تا حالا چند بار شده این جمله را شنیده باشید “هرچی باشه شوهرت است” و یا “به فکر بچه هات باش” یا “مردم چی میگن؟” حالا چه مخاطب ما بوده ایم و چه در جمعی شاهد بحثی بین مادر و دختری، مطمئن هستم که این قبیل جملات به گوش همه ما آشناست. همانطور که مطمئن هستم همگی حداقل یک زن را می شناسیم که برایمان گفته زندگی مشترک و سختی هایش را فقط به خاطر بچه هایش یا آبرو و بی سرپناهی اش تحمل کرده.
چیزی که شاید ندانیم این است که در کشورها و فرهنگ های دیگر هم زنانی هستند که در شرایطی حتی بدتر به سر می برند . بر اساس آمار سازمان ملل، سالانه حدود ۵۰۰۰ زن در قتلهای ناموسی کشته میشوند.
دیشب فیلم When We Leave را دیدم با همین سوژه. غیرت، ناموس، تعصب، قضاوت جامعه و زن که همیشه قربانی همه این هاست.
اومی، مادری بیست و پنج ساله است که با شوهر و پسر کوچکش در استانبول و همراه خانواده شوهر زندگی می کند . در همان صحنه های اول فیلم می بینیم که شوهرش سخت گیر و خشن است و اومی تحت فشار جسمی و جنسی است.
یک روز که دیگر تحملش تمام می شود، پسرش را برمی دارد و به خانواده اش پناه می برد که در برلین زندگی می کردند. مادرش به گرمی از آن ها استقبال می کند ولی وقتی می فهمد که او شوهرش را ترک کرده، نصیحتش می کند که برگردد سر خانه و زندگی اش. اگر نه برای خودش، به خاطر پسرش که در غیر این صورت در چشم اجتماع تُرک برلین یک بچه حرامزاده محسوب خواهد شد.
وقتی پدرش از موضوع باخبر می شود بسیار عصبانی می شود و فوری با شوهر اومی تماس می گیرد و معذرت خواهی می کند و می گوید که آن ها زود به خانه برخواهند گشت، بعد هم به اومی دستور می دهد که برگردد. وقتی اومی مقاومت می کند پدرش اول سعی می کند به آرامی نصیحتش کند و می گوید: “ما دوستت داریم ولی تو الان شوهر داری و به او تعلق داری” و در جواب اومی که می گوید “ولی او کتکم می زند” پدر خیلی خونسرد جواب می دهد ” او شوهرت است . دستی که می زند، نوازش هم می کند. یکی دو سیلی دلیل نمی شود که پا به فرار بگذاری. آیا ما تو را آن طور تربیت کردیم که شرافتمان را لکه دار کنی؟” و به این ترتیب پدر هرگونه بهانه ای برای ماندن را رد می کند. امید اومی به مادرش است که به عنوان یک زن درکش کند ولی مادر هم به فکر آبرو است و می گوید “تو خیلی توقع داری. تو یک مادری، بیست و پنج سالت است. دیگر خیلی پیر شده ای برای این حرفها. دست از خیالبافی بردار و برگرد سر زندگی ات. می دونی من چقدر برای شما بچه ها زحمت کشیدم؟” و مادر هم پشتش را خالی می کند.
وقتی برای همه روشن می شود که اومی خیال برگشت ندارد، پدر و برادر بزرگش تصمیم می گیرند که پسر کوچک اومی را یواشکی به پدرش برگردانند . اومی که تصادفا از نقشه شان با خبر می شود هیچ چاره ای نمی بیند جز این که به پلیس زنگ بزند و همراه آنان به پناهگاه مخصوص زنان تنها و بی پناه برود و با این کارش باعث شود که خانواده اش او را از خود برانند و دیگر او را از خودشان ندانند.
بعد از این ماجرا، شاهد برخورد جامعه تُرک با پدر و برادران اومی هستیم که آنان را به تمسخر می گیرند و تحقیر می کنند و فشاری که روی آنان است برای برادر بزرگ تر که بسیار متعصب است، غیرقابل تحمل است و از طرفی خواهر کوچک تر هم که در شرف ازدواج بود متوجه می شود که خانواده خواستگارش دیگر تمایلی به وصلت با آن ها را ندارند و نامزدی را بهم زده اند.
با همه این ها خانواده اومی تلاش می کنند تا آبروی رفته شان را باز یابند و به اومی می گویند اگر نمی خواهد بچه را به پدرش بازگرداند، برود دنبال زندگی خودش و دیگر با آن ها کاری نداشته باشد. ولی اومی با اصرار به حفظ ریشه ها و فامیلش به خصومت بینشان دامن می زند و باعث می شود فیلم پایانی بگیرد که همه را شوکه کند.
فیلم صحنه های غم انگیز و داستان گیرایی داشت و خیلی خوب این عقب افتادگی فرهنگی را به تصویر کشیده بود.
چیزی که مشخصه این است که در قتل های ناموسی هیچکس برنده نیست. خانواده ها از هم می پاشند، خون ها می ریزد و در نهایت وقتی آتش خشم فروکش می کند تنها چیزی که برایشان می ماند جای خالی خواهر یا مادر است و عذابی که یک عمر روی روحشان سنگینی می کند و همه و همه فقط به خاطر اثبات غیرت و مردانگی شان به عده ای بی غیرت.
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.