شرکت کنندگان در میزگرد نسرین خاتم ـ رضا رئیس دانا ـ نیاز سلیمی ـ آرش عزیزی ـ شهین نوروز ـ سعید ولدبیگی

 در تاریخ یکشنبه ۴ مارس ۲۰۱۲ به همت سازمان “ائتلاف علیه جنگ” در تورنتو تظاهراتی علیه جنگ و حمله احتمالی به ایران برگزار شد که گزارش مفصل آن را در شهروند شماره ۱۳۷۶ به قلم همکارمان آرش عزیزی خواندید. این تظاهرات و نیز گزارش منتشر شده در شهروند تبعاتی  به همراه داشت که از جمله می توان به نامه خانمها شعله خلیلی و نیاز سلیمی که در شهروند ۱۳۷۹ منتشر شده، اشاره کرد.

بر آن شدیم تا در راستای شفافیت در این زمینه و نیز  ایجاد فضایی برای بحث و تبادل نظر میزگردی تشکیل دهیم. در این میزگرد از شهین نوروز، نسرین خاتم، رضا رئیس دانا، نیاز سلیمی، سعید ولدبیگی، شعله خلیلی و آرش عزیزی دعوت شده بود، که خانم شعله خلیلی با اطلاع قبلی در این میزگرد حضور نداشت. علت دعوت از این افراد به این دلیل بود که همگی یا نامشان در گزارش آمده بود و یا از آنها نقل قولی آورده شده بود.

از راست آرش عزیزی ـ سعید ولدبیگی در میزگرد شهروند

 

در ابتدا از آرش عزیزی خواسته شد که با توجه به نامه اعتراضی سلیمی و خلیلی در پیوند با گزارش او توضیحاتی بدهد.

آرش عزیزی ضمن تشکر از خانم ها سلیمی و خلیلی برای خواندن و پاسخ دادن به گزارشش، از اینکه نوشته اش باعث تکدر خاطر آنها شده اظهار تأسف کرد ولی در ادامه با انتقادات مطرح شده از سوی آنان مخالفت خود را اعلام کرد.

 

آرش عزیزی با مراجعه به نوشته ی سلیمی و خلیلی گفت: نوشته اند که “گزارش با اصول حرفه ای روزنامه نگاری مغایرت دارد …گزارشگر نه فقط خود یکی از بازیگران این داستان است، بلکه قهرمان و قاضی آن نیز هست…” من اول گزارش خودم نوشتم که یکی از بازیگران این داستان بوده ام. به نظر من تمام کسانی که در جامعه ی ایرانی روزنامه نگاری می کنند وقتی در مورد مطلبی به این حساسی می نویسند همیشه یک بازیگر آن هستند. فرقش این است که من صادقانه این را گفته ام و کلاه بی طرفی دروغین بر سرم نگذاشته ام. و این هم یک نوع روزنامه نگاری است. من به بی طرفی به عنوان یک روزنامه نگار هیچگاه اعتقاد نداشته ام. قاضی هم که صددرصد هستم، چون هر وقت آدم مطلبی می نویسد دارد قضاوت می کند.

حرف بسیار عجیبی که آقای کلارک زده این است که گفته از من سوءاستفاده شده، در حالی که روی تلفنم هست، من بارها گفتم که دارم مصاحبه می کنم.

تنها مسئله ی اخلاقی که وجود داشت اینجا در مورد گزارش، اتفاقی بود که در کلیسا افتاد و این که آیا من مجاز هستم از آن استفاده کنم یا نه، قاعدتا من به اخلاق روزنامه نگاری بسیار اعتقاد دارم و پاسخ اخلاقی که من برای این دارم این است که اگر جایی دعوت عمومی شده باشد که همه بیایند، گزارش هر اتفاقی که آنجا می افتد برای گزارشگر مجاز است، چه گزارشگر مخفی برود و چه مخفی نرود. تازه جاهایی هست که حتی گفته بودند کسی نیاید و من اگر می رفتم باز هم اخلاقی بود اگر گزارش می کردم چون مردم می خواهند بفهمند که چه اتفاقاتی می افتد که درها را به روی ما می بندند. ولی این مورد که علنی هم بوده و صددرصد حق من بوده که بنویسم.

نوشته بودید که بار اولم بوده که به آنجا رفتم، من هم نگفتم که این گونه نبوده. ولی واقعا گم شدم و نمی دانستم جلسه در کجا برگزار می شود.

می گویید چرا گفتید خانم خلیلی آن شغل را هم دارد در حالی که به ظرفیت شخصی آمده و اظهار تأسف کردید. چرا اظهار تأسف؟ اگر کسی دو سه منصب دارد و می خواهد کاری را در ظرفیت شخصی بکند وظیفه ی من است که بگویم. چرا نگویم؟ مثل این می ماند که آقای مریدی برود جایی و بگوید من خصوصی رفتم، چرا شما گفتید من در ضمن نماینده ی مجلس هم هستم. نه! ما باید بگوییم. گفتن یک سری واقعیت ها کار ما هست.

کسانی که گزارش مرا می خوانند می بینند که انصافا خواستم همه جور افکار را در آن مطرح کنم.

در مورد آقای رئیس دانا و این که گفته ام “زرنگی کمونیست ها” ما نامه ای سرگشاده منتشر کردیم در سایت های مختلف به فارسی و انگلیسی و هم آقای رئیس دانا و هم خانم نوروز نامه را امضا کرده اند، این که دو گرایش سیاسی مختلف در این زمینه وجود دارد که من و آقای رئیس دانا به عنوان فعال در سمت مشابه این گرایش هستیم و در مقاله هم گفته ام که شما (خانم سلیمی) هم با گرایش کیلیفیست ها و ائتلاف علیه جنگ توافق صددرصد دارید و ما با این مخالفیم. من نخواسته ام آقای رئیس دانا را طرف خودم نشان دهم. مشخص است و آن “ما”یی که پرسیدید این “ما” است. به نظر من تأسف برانگیز است که جنبش ضد جنگی وجود داشته باشد که مخالفت با جمهوری اسلامی یکی از ارکانش نباشد و این نوع محدود کردن چشم انداز سیاسی جنبش ضد جنگ کار شرم آوری ست. با این کار مخالفم و حقم است که مخالف باشم. من بارها با زبان صلح آمیز خواستم چنین پلاکاردهایی بیاورم نگذاشتند، اگر دخالت خود شما (خانم سلیمی) نبود نمی گذاشتند آن پلاکاردها را آقای رئیس دانا بیاورد و به نظر من این زرنگی بود و پیروزی بزرگی بود و در ادامه جریانی که وجود دارد استراتژی ما این است که نمی گذاریم این رهبران این صدا را بیرون بگذارند و آقای کلارک می تواند صد بار بگوید بروید تظاهرات خودتان را سازمان دهید، زهی خیال باطل ما چنین کاری نمی کنیم.

رضا رئیس دانا ـ  اگر در جزئیات بخواهیم برویم، من با کاربرد کلمه ی زرنگی موافق نیستم و البته به خود آرش هم گفته ام. دلیلش این است که به عنوان نیروهای چپ که از کارگران و زحمتکشان دفاع می کنند لغت زرنگی مفهومی ندارد به خاطر این که زرنگی یعنی این که من منافعی به دست بیاورم که دیگری نداشته باشد و کاربرد آن را دوست نداشتم. اما اینکه آرش گفت هم نظر هستیم، بله من هم نظر هستم با ایشان.

به نظر من ائتلاف یک اهداف مشخصی دارد و آنجا تعریف می کند و ضد جنگ هم هست و ما هم به دعوت نیاز (سلیمی) شرکت کرده بودیم و آنجا هم (همانطور که آرش ذکر کرده) تلاش ایشان (سلیمی) بود به طور مشخص چه حضور ما به عنوان مخالف و چپ و چه تهیه پلاکاردی که مشخصا می گوید “نه جنگ، نه تحریم، نه حکومت مذهبی” و این قانونی بود. البته جو طوری بود که من ناامید بودم چون حس می کردم جو طرفدار جمهوری اسلامی ست و از صحبت ها هم مشخص بود، احساس خوبی نداشتم ولی از این که نیاز آن جا بود احساس خوب داشتم. وقتی نیاز به من گفت پلاکاردها را بیاور و من آوردم و نشان دادم و آنها دیدند که زیرش امضای مشخص دارد و به حساب ائتلاف گذاشته نمی شود، اجازه دادند.

از راست: نیاز سلیمی، نسرین خاتم، رضا رئیس دانا، شهین نوروزی در میزگرد شهروند

من به آرش هم گفتم که استفاده از بعضی از کلمات مثل “به خوردشان دادیم” درست نیست چون تلاشی برای این کار نکردیم و شاید اگر “نیاز” چنین کاری نمی کرد ما مقهور این جو طرفدار جمهوری اسلامی می شدیم و بیرون می آمدیم.

من با کلیت گزارش آرش (عزیزی) موافقم ولی انتقاداتی به آن دارم.

نسرین خاتم ـ من هم با گزارشی که آرش نوشته بود موافقم. من در جلسه ی پیش از تظاهرات شرکت نداشتم فقط دو شب قبل از آن در تظاهرات میدان مل لستمن در حمایت از عدم شرکت مردم ایران در انتخابات، از بچه ها شنیدم که چنین تظاهراتی قرار است برگزار شود، و گفتم این را اعلام کنیم، بعضی گفتند این در حمایت از جمهوری اسلامی ست و ما شرکت نمی کنیم و من گفتم این تظاهرات ضد جنگ است و ما باید شرکت کنیم. به هر حال بحث ها ادامه پیدا کرد، و من شخصا اعلام کردم من می خواهم در این تظاهرات شرکت کنم  به عنوان یک مخالف جنگ و به عنوان یک مخالف جمهوری اسلامی به خاطر تمام جنایاتی که در سال های گذشته انجام داده. من دو پلاکارد درست کردم “نه به جنگ، نه به حکومت اسلامی” و پلاکارد دیگر “نه به جنگ، حقوق بشر برای ایران”که عکس هایش هست. من رفتم آنجا، خیلی زود بود و از بچه های آشنا کسی نبود و فقط من بودم. بعد که سعید (ولدبیگی) آمد خوشحال شدم چون احساس تنهایی می کردم به خاطر جوی که خیلی نزدیک بود به فرهنگ جمهوری اسلامی. اتفاقا  نیاز (سلیمی) و آقای اصفهانی زاده را هم دیدیم و خوشحال شدم که ایرانی ها هم هستند ولی به مرور که جمع بزرگتر شد و اتوبوس ها آمدند، نگرانی ام بیشتر شد. اولین اتوبوس که آمد ما فهمیدیم کجا قرار داریم. وقتی سعید آمد گفت پلاکاردهایم را بیاورم. تا اتوبوسها آمدند، چند نفر به ما حمله کردند و با توهین و تحقیر با ما برخورد کردند. هیچکدام ایرانی نبودند، تک و توکی با لهجه ای غلیظ و غریب که نمی دانم کجایی بود، ولی به فارسی به ما گفتند خاک بر سرتون کنند، شماها چرا علیه حکومت شعار میدید، شما جنگ می خواید. و من و سعید شوکه شدیم و گفتیم “کی گفته ما جنگ میخواهیم ما نوشتیم جنگ نمی خواهیم.” همانجا درگیری شروع شد. همانجا چندین بار هجوم آوردند به سمت ما. مگافونشون را خانمی آورد گرفت توی صورت من و ما از مرکز تجمعات رانده شدیم.

من هنوز هم خوشحالم که رفتم و فکر می کنم کار درستی کردم که رفتم. با این که در نهایت با خبررسانی که در فیس بوک کرده بودیم، تعداد ایرانی ها به اندازه ی انگشتان دو دست نرسید.  با این اختلافی که بین ما پیش آمد، مارشال (مأمور انتظامات) گروه آمد و از من خواست بروم و من گفتم تو حق نداری از من چنین چیزی بخواهی. من به کسی آزاری نمی رسانم. اینجا کاناداست و من حق دارم با هر پلاکاردی اینجا بایستم و نظرم را بگویم. مارشال برای من پلیس آورد  و من خیلی احساساتی شدم. گفتم سیزده سال پیش من به امید آزادی آمدم اینجا و آمدم که حرفم را بزنم، و خیلی خنده داره که بازم برام پلیس میارن. پلیس به من گفت پلاکارد تو چیه، نشونش دادم، گفت تو هم که میگی علیه جنگ، گفتم آره ولی من علیه حکومت هم هستم. و گفتم که این سومین بار است که اینها به من حمله می کنند تا دور شوم. پلیس گفت برای امنیت خودت ازشون دور شو. پلیس بین ما دیوار دوچرخه کشید و آن لحظه بود که دیگر آنها به من و سعید حمله نکردند.

این کل داستانی بود که اتفاق افتاد و تجربه ی من بود از این ماجرا.

نیاز سلیمی ـ من در شروع بگویم که معتقدم پاسخم را نوشته ام و فقط به احترام دعوت شما و جمع به اینجا آمدم. تنها نکته ای که در نوشته ی من دائم تکرار شده و من هنوز هم تکرار می کنم و کاملا با پاسخی که آرش داد، مخالفم و مشکل دارم، فقط عنوان گزارش و گزارشگر است. من مطلب را اول در سایت شهروند خواندم و فکر کردم آرش نظرش را راجع به آن روز نوشته و گذشتم تا وقتی که روزنامه را دیدم و اینکه این گزارش ویژه ی شهروند است. از نظر من گزارش یک معنایی دارد. همین الان که آرش می گوید “ما ” نظر داریم، “ما” نمی گذاریم چنین اتفاقی بیفتد یا … من نمی دانم این “ما” شهروند است، یا “چپ” ها هستند، یا گروه”جوانان ایران ـ افغان” که آرش جزوشان هست یا …. این تعریف وجود ندارد و مسئله است. گزارش یک معنی مشخص دارد حتی اگر گزارشگر پانصد پوزیشن مختلف داشته باشد. گزارش آن چیزی نیست که در سر شما اتفاق می افتد. تحلیل، نظر شخصی، نگاه عقیدتی همه محترم است، گزارش یک تعریف دارد در حرفه ی روزنامه نگاری. من با تنها چیزی که مشکل داشتم کلمه گزارش و گزارشگر بود، چیزی که شما نوشتید گزارش نبود و نظر شخصی شما بود که ممکن است صدهزار نفر با آن موافق باشند ولی هنوز آن گزارش نیست.  گزارشگر نمی تواند تصمیم بگیرد که این شعار زیباست، و آن آدم نباید اینجا باشد، گزارشگر می نویسد این شعار بود، این آدم بود، این اتفاق افتاد. این در این مطلب ذکر نشده.

اینکه در مطلبم نوشتم شما برای اولین بار بود می آمدید، به این خاطر بود که من از پسزمینه هایی که وجود داشت، نه سوءاستفاده که حتی استفاده نکردم. اینکه وقتی آنجا داشتید با هیجان از ائتلاف انتقاد می کردید، من به شما گفتم چرا نمی آیید داخل اینجا، چرا عضو نمی شید و چرا نظرتان را نمی آورید. شما گفتید من آمده ام، ما عضویم، و بعد که نوشتی من ده دقیقه دیر رسیدم و گم شدم، آن کلیسا خیلی کوچک است و آن دفتر هم ده سال است که آنجا بوده، و این نوشته مغایر چیزی بود که به من در آنجا گفتی ولی من اشاره ای نکردم که حرف خلاف زده ای یا دروغ گفته ای.

من با اینکه با تمام این گزارش مشکل داشتم ولی تنها ده نکته را نوشتم. من یک توضیح ساده در نوشته ام دادم و بیش از این هم نمی شود یک حقیقت را به یک شکل مشخص گفت. این جریان، نه برای ایران و نه برای خواست های کامیونیتی ایرانی،  یا خواست های بخشی از کامیونیتی که با جنگ مخالفند یا نظر سیاسی دارند، بلکه در مقابل درگیری های بعد از ۱۱ سپتامبر با جامعه ی مسلمان تشکیل شد. این اتوبوس های مدرسه در تمام این سال ها آمدند و همین افراد ازش پیاده شدند. در بسیاری از تظاهرات ما حضور بسیار سنگین تری از جمهوری اسلامی از آن چیزی که شما دیدید، داشتیم. در تظاهرات لبنان حداقل ده تا عکس بزرگ آقای احمدی نژاد، آقای خمینی و آقای خامنه ای روی دست طرفداران حزب الله بود. این اولین بار نیست که این اتفاق می افتد.

شرکت کنندگان در میزگرد شهروند از راست: نیاز سلیمی، نسرین خاتم، رضا رئیس دانا، شهین نوروزی، آرش عزیزی، سعید ولدبیگی

من می توانم این سئوال را اینجا مطرح کنم. یک جریانی تشکیل شده برای یک هدف خاص، سال هاست که دارد این کار را می کند و حتی آن مواقعی که تمامی این عکس ها و پرچم جمهوری اسلامی بالا می رفت یک ایرانی آنجا نبود که اعتراض کند به این مسائل و حتی ببیند. من بودم و کاری که اخلاقا درست می دانم کردم و به هیچ وجه هم توضیحی به کسی بدهکار نیستم. سئوال این است شما در جامعه ای مثل کانادا زندگی می کنید و یک سازمانی می آید و به این دلیل تشکیل می شود و در یک تظاهرات آزاد آدم ها با اهداف گوناگون شرکت می کنند، شما چکار می توانید بکنید؟ چکار درسته بکنید؟ چکار مایلید بکنید؟ شما تظاهرات آزاد می گذارید و یک عده با پرچم یا عکس رهبران یک کشوری می آیند. شما در یک جامعه ی دمکراتیک چه حقی دارید، چه خواستی دارید و چه حرکتی دارید؟ این را توضیح بدهید.

به عنوان آخرین حرفم صددرصد معتقدم چیزی که آنجا نوشته شده بود گزارش نبود و اگر نظریه ی شخصی شما (عزیزی) بود، من غیر از آن کلمه ای که “بخوردشان دادیم” چون توهین آمیز است، هیچ بحث دیگری نداشتم.

شهین نوروز ـ مسئله گزارشگری و سوءتفاهمی که به وجود آمده به نظر من به این دلیل است که آرش به عنوان یک گزارشگر و به عنوان یک فعال سیاسی که صاحب نظر است، این دو مقوله با هم خلط شده. من شخصاً نحوه ی گزارشگری آرش را می پسندم که نحوه ی جدید و جذابی ست، اما در کنارش نیاز دارد که گزارشگر خیلی خبره باشد و بداند طوری بنویسد که مضمون یک مسئله با شیوه ی گزارشگری اش قاطی نشود تا این مسائل پیش نیاید. شاید بهتر بود که این گزارش را همانطور که خانم سلیمی گفتند، نعل به نعل، عین آن چیزی که می دیدند و خارج از خواست خودشان، می نوشتند و در کنارش، نظرات خودش را که قابل احترام و ارزش است.

گزارش آرش در بیشتر جاها خیلی منصفانه بود و برای من خیلی جالب بود ولی شاید بهتر بود که در بعضی جاها رعایت می کرد که نه به کمونیستی بر بخورد و نه به ائتلاف. چون همان طور که آقای رئیس دانا گفت، نه ما زرنگی داریم و همه چیز را در طبق اخلاص گذاشتیم و دادیم، و نه این که ما چیزی به خورد ائتلاف دادیم. و حتی فکر نمی کنم که ائتلاف پارتی بازی کرد. من فکر می کنم آنها روی ضوابط خودشان کار کرده اند. نیاز پلاکارد ما را برد تو، و با فردی که به نظر می آمد گرداننده آن جلسه است، صحبت کرد و اصلا به صورت رابطه ای نبود. مشخصا به خاطر این بود که لوگوی ما پایین پلاکاردها بود.

من البته انتقادی به “ائتلاف” دارم. اگر نیاز ما را خبر نکرده بود به طوری که تلفنی با اشتیاق به ما گفت “که چرا نمی آیید ما خیلی دوست داریم بچه های چپ باشند”. ما فکر کردیم شاید ائتلاف دوست دارد بچه های چپ درگیر شوند چون توازن برقرار می شود و بسا که توازن به نفع نیروهایی که واقعا ضد جنگ هستند و واقعا دمکراسی خواه هستند و نیروهایی که دلسوز جامعه هستند، بیشتر شود.

شاید ما باید در آن “ائتلاف” زیاد باشیم تا به جای این که کسی مثل خانم خاتم ایزوله بشه، خودبخود نیروهایی که ما فکر می کنیم مترقی نیستند، ایزوله (منزوی) بشوند. نه این که با جنگ تن به تن یا هل دادن ایزوله شوند.

من انتقاد دارم به “ائتلاف” که چرا وسیع اطلاع رسانی نکرده بود، که بسیاری از کانال های وسیع تر و عمومی تر متوجه شوند و بیایند.

سعید ولدبیگی ـ در مورد گزارشگری، هیچ اصول حرفه ای بین المللی ثبت شده در این زمینه وجود ندارد. اما با این توضیح من باز با گزارش مشکل دارم، چون می توانست از این بابت بهتر باشد.

ما از ثانیه ی اولی که تظاهرات شد ما جدا شدیم و پلیس آمد ما را جدا کرد و چهار پلیس جلوی من ایستاده بودند و این صحنه ی قشنگی نبود. من گزارش آقای داعی را هم دیدم، و فکر می کنم به عنوان کامیونیتی ایرانی ما مسئول هستیم در این مورد حتی اگر آن سازمان از ما دعوت نکرده باشد، چون به هر حال جاهای دیگر این تصاویر را می بینند که در تظاهراتی پرچم جمهوری اسلامی بالا رفته و البته موضوع پرچم برای ایرانی ها اینقدر مهم و حساس است که همه ی این بحث ها به میان آمده. تا جایی که به تظاهرات آنجا برمی گردد چون ما از ثانیه اول جدا شدیم، تمام بحث هایی را که دوستان می کنند ما نمی دانیم چه بوده، ما اصلا نفهمیدیم کسی سخنرانی کرد یا نه؟

به نظر من مسئله فراتر از این است که این گزارش است یا نه، یا اگر ما زیادتر می رفتیم چه می شد. به نظر من یک مسئله مشخص است و ما می خواهیم بگوییم تظاهراتی که آنجا برگزار شد، تظاهرات ضد جنگی با موضوع ایران بود و یک سری افرادی آنجا بودند که گرچه با آن ائتلاف ربطی ندارند و پرچم خودشان را بالا بردند، اما در مجموع رفتاری که آنجا می شود و میوه ای که از آن درخت چیده می شود، میوه ای نیست که به دهان ما شیرین بیاید. اینکه چه هست و به کی ربط دارد و کجا مسئول است، نیاز به تحقیق فراتری دارد و فکر نمی کنم که ما بتوانیم در این جلسه به نتیجه برسیم. برای من زیاد روشن نیست.

عزیزی – با اشاره به مقالاتی در روزنامه تورنتواستار در بی معنی بودن اصل بی طرفی روزنامه نگار گفت: خوشحالم که سعید این را در مورد گزارش گفت. چون استادان ما همیشه در ابتدای کلاس ها و ترم ها می گویند که ما روزنامه نگاری بی طرف و گزارشگری بی طرف نداریم و معمولا رسانه های بزرگ و جریان اصلی این را علم می کنند تا نوع خاصی را القاء کنند.

مگر می شود آن اتوبوس ها را دید و نگفت که چگونه بودند و چه چیزی را القا می کردند. به نظر من گزارش نعل به نعل وجود ندارد. سطوح مختلف قضاوت و نظرمندی وجود دارد.

سلیمی ـ خوب من جواب خودم را گرفتم و همانطور هم که قبلا گفتم این گزارش نبود و نظر شخصی تو بود. گزارش آن چیزی ست که در بیرون از ذهن اتفاق می افتد.

عزیزی ـ نه همانطور که سعید هم به عنوان یک روزنامه نگار می گوید هیچ قاعده صددرصدی وجود ندارد.

رئیس دانا ـ بحث الان فنی و  تخصصی شد و من نمی توانم در این مورد نظر بدهم. در واقع نشست ما در این جا در ارتباط با درک های مختلف درباره ائتلاف ضد جنگ است. نیاز می گوید این کولیشن ضد جنگ است و همه می توانند در آن باشند. طرفدار جمهوری اسلامی و مخالفان جمهوری اسلامی. در این جا باید بگویم که من خودم را در تقابل با خانم سلیمی نمی بینم همچنانکه گزارش هم این را می گوید و می رساند و عملا هم همین طور هست. و اگر اطلاع خانم سلیمی نبود ما اصلا از این برنامه با خبر نمی شدیم. اما باید بگویم که از ابتدا که رفتم در تدارکات کولیشن حس طرفداری از جمهوری اسلامی را در آن می دیدم. حالا چقدر این حس من درست است یا نه شاید “نیاز” بتواند بیشتر توضیح دهد.  و بعد از آن هم وقتی رفتیم به صحنه تظاهرات نه این که کولیشن، دقیقا این فضای طرفداری از جمهوری با همان توصیفاتی که خانم خاتم کرد، کسانی را که آمده بودند و  مخالف بودند، خفه می کرد. من واقعا تا چند شب مریض بودم. فیلم هایش هست چون من در تمام مدت داشتم فیلم می گرفتم و می توانم نشان دهم. حتی وقتی من داشتم با خود خانم سلیمی مصاحبه می کردم و در مورد اهداف کولیشن و این تظاهرات می پرسیدم، طرفداران جمهوری اسلامی دائماً می آمدند پرچم شان را جلو می گذاشتند. یعنی آنها حقی برای ما قائل نبودند. در صورتی که ما تعریف می کنیم آزادی، آزادی مخالفه. ما آنها را تحمل می کردیم، اما آنها ما را تحمل نمی کردند. این فضای واقعی دور از آن چیزی است که کولیشن خودش را چه تعریف می کند. و این همان  واقعیتی ست که خود “نیاز” هم می گوید که این عدم حضور ماست و ما هر چه بیشتر حضور داشته باشیم آنها در تنگنا قرار می گیرند. آنها همه ما را که مخالف جمهوری اسلامی بودیم خفه کرده بودند. فیلم هایش هم هست و می توانم نشان بدهم که چگونه با ما مقابله می کردند.

خاتم ـ شاید بعد از بلوای انتخابات در ایران (سال ۲۰۰۹) در سطح کامیونیتی ایرانی آدم فعال تری شدم، اما من از سال ها پیش با کولیشن و فعالیت هایش آشنا بودم و وقتی علیه جنگ عراق جلوی سفارت امریکا تظاهرات بود و من مدرسه می رفتم و در ضمن حامله هم بودم خودم را با عجله به تظاهرات می رساندم تا علیه جنگ تظاهرات کنیم. آن موقع اصلا خبری از حزب الهی ها نبود. اتفاقا بچه های  فعالی بودند که علیه جنگ فعالیت می کردند و واقعا بعد از یازده سپتامبر و جنگ افغانستان جمع شده بودند تا علیه جنگ فعالیت کنند و من در تمام آن برنامه ها شرکت می کردم برای این که عمیقا و واقعا اعتقاد دارم جنگ راه حل هیچ چیزی نیست. چون این سابقه را با کولیشن داشتم برایم خیلی عجیب بود که چرا در مورد ایران این وضعیت متفاوته، و چرا در مورد ایران جمعیتی که درش هست متفاوته.

و یک نکته ای  که می خواستم بهش اشاره کنم، نکته ای ست که در نامه خانم خلیلی و  خانم سلیمی هست و آن نکته ای ست که بعد از یازده سپتامبر خیلی وقتها از دهان آدم هایی که می خواهند “پولیتیکالی کورکت” باشند می شنویم که با مسلمانان مخالفت زیاد می شود و هر کس که  روسری سرش و یا ظاهر اسلامی داشته باشد فوری محکوم می شود و مورد قضاوت قرار می گیرد. من شخصاً به این مسئله اعتقاد ندارم. و تعجب می کنم چرا در این نامه به این مسئله اشاره شده. ببینید یک عده به طور فردی شرکت کرده بودند و روسری هم سرشان بود، اما رفتارشان با آن افرادی که از سه تا اتوبوس پیاده شدند کاملا متفاوت بود. رفتار و برخورد این آدم هایی که از اتوبوس پیاده شدند با دیگران فرق داشت. مثلا یکی از آنها که اتفاقا  خیلی فعال هم بود و من تا آن روز ایشان را نمی شناختم و شنیدم که نماز میت می خواند در مسجد ایرانی. ببینید چیزی که بسیار مشخص بود و نمی شود انکارش کرد که این آدم هایی که با اتوبوس آمده بودند بسیار با برنامه و سیستماتیک آمده بودند و عمل می کردند و اتفاقا زیاد هم ایرانی درشان نبود. مسلمان بودند همه با حجاب بودند. ببینید من با آدم های مذهبی هیچ مشکلی ندارم و اتفاقا برایم خیلی قابل احترامه که آدمی در این جا که نه زوری پشت سرشه و نه ترسی، مذهبش را رعایت کند چرا که با داشتن مذهب در ایران که از روی ترس و اجباره فرق می کنه. و در نامه شما وقتی دیدم که به این نکته اشاره کرده اید که هر کسی ظاهر مذهبی داره و مسلمونه چرا بهش حمله می شه و می گویند جمهوری اسلامیه. واقعیت اینه که اگر این ها به ما حمله نمی کردند من می گفتم که اینها  مسلمانند و آمده اند که از حقوق مسلمانان یک کشور دیگر که مورد ظلم قرار گرفته، دفاع کنند که جنگ نشود. ولی این آدمها در اولین قدمی که از اتوبوس آمدند پایین به سمت ما حمله آوردند به خاطر این که ما علیه جمهوری اسلامی پلاکارد دستمان گرفته بودیم. من خوشحالم که شعله و نیاز حرفشان را زده اند ولی واقعا مسئله دارم که چرا شما از این آدمها دفاع می کنید. هیچ توجیهی نمی شد داشت که این ها طرفدار جمهوری اسلامی نبودند.

سلیمی ـ من در نامه هم توضیح دادم. چیزی که من به آن  اعتراض داشتم، استفاده از ترم حزب اللهی بود. ترم حزب الله معنی دارد. حزب الله در لبنان شروع شد  و چماقدارانی بودند که می رفتند و آدمها را لت و پار می کردند و بعد هم که وارد ایران شد و نقش شان همین بود.

البته من در نامه ام هم گفته ام که این ها را مساجد ارگانایز می کند، از مساجد آمده اند، مذهبی هستند. و بر خلاف آن چیزی که شما می گویی من حاضرم ۵۰۰ عکس و فیلم به شما نشان دهم که آنها همیشه جزو شرکت کنندگان در تظاهرات ضد جنگ بوده اند.

در شروع این ها نبودند، اما کم کم آمدند و نفوذ کردند و شرایط کولیشن این نبوده که از سازمان حمایت کننده امتحان ایدئولوژیک بگیرد و نظرشان را در مورد جمهوری اسلامی بپرسد و نخواهد بود.

چیزی که من در نامه بهش اشاره کرده ام این است که شما از کلمه حزب اللهی برای هر کسی که ریش دارد و حجاب سرش است، استفاده نکنید.

خاتم ـ ولی قبول داری که حزب اللهی بودند و حمله کردند و…

سلیمی ـ نه قبول ندارم.

عزیزی ـ من ننوشته ام که حزب اللهی اند. من نوشته ام که با آن تیپ و قیافه هایی که به حزب اللهی معروف است. آیا این حرف غلط است؟ آیا این شکل و شمایل بین ایرانی به حزب اللهی معروف هست؟

سلیمی ـ بیش از نصف ایرانی ها با حجابند و ریش دارند. ایرانی ها از نظر تو کدامند؟

 

عزیزی ـ ببینید غالب ایرانی ها…

سلیمی ـ از ایرانی ها به طور اعم رسیدیم به غالب ایرانی ها. این هم جای بحث دارد.

من خودم نوشتم که این ها ایرانی نیستند. در این که شما بنویسید در این تظاهرات طرفداران جمهوری اسلامی شرکت کردند کوچکترین بحثی وجود ندارد. در این که بگویید هر کسی که  اونجا ریش و روسری داشته حزب اللهی بوده مستند نیست، در این که بگویید کولیشن طرفدار جمهوری اسلامی ست، مستند نیست.

شما خودتان وقتی برنامه می گذاشتید برای جنبش سبز، چهار تا گروه سیاسی می آمد و بین این ها جنگ پرچم در می گرفت. آیا به صرف وجود سلطنت طلبان در آن برنامه و یا حزب کمونیست کارگری به این معنی بود که برگزارکنندگان سلطنت طلبند و یا  عضو حزب کمونیست کارگری اند؟

فضای عمومی همه می آیند. و گزارش این است که بنویسد این برنامه را چه کسی ارگانایز کرده است و چه گروه هایی در آن شرکت کرده اند.

ولد بیگی ـ در این که آن جا یک سری آدم بودند که طرفدار جمهوری اسلامی بودند شکی نیست و لازم هم نیست که زیاد روی شکل و قیافه بحث کرد، اما می شد دوستان ایرانی کولیشن جاهای دیگری غیر از مسجد را با توجه به شناخت از جامعه ایرانی پیشنهاد کنند. و جور دیگری اطلاع رسانی کنند. مثلا از طریق همین نشریه شهروند. واقعیت این است که جامعه ایرانی یک سری منافع دارد که نمی شود بی اعتنا از کنار آن گذشت. به جای رفتن به مساجد باید راه های دیگر و امکانات دیگر را در نظر گرفت.

سلیمی ـ ببینید کولیشن به مساجد خبر نمی دهد. تعدادی از مساجد جزو کولیشن هستند. کولیشن یک کمیته ده نفره دارد که برنامه ریزی به عهده اوست و ما وقتی برنامه ریزی می کنیم به وسیله ای میل لیست به سازمان های عضو اطلاع می دهیم و بر اساس آن برنامه سازمان ها و مساجد افراد و امکانات خودشان را برای کمک در بخش تدارکاتی می فرستند. مسئله ایران طبیعی ست که بین یک سری افراد و مساجد مسئله خاصی ست و آنجاست که آنها آدم هایشان را بیشتر می فرستند.

ولد بیگی ـ خانم سلیمی من بسیار سپاسگزارم که شما پاسخگو هستید، اما در هر صورت باید کاری کرد، چون حیف است که این زحمت ها به هدر برود، باید کاری کرد که بشود از این امکانات استفاده کرد.

سلیمی ـ کولیشن برای این که برنامه هایش را خبر بدهد احتیاج به این هست که  شما  ای میل های تان را بگذارید.

در پایان این میزگرد یک ساعت و نیمه، شرکت کنندگان بر این موضوع توافق داشتند که برای اجتناب از چنین مسائلی، حضور بیشتر ایرانیان در چنین تظاهراتی لازم است و اینکه اطلاع رسانی از سوی “ائتلاف علیه جنگ” وسیع تر انجام شود تا تعداد بیشتری از برگزاری تظاهرات مطلع شوند و شرکت کنند.