با وجود صبر زنانه، مدت ها آنقدر از دست و پنجه نرم کردن با مشکلات همه گیر و مشترک در بین ما زنان خسته بودم که ۸ مارس روز جهانی زن از راه رسید و من مطلبی آماده نکرده بودم. (متأسفانه ما زن ها پذیرش و سازش و تحمل هرگونه خشونت، نابرابری، تحقیر، بی عدالتی و …. را که از گذشته های دور از نظر فرهنگی در ذهن ما حک شده و یا حک کرده اند، صبر و بردباری تلقی می کنیم.)

جایگاه امروز ما زنان در جامعه در مقایسه با گذشته، محصول از خودگذشتگی ها، شجاعت ها، رنج ها و تحمل و شکنجه و جان باختن هزاران زن در طی قرن هاست که در جهت احقاق حقوق برابری طلبانه خود در برابر حکومتگران ظالم و ضدزن زمان خود و سنت های واپس گرایانه قد برافراشته اند.

حفظ این دستاوردها که طی قرن ها مبارزه و به سختی به دست آمده و نیز تا  رسیدن به  جایگاه واقعی مان نیاز به کوشش و تلاش ما زنان دارد، و اگر هر کدام مان قدمی به پس گذاریم بی گمان خللی بر جنبش زنان روا داشته ایم.

عکس تزئینی است

فرصت کمی برای نوشتن داشتم برای همین به سراغ یادداشت های پراکنده ام در زمینه زنان از کتاب های مختلف رفتم و فکر کردم به جا خواهد بود که این  مطالب تفکر برانگیز را که در لابه لای کاغذها جا خوش کرده اند بیرون بکشم و به مناسبت روز زن باهم مروری داشته باشیم بر این یادداشت ها.

***

جسی برنارد در کتاب “دنیای زن” ترجمه شهرزاد ذوفن می نویسد:

… زنان و مردان چه کار مشترکی انجام می دهند؟ چه چیزی برای آنان مطرح است که درباره آن گفتگو کنند؟ در جامعه ما وابستگی زن به همسرش تقریباً همه ی ارتباط های دیگر آنان را تحت الشعاع قرار می دهد. با این حال کل مقدار زمانی که روزانه مرد در تعامل با همسر خود می گذراند ناچیز است…. زنان “امید چندانی” به دوستی و همراهی همسران خود ندارند، آنان این نوع همراهی را درمیان هم جنسان خود جستجو می کنند. با هم بودن از نظر زنان و مردان یکسان نیست، ….مدت زمانی که یک مرد از لحاظ روانی با همسر خود می گذارند لزوماً برابر با زمانی نیست که زن از لحاظ روانی برای او صرف می کند…

مرد با خاطری امن به سرکارش می رود و خیالش جمع است که همسرش همواره در آنجا (خانه) حضور دارد تا هر وقت به او احتیاج دارد، به حرف هایش گوش کند، سئوال هایش را پاسخ گوید و با شوهر همکاری کند. ولی زن نمی تواند به همین اندازه از حضور مرد در خانه مطمئن باشد. روابط جنسی در باهم بودن آن دو تأثیر چندانی ندارد…

تا زمانی که زنان حد خود را بشناسند و از آن تجاوز نکنند، زن ستیزی رویه زشت و تهدید کننده اش را نشان نمی دهد، زنان عزیز و دوست داشتنی هستند اما به محض آن که بی اجازه پا در دنیای مردان گذارند زنانی بی شعور قلمداد می شوند.

نویسنده ای می گوید: “آقایان، از حق نگذریم، زنان موجودات جذابی هستند، اما اگر هر روز مجبور به معاشرت با آنها باشید مایه ی دردسر می شوند.

… این زن ستیزی مردان به شیوه های متعدد از قبیل حرف های تحقیرکننده، موهن و اهانت آمیز نمایان می شود….. امکان دارد زنی، مردی را دوست بدارد و خوشبختی را از ارتباط متقابل عاطفی با او به دست آورد، اما نمی تواند همان خوشبختی را از دنیای مردان به دست آورد.

…..از بعد فرهنگی وجه مشخصه ی دنیای زنان غلبه ی روحیه ی عشق، رویا و وظیفه شناسی است….. در جامعه ی ما زنان به واقع ساکنان جهان بی آلایش و خلوص (معنویت) هستند…. دنیای زنان را دنیایی توصیف کردم که در آن روحیه عشق و یا احساس وظیفه غلبه دارد. قانون حاکم بر این عشق همانا اشتیاق روح است برای رسیدن به کمال. اشتیاقی که او را وامی دارد تا آن چه را در خود نمی یابد در دیگری جستجو کند….. چه کس دیگری به غیر از زن می تواند به احساس و عاطفه زنی دیگر پی ببرد؟ تحقیقات درباره زنان در قرن بیستم نشان داده است که زنان هنوز در حال اجرای نقش “عاطفی” خود هستند و هنوز به لحاظ احساسی و عاطفی حامی، پشتیبان و نوازشگر هستند.

…. حال می خواهم استدلال خود را از زبان یک مرد، که ضمناً جامعه ـ زیست شناس هم هست بازگو کنم:

” با فرض این که اعتبار سخن یک قوش (پرنده ای شکاری که نماینده دنیای مردان است) از سخن یک کبوتر (که نماد صلح و نماینده زن است) بیشتر خواهد بود، حتی اگر به جنبه منفی وجود مردان نظر افکنیم و فرض بر این بگذاریم که یکایک مردان از پایه خودخواهند، آینده نگری ما می تواند ما را از شر بدترین و حادترین خودخواهی خلاصی بخشد. ما توان ایستادگی در برابر ژن های خودخواه تبارمان را داریم…

…..ما می توانیم کنار هم بنشینیم و بحث و گفتگو کنیم که چه باید کرد؟

 

***

در کتاب “زن، معمار جامعه مردسالار”، شبنم عظیمی نژادان پرسش و گفتگویی دارد با گروهی از اندیشمندان در محور موضوع زن.

او در مقدمه می نویسد: در کودکی همواره شاهد انواع خشونت های بی شمار میان کودکان نسبت به یکدیگر و والدینشان نسبت به آن ها و نسبت به همسرانشان بودم، شاید به همین جهت کودکی منزوی و گوشه گیر شدم. از همان هنگام همواره شگفت زده بودم از این که می دیدم روابط انسان ها با حلقه های متصل به هم و انواع خشونت ها به یکدیگر گره می خورد. در سال های نوجوانی و جوانی نیز این مسئله را همچنان در تمامی روابط شاهد بودم حتی در روابط به ظاهر دوستانه و عاشقانه.

ـ جهان امروز جهانی است کاملاً مردانه، آن چنان که از دیر باز بوده است.

……چنین برمی آید که سیاست، اقتصاد، فرهنگ، زبان و در یک کلام، قدرت و ساختارهای آن از دیرباز همواره و تماماً در دست مردان بوده و تا به امروز از دیدگاه آنان طراحی شده است. نتایجی که از این دنیای مردانه در تاریخ بشر به جای مانده عبارت است از: خشونت های دسته جمعی و فجایعی چون… رژیم های توتالیتر، جنگ های خونین بین الملل، در عصر تکنولوژی، نمایش بریدن سر آدم ها جلوی دوربین و نمایاندن وقاحت و عریانی زنان و مردان به شیوه های غریب.

ـ شاید اگر روزی زنان قدرت مسلط بر جهان باشند باز هم چنین وقایعی رخ دهند، اما چون هنوز چنین امری تحقق نیافته و تجربه نشده است، نمی توان نتیجه ای متقن ارائه داد، اما آن چه اتوپیائی و ایده آل است، دنیایی با مفاهیم ساختگی مردانه و زنانه نیست، بلکه دنیایی است با مفاهیم انسانی.

قوانین و احکامی که از سوی صاحبان منافع طی قرن ها به افراد بشر تحمیل شده اند اکثراً در جهت تحمیق انسان ها بوده اند و امروزه چنان در روح قومی و جهانی ملت ها حک شده اند که بسیاری به اشتباه تمامی آن قواعد را ذاتی و فطری می پندارند، حال آن که آن قواعد به هیچ وجه بی ارتباط با ساختارهای قدرت های زمانه نبوده اند، و بنابراین هرگز این گونه نیست که “زن” ذاتاً کم توان تر و کم استعدادتر از مرد باشد.

در این میان القائات اجتماع و شرایطی که زن را زن و مرد را مرد می سازد هرگز نباید نادیده گرفته شوند و همچنان که “دوبوار” می گوید: “ما زن زاده نمی شویم، زن می شویم.” به واقع هیچ دلیل علمی یافت نمی شود که نشان از برتری مرد بر زن در خرد و جسم و روان باشد، و آن چه امروزه دیده می شود دستاورد اوضاع اقتصادی گذشته است که نظام مردسالاری را حاکم کرده است.”

در این میان، نادیده گرفتن بسیاری از مسائل، و صرفا از روی تعصب و بی خردی حکم دادن منصفانه نیست. زن از ابتدا در حصار زندان های مختلف تنها به دلیل جنسیتش محصور است و این حصارها آن قدر برای او عادی جلوه داده می شوند که شاید خود وی تا پایان عمر به وضعیت زندگی خویش آگاهی نیابد. بی شک اگر مردان نیز تحت چنین القائات، شرایط و تنگناهایی رشد می کردند هرگز به موفقیت های پی درپی دست نمی یافتند.

آن چه از کودکی به دختران و پسران آموزش داده می شود، زنان و مردانی می سازد که ناگزیر از هویت انسانی خویش فاصله می گیرند و در این سیر ناآگاهی، نسل های ناآگاه تر دیگری را از خود برجای می گذارند، و این تسلسل همچنان ادامه می یابد و بازتولید می شود.

… وضعیت زنان در کشورهای آسیایی و شرقی به مراتب بدتر و وخیم تر از زنان سایر جوامع بوده است. در بعضی از ادوار تاریخ بشر، و نیز ایران، آن قدر زن به خفت و حقارت کشیده شده که آمیزش و همنشینی با وی برای مردان و بخصوص مردان بزرگ! کسر شأن محسوب می شد. در فرهنگی که همواره خود را به عمد ملزم به پوشیده گویی و تظاهر می کند، “زن ستیزی” نه تنها عیب شمرده نمی شده و ضرورتی برای کتمان چنین نگرشی احساس نمی شده، بلکه امری عادی و رایج و حتی شاید مایه مباهات و دلیل برتری نیز بوده است.

به عنوان نمونه به چند بیت از اشعار شاعران بلندآوازه ی ایران اشاره می کنم:

هر بلا کاندر جهان بینی عیان/ باشد از شومی زن در هر مکان (مولوی)

مگوی اسرار حال خویش با زن/ که یابی راز فاش از کوی و برزن(ناصرخسرو)

حمله با شیر مرد همراه است/ حیله کار زن است و روباه است(سنائی)

زن چون مار است زخم خود بزند/ بر سرش نیک زن که بد بزند(اوحدی مراغه ای)

زن از پهلوی چپ شد آفریده / کس از چپ راستی هرگز ندیده(جامی)

در بازخوانی سیر تفکرات و تحولات روشنفکران ایرانی در ادوار مختلف تاریخی، وضعیت جریان های روشنفکری را نیز از این لحاظ بسیار اسف بار می یابیم، یکی از مسایلی که همواره از دید اندیشمندان و روشنفکران ایرانی، به عمد یا به سهو، مخفی مانده و هرگز به طور جدی به آن توجهی نشده مسئله ی زنان و اجحاف به آنان است…

از جانب دیگر، زنان ما همواره به نحو مبالغه آمیزی به “خود تخریبی” و “خودزنی” گرایش دارند، به این که تنها نقش همسران وفادار و مادران نمونه را بازی کنند و هنوز اطاعت بی چون و چرا و محض از پدران و بزرگتران خود را روش غالب زندگی خویش قرار دهند و علاوه بر آن بدون هیچ گونه تلاش و فداکاری همواره نظام پدرسالاری را ترویج و بازآفرینی کنند. در حقیقت زنان ما نه تنها مادرانی هستند که شیران نر می زایند بلکه همواره آبستن نظام مردسالارند و در هر زایش فیزیکی آن را نیز از نو و به تبع از مادران خویش متولد می کنند.

… با قبول تمام آنچه در تبیین تضعیف و حذف انسانی زنان گفته می شود، نباید از نظر دور داشت که آنان خود مادران به حق فرزندی به نام “مردسالاری” بوده اند. در هر زمان و مکانی که زن به حقوق خویش دست یافته، غیر از این نبوده که خود پیشرو و پیشگام این امر بوده است.

تمامی این مسائل با این که حقیقت صرف اند، اما برای توجیه سلب مسئولیت ها و منفعل بودن زنان، بهانه ی خوبی نیستند. پرسش اصلی همواره این است که ما به عنوان یک موجود انسانی برای رهایی خویش و فرزندانمان از ضعف و ناکامی چه اقدام منطقی و بخردانه ای انجام داده ایم؟

***

با الهام از ایده ی شبنم عظیمی نژادان در فرصت کمی که داشتم به طرح سئوال و پرسش از اطرافیان پرداختم.

سئوال: وقتی کلمه ی زن را می شنوید چه چیزی به ذهن شما متبادر می شود؟

در مطب دکتر، زنی مسن و درشت اندام کنارم نشسته و مشغول مطالعه ی کتابی است. سر صحبت را با او باز می کنم. دایان کانادایی است و پرستار. همسرش که در کنارش نشسته به گفت وگوی ما گوش می دهد.

دایان می گوید: یک زن، می پرسم نه چیزی بیشتر از این؟ می گوید: زن، زنان. می پرسم، آیا به عنوان زن مشکلی داشته ای؟ می گوید: نه، من زن خوشبختی هستم. شوهر خوب، بچه ها و نوه های خوب. خانه ی خوبی هم دارم. می گویم، چند روز دیگر ۸ مارس روز زن است. می گوید، اوه، نمی دانستم. چه خوب روز تولد همسرم هم هست.

همسر دیان می گوید، چرا روز مرد نداریم؟ می پرسم، مشکل شما مردان چیست؟ جواب می دهد: زنان ( و می خندد). می گویم، زنان در سراسر دنیا مشکلات زیادی دارند. می گوید، همه مشکل دارند. می گویم، در کشورم ایران زنان چه از نظر حق قانونی و چه فرهنگی با مشکلات زیادی مواجه هستند. آنها حق طلاق، حق سرپرستی کودکان، و حق کار و تحصیل و مسافرت بدون اجازه شوهر را ندارند. در ارث و دیه نابرابرند.

می گوید، پس باید به سیاستمدارانتان بگویی که کاری کنند.

دکتر لیو می گوید: “مرد، مرد است، زن هم زن. فرقی با هم ندارند. در کانادا زن و مرد باهم برابرند.”

الیزابت، زن کانادایی میانسال که در زمینه ی فروش سهام کار می کند، می گوید: من، تو، او (اشاره به دختری جوان) در کانادا زنها وضعیت برابری با مردها دارند. چیزهایی که در تلویزیون در مورد زنان پخش می کنند درست نیست. آنها بدن زنان را به تصویر می کشند و از آنها استفاده ابزاری می کنند، در صورتی که زندگی واقعی چنین نیست.

ـ کی، مرد ۲۸ ساله، فیلیپینی، فارغ التحصیل کالج، نگهبان ساختمان: زن، یعنی دختران خدا. خدا زنان را آفرید تا از مردان مراقبت کنند مثل مادرم، خواهرم. در انجیل گفته شده که خدا زنان را برای مراقبت از مردان آفریده.

حتی در کانادا هم برابری بین زن و مرد وجود ندارد. من به دلیل نوع شغلم شاهد بوده ام که چطور زنان از نظر فیزیکی و زبانی و احساسی مورد ظلم و ستم قرار می گیرند و مرتکبین این رفتارها هم کانادایی هستند و هم مهاجران.

گویا فراموش کرده ام این سئوال را از خودم بپرسم. به خلوت خود می روم و می گویم

زن؟

و جواب می دهم: عشق، صلح، مهربانی، حمایت و دوستی.