شماره ۱۲۱۴ ـ پنجشنبه  ۲۹ ژانویه ۲۰۰۹

در شهروند ۱۲۱۳ مورخ ۲۲ ژانویه ۲۰۰۹، نامه ی یکی از خوانندگان با عنوان “شهروندو محکوم کردن قربانیان جنایت جنگی و ضد بشری اسرائیل” منتشر شد که در آن به موضع گیری های سه تن از نویسندگان شهروند، آقایان شهباز نخعی، جواد طالعی و رضا علوی انتقاد شده بود. در زیر به ترتیب پاسخ آقایان شهباز نخعی و رضا علوی را می خوانید:


***


آقای علی امیری ارجمند،

با سپاس از نقد پربار و مستدل شما، نکات زیر را به آگاهی می رسانم:

۱ـ من در مورد خود،  انتقاد شما درباره ی “به دلیل نارضایی از حکومت ایران و رابطه این حکومت با گروه حماس” را بجا می دانم و می پذیرم. شما حتی می توانستید از این هم فراتر روید و بگویید که ستون فقرات نوشتار من، نه تهاجم اسرائیل به نوار غزه، بلکه مخالفت با رفتار نظام حاکم برکشورمان بوده است. توجیهی که من برای این روش خود دارم، این است که به موضوع از زاویه منافع ملی و مردم ایران نگاه می کنم و دخالت آشکار در این مناقشه و پرداخت هزینه های آن از کیسه ملت ایران را به هیچ وجه در چارچوب “منافع ملی” نمی بینم.

۲ـ تا آنجا که به نوشتار من مربوط می شود، انتقاد شما در مورد “عدول از اصول ستون نگاری” نیز درست و بجاست. دلیل این امر، فزون بر آنچه که در بند یک توضیح دادم، این است که من تحلیل گر حرفه ای و متخصص مسائل خاور نزدیک و میانه نیستم و به همه خبرها و منابع مربوط به آن ـ از جمله آنچه که شما به آن اشاره کرده اید ـ دسترسی ندارم.

۳ـ من حق “اشتباه کردن” را اگر نه فراتر، دست کم هم تراز حق “آزادی بیان” می دانم و اگر بنا شود که این حق از من سلب شود، حتی برای گذاشتن یک نقطه روی کاغذ هم قلم به دست نمی گیرم. در عین حال، همواره نیز برای پذیرش نقد، و تصحیح اشتباه های خود آمادگی دارم.

۴ـ ضمن تشکر مجدد از برشمردن یکسونگری، غفلت و کوتاهی  های من، به نوبه ی خود یک پرسش از شما دارم، آیا شما نیز با دفاع جانانه و همه جانبه از حماس و “این همانی” جلوه دادن “حماس” و “مردم غزه” و استناد به منابعی که در نامه خود ذکر کرده اید، در همین دام نیفتاده و از آن سوی بام فرو نیفتاده اید؟

با احترام

شهباز نخعی

***

مهمانی تاریک اندیشان

آیا تاریک اندیشان مشروعیت سیاسی پیدا می کنند؟


هموطن گرامی به نام آقای علی امیری یادداشت یا نقد کوتاهی بر مطالب نوشته شده در ارتباط با مقاله “نوار غزه ـ حماس ـ رژیم تهران” ذکر کرده اند که پاسخ به چند نکته آن ضرورت دارد.

جنگ ۲۲ روزه نوار غزه، مبارزه بین دو جریان بود و هست. یک طرف قضیه اسرائیل تجاوزگر و وابسته به آمریکا بود که از سال ۱۹۴۸ نسل ما و قبل از ما خواندند و نوشتند و گفتند که اسرائیل جنایتکار است، متجاوز است و غیره… و هزارها هزار صفحه در ۶۰ سال اخیر رقم زنی شده است، میلیونها نفر در خیابانهای لندن و پاریس و تهران و تورنتو شعار “مرگ باد و زنده باد” سر دادند و این حکایت، حکایت اوایل ژانویه ۲۰۰۹ نیست، این قصه سر دراز دارد و از ۱۹۴۸ آغاز شده است. اما طرف دیگر دعوا و مرافعه، حماس است، که به قول ایشان، من “به تحقیر و توهین حماس” پرداخته ام و دلیل این برخورد به حماس را از این زاویه دیده و پرداخته اند که “به دلیل نارضایی از حکومت ایران” می باشد و “چون حکومت ایران با حماس رابطه دارد”. در مورد رژیم تجاوزگر اسرائیل فراوان گفته ایم و گفته اند، آیا در مورد حماس به حد کفایت روشنگری شده است؟

واقعیات را باید گفت و اسناد را باید مطرح کرد، حتی اگر حکومت اسلامی ایران تضاد و دشمنی با حماس داشت و مثلا عربستان سعودی از حماس حمایت می کرد، اصل مطلب عوض نمی شد و “حماس”، حماس بود. برخورد من به حماس از زاویه این نیست که حکومت اسلامی ایران تمام بودجه حماس را پرداخت می کند و از بیت المال، هزینه آن تامین می شود، بلکه از این زاویه است که اگر حماس را به جهانیان معرفی نکنیم، حماس مشروعیت سیاسی پیدا می کند، چهره ملی می شود و  خلق فلسطین در دام حماس، سالهای خون و آتش و نکبت را سپری می کند.

جنگ ۲۲ روزه نوار غزه به اتمام رسید، حکومت اسلامی و حماس می گویند ما پیروز شدیم. یک هزار و اندی از فلسطینیان نوار غزه کشته شدند، تعداد کمی از “حماسی” ها و حدود ۱۳ نفر اسرائیلی از بین رفتند و میلیونها دلار هزینه شد. اسرائیل می گوید ما پیروز شدیم. هر دو طرف صحیح می گویند، حماس از لحاظ سیاسی پیروز شد، و در بین عده ای از ساده لوحان مشروعیت پیدا کرد. به همان گونه که در جنگ تابستان ۲۰۰۶، حزب الله در لبنان از لحاظ سیاسی پیروز شد. اسرائیل هم صحیح می گوید آنان پیروز شدند؛ چگونه؟ از لحاظ نظامی پیروز شدند و موقعیت حزب حاکم در انتخابات ۱۰ فوریه مستحکم تر شد و حزب لیکود موقعیت ضعیف تری پیدا کرد.

جنگ ۲۲ روزه یکی از شدیدترین حملاتی بود که اسرائیل علیه فلسطینی ها در طول تاریخ ۶۰ سال اخیر انجام داده است. خالد مشعل و رهبران حماس، آتش بس و صلح را در ابتدا نپذیرفتند، چرا؟ چون موقعیت مناسبی برای آنان بود که خشم و کینه را افزایش دهند و با رادیکالیزه کردن جنبش خلق فلسطین، موقعیت الفتح و محمود عباس را از لحاظ هژمونی تضعیف کرده و شرایط سیاسی خود را محکم نموده و به آمریکا و اسرائیل هشدار دهند که طرف معامله ما هستیم. حماس از لحاظ سیاسی پیروز شد، چون خواهان نفرت و خشونت است. با حملات ددمنشانه اسرائیل به کودکان و مردم فلسطین، خشونت وکینه جویی و انتقام افزایش یافت و این همان است که الفتح و خلق فلسطین نمی خواهند و حماس و حکومت اسلامی ایران می خواهند. چرا حکومت اسلامی خواهان خشونت در منطقه است؟ چون همانگونه که قبلا در مقاله “خلق فلسطین در دام حماس و رژیم تهران” نوشتم، رژیم تهران از طریق خشونت و جنگ در منطقه از لحاظ تاکتیکی و استراتژیکی بر منطقه مسلط خواهند شد.

حماس و حزب الله دو اهرم اصلی رژیم تهران هستند. آنان در اندیشه تسلط بر منطقه و نفوذ امپراتوری خود در خاورمیانه می باشند. آنان خاورمیانه بزرگ را می خواهند. ساده لوحانه است اگر تصور کنیم هر جریانی که با اسرائیل می جنگد و هر حکومتی که علیه آمریکا می باشد، برحق است. این یک برخورد پوپولیستی و غیرعلمی است. مگر طالبان و بن لادن و ملاعمر با آمریکا نجنگیدند؟ امروز هم حماس با اسرائیل می جنگد، اما حقیقت این است که حماس نماینده خلق فلسطین نیست، بنابر این حماس با جنگ و خشونت و رادیکال کردن چهره خلق فلسطین به دنبال هژمونی سیاسی و چهره ملی می گردد؛ با سیاستهای صلح طلبانه، و تبلیغ آرامش، اسرائیل را نباید “هار” تر کرد.

اما رژیم تهران بداند؛ جهاد اسلامی، حزب الله حسن نصرالله و حماس، به محض اینکه طعم قدرت سیاسی را چشیدند، و موقعیت خود را از لحاظ سیاسی مستحکم کردند، آنان را با رژیم تهران کاری نیست و سپس تحریکات رژیم تهران در منطقه کاهش خواهد یافت و بازنده اصلی خلیفه ی تهران خواهد بود.


 

بی طرفی و باطرفی


آقای امیری عزیز در ابتدای نامه شان به “صداقت و بی طرفی” اشاره کرده بودند. نخست اشاره کنم که به علت رشد تکنولوژی، دسترسی صحیح و علمی و صادقانه و بی طرفانه به اسناد و مدارک، سهل و آسان شده است. هر نوع حقیقتی که در نوشته هایم، می نگارم براساس سند صادقانه ای است. اما بی طرفی و با طرفی را چگونه می بینیم؟

وقتی که می نویسی با دو مشکل روبرو می شوی: جماعتی که چاووش خوانان غرغر نامه برایت ارسال می دارند و مرثیه می خوانند و نوحه سرایی سر می دهند و سوراخ دعا را گم می کنند و هر کس که با اسرائیل بجنگد مظلوم و معصوم جلوه می دهند، و انتقادات را لجوجانه و غریبانه ـ نه رفیقانه ـ جار می زنند و هوار سر می دهند. جماعت دوم، کسانی هستند که نیمچه هنرکی دارند ولی در برج عاج می نشیند و اگر مقولاتی که دیگران می نویسند به دلخواه آنان نباشد، و اگر هژمونی جریان با آنان نباشد، قدم در پیش نمی گذارند و به بهانه هایی آغوش سلام و خنده را به رویت می بندند.

بریدن هر اندیشه، جز اندیشه خودی، ندیدن هیچ چیز، جز دیدن یار و از این دست مقولات، باعث می شود که همدیگر را نتوانیم تحمل کنیم. همین که تو اندیشه مرا تحمل کنی و من فکر ترا، خود گام بزرگی است در جهت دموکراسی و آزادی. همه پاکان خواهان دمکراسی و راستان راستین طرفدار آزادی و فرهیختگان اندیشمند هواخواه عدالت اجتماعی، با جماعت زیسته اند، از مردم وام دل گرفته اند و بدینسان کلام جان بخشیده اند و باز در نوشته ها و غزلهای قنوتی شان آنان را شرمگینانه ستایش کرده اند.

نوشته ی فرهیخته، امضای مردم را بر پیشانی خود دارد (شاید نه در کوتاه مدت بلکه در بلندمدت تاریخی). حتی گریه های پس از هر شکست، افتادن و زخم های مکرر گواهان صحت این امضایند. اگر انکارش کند، خود را دروغ خوانده است و در اعتبار تبار خویش خدشه دار کرده است.

این است “راز نوشتن” ـ رمز خواندن ـ روشنگری کردن و روشنگر شدن و روشن شدن معمای عدالت خواهی.

اگر حقایق را بازگو نکنیم، اگر معمای حماس را بازگشایی نکنیم، اگر چهره رژیم تهران را معرفی نکنیم، و اگر نخوانیم و نگوییم و ننویسیم، گرد کسالت تاریخی روی  چهره مان می نشیند و نفس های سرد و بی اعتنا دم نفس هایمان می شود. غم مویه های زیرلب، آینه دل را می خراشد و نگاههای نامهربان چشمانمان، پژواک خودمان می شود. زمزمه های ژاله اصفهانی را بشنویم:

ز ابر تیره باران خواهد آمد

چه باران، آبشاران خواهد آمد

به کام تشنگان پر تکاپو

زلال چشمه ساران خواهد آمد

۲۵ ژانویه ۲۰۰۹