادان اقتصاد و انسان شناسی دانشگاه هاروارد، در کتاب پر فروش خود “سقوط” Collapse معتقدند که آمریکا از لحاظ فرهنگی در مسیر فروپاشی قرار گرفته است.
* “پل کریگ رابرتز” Paul Craig Roberts از مستشاران سابق وزارت خزانه داری آمریکا در مورد نیاز آمریکا به جنگ افروزی می گوید:”آمریکا مجبور به ایجاد جنگ است، درغیر این صورت فروپاشی آن اجتناب ناپذیراست”.
*”ژنرال مولن” Mullen فرمانده نیروهای مسلح آمریکا گفته بود که: “بودجه نظامی آمریکا در ۱۰ سال آینده بین ۸۰۰- ۳۰۰ میلیارد دلار کاهش خواهد یافت. این پیش بینی به وقوع پیوست و حکومت اوباما چند هفته قبل بودجه نظامی آمریکا را در طول ۱۰ سال آینده ۴۵۰ میلیارد دلار کاهش داد. طبیعی است که اقتصاد آمریکا قادر به تحمل سنگینی بودجه نظامی را ندارد و دیر یا زود مجبور به فروکشیدن به لاک خود خواهد شد.
* “کیرک پاتریک سیل” Kirk Patrick Sale تحلیل گر آمریکائی در مقاله “سقوط امپراتوری آمریکا” علل سقوط آمریکا را در چهار زمینه بررسی می کند:
– تخریب محیط زیست: مصرف افراطی مدل آمریکا سبب تغییرات اقلیمی شده و نتایج آن نه تنها آمریکا که دامن گیر کشورهای دیگر خواهد شد و این تاثیر فلاکت بار خواهد بود. با تکنولوژی امروز ادامه حیات برای بشریت غیرمحتمل به نظرمی رسد.
– فروپاشی اقتصادی: آمریکا فقط ۱۳% تولید ناخالص ملی خود را تولید می کند. کسری تجارت خارجی ۶۳۰ میلیارد دلار درسال است و هر روز به ۱ میلیارد دلار احتیاج دارد. (این ارقام مربوط به زمانی است که قرض های ملی آمریکا ۷.۵ تریلیون دلار بود)
– توسعه طلبی نظامی: آمریکا از لحاظ توسعه طلبی نظامی به مرزهای طبیعی، اجتماعی- روانی خود رسیده است. ۴۴۶ هزار سرباز آمریکائی در ۷۲۵ نقطه جهان و پایگاهای آن انجام وظیفه می کنند. در ۱۵۳ کشور جهان به طور دائم سربازان آمریکائی مستقر هستند. در اقیانوس ها دو دوجین ناوگان آمریکائی در گشت و گذارند. ظرفیت تکنولوژی ارتباطات به نقطه ای رسیده است که آمریکا قادر به تحمل و ادامه آن نیست.
– همچنان که در تاریخ دیده شده است امکان سقوط آمریکا از درون بیشتر محتمل است. جامعه آمریکا دچار یک ناخشنودی و عدم رضایت عمیق و تلاطم اجتماعی بزرگ است. در آستانه سقوط اقتصادی، حقوق اجتماعی در آمریکا هر روز محدوتر می شود و جامعه به یک نقطه انفجار رسیده است. آمریکا هر روز که می گذرد مکانیسم های مهار جامعه را از دست می دهد.
– جورج سوروس، میلیاردر یهودی الاصل آمریکائی و حمایت کننده مالی انقلابات مخملی در این مورد می گوید: “آمریکا باید به پوسته خود عقب نشینی کند، در غیر این صورت نه تنها ادعای سروری بر جهان نخواهد داشت که حتی نمی تواند از عهده ی عصیان های داخلی خود برآید و با آنها مقابله کند”.
* “کریس هجز” Chris Hedges تحلیل گر، ادیتور سابق “نیویورک تایمز” و برنده جایزه “پولیتزر” می نویسد:”امپراتوری های بزرگ مانند امپراتوری رم، عثمانی، اتریش- مجارستان و امپراتوری بریتانیا فرو پاشیدند. مسئله فروپاشی آمریکا سالها بود که مورد بحث بود، با آغاز “بهار وال استریت” روزمرگی سقوط آمریکا نیز آشکار شد”. او می نویسد:
“طبقه متوسط احمق آمریکا هنوز متوجه نشده است که ما ورشکست شده ایم. آمریکا برای سر و سامان دادن به اقتصاد خود به ۲۰۰ تریلیون دلار احتیاج دارد. این رقم به معنی ۳ برابر تولید ناخالص ملی جهان است. چاره ای برای این معادله وجود ندارد. هم از لحاظ اقتصادی و هم نظامی هر لحظه می توانیم ازهم بپاشیم. فقط می شود تاریخ این فروپاشی را حدس زد. سال ۲۰۱۲ یا حداکثر ۲۰۲۰. این فروپاشی، بی صدا، نرم و قطعی خواهد بود”.
نظریه پردازان نئولیبرال بعد از فروپاشی شوروی از پیروزی “نظام نئولیبرالی” “پایان تاریخ” بسیار صحبت کردند. آیا تحلیل وضعیت فوق از دیدگاه نظریه پردازان مسئول و واقع بین نظام حاکم در غرب بایستی، پایان تاریخ گردد و یا پایان امپراتوری آمریکا؟
ادامه دارد
آقای کاظم رنجبر به جای این که دائم نبش قبر کنید و چشم هایتان روی یک حق کشی مسلم که در حق هوطنان غیر فارس ما شده ببندید بهتر است به مقالاتی این چنینی که در زیر لینکش را گذاشته ام مرحمت بفرمایید. آخر ما تا کی می خواهیم برای این که حق دیگری را ندهیم حتی از حق خودمان هم بگذریم . اگر ما همه ایرانی ها دستمان را در دست هم می گذاشتیم و به جای مبارزه علیه همدیگر به مبارزه علیه جمهوری اسلامی برمی خاستیم آیا این حکومت فاشیستی ضد مردمی می توانست این چنیین روزگار ما را سیاه کند و چون کنه به مملکت ما بچسبد؟ عصر عصر حقوق بشر است خود را با آن همراه کنید وگرنه جبر زمانه از روی شما رد خواهد شد.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120221_l20_l10_fs_mother_tongue.shtml?print=1
Shahrvand should not post lies about “25,000” killed. Here is a complete rebuttal to the false claim of the writer above. It should be noted that the writer above has also in other articles denied the Armenian, Assyrian, Greek and Kurdish genocides created by his Turkish brothers in Turkey. Shahrvand has been supporting separatist propaganda for a long time and this will only strenghten IRI.
A response to pan-Turkist claim regarding the number of deaths of Ferqeh Members
By: Mehrazar Suren
It is a well known fact that when the Soviet created (by the direct orders of Sovietg leadership)
http://legacy.wilsoncenter.org/va2/index.cfm?topic_id=1409&fuseaction=home.browse&sort=Collection&item=1945-46%20Iranian%20Crisis
to separate Iranian Azerbaijan and Kurdistan provinces.
When the Azerbaijan democratic party lead by Pishevari took over, they first ask Iranian troops to disarm (with Soviet forces), then they arrested them and subsequently massacred them. This was before even a shot by the Iranian army was fired (this was the era when Ferqeh took over Azerbaijan). One example is a the massacare of 300 Iranian troops by the Ferqeh that brought sadness in both the province of Azerbaijan as well as the rest of Iran and has been documented by Ayatollah Mojtahedi Tabrizi and others.
Professor. Hamid Ahmadi writes on this incident:
یکی از نکتهی جالب در مقالهی فوق اینست:
چنین وضعی در جریان حملات فدائیان فرقه دموکرات به مراکز ارتش و ژاندارمری ایران در آذربایجان روی داد و قبل از هرگونه تخاصم از سوی ارتش، دهها نظامی از سوی فدائیان فرقه دموکرات قتل عام شدند. برای نمونه میتوان از قتل بیرحمانه حدود سیصد نیروی ژاندارمری ایران توسط فدائیان فرقه دموکرات نام برد، که تأسف بسیاری از اهالی تبریز و آذربایجان را برانگیخت و برخی از شاهدان عینی حوادث به آن اشاره کردهاند(ر.ک.: آیت الله میرزاعبدالله مجتهدی، بحران آذربایجان،(خاطرات آیتالله مجتهدی تبریزی)، به کوشش رسول جعفریان، ص ۱۳۸-۲۳۸). همچنین کشتار مردم زنجان از سوی غلام یحیی دانشیان فرمانده فرقه دموکرات در این شهر زبانزد همه است(در رابطه با حوادث زنجان ر.ک.: همان، ص ۶۲-۶۳ و ۳۰۱-۳۰۲).
See: “Dowlat Maadern o Aqwaam Irani –Hamid Ahmadi” also available here.
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/drhamidahmadishaloodehshekani.htm
“Schenectady Gazette in its of Dec 7, 1945” writes:” ۳۰ Killed by Iran Rebels in new attacks”
http://news.google.com/newspapers?id=NlM1AAAAIBAJ&sjid=a4YFAAAAIBAJ&pg=3475,4534163&dq=radio+reports+from+tabriz+capital+of+azerbaijan+province&hl=en
“”Rebels have killed 30 persons in new attacks in Azerbaijan
province, official reports from Tabriz announced tonight, and Premier Ibrajim
Hakimi demanded freedom of movement into the Soviet-occupied area for
the Iranian government to “redress the givevances of the people.” Insurrectinonist Democratic party members attacked troops billet at Sarab, killing 21 gendarmes and two officers, the reports relayed by the Tabriz radio said. Six other persons were reported killed near Marand, between Tabriz and the Russian frontier, and the police chief at Tabriz was killed in another clash, the radio said. The local police chief and presient of the local tribunals were slain in the Marand fighting, Tabriz, reported. In Tabriz itself, capital of troubled Azerbaijan province, insurrectionists tried to occupy the military garage, but were prevented by Governor Bayat, who just recently took the governship at Tabriz, the broadcast said””
It is of interest that the Sponsor of Ferqeh, Mir Ja’far Bagherov himself had killed 70,000 people:
“By 1940 an estimated 70,000 Azeris had died as a result of purges carried out under Baghirov. The intelligentsia was decimated, broken, and eliminated as a social force and the old guard Communist elite was destroyed.)Historical Dictionary of Azerbaijan, Asian/Oceanian Historical Dictionaries; No. 31 by Swietochowski, Tadeusz Publication: Lanham, Md. Scarecrow Press, 1999)”
This is interesting because in the letters and correspondences of Pishevari with Mir Ja’ffar Bagherov, Pishevari constantly addresses him as “Dear loving and benevolent father” Consequently, such a mass murderer.
In a letter on the Iranian month of 21 Azar, Iranian year 1329, Pishevari and Ferqeh leadership send a letter to Mir Ja’far Bagherov:
“The Khalq (people) of South Azerbaijan who are an integral and inseparable part of Northern Azerbaijan, like all the people of the world, have their hope in the Soviet people and government”.
In Azeri Turkish:
““”aziz ve mehrabaan aataamiz Mir-Dja’far Baagherov! shomaalindaan aayrilmaaz birhaseh oolaan djonoobi aazarbaaidjaan khalghi, donyaanin bootoon khalgh-lari kimi omidgozooni booyook soviet khalghinah ve soviet dolatinah tikmishdir”( by Dr.Enayatollah Reza. Published by “Iranzamin publishing”, Tehran, 1360, pp.211-227)
It should be noted that “South Azerbaijan” for historical Azarbaijan (Iranian region dating to Atropatene) is a name designed to separate this Iranian province from Iran. This issue has been dealt with elsewhere, but sufficient to say is that the name Azerbaijan is Persian (not Turkish), it has no ethnic value till the 20th century, and the people of Arran/Sharvan are not all “Turkish” but there are Iranian,Armenians and Caucasins there was well. Consequently, this is no different than calling the republic of Azerbaijan as Southern Lezginistan, Eastern Armenia and Northern Talyshistan. The most important thing to note is that the name Atropatene/Aturpatakan occurs even before the advent of Turkic speaking groups in world history, and this province in Iran is also diverse.
Going back to the topic of this article, since the Ferqeh had attacked the Iranian and massacred its conscripts, there was bad blood between the Iranian army and the Soviet Ferqeh. Consequently, Ferqeh and its Soviet backers never felt remorse for the killing of Iranian soldiers.
In recent era, pan-Turkist authors in order to feel victimhood claim that 100,000 people were massacred in Tabriz when Iranian army took over. Unlike the realities of the genocides committed by Changiz Khan (most of his troops being of Turkic background) or the Armenian/Greek/Assyrian genocides commited by Turkey, such a false claim by Pan-Turkist does not hold any water.
First, pro-republic of Azerbaijan sources like Swietchowski note:
Swietchowski notes:
“As it turned out, the Soviets had to recognize that their ideas on Iran were premature. The issue of Iranian Azerbaijan became one of the opening skirmishes of the Cold War, and, largely under the Western powers’ pressure, Soviet forces withdrew in 1946. The autonomous republic collapsed soon afterward, and the members of the Democratic Party took refuge in the Soviet Union, fleeing Iranian revenge.. In Tabriz, the crowds that had just recently applauded the autonomous republic were now greeting the returning Iranian troops, and Azerbaijani students publicly burned their native-language textbooks. The mass of the population was obviously not ready even for a regional self-government so long as it smacked of separatism”. (Swietochowski, Tadeusz 1989. “Islam and the Growth of National Identity in Soviet Azerbaijan”, Kappeler, Andreas, Gerhard Simon, Georg Brunner eds. Muslim Communities Reemerge: Historical Perspective on Nationality, Politics, and Opposition in the Former Soviet Union and Yugoslavia. Durham: Duke University Press, pp. 46-60.)
Swietchowski (again a pro-Azerbaijani republic source) also notes:
“Addressing the troops entering Azerbaijan, General ‘Ali Razmara proclaimed that they were restoing the soul of Iran to the nation, and henceforth the anniversary of the event would be celebrated by a military parade. By all accounts the population’s enthusiatic welcome of the Iranian army was genuine. Among the elated throngs were many who barely a year ago had also enthusiastically greeted the rise of the Pishevari government; the change of heart was due not only to disenchantment with the Democrats but also the uncontrollable violence being meted out at the sympathizers of the faller regime. Rossow conservatively estimated 500 killed during the lawless interregnum that preceded the coming of the Iranian troops. Hundreds of others were tried and jailed, and scores were hanged. ”( Tadeusz Swietochowski, Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition. New York: Columbia. University Press, 1995. pg 154)
According to Professor. Gary R. Hess:” On December 11, an Iranian force entered Tabriz and the Peeshavari government quickly collapsed. Inded the Iranians were enthusiastically welcomed by the people of Azerbaijan, who strongly preferred dominination by Tehran rather than Moscow. The Soviet willingness to forego its influence in (Iranian) Azerbaijan probably resulted from several factors, including the realization that the sentiment for autonomy had been exaggerated and that oil concessions remained the more desirable long-term Soviet Objective.”( Gary. R. Hess Political Science Quarterly, Vol. 89, No. 1 (March., 1974))
Although what these scholars say is important here is no better source than the contemporary sources with regards to this event.
Luckily, now archives from that era are readily available on the internet.
http://news.google.com/newspapers?id=vuNkAAAAIBAJ&sjid=bIANAAAAIBAJ&pg=1769,4450593&dq=tabriz+azerbaijan+killed+1946&hl=en
The newsreport here reads: “
“Hundreds claimed shot in Azerbaijan Province”
Dect 17, 1946,
London (AP) “The Moscow radio charted Thurday that Iranian central government troops had
shot “hundreds of persons in Azerbaijan province and had instigated “Attacks
on Soviet citizens in the provincal capital of Tabriz”. The broadcast contented that the government troops had broken Iranian Premier Ahmad Qavam’s agreement to enter the province
which borders the Soviet Union, peacebly. “In the course of the last few days over 600 Azerbaijan Democrats have been murdered and about 300 arrested in Tabriz,” a Tass dispatch declated. “Bodies of killed Democrats are scattered through the steets” of the provincial capital, the Russian news agency’s own correspondent in Tabriz wrote in a second dispatch broadcast by Moscow. “Unbridled bandits instigated by anti-Sovient elements” and “with the connivance” of the Iranian central government cammander “are also raiding Soviet institutions and attacking Sovient citizens.” the Tass correspondent added. The broadcast constitued the first major charge by Moscow against the central Iraniang overnment since the Soviet supported semi-autonomous government of Azerbaijan
province agreed last week to allow the entry of central government troops to supervise elections. The Azerbaijan Democratic party was a moving force in the province’s semi-autonomous regime which now has collapsed”
http://news.google.com/newspapers?id=rRZkAAAAIBAJ&sjid=g38DAAAAIBAJ&pg=5171,6269553&dq=tabriz+azerbaijan+iranian+army+killed&hl=en
We note that Soviet sources who were sponsoring separatism claimed that 600 people belonging to Ferqeh were killed and 300 arrested.
The Iranian government denied the accusations of the Soviet government and radio as reported the Chicago tribute:
http://pqasb.pqarchiver.com/chicagotribune/access/463630202.html?dids=463630202:463630202&FMT=CITE&FMTS=CITE:AI&type=historic&date=Dec+21%2C+1946&author=&pub=Chicago+Tribune&desc=MASS+SLAYING+AT+TABRIZ+IS+DENIED+BY+IRAN+ARMY+CHIEF&pqatl=google
Besides theSoviet accusation and Iranian government report, a British source which might be more neutral has mentioned:
“A British source cited by the US Embassy in Tehran gives the number of killed Democrats as 421. The American Embass’s report has been classified under wash. Nat. Arch. 891.00/1-1547, 15 January 1947”( Touraj Atabaki, Azerbaijan: Ethnicity and the Struggle for Power in Iran, [Revised Edition of Azerbaijan, Ethnicity and Autonomy in the Twentieth-Century Iran] (London: I.B.Tauris, 2000. pg 227).
Consequently, we make the following conclusion:
۱) The Ferqeh in 1945 attacked Iranian officials, troops and police and summarily mass executed some of them. None of these had any ethnic component as most of these troops that were mass executed were Iranian Azeris.
۲) The Iranian government army, which also compromised a large Iranian Azeri contingent (and it was the tribal Shahsevans who had an important part inrouting Ferqeh out of Zanjan) took back Iranian land that was under Soviet puppet occupation. During this take back, some members of the Ferqeh attacked Iranian troops and they were killed. The Iranian government only concentrated on political members of Ferqeh.
۳) Many reports and books also indicate that the Ferqeh was routed by the people of Tabriz before the Iranian government arrived. It should be noted that Ferqeh had no popular support and collapsed in less than a week (where as the Mahabad government of Qazi Muhammad was able to hold on much longer).
For example an Iranian Azerbaijani writes:
یکی از ایرانیان وطندوست و اهالی آذربایجان مینویسند:
دائی من که هنوز در قید حیات هستند به عنوان کسی که در جبهه توده ای ها و شاید هم فرقه چی های تبریز بوده و هنوز هم پشیمان نشده که شاید واقعیت را وارونه سازد، کاملا ضد این حرف را میگوید ! کل خشونت از طرف مردم عوام پیش آمد (ایشان حتی خانواده هایی را که دست به خشونت بر ضد فرقه چی ها زدند را هم نام میبرند!) ارتش ایران تنها مدتی در قافلانکوه درنگ کرد – شاید برای اینکه درگیری پیدا نکند – و تاخیر منجر به حمله مردم بر ضد فرقه چی ها شد. بعد از ورود ارتش حتی بعضی از مقامات به اصطلاح دولت محلی ابقا شدند (مثلا دکتر جاوید) و بر عکس دائی من از بد نامی و خشونت افرادی از قبیل غلام یحیی شکایت داشتند که آدم شقه میکرد و دست و پای ژاندارمها را اره کرده بود و مثلا وزیر جنگ فرقه بود. بیسوادی غلام یحیی هنوزهم معروف است.
۴) We can say that the estimate of Swietchowski which matches that of the British embassy is likely and Soviet estimate of (600 Ferqeh members killed) is an exaggeration. The Iranian army could also be correct, since the people of Tabriz themselves dished out revenge to the Ferqeh members as indicated by eyewitness reports from 1946. It should be noted that any eyewitness report that is not from 1946 is not a valid source, and sources from 1949, 1950 and etc. and today, cannot contradict news reports, eyewitness reports and etc. of the media and the people of the time.
۵) Be that it may, the pan-Turk estimates of 25,000 and 100,000 is a falsification, and no such list or grave of such people have been identified (although pan_Turks might in the future makeup such graves as well). The pan-Turk estimate is meant to spread hatred and the claim that Iranian army was a “Persophone army” who massacarred “innocent civilians”. By abusing the fact that Iranians were also called Persian at the time too, and Iranian army is called Persian army , they rely on non-eyewitness accounts. What is important to note here is that it was Ferqeh that attacked the Iranian army, officials and civilians in 1945 and committed atrocity with Soviet support. Consequently, they were members of a warring party, and the Iranian government treated them as a warring party, and not a “dissident voice”. It was an arm conflict, between the Iranian government and a separatist party created, financed and planted by the USSR. The conflict had no ethnic component as the Iranian army, bulk of which was Azeri in the Azerbaijan area, did not target civilians but only members of Ferqeh which was an armed party. The swift and quick collapse of Ferqeh showed that the civilians did not support it, or else it would not collapse so quickly.
Swietchowski notes:“As it turned out, the Soviets had to recognize that their ideas on Iran were premature. The issue of Iranian Azerbaijan became one of the opening skirmishes of the Cold War, and, largely under the Western powers’ pressure, Soviet forces withdrew in 1946. The autonomous republic collapsed soon afterward, and the members of the Democratic Party took refuge in the Soviet Union, fleeing Iranian revenge.. In Tabriz, the crowds that had just recently applauded the autonomous republic were now greeting the returning Iranian troops, and Azerbaijani students publicly burned their native-language textbooks. The mass of the population was obviously not ready even for a regional self-government so long as it smacked of separatism”. (Swietochowski, Tadeusz 1989. “Islam and the Growth of National Identity in Soviet Azerbaijan”, Kappeler, Andreas, Gerhard Simon, Georg Brunner eds. Muslim Communities Reemerge: Historical Perspective on Nationality, Politics, and Opposition in the Former Soviet Union and Yugoslavia. Durham: Duke University Press, pp. 46-60.)
According to Professor. Gary R. Hess:” On December 11, an Iranian force entered Tabriz and the Peeshavari government quickly collapsed. Inded the Iranians were enthusiastically welcomed by the people of Azerbaijan, who strongly preferred dominination by Tehran rather than Moscow. The Soviet willingness to forego its influence in (Iranian) Azerbaijan probably resulted from several factors, including the realization that the sentiment for autonomy had been exaggerated and that oil concessions remained the more desirable long-term Soviet Objective.”( Gary. R. Hess Political Science Quarterly, Vol. 89, No. 1 (March., 1974))
Consequently scholars agree that the swift collapse of Ferqeh was due to lack of support. Similarly, not a single source supports the pan-Turkist claims of 25,000 to 100,000 “dead people” in Azerbaijan. Rather all sources indicate (and the most pro-Ferqeh sources like those of the USSR) that between “۴۰۰-۶۰۰” members of Ferqeh were killed by the people of Tabriz and Iranian army. And as mentioned Ferqeh was a warring party which attacked Iranian officials, army and civilians in 1945 as documented by many sources including the eyewitness accounts of Shabistari and news sources from 19145.
These problems belong to the past and it is best to pursue peace and friendship between all peoples of the world. However, one way to cause hatred is to forge and makeup history as is done with the pan-Turk claim of 25,000 to 100,000 “innocent civilians killed by Iranian Army”.
In order to spread hatred, pan-Turks have to comeup with evil “Armenians” or “Persians”.. where we know that if we look at history, the numerous incursions by Oghuz and Turkoman tribes (not related to Turkish speaking Iranians who were Turkified linguistically) an the Mongol incursion (most troops of Turkic stock), the attacks of Timur , etc. wiped out and Turkicized half of Iranian speaking territories (Soghd, Chorasmia, Arran and Azarbaijan) , and killed millions of Iranians.
ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت
سلاح نفت ، سلاح برای نفت .
بخش اول .
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
Kazem.randjbar@yahoo.fr
. موثر ترین سلاح در دست ظالم ، فقر شعور ونا آ گاهی مظلوم است .
این مقاله تقدیم به گرامی داشت خاطره زنده یاد دکتر محمد مصدق رهبر جنبش ملی شدن نفت ایران می شود
وقتی که در در پایان هزاره سوم ، یک ملت باستانی چون ایران ، یک آخوند با اندیشه های دوران جاهلیت جامعه عشیره ای عربستان می شود «رهبر و امام امت » ، ودهها و صد ها تحصیل کرده دانشگاهی ایران ، با تیتر دانشگاهی دکتر ومهندس ، برای بوسیدن دست آن امام امت صف می کشند ، آیا شما تعجب می کنید که بیش از سه قرن است ، هستی مادی و معنوی ملت ایران توسط قدرت های استعماری و سرسپردگان این قدرت ، به تاراج می رود؟
* * *
پیشگفتار : مقاله را که که با عنوان : ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت ، در بخش های متعدد در اختیار خوانند گان گذاشته می شود در حقیقت تحلیل و تفسیر یک قرن :جنگ نفت ، جنگ برای نفت ،است . در طول یک قرن گذشته جمعیت دنیا که در قرن نوزدهم از یک ملیارد و ششصد و پنجاه ملیون بود ، به شش ملیارد و بیست ملیون نفر در قرن بیستم رسیده است .( ماخذ :۱) http://economiedurable.over-blog.com/article-les-chiffres-clefs-de-la-population-45829872.html )
به عبارت دیگر ، جمعیت جهان در طول یک قرن در حدود ۴ برابر افزیش یافته است ، که چنین افزایشی با چنین سرعتی در طول تاریخ بشریت هرگز سابقه نداشته است . در مقابل افزایش جمعیت جهان ، و تمدن دنیای ماشینی ، یا در حقیقت تمدن نفت ، که اکثریت غالب نیروی محرکه آن در حال حا ضر نفت و گاز طبیعی است بر اهمیت این ماده انرژی زا بیش از پیش افزوده است . نفت در راستای ماده انرژی زا، چون نیروی محرکه موتورهای مختلف ، و مشتقات متعدد آن ، در تولید مواد پترو شیمی ، در منطقه خاورمیانه ، برای اولین بار، در ایران ، در شهر مسجد سلیمان در سال ۱۹۰۸ ،توسط زمین شنا سان و مهندسین انگلیسی کشف و در ۱۶ ماه مه در عمق ۳۶۰ متری استخراج شد. بعد از این کشف و استخراج ،و تجربه جنگ های جهانی اول و دوم در رابطه با ماده حیاتی نفت و نقش آن در این جنگ ها ، منظقه خاورمیانه و حوزه خلیج فارس ، تبدیل به یک منطقه ژئوپولتیک و نفت تبدیل به ماده ژئواستراتژی جهان شد . در راستای اهمیت نفت این ماده استراتژی است که امپراطوری انگلیس ، دولت اسرائیل را در قلب خاورمیانه به عنوان ژاندارم منابع نفتی این منطقه آفرید و بعد از جنگ دوم جهانی و حضور فعال آمریکا در منطقه نفت خیز خاورمیانه ،و قرارداد نفتی و انحصاری امریکاو عربستان سعودی در فوریه ۱۹۴۵ ، زیر عنوان : قرارداد : Quncy بین آمریکا و عربستان سعودی در مراجعت روزولت از کنفرانس یالتا ، این قرار داد با سلطان عربستان ، عبدالعزیز ابن سعود بسته شد. به موجب این قرار داد ، عربستان سعودی تعهد می دهد که هرگز کوچکترین امتیاز کشف و استخراج نفت در عربستان را ، این کشور به دولت ثالث ندهد ،و آمریکا نیز متقابلأ تعهد می دهد که از تمامیت ارضی عربستان و تداوم سلطنت خانواده ابن سعود ، در عربستان را تضمین و از آن در مقابل تهدید های داخلی و خارجی دفاع بکند . در حقیقت عربستان سعودی یک مستعمره و پیاگاه نظامی آمریکا در منطقه نفت خیز حوزه خلیج فارس است .
در راستای همین قرارداد : Quncy بین آمریکا و عربستان و پشتبانی آمریکا از این کشور بود که محمد رضا شاه ، در سال ۱۹۷۰، جزیره بحرین را که در طول ۲۵۰۰ سال تاریخ مدون ایران متعلق به ایران بود تحویل اعراب داد ، عربستان نیز چند سال بعد خلیج فارس که حتی در دوران یونان باستان و روم باستان طبق اسناد معتبر تاریخی :( , Limen Persikos des Grecs, Sinus Persicus des Latins, al-Bahr al-Farsi (la mer persique) -خلیج فارس ، و برای اعراب : البحر الفارس نام داشت نام خلیج عربی بر خلیج فارس گذاشت . امروز یک عده اعراب و حتی ایرانیان خائن و جیره خوار عربستان ، خلیج عربی ،و خوستان را کشور الاحواز می نا مند !!! چرا ؟ برای اینکه طبق مطالعات زمین شناسان معتبر جهان ، متخصص در ذخائر نفتی دنیا ، ۷۰ درصد ذخائر نفتی تائید شده دنیا در حوزه خلیج فارس قرار دارد ، واین منطقه هم از منظر ژئوپولتیک و ژئو استراتژی ، از سال ۱۹۰۷ ، طبق قرارداد بین امپراطوری بریتانیا ، و روسیه تزاری ، که ایران را به به سه قسمت تقسیم کرده بودند ، قسمت شمال ، تحت نفوذ امپراطوری روسیه ، قسمت جنوب ، تحت نفوذ امپراطوری انگلیس ، و مرکز بظاهر بنام کشور ایران با یک دستگاه سلطنتی ضعیف و فاسد . در حقیقت از آن تاریخ این منطقه نفت خیز ،متعلق به انگلستان بود و به مرور آمریکا نیز وارد این منطقه شد و با قرارداد :Quncy ، بر استقرار خود در منطقه «مشروعیت » بخشید وبخشی از این منطقه از سال ، سال ۱۹۴۵ متعلق به آمریکا است که اشتراکاً با قدرت های غربی خصوصاً شرکت های نفتی برای چپاول ثروت های این منطقه فعالیت دارند .
در رابطه با نفت و گاز مورد احتیاج جهان امروز ، بعد از فروپاشی نظام کمونیستی شوروی سابق ، میدان رقابت ها بی امان نیز برای تسلط بر نفت و گاز دریای خزر ، و قزااقستان ، قیرقیزیستان ، ترکمنستان ، بین قدرت های اقتصادی و نظامی در حال ظهور ، چون چین ، هندوستان ، ترکیه ، و حتی آمریکا ، و اتحادیه اروپا ، و روسیه ، در حال اوج گیری است . لذا با ملاحظه این رقابت های بی امان این قدرت های مهم جهان ، در محدوده وطن ما ایران چه در شمال و چه در جنوب ،چه در شرق با جنگ در افغانستان ،و چه در غرب در جنگهای متعدد درعراق برای تحکیم سلطه غرب بر مابع نفتی این کشور مسلماً در این رقابت ها ، چه بسا امکان دارد ، که تمامیت ارضی و استقلال ایران ، در پشت پرده بده بستانهای این قدرت ، وحتی با افراشتن «پرچم تجزیه طلبی » یک مشت خائن و آلت دست بیگانه ، ایران و ملت ایران با چنین مسائل بغرنج روبرو بشود . لذا در این راستا ، این سلسله مقالات ، با هدف تحلیل و تفسیر سیاست نفتی قدرت های بزرگ ، چه در جهان و چه در منطقه خاور میانه ، به مرور در قسمت های متعدد در اختیار هموطنان قرار خواهد گرفت .
* * *
الیگارشی قدرت در ترکیب ثروت ناشی از درآمد نفت ، با قدرت نظامی ، یا به عبارت دیگر :اتحاد امپریالیسم با ملیتاریسم در جهان امروز .
قبل از هر چیز ، تعریف مختصر از معنی و مفهوم آلیگاریشی در اینجا می آوریم .کلمه الیگارشی ریشه یونانی دارد ، ( oligos-یعنی تعداد معدود و arkhê –یعنی فرماندهی ) الیگارشی نظام سیاسی است که قدرت واقعی در دست یک عده افراد معدود ، یا چند خانواده معدود و یا یک عده معدود بصورت کاست قرار دارد . ریشه و پایه قدرت آنان ناشی از ثروت ، یا سنت (رهبران دینی ) و یا قدرت نظامی و خشونت جابرانه آنان مایه می گیرد .
پیداش نفت ، و ورود این ماده انرژی زا ، در حیات اقتصادی و نوع زندگی فردی و اجتماعی کشورهای صنعتی و پیشرفته ، باعث ظهور یک الیگارشی قدرت ، مرکب از قدرت های سیاسی اقتصادی و نظامی ، را در دستگاه حکومتی این کشور ها بوجود آورده است ، که ماهیت و هستی خود را در نمادی با نام قدرت : امپریالیسم- ملیتاریسم ، نشان می دهد . شخصیت های سیاسی ، با مقام های رسمی رئیس جمهور، معاون رئیس جمهور ، وزیر امور خارجه ، وزیرجنگ ، که چند سال قبل ، یا چند سال بعد ، با مسئولیت های مهم در رده های بالای شرکت های چند ملیتی نفت ، مقام و مسئولیت داشتند ، ویک رابطه ارگانیک این شخصیت های سیاسی – نفتی ، با صنایع نظامی ، دارند ،که جنگ های منطقه ای را در راستای استیلا ی انحصاری بر منابع نفتی و بازار آن در دنیا ، همراه با بازار فروش اسلحه ، باسود کلان حاصل از این تجارت ، انجام وظیفه می کنند .
جنگ سرد و جنگ گرم برای دسترسی به منابع گاز و نفت جهان .
بعد از فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در سال ۱۹۹۱ ، بخشی از تحلیلگران مسائل سیاسی در سطح بین المللی ، بر این باور بودند که دوره جنگ سرد جهان دوقطبی ، (جهان سرمایه داری ، در رقابت با جهان سوسیالیستی ) به پایان خواهد رسید !!! در صورتیکه واقعیت درست عکس آنرا نشان می دهد.امروز ما شاهد ظهور جنگ سرد و همراه با جنگ های منطقه ای در مناطق و حوزه های نفتی و گازی هستیم که در حقیقت امر ، امران و طراحان این جنگ های خانمانسوز ، در نهایت همان قدرت های بزرگ اقتصادی ، صنعتی هستند . بی جهنت نیست که یکی از معروف ترین تحلیلگران مسائل ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت در فرانسه آقای قائیدز مناسیان ::Gaïdz Minassian – عنوان آخرین کتاب خود را :Caucase du Sud, La nouvelle guerre froide . – Arménie-Azebaïdjan-Géorgie (قفقاز جنوبی ، جنگ سرد تازه .ارمنستان –آذربایجان – گرجستان ) نام داده است .
در تاریخ تمدن بشری ، اکتشاف هیچ ماده ای ، چون نفت ، این ماده انرژی زا،و دهها مشتقات حاصل ازآن که در علم شیمی ، با نام : پترو شیمی ، ازآن نام برده می شود ، این چنین، در زندگی فردی واجتماعی بشر ، در تمام نقاط دنیا ، در تمام شرایط و در تمام سطح توسعه علمی ، صنعتی ، کشاورزی ، بطور کلی ، اقتصادی و فرهنگی ملت ها تاثیر گذار نبوده باشد .
دونوشته از واقعیت زندگی شخصی و علمی را از قلم شخصیت دانشگاهی سوئدی که در رابطه با نقش نفت به عنوان ماده انرژی زا و ماده ای که در ژئوپولتیک و ژئواستراتژی قدرت های بزرگ جهان امروز نقش تعین کننده دارند ، در اینجا به عنوان سند معتبر می آوریم ، تا خوانندگان بدانند ،که این ماده نفت و گاز تا چه حد در زندگی روزمره ملیارد ها انسان ، و در بروز جنگ های خونین با ملیونها کشته و زخمی در طول یک قرن گذشته چه نقشی داشته و چه نقشی دارد ،و چه نقشی خواهد داشت.
یرفسور شل الکلت (Kjell Aleklett ) استاد فیزیک اتمی در دانشگاه اوپسلا سوئد و رئیس : ASPO, Association for the Study of Peak Oil,( انجمن مطالعات نقطه اوج تولید نفت ) می نویسد : وقتی که من در سال ۱۹۴۵در روستائی کوچک در سوئد بدینا آمدم ، از چهار ملک کشاورزی فعال موجود ، در روستای ما هیچکدام از مالکان آنها از انرژی نفت استفاده نمی کردند . دهسال بعد ، یعنی درسال ۱۹۵۵ ، تمدن عصر نفت به روستای ماهم رسید .برای گرم کردن خانه هایمان ، نفت جای ذغال سنگ را گرفت . پدرم یک متور سیکلت خرید ، بعد از آن تراکتور وارد روستای ماشد .از سال ۱۹۷۰ ، سوئد مصرف نفت خود را هر سال ۷ درصد افزایش داد .در طول ۲۵ سال مصرف نفت در سوئد ۵ برابر اضافه شد است . ورود سوئد به عصر مصرف انرژی نفت ، این کشور نسبتاً فقیر را ، از منظر ثروت هر شهر وند سوئدی ، به سومین کشور ثروتمند دنیا تبدیل کرده است . ۹۰ درصد افزایش مصرف ناشی از مصرف مواد نفتی است ( منظور نفت و مشتقات ناشی از نفت ، چون پلاستیک ، کود شیمیائی و…) مصرف نفت ارزان ، سوئد را به کشور ثروتمند تبدیل کرد.
این بار چین را مثال می آوریم .
یک کشور در حال توسعه ، که ۲۱ درصد جمعیت دنیا را دارد ، ۸ درصد نفت تولیدی جهان را مصرف می کند . مسئولین این کشور بر این عقیده اند «…» که حق ملت چین است که حد اقل ۲۱ در صد تولید نفت جهان را این کشور مصرف بکند . این مقدار معادل ۶/۱۷ ملیون بشکه در روز می شود. در ۵ سال گذشته تولید ناخالص چین ۲/۸ در صد در سال اضافه شده است و مصرف سالانه نفت کشور هم ۴/۸ درصد نیز اضافه شده است . میتوان همین تناسب منطقی بین افزایش تولید ناخالص داخلی و مصرف نفت در چین و در سوئد ۵۰ سال پیش را مشاهده کرد . اگر اقتصاد چین در آینده هرسال ۸ درصد رشد در ۵ سال آینده داشته باشد ، در آن صورت باید در چین ،منتظر افزایش مصرف ۳ ملیون بشکه نفت در روز باشیم . بنا بگفته پرفسور چینی :Pang Xiongqi-استاد دانشگاه پکن ، متخصص نفت ، تولید نفت کشور تاسال ۲۰۰۹ ، در همین حد خواهد ماند ، بعد از آن شروع به کاهش خواهد کرد .این وضع گویای این اصل است ، که در حال حاضر چین در روز ۳ ملیون بشکه نفت وارد می کند .اگر قرار باشد مقدارواردات نفت را در طول ۵ سال آینده به دو برابر برساند ، در آن صورت این مقدار نفت را باید از از کجا وارد بکند ؟
. گرافیک و منحنی نمودار کشف معادن نفت از سال ۱۹۰۰ و رابطه و نسبت آن با مصرف نفت از سال ۱۹۰۰ تا سال ۲۰۰۰ و وپییش بینی نسبت کشف نفت با مصرف نفت در سال ۲۰۳۰ .به عبارت دیگر از سال ۱۹۸۰ مقدار معادن کشف شده نفت از منظر ظرفیت تولید این معادن ، به نسبت رشد مصرف نفت در سطح جهان ، رابطه منفی را نشان می هد .از این جهت است که در روابط بین المللی امروز ،ارزش ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت ، نقش تعین کننده را بازی می کنند. ماخذ (۲)
پروفسور:Kjell Aleklett در مقاله تحلیلی خود ادامه می دهد «…» از زمانی که ما برای مطالعه نقطه اوج حد اکثر نفت کشف شده قابل استخراج ( ASPO-Association for the Study of Oil and Gaz ) را در سال ۲۰۰۱ تشکیل دادیم ، هدف مان این بود که سعی بکنیم به دنیا این آگاهی را بدهیم ، که رشد بی حساب و کتاب مصرف نفت در دنیا ، بزودی جهان با کمبود نفت مواجه خواهد شد . اولین گروه مطالعه روی مسئله : Depletion )- تقلیل بازدهی معدن نفت ) در سال ۲۰۰۲ در شهر اوپسلا در سوئد شروع بکار کرد . این گروه چنین بر آورد کرد که سال ۲۰۱۰ ، سال حد اکثر تولید ممکن معادن نفت خواهد بود . سال دقیق حد اکثر تولید دقیقأ بستگی به تقاضای مصرف نفت در آینده دارد ، و ما زمانی از آن آگاه خواهیم شد ، که آن مرحله حد اکثر مصرف را گذرانده باشیم . مطمئناً این مرحله ( تقاضای مصرف بیش از امکان عرضه ) قبل از سال ۲۰۲۰ خواهد رسید .متاسفانه تعداد خیلی کم از مردم دنیا به این اخطار ما توجه می کنند ، ولو آنکه علائم نشان دهنده آنرا حتی یک آدم کور می تواند ببیند!!!
( خوانندگان فکر نکنند که این سخنان بی معنی است ، جنگ ۲۰۰۳ آمریکا و انگلستان و هم پیمانانشان علیه عراق در حقیقت توسط شرکت های نفتی ، در راستای تسلط به منابع نفتی این کشور راه اندازی شد . در سال ۱۹۹۹ ، که هنوز
Gorge W.Bush : – ژرژ دبلیو بوش ، رئیس جمهور آمریکا و و Dick Cheney- دیک شنی به مقام معا ونت رئیس جمهور نرسیده بودند و دیک شنی مدیر شرکت چند ملیتی نفت :Halliburtuon – بود ایشان کاملأ از این مسئله (تقاضای مصرف نفت بیش از امکان عرضه نفت ) آگاه بود ، که به مرور در محدوده این مقاله به آن موضع خواهیم رسید . تاکید از صاحب قلم .)
۵۰ سال پیش مصرف سالیانه نفت در دنیا ۴ ملیارد بشکه بود و ضریب بازدهی نفت معادن جدید کشف شده درسال ۳۰ ملیارد بشکه بود .امروز ما با ۳۰ ملیارد بشکه مصرف نفت درسال مواجه هستیم ، در صورتیکه بازدهی نفت معدان جدید کشف شده در حدود ۴ ملیارد بشکه درسال است . این واقعیت را شرکت نفت :Chevron نیز دریک آگهی منتشر کرده وچنین نوشته بود : «…» دنیا برای کشف یک بشکه نفت ، دوبشکه نفت از ذخائر کشف شده مصرف می کند ، این مصرف بی تناسب با کشف جدید نفت ، نسبت به مصرف نفت موجود شما را نگران آینده نمی کند ؟
بنا به سناریو انستیتو بین المللی انرژی ( I EA –International Energy Agency ) متکی به آمار وارقام سال ۲۰۰۴ ، تقاضای مصرف روزانه نفت در جهان ۱۲۱ ملیون بشکه در روز است . در ۲۵ سال آینده لازم است ۲۵ ملیون بشکه در روز اضافه شود .این مقدار احتیاج اضافی را باید از معادن تازه کشف شده تامین کرد . یعنی با این حساب ما باید ، معادل چهار برابر تولید معادن نفت دریای شمال ، معادن جدید پیدا بکنیم ، که در واقعیت چنین عملی ممکن نیست . هر معادن نفت بعد از مدتی بهره برداری ، از ضریب بازدهی آن کاسته می می شود . ولو اینکه تکنولوژی امروز این افت بازدهی را تا اندازهای میتواند کند بکند ، ولی هرگز نمی تواند در نهایت مانع آن بشود . (معدن نفت دریای شمال ، اخرین میدان ذخیره مهم نفت است که در زمان معاصر کشف شده است .این میدان نفت در سال ۱۹۶۹ کشف شد ، که مقدار ذخائر آنرا ۶۰ ملیارد بشکه تخمین زده شده است . ماخذ (۳)
موسسه بین المللی نرژی و صنایع نفت این اصل را قبول دارد ،که مجموعه معادن نفت در حال استخراج به نقطه اوج بازدهی خود رسیده اند ، واین معادن ، وارد مرحله نزول باز دهی شده اند بنا به نتیجه مطالعات شرکت : Exxon Mobil – میانگین سقوط بازدهی تولید نفت در دنیا در حدود ۴ تا ۶ درصد در سال است .
* * *
جنگ آمریکا و متحدین این کشور در ۲۰ مارس ۲۰۰۳ علیه عراق .
این جنگ بمانند سایر جنگهای خلیج فارس برای برای نفت بود .
بازوی قدرت امپریالسم در جهان امروز ، میلیتاریسم حاکم در دستگاه حکومتی نظام امپریالیستی است (قدرت و سلطه نیروهای نظامی ). با این واقعیت غیر قابل انکار ، که درکل این سیستم ، پیوند جدا ناپذیر امپریالیسم با ملیتاریسم ، به نیروی حیاتی و انرژی زا لازم برای راه اندازی این قدرت را دارد ، که در زمان حاضر ، این ماده انرژی زا ، نفت و گاز است خصوصاً در صورت امکان ، به مقدار بی پایان و با قیمت ارزان در اختیار این قدرت امپریالیستی –ملیتاریستی باشد . نفت و گاز ارزان قیمت بمانند خون در رگ یک انسان سالم ، برای ادامه حیات قدرت های امپریالیستی لازم وضروری است . چون تاکنون ، بشر نتوانسته است ، انرژی دیگر را با خصوصیات شیمیائی و فیزیکی نفت و گاز (قابل حمل بودن ولو به مقدار محدود ) را جانشین این انرژی بکند . به همین خاطر نیز ، از روزیکه نفت در جهان کشف شد ، این ماده انرژی زا ، به سرعت تبدیل به ماده استراتژیک شد . بی جهت نیست که تحلیگران مسائل ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک نفت را با عنوان : سلاح نفت –سلاحها برای نفت می نامند . برای بهتر شناختن نقش این ماده حیاتی برای امپریالیسم و ملیتاریسم ، اینباز ، چهره یکی از نقش آفرینان سلاح نفت ، و سلاح برای نفت که در دنیا شهرت جهانی دارد : Dick Cheney- دیک شنی بطور خلاصه در اینجا ، از منظر خوانندگان می گذرانیم ، وبعدا نقش او را در جنگ ۲۰۰۳ ، جنگ سوم خلیج فارس (جنگ اول خلیج فارس – جنگ صدام علیه ایران ۱۹۸۰-۱۹۸۸. جنگ دوم خلیج فارس ، جنگ ژرژ بوش پدر (۱۹۹۰-۱۹۹۲ شروع آن با شغال کویت در ۲ اوت ۱۹۹۰ توسط صدام ) جنگ سوم خلیج فارس ، جنگ ژرژدبلیو بوش ، علیه صدام در سال ۲۰۰۳ شروع آن ۲۰ مارس ۲۰۰۳ ) در اختیار خوانندگان می گذاریم
شرح مختصر زندگی سیاسی : نفتی دیک شنی . : Dick Cheney
اسم واقعی دیک شنی ، ریشارد بروس شنی (Richard Bruce Cheney ) است که در ۳۰ ژانویه ۱۹۴۱ در ایالت نبراسکا به دینا آمد ه است او عضو حزب جمهوری خواه آمریکا و از سال ۲۰۰۱ به عنوان معاون رئیس جمهور ژرژ دبلیو بوش در قدرت بود . دیک شنی دوران جوانی اش را در شهر :Caspaer – (شهری با ۵۰ هزاز جمعیت در امارگیری سال ۲۰۰۰ ، واقع در ایالت :Wyoming- با اقتصاد کشاورزی ) پدر دیک شنی در بخش کشاورزی این منطقه فعالیت داشت . دیک شنی بعد از تحصیل در دانشگاه معروف : Yale – در دانشگاه :Wyoming – نیز برای تکمیل تحصیلات دانشگاهی خود ، ادامه تحصیل داده است . ضمنا دیک شنی با شخصیت سیاسی معروف حزب جمهوری خواه ، بنام : William Steiger – همکاری نزدیک سیاسی داشت . . دیک شنی خیلی زود نظر : – Donald Henry Rumsfeld عضو حزب جمهوری خواه (متولد ۱۹۳۲ ) را بخود جذب می کند .
بعد از سال ۱۹۶۹ ، کار در امور دولتی را شروع می کند ، خصوصاً در دستگاه حکومتی ریچارد نیکسون ، (رئیس جمهور آمریکا از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴) در درون کاخ سفید ، وسازمان اداری این نهاد شروع به کار می کند . وقتی که بعد از افتضاح واترگیت ، نیکسون در ۸ اوت ۱۹۷۴ مجبور به استعفا می شود ، دیک شنی ، در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد جانشین نیکسون به عنوان معاون دستیار جرالد فورد به کار خود در درون کانون قدرت اجرائی دولت آمریکا ، یعنی کاخ سفید به کار خود ادامه می دهد .در این زمان جرالد فورد ،دونالد رامسفلد را به عنوان رئیس گروه انتقال مقام ریاست جمهوری انتخاب می کند . سال بعد دونالد رامسفلد این مقام را ترک می کند ،و با مقام وزیر دفاع شروع به کار می کند (۱۹۷۵-۱۹۷۷- ) دیک شنی در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد سمت ریئس گروه مشاوران جرالد فورد را داشت . در این زمان است که دیک شنی جوان خیلی زود معروف و مشهور می شود و راه برای رسیدن به مقامات بالا برای او باز می شود . دیک شنی تا شکست جرالد فرود از جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۶ در کنار جرالد فورد میماند . او در سال ۱۹۷۷ به ایالت : Wyoming بر می گردد واز این ایالت به مقام نماینده کنگره انتخاب می شود .
دیک شنی خیلی سریع در سطح آمریکا مشهور می شود . در زمان ریاست جمهوری :ژرژ بوش پدر ، بین ۱۹۸۹ -۱۹۹۳ ، به مقام وزیر دفاع منصوب می شود . او در این مقام : عملیات نظامی مهم را در پاناما واشغال این کشور بنام :( عملیات عادلانه ) – Operation Just Cause, was the invasion of Panama by the United States – رهبری کرد .
دیک شنی در جنگ دوم خلیج فارس ، بعد از اشغال کویت در ۲ اوت ۱۹۹۰ ،معروف به جنگ دوم خلیج فارس
دردولت ژورژ بوش پدر ، همراه با متحدان نظامی آمریکا ، در کنار : کولن پاول ، (Colin Powell –ژنرال – وزویر امور خارجه ، در دولت ژرژ دبلیو بوش پسر ) با متحدان نظامی آمریکا ، در عملیاتی بنام ، طوفان صحرا به انگلیسی : Desert Storm ، در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ ، با مقام وزیر دفاع شرکت کرد .
در ژوئیه ۱۹۹۱ این رجل سیاسی ودر عین حال ، مرد شرکت های چند ملیتی نفت در آمریکا ، مدال آزادی ریاست جمهوری را بخاطر عملیات موفقیت آمیز جنگ دوم خلیج فارس را به سینه می زند. فراموش نکنیم که دیک شنی هم یک رجل سیاسی و هم یک رجل تجارت بین المللی نفت و گاز در جهان است . این جا است که خوانندگان به این مسئله مهم ، یعنی :تداخل ثروت های ناشی از غارت نفت و گاز ملت های فقر ، با ایدئولوژی : امپریالیسم ،و ملیتاریسم را مشاهده می کنند . فراموش نکنیم که این رجل سیاسی مشاور امور بارزگانی شرکت چندی ملیتی :Halliburton – آمریکائی است .
از سال ۱۹۹۲ وقتی که بیل کلینتون به مقام ریاست جمهوری رسد ، دیک شنی ،تبدیل به مشاور شرکت های نفتی می شود ، البته این لابی های های نفتی چون شعبده بازان حرفه ای این شخصیت سیاسی را «در جعبه مارگیری خود » برای برنامه های آینده خود داشتند. دیک شنی چندین بار سیاست بیل کلینتون را ، سخت انتقاد می کند . انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۱ آمریکا ، با اختلاف محاسبه تعداد آراء بین جورج دبلیوبوش و – Albert Arnold Gore – آلبرت آرنولد گور به اختلاف و مشاجره می کشد و در نهایت جورج دبلیو بوش ، به مقام ریاست جمهوری ازسال ۲۰۰۱-۲۰۰۸ انتخا ب می شود . در طول این ۸ سال ، دیک شنی معاون رئیس جمهور آمریکا بود و این بار این شخصیت سیاسی نفتی ، به مقام معاونت رئیس جمهور ، رامسفلد نیز ازسال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ وزیر دفاع جورج دبلیو بوش بود.
وقتی به مقام و مسئولیت های شغلی این افراد مشهور در دستگاه حکومتی ، وشرکت های چند ملیتی کارتل های نفت و لابی های مختلف ،چون لابی های صنایع نظامی ،لابی ها بانک ها ، لابی صهیونیست ها ، در آمریکا دقیق می شویم ، به این نتیجه میرسیم ، که در حقیقت این قدرت بزرگ جهانی ، ترکیبی است از قدرت امپریالیستی و ملیتاریستی .
نقشه دنیا ، وحضور نظامی آمریکا در ۵۰ کشور دنیا . در این نقشه مناطق و کشورهائیکه آمریکا پایگاه نظامی دارد این حضور نظامی را با رنگ قرمز نشان داده می شود.ماخذ :(۴)
علاوه بر آن آمریکا صاحب بزرگترین ناوگان جنگی با ناو های هواپیما بر خود و ناوهای اسکورت این ناوهای هواپیمابر ، در واقع پایگاه های نظامی مجهز به تمام سلاح جنگی پیشرفته است که تمام اقیانوس های دنیا را در اختیار خود دارند . اسامی این ناوهای هواپیمابر آمریکا از این قرار اند :
۱– Kitty Haw,2- Constellation,3- Enterprise,4- John F. Kennedy,5- Nimitz,6- Dwight D. Eisenhower,7- Carl Vinson,8- Theodore Roosevelt,9- Abraham Lincoln,10- George Washington,11- John C. Stennis, 12-Harry S. Truman et13- Ronald Reagan.-
شالامر جانسون – (Chalmers Johnson ) این استاد علوم سیاسی امریکائی ، در دانشگاه کالیفرنیا ، در مقاله خود با عنوان : امپراطوری پایگاه های نظامی آمریکا ، چنین می نویسد : ما آمریکائیان ، ، پایگاه های متعدد مخفی در خارج از خاک آمریکا داریم ،که از این طریق خصوصاً بوسیله کنترل الکترونیکی ، مکالمات ، مکاتبات ، تله کوپی های شهروندان خارجی و همچنین شهروندان آمریکائی را زیر نظر داریم . ماخذ : ۵) )
پایان بخش اول .
پاریس ۱۵ فوریه ۲۰۱۲ –
اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و نام سایت ، کاملاً آزاد است .
بخش دوم : ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت -جنگ نفت و جنگ برای نفت .
ادامه دارد ….
ماخذ :
۱-
http://economiedurable.over-blog.com/article-les-chiffres-clefs-de-la-population-45829872.html
http://www.delaplanete.org/Petrole-Un-chemin-difficile.html ۲-
http://www.multilingualarchive.com/ma/enwiki/fr/North_Sea_oil ۳-
http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=53144- –
http://www.echecalaguerre.org/index.php?id=1085 ۵-