شماره ۱۱۹۷ ـ ۲ اکتبر ۲۰۰۸
۱
خروج اضطراری
از پشت عینکهای ِ دودی
با شمام آقایان
در کفش های ِ زنانه ام غلت نزنید
پای من میخ دارد
مثل خند ه های شما
که خار.
۲
گم شوم لای پنجه هام
ببندم
باز کنم
«اگه می تو نی منو بگیر»
کاش آب حو صله داشت
و چکیده بود لای حوصله َ پنجه هات –
وقتی که می بستی و باز نمی کردی بالای آب نشسته –
خشک
و کویر از تو گذشته بود.
۳
و خِرَد زن می شود. زن کهنه می شود. زن در خرد ِظرف های ِ کهنه –
کهنه می شود.
سال که بیاید. سال که بماند لای ِ پیراهنش پاره ،
زن خرد ِظرف می شود.
ظرف می شود. ظرف می شود. ظرف می شود.
……………..
………..
……..
…
ظرف…. خُرد می شود
در خِرَد زن
ظرف های ِ کهنه
۴
و تمام داستان این بود که لال شوم از زخمی که پیکرم را مچاله می کند.
در زخمی که پیکرم را مچاله می کند ، اما پنهان نمی شوم.
پیدا تر از همیشه ام.