یاد کردن از بزرگان فرهنگ و ادب کشورمان، رسم زیبا و شایسته ای است که متأسفانه مدتی است به فراموشی سپرده شده است. همه منتظر هستیم تا اتفاق ناگواری بیفتد و آن گاه وارد جریان شویم و در بزرگداشت بزرگان از دست داده سخن بگوییم.

چه خوب است از انسان های نمونه و اساتید بزرگی که همه آنها در رشد و تعالی ما حقی دارند تا زنده هستند یاد کنیم و از خدمات شایسته ایشان قدردانی نماییم و از تجربه ها و سخنان ارزشمندشان بهره بگیریم.

در جهت انجام این رسالت هنگامی که در تابستان ۱۳۹۰ در تهران سخت در تکاپوی کارهای تدریس و تحقیق بودم فرصتی پیش آمد تا به حضور استاد فرهیخته و انسان وارسته دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برسم. مطلب زیر حاصل این دیدار است. زیبنده دانستم تا شما را نیز در کسب فیض معنوی این حضور شریک نمایم. 

حسن گل محمدی (راست) در دیدار با استاد شفیعی کدکنی

امروز جمعه بیست و پنجم تیرماه سال ۱۳۹۰ خورشیدی با دوست دیرینم حسن نیکبخت به دیدار استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی رفتیم. ساعت ده و نیم صبح در منزل او در خیابان یاسر حوالی نیاوران بودیم.

استاد شفیعی کدکنی مردی استثنایی با سجایای اخلاقی بیمانند است. درویش و بی ریا. ساده و بی آلایش. پرکار و دوست داشتنی. در کنارش نشستیم. از ما پذیرایی مفصلی کرد با شربت خاص نیشابوری ها. من هم برای او عسل خالص دماوند برده بودم با چند جلد کتاب و شعری که برایش سروده و آن را قاب کرده بودم. بسیار خوشحال شد.

حدود دو ساعت در خدمتش بودیم. از هر دری سخن گفت. دکتر شفیعی کدکنی اهل مصاحبه نیست و بر کتاب کسی هم مقدمه نمی نویسد. بنابراین اصرار من در این باره بی فایده بود. از کتاب هایش صحبت کرد که اکنون به علت جابجایی منزل، بخشی از آن در جاهای مختلف به امانت نهاده شده است. با او عکس انداختیم. به بعضی از سئوالات من جواب داد ولی نتوانستم آن را ضبط کنم. بنابراین آن چه را که گفت به نقل مضمون در اینجا می آورم:

از او پرسیدم استاد علت گرایش شما به ادبیات و شعر چه بود و چگونه به این رشته علاقه مند شدید؟

گفت: از کودکی به شعر علاقه داشتم. اگر چه کمی بازیگوش بودم ولی به ادبیات و شعر عشق می ورزیدم. مرحوم مادرم شعر می گفت. در آن موقع خانم ها اگر سوادی می آموختند، حق نوشتن نداشتند. بنابراین او نمی توانست بنویسد. من مقداری از اشعارش را نوشته ام. خودم هم از همان موقع شعر می گفتم. هنوز اشعار کودکی هایم را در خاطر دارم. همین موضوع شور و شوق به ادبیات و شعر، مرا به این سمت گرایش داد و در این رشته تحصیل کردم.

از او پرسیدم با توجه به تسلط شما در ادبیات و زبان عربی، وضعیت نویسندگان و شعرای ما را با کشورهای عربی چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا آنها از ما جلوتر هستند؟ چند نفر از نویسندگان عرب زبان در سطح جهان مطرح اند، از جمله نجیب محفوظ مصری جایزۀ نوبل گرفته ولی ما هنوز ادبیاتمان جهانی نشده است، چرا؟

جواب داد: اصولاً کشورهای عربی بویژه آنهایی که در شمال آفریقا قرار دارند با جامعه فرهنگی اروپا بخصوص از زمان ناپلئون به این طرف به علت ترجمه هایی که از ادبیات اروپایی به زبان عربی صورت گرفته، انس و الفتی یافته اند. همچون که ما نیز با ترجمه این گونه آثار در یکصد سال اخیر ارتباط بیشتری برقرار کرده ایم. نزدیکی آنها بیشتر است و این موضوع تأثیر زیادتری در موضوعی که سئوال کردید گذاشته است. از آن گذشته من اعتقاد دارم که در اهدای جایزه نوبل کمی ملاحظات سیاسی است. بنابراین این موضوع زیاد مهم نیست که چرا به بعضی از نویسندگان ما، مانند دولت آبادی این جایزه داده نشده است. چنانکه موقع اهدای جایزه نوبل به نجیب محفوظ چندین تن بهتر و شایسته تر از او در لیست بودند، ولی صلاح دیدند که جایزه را به وی اختصاص دهند. ما از لحاظ سطح ادبیات روز بویژه شعر از ادبا و شعرای معاصر عرب عقب تر نیستیم بلکه هر دو متاثر از هم و از دنیای غرب، به جلو حرکت می کنیم و جای هیچ گونه نگرانی نیست.

استاد شفیعی کدکنی

از استاد پرسیدم با توجه به دسته بندی هایی که از ادبیات عرفانی و مکاتب آن تحت عنوان عرفان اسلامی می کنند. موقعیت ایران چگونه است؟ آیا می توان از عرفان ایرانی هم نام برد؟

پاسخ دادند: اصولاً بسیاری از پدیده های عرفانی بویژه قبل از ظهور مولوی اغلب ایرانی است. عرفان اسلامی را می توان همچون تابلوی نقاشی با رنگ های مختلف تصور کرد که هر رنگی را متعلق به جایی یا کشوری دانست. ولی انسان نکته سنج و آگاهی می خواهد که تشخیص دهد مثلاً فلان رنگ در این تابلوی نقاشی متعلق به کدام فرهنگ و کشوری است. آن چه مهم است بسیاری از کشورها از جمله کشور ما نقش اساسی و قابل توجهی در ایجاد عرفان اسلامی داشته اند و اغلب محققان و پژوهشگران به این موضوع واقف هستند.

از استاد شفیعی پرسیدم: امروز زبان انگلیسی آن قدر دچار تغییر و تحول مستمر است که جوانان آنها قادر به خواندن آثار کلاسیک مثلاً اشعار شکسپیر نیستند. در حالی که ما می توانیم سروده ها و نوشته های گذشتگان خود مانند حافظ و سعدی را به راحتی بخوانیم و درک کنیم. آیا این پدیده ضعف زبان است یا قوت آن؟

ایشان اظهار داشتند: در جهان امروز همه به مسایل جهانی از دید منافع ملی خود می نگرند. این مطلب موضوعی نسبی است. ما اگر آن را بررسی کنیم نمی توانیم بگوییم این پدیده ضعف زبان فارسی است، بلکه ارزشمندی زیادی از لحاظ حفظ آثار و منافع ملی ما هم دارد. ما باید همیشه پدیده ها را از این دریچه نگاه کنیم و اتفاقات جهانی را به طور نسبی و در جهت حفظ منافع خودمان مورد ارزیابی قرار دهیم.

از استاد پرسیدم: آیا این موضوع که عنوان می شود اگر فردوسی و شاهنامه نبود زبان ما اکنون فارسی نبود و مانند سایر ملل از جمله مصر ما هم به عربی صحبت می کردیم، چقدر درست است؟

پاسخ دادند: قطعاً کار فردوسی و شاهنامه در حفظ و تداوم زبان فارسی ارزشی بالا و والا دارد. ولی نمی توان این گونه تلقی کرد که اگر آن نبود ما اکنون عربی صحبت می کردیم. مطمئناً با توجه به توان و استعدادهای موجود در ایران آن روز، افرادی که علاقمند بودند، یک راه حلی برای حفظ زبان فارسی پیدا می کردند و آن را حفظ می کردند. چنان که بسیاری از ایرانیان برای حفظ آثار باقی مانده از قبل، آنها را به زبان عربی ترجمه کردند و آن آثار حفظ شدند و ما اکنون آنها را داریم و بسیاری هم دوباره به زبان فارسی درآمده است.

پرسیدم: علت گرایش شما به تحقیق و تنظیم آثار شیخ فریدالدین عطار غیر از آن که او همشهری شما بود، چه چیزی است؟

جواب دادند: من احساس کردم کار درست و قابل ارزشی روی آثار عطار صورت نگرفته و تالیفات ایشان به صورت نادرست و آشفته در بازار چاپ و در دسترس علاقمندان قرار می گیرد. بنابراین روی آنها برای این که کار درست و مناسبی به دوستداران این شاعر و عارف بزرگ ارائه گردد، کار کردم.

از استاد شفیعی کدکنی پرسیدم: علت اصلی مهاجرت سلطان ولد پدر مولوی از بلخ سعایت دیگران در نزد حاکمان بود یا پیش بینی حمله مغول؟

ایشان فرمودند: قطعاً پیش بینی حمله مغول بود، زیرا با اطلاعات و اخباری که جمع کرده بود در جهت آن که از این حمله خود و خانواده اش آسیبی نبینند به مهاجرت اقدام کرد. چنان که امروز هم بسیاری تحت عنوان تحصیل فرزندانشان به خارج مهاجرت می کنند ولی در پشت این کار دلایل دیگری هم وجود دارد.

 

من همچنین در رابطه با کارهای خودم بویژه کتابی که در نقد و بررسی کتاب یادداشت های روزانه نیما یوشیج۱ نوشته ام به استاد شفیعی کدکنی توضیح دادم و با هم در این باره صحبت زیادی کردیم. از کاری که انجام داده ام ضمن اظهار رضایت و خشنودی، راهنمایی کرد که این کتاب به صورت درست حروفچینی و تنظیم گردد. بویژه فهرست اعلام و نامنامه (ایندیکس) خوبی برای آن تهیه شود.

محضر استاد را ساعت دوازده و نیم ترک کردیم.

 

۱ـ کتاب مذکور با عنوان”نیما چه می گوید؟” در ۶۸۰ صفحه توسط انتشارات سخن در آبان ماه ۹۰ چاپ و منتشر شد.