سال دوم دانشکده بودم. خبر بسته شدن دانشگاه ها بعد از پایان ترم جاری آن دوره، به دلیل انقلاب فرهنگی، موجی از ناباوری دانشجویان را به همراه داشت. با نامعلوم بودن زمان بازگشایی، در هر فرصتی به آرشیو کتابخانه مرکزی دانشگاه سر می زدم و روزنامه های قبل و دوران انقلاب را بازخوانی و با آنها خداحافظی می کردم. برای پیدا کردن شماره ای قدیمی از مجله “زن روز” قبل از انقلاب، وقت زیادی صرف کردم. در آن شماره از خانم ها خواسته بودند برای شرکت در یک مسابقه، نظرشان را درباره مرد بنویسند. مطلب کوتاه خودم را با عنوان “مرد مثل یک بچه تخس” پیدا کردم. اشارات طنزآمیزی داشتم به کوری چشم و کری گوش شیطان و جمع بودن همه حواس پنجگانه و زنانه مان در مواظبت دائم از مرد، که این بچه تخس، هیچوقت بزرگ نخواهد شد! خنده ام گرفته بود. هنگام بازخوانی نوشته نوجوانی ام که ساده ترین نگرش به مرد (در واقع برادران و هم بازی هایم را شامل می شد)، اگر از من می پرسیدند: امروز چه نظری درباره مردان داری؟ با توجه به مطالعات آزادی که درباره مبارزات زنان برای رسیدن به حقوق و آزادی برابر با مردان از کتاب ها و تجارب شخصی ام داشتم (در تمام دوران تحصیل دانشگاهی ام، حتی یک واحد مربوط به زن در خانواده، اجتماع یا سیاست را به ما تدریس نکردند!) پاسخ می دادم: “درجه باور مرد به برابری زن و مرد را ملاکی بر مرد بودن آنان می دانم”. چگونگی رابطه مردان با زنان دور و بر خود را تأییدی بر باور یا شعاری بودن افکارشان می دیدم. آن روزها حرف های آزادیخواهانه از هر نوع آن باب بود. بخصوص درباره آزادی و حقوق برابر زنان با مردان که نشان روشنفکری افراد به حساب می آمد. تربیت غلط خانوادگی یا اجتماعی و یا مذهبی گیر کرده در خُلَل و فرج مغز بعضی مردان، تنها زمانی بیرون می زد که کنترل شعاری شان ضعیف می شد و مثلا می گفتند: زنی یا مردی گفته اند دیگر! گله گزاری خانوادگی و ظریف ترین رابطه بین مرد و زن را هم ملاک می دانستم. آن روزها، نه در پوشش، که در اعلام نظر نسبت به جنس مخالف هم هنوز حجاب چندانی در کار نبود. قبل از بازگشایی دانشگاه ها خانم هایی مثل من حجاب سنتی در حد روسری ساده با لباس عادی و کمی پوشیده تر را داوطلبانه پذیرا شدیم، با این امید که مسائل مربوط به آب، برق، گاز، بهداشت و ارزاق عمومی مردم سریعتر حل شوند. حجاب اجباری، اول از ادارات و بعد در همه سطوح جامعه اعمال گشت و شامل دانشگاه ها بعد از بازگشایی هم شد. با این که داوطلبانه حجاب از نوع سبک را پذیرفته بودم ولی سنگینی اجباری آن، بسیار آزاردهنده بود و نسبت به حل مسائل جامعه پر توقع ترم کرده بود. چرا که از اولین حق فردی انسانی ام (حق پوشش)، گذشت کرده بودم.
در آن روزها در جهت آگاهی دادن به زنان با کمک دیگر دوستان، از سوادآموزی گرفته تا آموزش نکات اولیه بهداشتی در زندگی آنها، در کارگاه های خانه ای بخصوص در جنوب شهر تهران فعالیت می کردیم. با نگاهی به زندگی زنان پر مسئله تر و تحت ستم تر به بی سوادی یا ناآگاهی بیشتری نزد پدر، برادر و یا همسر آنها پی می بردیم. حجاب اجباری نه تنها هیچیک از مسائل مردم را حل نکرد که حجابی بر دهان مردان هم شده بود. تحت ستم بودن مردان در کنار زنان و در بعضی موارد بیشتر از زنان، بسیار چشمگیر بود. همیشه به این نتیجه می رسیدیم که باید کلاس های آموزشی همزمان برای آگاهی دادن به مردان و زنان نسبت به حقوق اولیه انسانی شان تشکیل گردد. کلاس مختلط یا مجزای جنسیتی فرق چندانی در نتیجه آگاهی رسانی به آنان نمی گذاشت. مردها هر چند در ظاهر با پوششی آزادتر، بی مسئله تر از زن ها به نظر می آمدند ولی از نظر برابری های اجتماعی و حقوقی، وضعیت بهتری از زنان نداشتند.
درس و دانشگاهم تمام شد. آرزوی دیرینه ام را برای کار کردن در “وزارت خارجه” یا “وزارت کشور” (که خواهان اصلی رشته تحصیلی ام بودند) را با “آیین نامه منع استخدامی خانم ها” در ادارات آنها بعد از انقلاب فرهنگی، بر باد رفته دیدم. حس برخورنده ای بود که در دانشگاه، نه برای تحصیل در رشته ای که در آینده به کار من یا آنها آید که در مهد کودکی دولتی، مرا سرگرم نگاه داشته بودند. در تحقیقات محلی “استانداری تهران” و “آموزش و پرورش” و چند جای دیگر رد شدم. رییس اداره استخدامی آن زمانِ “سازمان گوشت ایران” برای انجام مصاحبه استخدامی مرا به خانه بعدازظهرهایش دعوت کرد. با برادرم به آنجا رفتیم. بعد از پذیرایی با چای و بیسکویت، ما راهی خانه خود شدیم. لحظه خروج، برادرم گفت: ظاهرا در مصاحبه رد شدی، او تو را به تنهایی می خواست، نه با من! کلی هم به تغییر چهره او، وقتی برادرم را به همراه من دید، خندیدیم! فرم های داوطلبانه نهضت سواد آموزی در محل های گوناگون شهر را پر می کردم ولی جوابی از آنان نمی گرفتم. چند سال بعد از آن به سمت “رییس امور اداری” یک شرکت تقریبا خصوصی استخدام شدم. بعد از شش ماه اول کاری، حقوق ماهیانه ام را نصف حقوق یک کارمند ساده ولی مرد در قسمت حسابداری در نظر گرفتند! وقتی از مدیر عامل شرکت علت را جویا شدم، دلیل آورد که او مرد است و نان آور خانواده… توضیح دادم که او مجرد است و با پدر و مادرش زندگی می کند، شاید من نان آور خانواده باشم، شما از کجا می دانید! مدیر عامل جواب داد: ما طبق قوانین و آیین نامه ها رفتار می کنیم. برای دلداری دادن، کلی از کار من تعریف کرد که بهتر از مردان قبل از خودم امور اداری را می گردانم و به این ترتیب نمک بیشتری هم بر زخم من پاشید!
انگار پُتک نابرابری حقوق زن و مرد تازه به سرم خورده بود! از آن موقع تا به حال هیچ سالی “روز زن” را جشن نگرفته ام. با این دلیل که واقعه رخ نداده را که نباید جشن گرفت. همه جا هم می گفتم : روز ۸ مارس “روز زن” با تاریخچه مبارزات جهانی زنان را تا وقتی که در سطح جهان بسیاری زنان، تحت ستم هستند به رسمیت نمی شناسم. تازه اگر منظور برابری با مردان باشد، مگر در کشورهایی مثل ایران مردان از حقوق انسانی مناسب برخوردار هستند!؟ گیرم حقوق زنان آنجا برابر با مردان هم باشد، چه حاصل؟! به طور مساوی سهمی از بیکاری، خفقان، زندان و شکنجه را مزید بر دیگر کاستی ها، نصیب خود می کنند. اصلا مگر مسابقه ای بین زن و مرد برقرار است؟! همیشه در جواب گروهی از فمینیست ها که به اشتباه، اساسا ضدّ جنسِ مرد شده بودند، می گفتم: مرد تولد یافته از زن که حقوق زن را نصف مرد میداند، نشان از اشتباه مادر اولیهای دارد که فرزند مرد خود را خوب نیاموخت! پس زنان باید در آموزش مردان خود از بدو تولدشان با آگاهی بیشتری عمل کنند!
اگر زنان جوامع پیشرفته تر، مرز تساوی با مردان را پشت سر گذاشته اند، نشان از آگاهی مردان آن جوامع در حضور مستمر زنان در بخش تولید، صنعت و اقتصاد جامعه شان دارد و مسلما نفعش عاید خودشان هم می شود. کما اینکه مردان ایرانی که به کانادا آمده اند بیشتر از برابری با زنان سود می برند. برخلاف کانادا، در ایران مرد به هنگام طلاق نمی تواند نصف دارایی خانواده را از زن طلب کند (حتی اگر خودش به نام زنش کرده باشد). درصورت طلاق اگر فرزند نزد پدر بماند، او طبق قانون می تواند درخواست حمایت مالی از مادر را داشته باشد. مردی که سرپرست یک خانواده چهار نفره در ایران و تنها نان آور خانواده بوده است، در کانادا، خانم و بچه های او با کارهای سبک تری هم که باشد، کمک خرج خانواده می شوند و درنتیجه فشار کمتری روی مرد خواهد بود. بچه ها برای ادامه تحصیل، وام های تحصیلی می گیرند و بعدها خودشان آن را بازپرداخت خواهند کرد. در حالی که خیلی از بچه ها در ایران به خاطر عدم کمک مالی پدر و مادر قادر به ادامه تحصیل دانشگاهی نیستند. اگر تصمیم به طلاق پدر و مادرهای ایرانی بعد از مهاجرت به کانادا آسان تر از ایران رخ می دهد، شاید به لحاظ حقوق و مزایای اجتماعی اینجا است. اگر بچه نزد هر یک از والدین بماند گرسنه نخواهد ماند و دولت حداقل امکان زندگی و بهداشتی را در اختیار خانواده قرار خواهد داد.
تا پارسال هرکه از جشن “روز جهانی زن” حرف می زد به شدت مخالفت می کردم، امّا امسال از شدّت اخبار تاریک مربوطه، نوری بر دلم تابیده و دوباره بیدار شده ام. عمده اخبار به مسائل جاری در ایران بر می گردند. گزارشی از شکاف جنسیتی در سال ۲۰۱۱، مجمع جهانی اقتصاد، خواندم که می گفت:” شاخص توانمندی سیاسی زنان ایران وضعیت قابل توجه و مناسبی ندارد و در شاخص دسترسی به فرصتها و مشارکت اقتصادی، با کسب رتبۀ ۱۲۵ از بین ۱۳۵ کشور، در جایگاه خوبی نیست. در تمامی شاخص ها، نسبت زنان به مردان حتی به نصف نیز نمی رسد”. این آمار خیلی بدتر از زمانی است که من به خاطر عدم آزادی زنان جامعه ام، از “روز جهانی زن” قهر کردم. حسابش را بخواهی کل جامعه در وضعیت بدتری نسبت به روزهای جنگ با عراق، توزیع ارزاق عمومی با کوپن، خاموشی های نوبتی در محلات، بی نفتی و اوج سرکوبگری گروه های سیاسی، قرار دارد. افزایش شیوع اختلالهای روانی در ایران به سطح بسیار نگرانکنندهای رسیده است. بررسیها در سالهای اخیر نشان میدهد که ۲۶درصد زنان و ۱۵درصد مردان دچار این اختلالها هستند. این میزان تقریبا شامل یک پنجم کل شهروندان میشود. تبعیضهای حقوقی و اجتماعی و همچنین وضعیت نابه سامان اقتصادی، زنان را در وضعیت شکنندهای قرار داده است. دختران فراری از نابرابری های خانوادگی که به دام اعتیاد و تن فروشی در جامعه ای نا امن تر می افتند. کودکان کار و فراری از خانه از وضع نابه سامان والدین شان در رنج و عذاب هستند. وجود بچه های بی شناسنامه ثمره ازدواج صیغه ای را که به مدرسه راهشان نمی دهند ظاهراً برای رأی گیری انتخاباتی شان هم نمی خواهند تا فکری برای هویت آنها بکنند. اساس خانوادۀ سالم، با آگاهی دو رکن اصلی آن یعنی زن و مرد و قوانین اجتماعی مبتنی بر اصل آزادی و برابری انسان ها ممکن است.
با نگاهی گذرا بر چگونگی پیدایش و روند رشد جنبش آزادی خواهی زنان، یعنی از هشتم مارس ۱۸۵۷ که زنان کارگر کارگاههای پارچهبافی و لباسدوزی در نیویورک آمریکا به خیابانها ریختند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و بهبود شرایط بسیار نامناسب کار شدند، تا سال ۱۹۷۷ که سازمان ملل در قطعنامهای ۸ مارس را با عنوان «روز حقوق زنان و صلح بینالمللی» وارد تقویم رسمی خود کند، در جنبش زنان موضوعاتی نظیر حق طلاق، حق سقط جنین، تأمین شغلی، منع آزار جنسی، ضدیت با هرزه انگاری، کاهش ساعات کار روزانه و غیره مطرح شده و خواسته های زنان به مرور و در نتیجه مبارزات اجتماعی (مثل تظاهرات علیه جنگ در ویتنام)، با کمک مردان روشنفکر و آزادیخواه عمدتا در جوامع سوسیالیستی رشد یافته است. چهار کشور اروپای شمالی شامل، ایسلند، نروژ، ، فنلاند و سوئد پیشروان غلبه بر شکاف جنسیتی بین زنان و مردان توانسته اند، بیش از ۸۰ درصد این شکافها را از بین ببرند. مسلماً این موفقیت باعث از بین رفتن یا تقلیل حقوق مردان در آن کشورها نشده است. مسئله برابری دو جنبه حقوقی و انسانی دارد. مردان و زنان با پذیرش تفاوت های تنکرد شناختی و روان شناختی است که به بهترین بازده برابری شان خواهند رسید.
در جریان جنبش سبز ایران، زنان فعالانه شرکت کرده اند. برای جنبش خاص زنان هویتی مستقل و موازی، اما مرتبط و همراه با جنبش عام و دمکراتیک اجتماعی را می توان، قائل بود. زنان و مردان دوباره هم صدا گشته تا علیه ظلم و بیداد مبارزه کنند. شباهت با سال های اول انقلاب و یادآور روزهایی که با دیگر دوستانم، برای ثمردهی مبارزات آزادی خواهانه زنان و مردان در کنار هم تأکید داشتیم و امروز بیش از پیش به آن ایمان دارم. مردانی از جنس پدران، برادران و فرزندان ما که نمی دانند در صورت برابری زنان و مردان زندگی برای آنها هم آسان تر خواهد شد. و هستند مردانی که از آغاز با حجاب اجباری بر سر زنان، بر افکار آزادی خواهانه شان حجابی نبوده و صدای حق طلبانه شان را در کنار زنان سر داده و می دهند. مردانی که به چند همسری دل خوش نکرده و آزادی خواهی مردانه از نوع جنسی آن را محکوم کرده و می کنند. مردانی که به آینده ایران در جامعه جهانی رو به پیشرفت می اندیشند و به خوبی آگاه هستند که زنان با هوش و استعداد مساوی با مردان در عرصه های گوناگون اجتماعی کمک مناسبی در حل بحران های روز جامعه ایرانی خواهند بود. مردانی که معتقد بوده و هستند که: تنها مادر آزاده است که فرزندِ آزاده تربیت خواهد کرد.
صد و یکمین سال “روز جهانی زن” را با امید به آزادی همه مردان و زنان ایرانی جشن گرفته و خواهم گفت: روز زن و مرد ایرانی مبارک باد!
تورنتو- کانادا
۴/ مارس/۲۰۱۲
آقای محمد سطوت عزیز، با قدردانی از پیام پر مهرتان! روز جهانی زن بر شما و دیگر اعضای خانواده گرامی تان مبارک باد.
Khanome padyab neveshteh shoma ra dar barehe rooze jahanie zan khandam. besyar jaleb va bi gharazaneh bood. afarin bar shoma. man ham ba shoma rooze jahanie zanan ra shad bash migooyam va arezo daram ke mardan o zanan betavanand doosh be dooshe ham baraye azadi mardome iran mobarezeh konand.
سیاوش فیوضی عزیز، با سپاس از توجه شما!
درست می گویید، شاید بهتر بود می گفتم: روز زن و مرد ایرانی “هم” مبارک!
سپاس بر بیان روان و رویداد بر یاد
صد و یکمین سال “روز جهانی زن” را با امید به آزادی همه مردان و زنان ایرانی جشن گرفته و خواهم گفت: روز زن و مرد ایرانی مبارک باد!
وچرا تنها بر زن و مرد ایرانی ؟؟بر بی مرز انسان شا د باد