طلوع آزاد
هفته گذشته شهروند مطلبی تحت عنوان “آذربایجان و مسئله ملیت ها در ایران” به چاپ رساند. در مقدمه ی خانم لیلا مجتهدی، حقوق ملیت های ایران، یکی از گفتمان های اصلی جنبش استبدادی بشمار رفته است. قبل از ورود به اصل مطلب لازم است از نگاه یک فعال (اجتماعی ـ سیاسی) که درون کشور زندگی می کند چنین برداشتی از مبارزات دموکراسی خواهانه ملت ایران را به چالش کشیده و عنوان کنم که اساساً فرآیند تاریخی و معاصر جامعه ایران برای برون رفت مسائل حکومتی تاکنون بر پایه جداسازی های زبانی و تقسیم بندی های جغرافیایی نبوده است.
همه خوب می دانیم سیر تحول مبارزات ملت نه برای سهم خواهی نقطه ای از کشور، بلکه در راستای تحقق خواست های سراسری بوده است. انقلاب مشروطه و آنچه در تبریز رخ داد مگر غیر از این است؟ درد بزرگی که احزاب و گروه های بعضاً مخالف نظام سیاسی کشور چه قبل و چه بعد از انقلاب داشته و دارند این بوده که در اغلب زمان ها و دوره ها نظریات محدود و معدود خود را به نام مردم و به کل تعمیم داده اند. این البته در جریانات زبانی بیشتر مشهود است.
ملت و ملیت سازی نیز چندی است از سوی آنها به شدت دنبال می شود. هر چند در بیشتر موارد خود را متعلق به ایران می دانند، اما از معنا کردن بار حقوقی این اصطلاحات طفره رفته و نیک می دانند به درستی منظورشان چیست؟!
متأسفانه یکی از موانع و روند احتیاطی مردم برای پرهیز از هر روند تند و هیجانی و عدم چراغ سبز نشان دادن به هر صدا و نوایی، بخشی به دلیل دل نگرانی در شنیدن چنین نغمه های شومی است که از سوی برخی دنبال می شود. تقسیم مبارزات و مبارزان در جغرافیای زبانی هم خواست رژیم برای برهم زدن هرگونه اتحاد ملی در برابر خود است و هم صدمه ای بزرگ که هیچ کس جز ملایان از آن سود نخواهند برد.
بی شک ملت و ملیت بار حقوقی خود و بحث مفصلی را می طلبد که در فرصتی دیگر و در نوشتاری در صورت لزوم بدان پرداخته می شود.
اما سخنرانی دکتر یونس پارسابناب نه از آنروی که تراوشات فکری یک انسان صاحب نظر برای ابراز عقاید و اندیشه بلکه از آنرو باعث تعجب است که این چنین از اوضاع داخلی کشور و مردم ایران بی اطلاع است. نگاه ستیزگرایانه با جهان غرب و سرمایه (به گفته خودشان) از سوی فردی که بخش عمده سیر مراحل زندگی، تحصیل و آکادمیک خود را در همانجا گذرانیده حیرت آور است!
دکتر پارسا چنان به سکولاریسم و غرب می تازد و چنان با افتخار خود را مارکسیست می نامد و کلی در باب فضایل تقدیمی کمونیست ها سخن می گوید که نه با روند زندگی اش سنخیت دارد و نه در جمع بندی سخنانش که از دموکراسی (ارمغان غرب) تمجید می کند همخوان است!
وی در حالی جمهوری اسلامی را تهدیدی بالقوه و تاریخی برای استقلال پایدار کشور می داند که گویی خود با ترغیب و حمایت از ملت سازی و حق تعیین سرنوشت برای ملیت های ایرانی! در حفظ آن کوشیده است؟! سخنران از یکسو جهان را در حال از دست دادن آرمانهایش می بیند و در سوی دیگر در حال رشد! نگارنده سخت متعجب است چگونه ایشان دیگران را از وابستگی به جهان سرمایه منع می کنند حال آنکه در اذعان وابستگی غائله آذربایجان به اتحاد جماهیر شوروی و نکوهش آن سکوت می کند؟! بی تردید اینها تنها بخشی از تناقض گویی و پارادوکس هایی است که کسی جز جناب دکتر پارسا نباید بدان پاسخ گوید .
وی همچنین کشور را به ملیت هایی تقسیم می کنند که آنها را دارای مسئله می داند. از ایشان می پرسیم که مبنای تقسیم بندی شما چیست و اگر زبانی نیست پس چیست؟! سخنران در ادامه چنان مسئله ملی را از مسائل عصر جدید برای ملت سازی می دانند که در مقابل گویی اتحادیه اروپا و پیوستگی و همگرایی جهانی و منطقه ای را نمی بینند و شاید از جمله مسائل عصر جدید نپندارند! در این عصر جدید جز معدودی موارد چیزی جز همگرایی و مشارکت منطقه ای و فراملی و بین المللی ندیده ایم و حال ایشان دم از ملت سازی و تقسیم بندی و جداسازی ملی می زنند!
با در نظر گرفتن تمام تناقض ها در سخنان ایشان باید گفت گرفتاری عمده امروز کشور استبداد و حکومت مذهبی در زیر سایه فرهنگ کشوری است که در مکان جغرافیایی بهتر از جهان سوم و خاورمیانه برایش یافت نشده است. در این فرهنگ که با نگرش مذهبی رژیم تقویت می شود و با همسایگانی در نهایت دیکتاتوری مراوده دارد خبر سنگسار سکینه آشتیانی آن میزان که برای جوامع مترقی غرب با ارزش و بر آن تأکید می کنند برای عامه مردم نیست ! چه بسا او را قاتل و … بنامند.
به عبارت دیگر مسئله کنونی کشور پیش از آنکه سیاسی باشد فرهنگی است و با تقسیم بندی زبانی قوز بالا قوزی برای این قوزهای نشکسته متصور نیست. در همان تقسیمات زبانی مورد نظر دکتر هنوز خانواده ها بر دختران و زنان خرده می گیرند و ازدواج های اجباری رایج است. اگر زنان نمی توانند شبانه در خیابان پرسه زنند هیچ می دانید چه تعداد خانواده ایرانی زنان را از رفتن به خیابان در روز نیز منع می کنند؟! در مقابل ارائه چند نمونه، نمونه های فراوانی از فقر فرهنگی نهفته است که هنوز بر آن پای می فشارند.
در سطح ملی آنچه مورد اعتراض و اهمیت است نه ملت و ملیت سازی بلکه جیب و فکر ملی در اولویت است. مردم به دنبال فضای باز سیاسی به همراه رفاه اقتصادی در زیر لوای یک کشور هستند و هر که بدان پاسخ گوید جواب مثبت می بیند حتی اگر محمود احمدی نژاد به یک روی خواسته های آنان پاسخ گوید. محض اطلاع دکتر باید گفت فراتر از اخباری که از گرانی نان و گاز و برق شنیده می شود صف های طولانی عابر بانک های ایران را نیز باید دید که مردم صف کشان یارانه های خود را دریافت کرده نه برای پرداخت آب و برق، بلکه برای کرایه خانه و میوه شب یلدا و برای احمدی نژاد دعا می کنند. بخشی از این مردم همان ها هستند که سال گذشته در خیابان ها علیه وی شعار داده و حال از عواید مادی وی سود می برند!
نکته مهمتر اینکه ما درون کشور مسئله ملیت نداریم. اجبار و سنگین کردن بارهای حقوقی برای کشور پاسخ به ناتوانی و شکست جریانات سیاسی نیست. تقسیم زحمتکشان و زنان به تعلقات زبانی و همگروه کردن افراد جامعه در تبعیضات بهتر از نتایج تقسیمات مذهبی جمهوری اسلامی نیست. هر دو ،دو روی سکه جهل و عقب ماندگی هستند. شورای نگهبان جنتی در برابر شورای نگهبان زبانی! یکی با دین حذف می کند دیگری با زبان.
همچنین مسئله قومی نداریم، اما خواست های بحق اقوام برای تأمین شرایط برابر از حقوق انسانی داریم ولی نه تا حق تعیین سرنوشت! این تنها خواست معدودی است که خود را به نام همه تعریف می کنند. یکصد سال پیش، از مشروطه تا کنون، برای دستیابی حقوق ملت تلاش شده، نه برای مسئله سازی های زبانی ملت و ملیت! بلکه برای ترقی، تجدد، عدالت و پیشرفت. نمونه های عینی و تاریخی ما فراوان است. اگر شما یک تاریخ چند روزه و چند ماهه دارید ما در مقابل یک تاریخ بلند از مبارزه برای رسیدن به آزادی و عدالت و دموکراسی داریم.
جناب دکتر چنان از ۶۵ سال پیش سخن می گویند که ۶۵ سال پس از آنرا در یادمان فکر خویش گم کرده اند. همگرایی و همزیستی مسالمت آمیز اقوام ایرانی در درازای تاریخ مثال زدنی و بی مانند است. بجز افغانستان و عراق که معدودی متعصب مذهبی و سیاسی خود را به شکل طالبان و بعثی های تروریست نمایان می کنند، به راستی کدام گروه مذهبی در ایران با وجود فشار حکومت مذهبی در این سی سال دست به اسلحه و خشونت برد؟! هیچکدام.
متاسفانه کارنامه گروه های سیاسی ـ زبانی سیاه است. هنوز گروه هایی به نام زبان (کرد، عرب و بلوچ و …) به جان انسان های هم دیار و کیش خود افتاده و کشتار می کنند. نمونه زیاد داریم و لزومی به بازگو کردن آن نیست. کشتار چابهار آخرین آن نخواهد بود. مگر غیر از این است که ادعای آنها نیز همین تقسیم بندی هاست؟ ملت کرد ترک! بلوچ! عرب! و … .
اگر دکتر پارسا الگوی غائله آذربایجان را برای اهداف خویش نشان می دهند ما اما جنگ ۸ ساله را الگو می نهیم و به ایشان می گوییم اگر تاریخ شما الگوی سهم خواهی شماست جنگ تحمیلی الگوی همگرایی ماست. اگر در غائله آذربایجان هیچ خطه دیگر کشور به حمایت برنخاست در این جنگ میلیون ها انسان از گوشه گوشه کشور جبهه ها را برای دفاع از آب و خاک میهن تسخیر کردند! و جالب است همه بودند: ترک، کرد، بلوچ، عرب، شیعه، سنی، ارمنی، یهودی و مسیحی و همه و همه.
از غیبت اصلاح طلبان، محافظه کاران، سلطنت طلبان و ملی گرایان در فراخوان ایشان برای اتحاد می شود فهمید که این افکار تجزیه طلبانه و تبعیض گرایانه از جغرافیا گذشته و به سطح جریانات سیاسی نیز در نوسان است.
جناب دکتر! نشستن پشت میز مذاکره و گفت وگو قاعده دارد. این چه نوع دعوت و فراخوانی است که وابستگی به شرق تمجید و به غرب نکوهش می شود؟ این چه نوع فراخوانی است که اتحاد نیروها به حذف یکپارچگی کشور بیانجامد و چه کسی جز دشمنان به یکپارچگی کشور از آن استقبال می کنند؟! جالب است بدانیم سخنران در حالی مردم را از جنگ عراق و حمله غرب می ترساند که بخشی از نیروهای مورد نظر در فراخوانش هنوز از یک فرصت جنگی برای قطعه قطعه کردن کشور حمایت می کنند.
در ادامه به نمونه کلان دیگری از تاریخ معاصر کشور می پردازیم. جنبش سبز، ۶۵ سال پس از تاریخ مبداء دکتر پارسا اتفاق افتاد. به درستی این جنبش نمایه ای کامل از نیروهای تحول خواه کشور است. چه داخل و چه خارج. نمونه بی نظیری از اتحاد نیروهای دموکراسی خواه. همین نشریه شهروند همان انعکاس صدایی داشت که من داخل نشین انتظار داشتم و شد. دیگر نیروها و رسانه ها نیز همچنین.
در کجای این جنبش تبعیض محتوایی وجود داشت؟ در کدام مرحله آن مبارزان تقسیم و تجزیه شدند؟! در دانشگاه تبریز چه اتفاقی افتاد؟ آیا دنباله روی از سیاست ملیت سازان بود یا دفاع از حقوق مدنی و ملی ؟! آیا اعتراضات مشهد و کرمانشاه و تبریز و … را هویت طلبان (به گفته شما) رهبری کردند و آنهمه انسان برای تقسیم کشور راهی خیابان شدند؟! از این تاریخ نزدیکتر وجود ندارد. جنبش سبز، همه آنچه را دارد که تحول خواهان ایران می خواهند. تغییر مسالمت آمیز برای دموکراسی در چارچوب ایران و دست رد زدن به خشونت و نظامی گری.
فراخوان و صحنه عمل این جنبش فراتر و غیر قابل مقایسه با مدل دعوتی دکتر پارسابناب است. همه هستند: از شرق تا شهروند، از موسوی تا رضا پهلوی، از مشروطه خواه تا اصلاح طلب، از سوسیالیست تا مجاهد، از وکیل و معلم و دانشجو تا کارگر و بازاری و دانش آموز. کمبودی بمانند کمبودهای فراخوان دکتر و دوستانش ندارد.
هر کسی که دفاع آیت الله بیات زنجانی از حبیب الله لطیفی (یک جوان در آستانه ی اعدام) را می خواند به جامعه بالنده ایران می بالد و در آنسو دکتر پارسا عده ای را از گردونه سیاست ایران خارج می کند که عبدالله مومنی یکی از همان اصلاح طلبان مغضوب دکتر، با یک نامه افشاگرانه تاروپود یک رژیم را در دل زندان و در حبس و فشار می لرزاند. هیچ می دانید محمد نوریزاد با رهبری رژیم چه کرد؟ اصلاً احمد زیدآبادی و نسرین ستوده را می شناسید؟
جناب دکتر شما کدام ستون رژیم را لرزانده اید؟! نمونه فراوان است. این همه بی خبری از اوضاع کشور برای یک فعال پسندیده نیست. جداسازی ۷۵درصدی جمعیت کشور تنها در منظر یک فکری متصور است که تنها و تنهاست.
به یاد داشته باشیم ایران امروز بمانند هیچ دوره ای از گذشته اش نیست! فهمیده و آگاه در نهایت احتیاط. آنچه نگارنده در داخل می بیند اینست که جامعه ایرانی از جداسازی، تقسیم بندی و تبعیض به شدت معترض و برای الغای همین مبارزه می کند. البته صداهایی محدود و معدود و صرفا از طرف جریانات سیاسی برون مرز شنیده می شود اما پژواک زیاد ندارد. جامعه هر چند معترض و در تلاش برای برون رفت از وضع فعلی است ولی جاده عبوری اش آنی نیست که دکتر و دوستانش ترسیم می کنند.
آقایانی که هنوز در ۶۵ سال پیش و ۲۸ مرداد مانده اند یا باید بدرآیند و امروز را با تمام واقعیاتش ببینند یا باید بمانند و از غافله عقب افتند! راهکار فراروی ما برای برون رفت از وضع نامطلوب کنونی بازشماری تاریخی آنهم با محتوای تبعیض و جداسازی نیست. این کشور به اندازه کافی لطمه دیده که دوباره خود را در یقه ملت سازان و دشمنان با همه و هر که قربانی کند. نه منابع انسانی اش می خواهد نه امکانات مادی اش اجازه می دهد. میزان گرایش جوانان کشور به دنیای آزاد پاسخ به سخنان پارساست که مردم را از غرب و سرمایه می ترساند! یک تضاد و دو خط موازی که هرگز بهم نمی رسند.
دیوارکشی انسانی در حالی که هر روز بیشتر دیوارهای انسانی فرو می ریزد زدن به کاهدان است. بدون تردید ملت ایران به هر صدای جدایی طلبانه پاسخ منفی خواهد داد و دموکراسی با هر هزینه ای سرانجام با یک زیربنای فرهنگی پیروز خواهد شد.
* طلوع آزاد (نام مستعار) روزنامه نگار است و در یکی از شهرهای ایران زندگی می کند.
همین نوشته نمونه بارزی از نژادپرست بودن اکثر روشنفکران فارس حکایت دارد که از حاکمیت سی درصدی فارسها بر هفتاد درصد سایر ملتها دفاع می کنند و دموکراسی مورد ادعایشان، دموکراسی فارسی می باشد و این در تمام ابعاد حتی در جنبش سبز نیز خود را وانمود می کند. در این نوع دموکراسی حتی حاضر نیستند درباره حقوق اولیه سایر ملتها بحث نمایند تا چه رسد به اینکه حاضر باشند حقوق آنها را بپذیرند. در این نوشته نگارنده علی رغم اینکه ادعای روزنامه نگار بودن را داشته و ادعای شناخت به مسائل موجود در ایران را می نمایند یا شناخت سطحی از واقعیات موجود در ایران را دارند یا اینکه عمدا سفسطه نموده و نمی خواهند در مقابل واقعیات تسلیم شوند.با اینکه در جایی به وجود مشکل ملیتها در بعضی مناطق اذعان نموده و اظهار می دارند که در بعضی از مناطق درگیریهای خشونت آمیز بوده و در آینده نیز همچنان ادامه خواهد داشت. این درگیریهای خشونت آمیز نظامی موید این می باشد که در این مناطق مشکلات خیلی جدی بوده و به علت نادیده گرفته شدن حقوق اولیه آنها از طرف حاکمیت و ملت فارس چاره ای جز متوسل شدن به روشهای خشونت آمیز نداشته اند و با این عمل خواسته اند شدت اعتراضاتشان را به حاکمیت و فارسها نشان دهند. متاسفانه نژادپرستی فارسها به حدی می باشد که همه این حوادث و وقایع هم نتوانسته فارسها را به خود بیاورد تا اینکه خواسته های ملتهای تحت ستم را پذیرا باشند.
مساله ملیتها و خصوصا حرکت ملی آذربایجان جنوبی خیلی عمیقتر از آن است که بتوان با یک نگرش سطحی مورد ارزیابی قرار داد. در حال حاضر مساله ملیتها در ایران مبارزه برای تغییر رژیم اسلامی ایران نمی باشد بلکه مبارزه تمام عیار برای تعیین سرنوشت خودشان می باشد چون تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که نژادپرستی و تبعیض علیه آنها در تمام ابعاد سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی وجود داشته و زبان به عنوان یک عنصر مهم یکی از ابعاد تبعیض بوده است.
در کشوری که به گفته وزیر آموزش و پرورش آن هفتاد درصد دانش آموزان غیر فارس هستند اما همین هفتاد درصد دانش آموز غیرفارس از تحصیل به زبان مادریشان محروم هستند. در کشوری که هویت ملتها علی الخصوص هویت حداقل سی میلیون تورک آزربایجانی از طرف روشنفکران به اصطلاح اصلاح طلب و دموکراسی خواه فارس انکار می شود و به عنوان ملتی معرفی می شوند که زبانشان در نتیجه حمله مغولها به ایران تورکی شده و و این ادعا در حالی مطرح میشود که که زبان مغولها تورکی نبوده و مغولها نیز تورک نمی باشند
در کشوری که تاریخ ملیتها تحریف می شود ٬ اسم شهرها و روستاها و مناطق جغرافیایی به فارسی عوض می شوند و والدین از حق انتخاب اسمهای تورکی و … منع می شوند و برای فارسها تاریخ مبالغه آمیز و پر از دروغ و تحریف ساخته می شود
در کشوری که میزان اعتبارات تخصیصی به استانها ی غیرفارس در مقایسه با استانهای فارس نشین خیلی ناچیز میباشد. در کشوری که اشتراک سایر ملیتها در حاکمیت نسبت به فارسها خیلی جزئی میباشد . در کشوری که تحقیر ملتهای غیرفارس علی الخصوص ملت تورک آزربایجان در برنامه های تلویزیونی و جوکهای بین مردم فارس مرسوم می باشد امیدی به دموکراسی نیست و چارهای جز تجربه سودان نخواهد داشت.
امروزه آزربایجان جنوبی چندین برابر بسیاری از کشورهای جهان جمعیت دارد اما از هر لحاظ عقب نگه داشته شده است در حالی که در تاریخ معاصر ایران ترکهای آزربایجان نزدیک به هزار سال در ایران حکومت کرده اند. به عنوان یک نمونه تبعیض اقتصادی، تبریز زمانی مهمترین مرکز صنعتی ،تجاری ، فرهنگی و سیاسی بود اما در نتیجه سیاستهای نژادپرستانه حاکمین ایران از هر لحاظ نزول چشمگیری داشته است.
مساله زبان ممکن است برای نگارنده مساله مهمی به نظر نیاید اما مساله زبان در اصل منشا مسایل دیگر می باشد. ملتی که زبان خود را از دست داده باشد برای پذیرفتن مصیبت های دیگر آماده می شود.
جای شگفتی است که نگارنده شرایط ایران را با اتحادیه اروپا مقایسه می کند.کشورهای اتحادیه اروپا از هر لحاظ حداقل پانصد سال از ایران جلوتر هستند. در اتحادیه اروپا هرکشوری زبان ، فرهنگ ، اقتصاد و سیاست مستقل خود را دارا می باشد و اتحادیه برای ارتقا قدرت جامعه اروپا در سطح بین المللی و کمک به همدیگر می باشد. در حالی که در ایران یک ملت اقلیت با سیاستهای نژادپرستانه تمام حقوق اولیه ملتهای دیگر را نادیده می گیرد تاچه رسد به اینکه آنها هم از هر لحاظ به حقوقشان رسیده باشند و جامعه ای مثل اتحادیه اروپا داشته باشند.
در یک مورد دقیقا با نگارنده هم عقیده ام و آن اینکه نوشته اند ” به یاد داشته باشیم ایران امروز به مانند هیچ دوره ای از گذشته نیست! فهمیده و آگاه در نهایت احتیاط ” چون فهمیدگی و آگاهی ملتهای تحت ستم به مانند هیچ دوره ای از گذشته نیست. خیلی آگاه و فهمیده در نهایت احتیاط هستند و نمونه اش را می توان در نپیوستن ملیتها علی الخصوص ملت آزربایجان به حرکت سبز دانست و دقیقا دیدیم که چطور مردم آزربایجان هیچ اهمیتی به آن ندادند و این مساله برای روشنفکران فارس دقیقا قابل درک و تشخیص بود. مردم آزربایجان نیک می دانند ماهیت برخورد رژیم اسلامی با مساله ملیتها در اصل با ماهیت برخورد رژیم پهلوی یکی بوده است و تا روزی که سرنوشت خودشان را تعیین نکنند روی سعادت و خوشبختی را نخواهند دید و هرروز که می گذرد به ضرر و زیان آنها تمام می شود.
بی شک ظلمی که در حال حاضر حاکمیت ایران اعمال می نماید شامل حال همه ملتها می باشد،اما سهم ملتهای تحت ستم خیلی بیش از فارسها می باشد و این دفعه مبارزه آنها صرفا برای نجات فارسها از زیر فشار رژیم اسلامی نبوده و نخواهد بود.در اصل مبارزه آنها برای به دست آوردن حقوق خودشان و تعیین سرنوشت خودشان می باشد چون خوب می دانند که سیاست هر رژیم فارسی در آینده نیز هیچ تغییری با سیاست رژیمهای قبلی نخواهد داشت.
جالب است که نگارنده تهمت تبعیض و نژادپرستی را به فعالین آزربایجانی نسبت می دهد درحالی که این یک مساله روشن می باشد کسی که هیچ قدرتی در دست ندارد و از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محروم می باشد چطور می تواند نژادپرست باشد و تبعیض روا دارد. تبعیض و نژادپرستی موجود در ایران خاص فارسها می باشد که نتیجه اش را در تمام ابعاد می توان مشاهده کرد.
با تمام این اوضاع کدام انسان با وجدانی می تواند اعتراض به حق آزربایجانیها را نکوهش کرده و از حاکمیت اقلیت فارس دفاع نماید. دریک دموکراسی واقعی باید بستر مناسب فراهم شود و ملتهای غیرفارس به طور آزادانه بتوانند در مورد سرنوشتشان تصمیم بگیرند نه در دموکراسی از نوع نژادپرستی فارسی که نگارنده اذعان می کند اجازه نخواهیم داد ایران تجزیه شود و دموکراسی با هر هزینه ای سرانجام با یک زیربنای فرهنگی پیروز خواهد شد. در حالی که با توجه به مواردی که اشاره داشتیم می بینیم که مشکلات ملیتها در ایران فقط مشکل فرهنگی نیست و ملیتها در همه موارد اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی با مشکلات بزرگی روبرو هستند. در نتیجه مشکل ملیتها با یک دموکراسی تمام عیار جهانشمول قابل حل می باشد نه با دموکراسی مورد ادعای نگارنده که فقط جنبه فرهنگی را در نظر می گیرد.
آلپ موغانلی
شوربختانه باید گفت در بسیاری از برهه های سرنوشت ساز تاریخی کشور ما گرفتار حاکمان درمانده و مفلوکی بوده که کشور را بر باد فنا داده اند و اگر لطف خداوند که همواره نگهبان کیان ایران زمین بوده شامل حال ما نمی شد/ امروز ن……امی هم کشور عزیزمان در میان نبود.
شاهان بدبختی مانند شاه سلطان حسین و فتحعلی شاه(و تمامی شاهان سلسله ی منفور قاجاریه) به راستی که از خود جز سیاهی چیزی باقی نگذاشتند و اگر نادری بپا نخواسته بود معلوم نبود متجاوزین روس و عثمانی چه از ایران باقی می گذاشتند.
و اگر در دوره ی مصیبت بار قاجاریه / خائنان و وطن فروشانی مانند وثوق الدوله فرصت اجرای دستورهای اربابان خود را می یافتند و اگر رضاشاهی پیدا نمی شد/ خدا می داند چه به روز ما می آمد.
شوربختانه حاکمیت کنونی ایران هم با وجود دشمن تراشی و هارت و پورت بسیار/ از شاه سلطان حسین هم خائن تر است و توان رویارویی با شیخ نشینی مانند قطر که جیره خوار خوان گسترده ی ایران است و یا اماراتی که با یک تب ایران رو به قبله می افتد را هم ندارد.
در چنین شرایطی طبیعی است که حکومت جنایتکار کشور جعلی “آذربایجان” با پشتیبانی مزدوران داخلی خود دست به چنین کارهایی بزند.
ما ایرانیان آزاده و به ویژه هم میهنان غیرتمند آذری که همواره پیشتاز سرافرازی ایران بوده اند وظیفه ای مهم داریم که با آگاه گری در هر کجای دنیا که هستیم مردم را به واقعیتهای تاریخی آشنا ساخته و دست دغلکاران را روکنیم.
تا اسم آزادی برای تمام ملیتها در ایران و نه فقط برای فارسها به میان می آید اتهامات تجزیه طلب و خائن و … است که بر فرق گوینده فرو می ریزد ! من نمی دانم دکتر پارسا بناب که از حق تعیین سرنوشت و آزادی و دموکراسی واقعی برای ایران سخن به میان آورده چه سخن ضد دموکراسی ای زده که نویسنده (جناب طلوع آزاد) برآشفته و وانمود کرده که دموکراسی واقعی در نادیده گرفتن حقوق ملیتهاست؟امیدوارم ایشان واضحتر در ذیل این مقاله جواب سوال بنده را بدهند
با تشکر
سولماز دیزجلو
گزارش خانم فرح طاهری درباره: “آذربایجان و مسئله ملیت ها در ایران، دیروز- امروز” را در شهروند (۱۳۱۳) خواندم. قبلا، از بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان ایران در کانادا و نشریه وزین و مترقی شهروند، بخاطر برگزاری و حمایت از چنین برنامه های فرهنگی روشنگرانه تشکر می کنم. در عین می خواهم نظرم را در رابطه با نوشته ی آقای “طلوع آزاد” (سخنی با دکتر پارسا بناب) که در مخالفت با نظرات مطرح شده در سخنرانی استاد پارسا بناب در شهروند (۱۳۱۴) چاپ شده بیان کنم.
بنظر می آید اذعان به واقعیت وجود ملیت ها، فرهنگ ها، زبان ها و مذاهب مختلف در ایران، و به تبع آن، لزوم برسمیت شناختن حقوقی این واقعیت و تحت حمایت قانونی قرار گرفتن برابرحقوقی آنان برای عده ای، هنوز هم تابو بشمار رفته و در مقابل آن جان سختی نشان می دهند. نوشته آقای طلوع آزاد هم از ردیف همان جان سختی ها و مقاومت ها در برابر واقعیات مسلم جامعه ایران است.
آقای طلوع آزاد ایراد گرفته اند که: “خانم مجتهدی حقوق ملیت های ایران را یکی از گفتمان های اصلی جنبش ضد استبدادی بشمار آورده اند، و در ادامه مرقوم فرموده اند که ما در درون کشور مسئله ملیت نداریم، همچنین مسئله قومی نداریم، اما خواست های بحق اقوام برای شرایط برابر از حقوق انسانی داریم ولی نه تا حق تعیین سرنوشت”. خب، اگر خواست های بحق اقوام، مسئله ملی و یا بقول شما قومی نیست پس چیست؟ آیا این استدلال شما خود دلیل رد مدعای شما نیست؟ آیا شناختن حق طلاق تشویق جدائی است یا قبول حق زنان برای جدائی؟
اگر یک اصفهانی و یا کرمانی برای آزادی عقیده، بیان، نشر و… مبارزه می کند، برای یک آذربایجانی مبارزه در این راه، بمعنای آزادی عقیده، بیان و نشر بزبان ترکی آذربایجانی است، الی آخر تا اداره امور منطقه خود با اهالی بومی خود، یعنی نمایندگان منتخب آذربایجانی خود. مگر غیر این برای یک آذربایجانی، عرب، کرد، ترکمن و بلوچ دموکراسی، آزادی های دموکراتیک، حقوق شهروندی (فردی)، حقوق جمعی (ملی) می تواند معنی داشته و متصور باشد ؟
ولی: “خواست های بحق اقوام برای شرایط برابر از حقوق انسانی”، تاکنون تحت اختناق و سرکوب رژیم های وابسته و ارتجاعی و روشنفکران و قلم بدستان آنان دیروز انگ “کمونیست های وطن فروش”، “طرفداران اشتراکی کردن زنان”، و امروز انگ “پان ترکیسیم” و “تجزیه طلبی” خورده و می خورد. هم چنانکه امروز، دانشجویان زندانی با انگ “تشویش اذهان عمومی”، فعالین کمپین یک میلیون امضاء و جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، انگ “عضویت در فرقه بهائیت” و فعالین جنبش سبز انگ “اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام” می خورند، و نهایتا رژیم جمهوری اسلامی برای مقابله با خیزش مردم علیه قطع رایانه ها پیشاپیش انگ “فتنه اقتصادی” را وارد کار زار تبلیغی- روانی علیه مردم کرده است.
آقای طلوع آزاد نوشته اید: “درد بزرگ احزاب و گروههای بعضا (؟) مخالف نظام سیاسی کشور … این بوده است که نظر محدود و معدود خود را بنام مردم و به کل تعمیم داده اند، این البته در جریانات زبانی بیشتر مشهود است”. آیا کسی در ادبیات سیاسی ایران چیزی بنام “جریان های زبانی” شنیده است. آیا این باصطلاح جریان های زبانی اعتراف تحریف شده به همان خواست های بحق ملیت های ایرانی و یا بقول شما “قومی”، “زبانی” نیست، یعنی همان یکی از گفتمان های اصلی جنبش ضد استبدادی ایران؟ اگر شما و امثال شما در مقابل قیام میلیونی خرداد ۱۳۸۵ آذربایجان، خود را به کوچه علی چپ می زنید و یا شعارهای صد ها هزار نفر از طرفداران تیم فوتبال تراکتور سازی را که حقوق ملی ترک های آذربایجانی را فریاد می کشند را عمدا و با لجاجت نمی خواهید بشنوید، ولی می توانید حداقل در همان شماره شهروندی که نوشته شما چاپ شده “گزارش کمپین برای آزادی زندانیان سیاسی آذربایجان” و یا ” گزارش مجلس عوام کانادا” درباره ایران را که می بینید! اگر آنها عده ای محدود و معدود هستند، پس این همه دستگیری، زندان، شکنجه و اعدام در مناطق ملی ایران برای چیست؟
آقای طلوع آزاد، شما چه اصراری و یا چه نفعی دارید که دکتر پارسا از جنایات رژیم شاه و اوباشان چاقو کشان سازمان دهی شده دربار و ملاکین آذربایجان در آذربایجان ۶۵ سال پیش و متعاقبا کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق که اتقاقا هر دو بدست شوارتسکوف ها عملی شد سخن نگوید و سخن گوئی از آن جنایات را عقب ماندن از غافله می نامید. راستی کدام غافله، غافله دریافت رایانه و شکرگزاری به آستانه احمدی نژادها؟ رایانه ای که طراحان آن بانک جهانی، صندوق بین المللی پول ( آمریکا) با پس گردنی احمدی نژاد ها را مجری برنامه ها و طرح های خود کرده اند. از شما می پرسم آیا قرار است کسی که در آمریکا زندگی، تحصیل کرده .. مجیز گوی آمریکا ، غرب و سرمایه داری باشد، و یا با دریافت رایانه طرفدار احمدی نژاد گردد؟
از شما می پرسم، میلیونها معتاد و میلیونها زن و دختر کم سن وسال که به فحشاء کشیده شده اند و هزاران قتل و جنایتی که هر روزه تحت رژیم جمهوری اسلامی اتفاق می افتد، که تار و پود جامعه ایران را به تباهی کشیده، و مردم را بجای کار و کوشش مولد محتاج صدقه دولت کرده است مسئله فرهنگی است؟ آیا این استدلال چیزی جز تبرئه سی سال فتنه و فساد و جنایت جمهوری اسلامی و انداختن توپ به زمین قربانیان همین رژیم نیست؟
نوشته اید: “بجز افغانستان و عراق که معدودی متعصب مذهبی و سیاسی را بشکل طالبان و بعثی های تروریست نمایان می کنند، براستی کدام مذهبی در ایران با وجود فشار حکومت مذهبی در این سی سال دست به اسلحه برده است”؟ در چند سطر پائین تر مرقوم کرده اید که: ” نمونه زیادی داریم و لزومی به بازگو کردن آن نیست. کشتار چابهار آخرین آنها نخواهد بود!! آیا متوجه ضد ونقیض گوئی هائی از این دست در نوشته خود نیستید؟ البته در این نوشته طرفداری جنابعالی از اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا و کشته شدن میلیون ها انسان دراین کشورها (همانی که جنایاتش در ایران را می خواهید دکتر پارسا بزبان نیاورد) بشکل ناشیانه ای کتمان شده است.
آقای طلوع آزاد، دره عمیقی از کینه و نفرت جمهوری اسلامی را از مردمان ایران جدا کرده است که با لفاظی هائی از این دست پرشدنی نیست. برطرف شدن جمهوری اسلامی در کلیت آن، امید به ترمیم زخمهای مردمان ایران و بازگشت به آرمان های انقلاب بهمن را می تواند هموار کند.
علی رضا خزری
کافی است که جمله پر از احساسات زیر از خانم و یا آقای طلوع آزاد را بخوانیم و بفهمیم که نوشته فوق نه سخنی با دکتر پارسا بناب بلکه آرزوها و رؤیاهای نویسنده آن طلوع آزاد است:
می نویسند: همگرایی و همزیستی مسالمت آمیز اقوام ایرانی در درازای تاریخ مثال زدنی و بی مانند است.
دوران اداره کردن کشورها با تعارفات و سخنان خوش رنگ و لعاب به سر رسیده است سرکار خانم / جناب آقای طلوع آزاد. برای داشتن یک مشارکت خوب اشاره به تاریخی پر از برادری و خوشی و خوبی و یا نسبتهای خونی و تاریخی به درد نمی خورد. برابر بودن مهم است
می گویید: اساساً فرآیند تاریخی و معاصر جامعه ایران برای برون رفت مسائل حکومتی تاکنون بر پایه جداسازی های زبانی و تقسیم بندی های جغرافیایی نبوده است.
برون رفت از مسائل حکومتی دیگر چه صیغه ای است؟ حالا دیگر زمین و زمان دانسته اند که در تبریز و آذربایجان مخالفت با حکومت نیست. نکند صدای سکوت تبریز در حوادث اخیر هنوز به گوش شما نرسیده است؟ ترک آذربایجان حقوق خود را می خواهد. فرق بین اینکه حقوق این ترک آذربایجان را یک حکومت دینی زیر پا بگذارد یا یک سلطنت چیست؟
رازهای سر به مهر بنیاد فرقه استالین ساخته دموکرات…؟
پیکره ای که مشاهده می فرمایید کتابی ارزشمند پیرامون پشت پرده های نو منتشر شده فرقه استالین ساخته دموکرات آذربایجان است. از انتشارات مهد آزادی, تبریز…و با مقدمه ای از شادروان حمید ملازاده که چندی پیش درگذشت و از آزادی خواهان ایراندوست و به نام آذربایجان بود…
بخش اصلی کتاب ..رازهای سر به مهر نام دارد…و خاطرات سرگرد پیشین ارتش سرخ شوروی ..سرگرد ابراهیم نوروزاف است…نوروز اف در سالهای پایانی عمر تصمیم گرفته بود ناگفته های پشت پرده بنیاد فرقه دموکرات آذربایجان و سیاست های ضد ایرانی استالین و میر جعفر باقرف را فاش سازد..بر این اساس بود که چون شادروان ملازاده به باکو رفت دست نوشت های ارزشمند خود را در اختیار ایشان قرار داد تا انتشار یابد…سرگرد ابراهیم نوروزاف در شهریور ۱۳۸۷ به نزد آقای حمید ملازاده در باکو رفته و به قول خودش به این دلیل اسرار را فاش کرده است تا جوانان آذربایجان با واقعیت ها آشنا شوند….و در پایان کتاب بخشی از خاطرات محمد علی مصدق یکی دیگر از ماموران آذربایجان شوروی خاطراتش از زمان فرقه را بیان کرده است..خاطرات سرگرد نوروزاف بسیار خواندنی است…او در بخش های اصلی کتاب از سیاست های ضد ایرانی دستگاه باقرف و دیگر قفقازی هایی که به ایران آمده بودند تا خود را آذربایجانی جا بزنند سخن می گوید…در بخش ی از خاطرات نوروزاف در روزهای پیش از ۲۱ آذر به دستور شخص باقرف به باکو باز می گردد تا عین مستورات استالین و باقرف را به پیشه وری و رهبران فرقه تحویل دهد و دیکته کند…نوروزاف شرح می دهد که به دستور باقرف چگونه مراکر فرهنگی شوروی ماموریت داشتند تا در زیر پوشش ترویج نگارش زبان مادری ترکی آذربایجانی…سیاست الحاق آذربایجان را به شوروی عملی سازند…در اینباره او مدتی مسوول نشریه..وطن یولوندا…ارگان ارتش سرخ در تبریز می شود..نوروزاف که افسر خبر نگار است شرح می دهد که در قالب پوششهای تبلیغاتی گروهی که او در راس انها قرار داشتند مامور می شوند تا به روستاها بروند و به توزیع دارو میان روستاییان بپردازند !!! بی آنکه از مسایل پزشکی سررشته داشته باشند.. و هدف از این کار جذب مردم آذربایجان به ارتش سرخ و سیاست های تبلیغاتی و الحاق گرایانه آنها بوده است…بخش جالب توجه خاطرات نوروزاف این گونه است…در صفحه ۱۱۸ خاطراتش چنین نوشته است……یک روز اواخر ساعات اداری بود..من و نصرت را پیش باقرف بردند و او دستور داد کسی وارد اتاق نشود.بدون اینکه به ما اجازه نشستن بدهد شروع به صحبت کرد و گفت..شما باید به تبریز بروید و به همراه شما یک نفر از طرف کمیساریای امنیت دولتی خواهند امد…باهم امانتی را با خود می برید ..در تبریز ژنرال آتاکیشی یف تحویل دهید…تاخیر نکنید..فورا حرکت نمایید..اگر بلایی به سر چمدان بیاید ..تیرباران خواهید شد..>>>…آنچه قرار بود نوروزاف تحویل ژنرال آتاکیشی اف در تبریز دهد بیانیه ۲۱ آذر فرقه دموکرات آذربایجان بود…!!!!…بیانیه ای که مدعیان فرقه چنان تبلیغ می کردند خواست خود آذربایجانی هاست !!!!در حالی که آذربایجانی سهل است ..خود فرقه چی ها نیز آلتی بیش نبودند و امر بر سیاست های استالین و باقرف…نوروز اف دقیقا شرح می دهد که چگونه چمدان را به آتا کیشی اف در تبریز تحویل می دهد و چندی بعد در قالب مجلس ملی !! دموکراتها دستورات استالین و باقرف به عنوان خواست های مردم آذربایجان ارایه می شود تا زمینه های الحاق آذربایجان به شوروی عملی شود !!!خاطرات افسر اطلاعاتی ارتش سرخ پیرامون رخدادهای آن زمان بسیار خواندنی است…و بایستی از دانشور آزاده تبریزی جناب ملازاده و نشر مهد آزادی تبریز قدردان بود که برگ زرینی دیگری بر پشت پرده های ننگین فرقه استالین ساخته افزودند…ارجمندی کتاب از آن روی است که سرگرد نوروزاف در سالهای پیری سعی دارد جوانان آذربایجانی را به قول خودش با واقعیت ها آشنا سازد..و مقایسه این رشته خاطرات که اخیرا انتشار یافته با سند های محرمانه آرشیوی قابل دسترسی شوروی پیشین درستی آنها را نشان می دهد…دوستان را به مطالعه این کتاب ارزشمند فرا می خوانم…علی عجمی آذرابادگانی ایراندوست…به راستی که در مورد قهرمانی مردم ایراندوست تبریز که فرقه را در یک روز از میان بردند بایستی گفت…
یاشاسین قوجا تبریز
داغلاردان اوجا تبریز
…
قانادلانیر گون به گون
آز قالیر اوچا تبریز
…….
جانیم ارکین قالاسی
تبریزین نار داناسی
دوشسون دوشمان گوزونه
شاه گولونون قاداسی
……
بوردان اوزاق هاراوار
هاردا بو تامبورا وار
هرکسی دیندیری سن
اوره گینده یارا وار