شماره ۱۱۹۳ ـ ۴ سپتامبر ۲۰۰۸
ایسنا: آدمی، حلقهی اتصال روایتها و خردهروایتهای رمان «لالایی برای دختر مرده» است و نویسنده با خلق این اثر تلاش کرده است تا ذهن را نسبت به این مساله آگاه کند که هرچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند.»
معصومه انصاریان نویسنده و منتقد ادبیات کودک و نوجوان در جلسهی نقد و بررسی کتاب «لالایی برای دختر مرده» حمیدرضا شاهآبادی که عصر دهم شهریور ماه در محل سرای اهل قلم برگزار شد با بیان این مطلب گفت: بخش پایانی این داستان چیزی را در ذهن حک میکند که بسیار جالب است و این زمانی درک میشود که دختر فراری از استاد دانشگاه به تکرار میپرسد که «تو پدر منی»و استاد دانشگاه در پاسخ پرسشهای مکرر او، به ظاهرمیپذیرد، پدر او باشد تا علت این همه اصرار را بفهمد و درست در همین زمان دختر به او سیلی میزند که بخور تو من را کبود کردی؟
این منتقد ادبی با بیان این که با این حرکت سمبلیک نویسنده تلاش میکرده تا این موضوع را یادآوری کند که جهان مجموعه ای از حلقههای بهم پیوسته است که هر عضو آن متاثر از دیگر اعضای آن است گفت: این پایان نشان میدهد که اگرچه نویسنده تلاش کرده بخشی از واقعیتهای تاریخی را و آن چه که برسر دختران قوچانی فرود آمده به تصویر بکشد، اما، با خلق چنین پایانی این اثر را از یک اثر تاریخی صرف خارج کرده است.
بنا به گفته ی معصومه انصاریان از نام این اثر استنباط میشود که «حکیمه» دختری نیست که فقط به خانواده خود تعلق داشته باشد و نسلهای مختلف با شنیدن قصه ی این دخترکه دختری قوچانی است متاثر میشوند و به نوعی با او احساس همدردی میکنند. واقعه ی فروش دختران فراری این استعداد را داشته و دارد که نویسنده به گونه ی دیگری به آن نگاه کند و آن چه که در لابه لای تاریخی گم شده جستوجو کند. «حکیمه» زنده است، چون مسالهی او زنده است.
این نویسنده با بیان اینکه این داستان از چهار راوی من نویسنده، میرزا جعفرخان منشی باشی، زهره و مینا برخوردار است گفت: هر چهار روایت و خرده روایتهای این داستان شبکهی معنایی واحدی را تشکیل میدهد و بین تکتک روایتها رابطه ی منطقی وجود دارد. کما اینکه روایت اصلی داستان یعنی فروش دختران قوچانی در تمام روایتها دیده میشود و نقطه ی تلخی است که سبب عدم تعادل شخصیتهای داستان است.
وی تاکیدکرد: یک رمان تاریخی خوب از تاریخ عبور میکند و با زندگی امروز پیوند برقرار میکند و این ویژگی است که در این رمان دیده میشود. این کتاب اثری تاریخی با حال و هوای امروزی است؛ فقر، دختران فراری و غیره مسائلی هستند که روح حکیمه را میآزارند. کما اینکه شخصیت راویان داستان را متاثر میکند.
انصاریان در پایان سخنانش تاکید کرد: من از این رمان لذت بردم. اگر چه رمان بسیار تلخی بود. اما معتقدم از آنجا که هرواقعیتی دو وجهه دارد، ما باید به مشکلات جامعه نیز توجه کنیم و در زندگی روزمرهی خود بچههای کار، دختران فراری و … را فراموش نکنیم.
شهرام اقبالزاده دیگر منتقد ادبی حاضر در این جلسه در زمینه ی رمان «لالایی برای دختر مرده» گفت: ورودی این رمان در فضای کاملا رئال با منطق بیمنطقی توام است. نویسنده در ابتدای این داستان از تهرانی یاد میکند که در آن افراد فرودست جایی ندارند. در واقع رمان خود شخصیتی را به شهر تهران داده است و خود شهر، دارای شخصیت است و یک نوع رئالیسم بالزاکی در این اثر دیده میشود. کما این که استبداد آسیایی در شخصیتهایی همچون «زهره» قابل ملاحظه است.
بنابه عقیدهی این منتقد ادبی، سرگشتی تاریخی، از دیگر ویژگیهای این رمان است؛ چرا که گویای حقیقتی است که در طی تاریخ همچنان حل نشده است.
شهرام اقبالزاده تاکید کرد: اگر «حکیمه» قربانی فقر است، امروزه نوجوانان ما علاوه بر این فقر از فقرهای دیگری نیز رنج میبرند و از طرد شدن، فهمیده نشدن، دیده نشدن و غیره از سوی والدین و جامعه رنج میبرند.
این منتقد ادبی تصریح کرد: یک رمان نویس توانا باید بتواند طبقات مختلف و شرایط آنها را درک کند و از این حیث این رمان حائز اهمیت است. چراکه نویسنده در حالیکه تعدد راوی در اثرش مشهود است، اما با اشراف بر ویژگیهای طبقاتی و کلامی آنها توانسته است مجموعه راویان را به صورت حلقه های منطقی و منظم در کنار یکدیگر قرار دهد. در حالی که اگر هدف نویسنده پست مدرنیزم بازی بود، چنین نظم و منطقی در اثر دیده نمیشد.
شهرام اقبالزاده با بیان این که این رمان، یک رمان قوی نوجوانانه با نگاه فمینیستی حق مدارانه است و مخاطب مستتر آن، دخترانی هستند که درک نمیشوند، تاکید کرد: گفتمان ادبی نویسنده پرتوافکنی برتاریکیها و تلخکامی های تاریخ برای گذر از آنهاست. حتی وقتی این سرنوشت تلخ با دنیای امروزی پیوند میخورد، نویسنده با شرافتمندانه ترین شکل، بحث دختران فراری را مورد کنکاش قرار میدهد و ای کاش همیشه همین طور بود و صورت مساله ها پاک نمیشدند.
نویسنده رسالت درونی خود را که رسالت انسان در مقابل انسان است به خوبی تصویر کرده است.
بنا به عقیدهی اقبالزاده سیلی تلخی که نویسنده در این اثر میخورد سیلی اعتراض نسل انسانهاست. نسلی که هرگز درک نشده و پیوسته با مشکلاتی درگیر بوده و هست. این سیلی نمادین، نشان از آن دارد که ساختار داستانی شیرین نیست، اما پر از پرسشهایست که باید به دنبال آن رفت.
وی ساختار منسجم، زبان محکم، تناسب روایتها با شخصیتها را از جمله عوامل قدرت این رمان توصیه کرد و گفت: تداخل ژانرهای رئال سوررئال و حتی نزدیکی به مرز داستانهای علمی تخیلی در این اثر مشهود است و همین عوامل باعث شده که این رمان به لحاظ تاریخی، فلسفی و جامعهشناسی دارای نقاط ارزشمندی باشد.
به گزارش ایسنا، در پایان این نشست، حمیدرضا شاهآبادی خالق رمان «لالایی برای دختر مرده» گفت: این رمان یکی از کارهایی بود که من بسیار به آن علاقه مند بودم و توانستم با خلق آن چه را که میخواستم در زندگی ام رخ دهد، به دست آورم. اگرچه که این کار بسیاری سنگین بود و اگر برنامه ریزی حرفه یی در کار نبود نمی توانستم از عهده ی آن برآیم.
وی در واکنش به آنانی که این اثر را اثری پستمدرنیزم میدانند گفت: متاسفانه مفهوم پستمدرنیزم به درستی در جامعه درک نشده است. اطلاق پست مدرنیزم به یک اثر کار آسانی نیست چه برسد به آن که عده ای ادعا کنند نویسندگانی قصد داشته اند ادای پست مدرنیزم را درآورند، اما نتوانسته اند.
بنابه عقیده این نویسندهی ادبی، هیچ نویسندهای از قبل در مورد سبک کار خود تصمیم نمیگیرد. او فقط مینویسد و این دیگران هستند که برای اثر نویسندگان اسم میگذارند.
شاهآبادی در پایان گفت: اگرچه من با این هدف پیش میرفتم که داستانی خلق کنم که طنز تلخی درآن باشد و در عین حال اعتراض به خویشتن، اما در حین نوشتن متوجه شدم این اثر دارای آهنگ و ریتم خاصی است که من نمیتوانم نسبت به آن بیتوجه باشم بنابراین بخشهایی از داستان به صورت اتفاقی خلق شدند.