این تئوری که هر فیلم ایرانی که در جشنواره های جهانی موفق می شود با حمایت جمهوری اسلامی ساخته شده و در جهت تبلیغ آن نظام عمل می کند را مدافعان آن بی هیچ استدلالی سال هاست تکرار می کنند،  من بیش از این که با خود این نظریه مشکل داشته باشم با روش مغرورانه حامیان آن مشکل دارم که هیچ لازم نمی بینند برای اثبات مدعای خود شاهدی بیاورند. من در تمام این سال هایی که با سینمای ایران در خارج از کشور سر و کار داشته ام حتا یک مقاله از یک منتقد یا سینماشناس غیرایرانی ندیده ام که در آن موفقیت یک فیلم ایرانی را مرهون آزادی هایی بداند که جمهوری اسلامی به سینماگران داده است.

نمایی از فیلم جدایی نادر از سیمین

بر عکس، هر چه خوانده ام یا شنیده ام بر این تاکید داشته اند که سینماگران ایرانی زیر شدیدترین سانسورهای دولتی باز موفق به خلق آثاری می شوند که برای همیشه در تاریخ سینما ماندگار شده اند. در مقابل، هرچه بیشتر می گذرد بیشتر به این باور می رسم که مشکل مدافعان این نظریه این است که برخلاف ادعای شان، عصاره تفکر ولایت فقیه را در خود نهادینه کرده اند و مثل خمینی یا خامنه ای خود را موظف به پاسخگویی و استدلال نمی بینند.

موفقیت های “جدایی نادر از سیمین” این دعوای کهنه را بار دیگر تازه کرد. یک سو خیل نقدهای جمهوری اسلامی بود که بر بی ارزشی این فیلم تاکید می کردند و این که چگونه ارزش های اسلامی را زیر سئوال برده. سایت اسرار در مطلبی که نویسنده اش نامعلوم بود نوشت “جدایی نادر از سیمین … مانیفستی است از هر آنچه ضد انقلاب در این سالها علیه نظام مقدس اسلامی گفته” . سایت پاتوق دانشجویان جوان در مطلبی دیگر که باز نویسنده اش ناشناس است نوشت “جدایی نادر از سیمین با این که در ایران ساخته شده هیچ سنخیتی با ایران و ایرانی ندارد . صد رحمت به عباس کیارستمی که فیلم هایی با هویت غربی می سازد و همه چیزش هم غربی است … اصلا فیلم سینما نیست . تایید فیلمی از جانب منتقدین جو گرفته بی سواد که حقیقت ماجرا نیست. چطور می شود که فیلمی کاملا سینمایی با نام راه آبی ابریشم مورد توجه قرار نمی گیرد، ولی فیلم هایی مثل جدایی نادر از سیمین سینما شمرده می شود. چه کار هنرمندانه ای در فیلم صورت گرفته؟ فیلم برداری محیرالعقول؟ آهنگسازی؟ طراحی صحنه؟ جدایی نادر از سیمین … مسلما سینما نیست. خلاف صحبت بنده را ثابت کنید.”  و بالاخره خبرگزاری فارس در مطلبی که نویسنده اش معلوم است از قول شخصی به نام پرویز امینی می نویسد: “«جدایی نادر از سیمین» از نظر مضمون اصلی، شبیه فیلم «بدون دخترم هرگز» است” . نقطه مشترک نقدهای جمهوری اسلامی حمله به فیلم به خاطر دیالوگ صحنه اول آن است که در آن سیمین می گوید “نمی خواهم دخترم در این شرایط [حاکم بر ایران] بزرگ شود” و نادر در مقابل می پرسد “کدام شرایط؟” و سیمین در جواب سکوت می کند. سکوتی که نه به دلیل جواب نداشتن که به معنای پردردسر بودن جوابش است. همه این نقدها فیلم را به دلیل همین دیالوگ، ضد ایرانی و ضد ارزش های اسلامی حاکم بر جامعه ایران تفسیر می کنند.

در مقابل، مخالفان خارج کشور این فیلم، ساخت و موفقیت آن را به سیاست های پشت پرده جمهوری اسلامی نسبت دادند و بی آن که شاهدی بیاورند از جمله مدعی شدند: “جمهوری اسلامی خوب توانست این فیلم را با پادوهایش در خارج کشور لانسه کند. برای انواع اهل هنر سبز لجنی این فیلم از افتخاراتشان شد. تمام تلاش این فیلم فروختن اسلام اردوغانی به جامعه است و اگر امروز برایش جایزه می دهند باید در این زمینه دید که با سیاست های جهانی اردوی تروریسم دولتی هم ارکستر است. این جایزه هم مثل جایزه نوبل شیرین عبادی اهداف معینی را در اوضاع متحول جامعه مد نظر دارد.” (سینمای آزاد ). پرتو نوری علا نوشت: ” وقتی فرهادی را، تندیس به دست … بر روی صحنه دیدم، صادقانه آرزو کردم کاش، فیلمی از ایران انتخاب شده بود که می توانستم به حضورش در عرصه جهانی، افتخار کنم … اصغر فرهادی در اکثر مصاحبه های مطبوعاتی یا رادیو/ تلویزیونی خود، تأکید کرده که در ساختن فیلم هایش از حمایت دولتی برخوردار است، بنابراین باید خط قرمزها را رعایت کند تا فیلمش توقیف نشود و فیلم سیاسی هم نمی سازد … بنابراین، گرچه اصغر فرهادی عملاً موضوعی سیاسی را دست مایه کارش ساخته، اما به قول خودش برای گرفتن حمایت مالی و عبور از خط قرمزهای رژیم اسلامی، در این فیلم به همه چیز می پردازد تا به مطالبات زنان نپردازد. اما گریز او از پرداختن به موضوعی که نه فقط خواست زنان، که جزو حقوق بشری است، فیلم را به اثری مصلحت اندیش و مخدوش بدل کرده.” (اخبار روز )

رضا علامه زاده تلاش کرد بی آن که اپوزیسیون جمهوری اسلامی را برنجاند از اصغر فرهادی دفاع کند: “رژیم مزور اسلامی همواره سعی کرده از موفقیت فیلم‌هائی که به دلیل نامیرائی هنر و تلاش هنرمندان ما، علیرغم سانسور چندین مرحله‌ای آفریده شده‌اند، بهره برداری تبلیغاتی کند. ولی منصفانه نیست که این عمل مزورانه‌‌ی رژیم را بدون داشتن دلائل قاطع نتیجه‌ی همکاری هنرمندان وطنمان با مقامات رژیم اسلامی بدانیم.” (شهروند ۱۳۷۱) و به درستی توضیح داد: “اگر تحمیل یک فیلم به جشنواره‌های معتبر توسط نمایندگان آشکار و پنهان رژیم اسلامی به همین سادگی عملی بود تردید نکنید که در طول سی سال گذشته ده‌ها جایزه بین‌المللی به فیلم‌های الگوی اسلامی، از “توبه نصوح” در سال‌های آغازین گرفته، تا “اخراجی‌ها” در سال‌های اخیر تعلق گرفته بود. آن بخش کوچک از سینمای ایران که در سه دهه‌ی گذشته افتخاری برای مردم ما آفریده‌اند هیچ‌کدام به “سینمای اسلامی”، “سینمای دفاع مقدس”، “سینمای ارزشی” و “سینمای معناگرا” که نام‌های مختلفِ همان سینمای بی‌معنا با محتوای اسلامی است، تعلق نداشته‌اند.” (همانجا)

نوری علا در مطلبش می گوید: “از نظر من، سینماگر، مثل هر هنرمندی، در انتخاب سوژه اش آزاد و مختار است” اما چند سطر پایین تر فرهادی را بازخواست می کند که چرا در فیلمش به “سه تا از مطالبات زنان ایرانی، یعنی داشتن حق طلاق، حق خروج از کشور و حق حضانت فرزند” نپرداخته و بعد با لحنی که برای من یادآور بازجویی های جمهوری اسلامی است فیلمنامه را زیر سئوال می برد که چرا منطبق بر استانداردهای نوری علا نیست و از جمله می پرسد: “چرا سیمین در برابر قاضی که برای صدور طلاق، دلایل محکمه پسندی مثل کتک زدن، خرجی ندادن و معتاد بودن نادر پیدا نکرده … سکوت می کند؟” و خود در جواب به این نکته می رسد که “ترس اصغر فرهادی از رژیم اسلامی موجب شده یکی از مهمترین لحظه های پرداختن به شخصیت سیمین یا در واقع زنی که از حقوق برابر محروم است، از دست برود.” در طرف مقابل، منتقدین سینمایی جمهوری اسلامی هم فرهادی را زیر سئوال برده اند که چرا در فیلمش ایران را جامعه ای معرفی کرده که محیط مناسب برای رشد بچه ها نیست و چرا ارزش های اسلامی را وارونه جلوه داده و جامعه ایران را پر از دروغ و فریب نشان داده و چرا تصویر زشتی از شخصیت های مذهبی به دست داده (نوری علا درست برعکس می پرسد چرا برای مرضیه که مذهبی است کاراکتر دوست داشتنی درست کرده “تا با ایجاد تأثر در تماشاچی نسبت به مرضیه و مرضیه ها، مطالبات بر حق سیمین و سیمین ها، را ناچیز و بی ارزش جلوه داده و بر تبعیض میان زن و مرد در ایران، سرپوش بگذارد.”) .

عقاید پرتو نوری علا نمونه ای از بخش سنت گرای اپوزیسیون است که به هنر و هنرمند بمانند چارپایی نگاه می کند که تنها تا جایی سودآور است که بار ببرد و سواری بدهد. اما همین که چموشی کند باید چوب کاری اش کرد و اگر آرام نشد سرش را برید. این درست همان انتظار و همان رفتاری است که جمهوری اسلامی از هنرمندان و با هنرمندان دارد.

آن چه من می خواهم در این جا مطرح کنم این است که نه تنها دولت های دیکتاتور بلکه اپوزیسیون آن دولت ها هم اجازه ندارند دیدگاه های فکری و ایدئولوژیک خودشان را به هنر و هنرمند تحمیل کنند.

حقی که اپوزیسیون به غلط برای خودش برای امر و نهی کردن به هنرمندان  قائل شده ریشه در تفکر کهنه و اشتباهی دارد که فرضش بر این است که کسانی که با دیکتاتوری می جنگند خود به خود  آزادی خواه هستند و به این دلیل هرچه می گویند نماد دموکراسی و تنها از روی خیر خواهی برای مردم است. این راه بی راه را ما ایرانی ها سی و سه سال است داریم می رویم و پیچ و خم هایش را به خوبی می شناسیم. تجربه جمهوری اسلامی این درس را به ما آموخت که حتا به پیرمرد نحیفی که روزی در پاریس زیر درخت سیب می نشست و از بدی های دیکتاتوری شاه می گفت و نوید آزادی می داد نباید اعتماد می کردیم. بعدتر انقلابات دیگر را دیدیم که یکی بعد از دیگری از کژراه سر در آوردند و امروز شاهد انقلابیون سابق آمریکای لاتین مثل راه درخشان پرو و فارک کلمبیا هستیم که مبارزه شان برای آزادی به قاچاق مواد مخدر محدود شده است. شاید مهمترین درسی که ایرانیان در این سی و سه سال آموختند این بود که مخالفت با دیکتاتوری به خودی خود دلیل آزادی خواهی نیست. باید بین مبارزه برای آزادی و مسابقه برای قدرت فرق گذاشت. آن ها که مدعی آزادی خواهی هستند را باید به دقت از فیلتر گذراند و از آنها خواست این ادعا را همین امروز و حین مبارزه با دیکتاتوری اثبات کنند. آن ها که می گویند به جز خدا به کس دیگری جوابگو نیستند حتا اگر تمام عمرشان را در مبارزه با دو دیکتاتوری گذرانده باشند خود تنها یک دیکتاتور سوم هستند.

یکی از مهمترین امتحاناتی که مدعیان آزادی خواهی همین امروز – و نه فردای پیروزی – باید از سر بگذرانند رابطه شان با هنر و هنرمند است. اپوزیسیون باید بی هیچ ابهامی به استقلال مطلق و بی قید و شرط هنر و هنرمند گردن بگذارد.

بعضی بر این اعتقادند که هنر نباید در سیاست دخالت کند. من به روی دیگر این سکه اعتقاد دارم، یعنی این که سیاست نباید در هنر دخالت کند. خواه از طرف دولت باشد یا اپوزیسیون. کار هنرمند خلق هنر است و بررسی آن وظیفه منتقد هنری. هنرمند مجاز است با گرایش یا بی توجه به این یا آن تفکر سیاسی یا اجتماعی اثرش را خلق کند. منتقد هنر فهم این اثر را برای مخاطب آسان می کند و شهروندان جامعه بنا بر سلیقه خود گرد این یا آن هنرمند جمع می شوند. در این میان هیچ جایی برای حضور دولت یا اپوزیسیون نیست.

دموکراسی محدود به صندوق رای نیست. تقلب نکردن در آرا مردم تنها یک قدم کوچک به سمت دموکراسی است. مهم تر از آن حضور و قدرت ارگان های مدافع دموکراسی است. ارگان هایی مثل رسانه های همگانی و سازمان ها و جمعیت های مدافع حقوق شهروندی. این ارگان ها هستند که قادرند جلوی کجروی های دولت را بگیرند. دفاع از آزادی بیان یکی از بنیادی ترین ستون های دموکراسی است. تنها کسانی می توانند مدعی آزادی خواهی باشند که امروز، همین امروز، بی هیچ چون و چرا و اما و اگری به این اصل گردن بگذارند. اگر نه، تنها دیکتاتورهایی هستند که در مسابقه قدرت با دیکتاتور دیگری در افتاده اند.

 

* دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca

شهرام تابع محمدی