شماره ۱۲۱۴ ـ پنجشنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۰۹
کارش به کارکسی نیست.
یک شب ستاره ی دنباله دار تعقیبش می کند
یک شب سگی گم کرده راه.
اگرکلافه به خانه بیاید
فقط بشقاب می شکند،
مجلات مرده بر میزش نیز
ممکن است بال دربیاورند
و بترسانند عنکبوت بلند اختری را
که هرشب
خودش را دار می زند به سیم چراغ.
خانه ی چوب نمایی دارد
که در هوای بارانی
شبیه کشتی دزدهای دریایی است
اگر خیال پرور خوبی باشی
اسرارآمیز و طاعون زده هم
می توان دیدش،
زن مطلقه اش نیز
باگیسوان طلایی دایم آشفته
بی شباهت نیست
به معشوقه ی دزدی دریایی
همین روزهاست که با فورد ۶۸
و چک برگشتی در دست
ترمزکند زیر پنجره اش.
گربه ی روان پریشی هم دارد
که خدا می داند در اصل
چه رنگی داشته است
در سایه خاکستری می زند
در آفتاب زرد خردلی.
لرزش دست هایش روزبه روز
بیش تر می شود
حلقه ی دور چشمانش کبودتر
می گوید از عواقب بی خوابی است.
قلبش را که نمی توان دید
اما اگر بپرسی خواهدگفت:
شبیه قلب های خالکوبی شده است
بر بازوی دل شکستگان
و بی رحمانه از میانش
گذشته همان تیر نازک خون آلود.