بخش نخست
چاقو
۱
راویان خوش گفتار و طوطیان لاکردار روایت می کنند که در سرزمین اولاد آدم حزبی پدر و مادر دار فعالیت می کرد که رهبری بُته دارتر از خودِ حزب سالها سکاندارش بود. البته دیگران خیلی روی حرف این حزب بته دار حساب نمی کردند چون مثل بقیه احزاب پدر و مادر دار آن ولایت زیاد اهل حرف نبودند. یعنی بیشتر عمل گرا بود و به حزبی پراگماتیسم شهرت داشتند. و عمده فعالیت و عمل پراگماتیستی آن حزب هم همانند بقیه اسلاف خود در پراندن مگس و فروختن خر خلاصه می شد. حزب همیشه در صحنه حاضر بود اما خلایقی که حزب برایشان سینه چاک می کرد غایب بودند. و مشکل اصلی این حزب بی بدیل که در صحنه سیاست حضوری پر رنگ داشت، کسانی بودند که بگویند عمو خرت بچند!؟ و چون از کسی شنیده بودند که کارشناسان ختم روزگار تنها راه مردمی شدن جریانات سیاسی عشقلاتی در سرزمین اولاد آدم را بذل و بخشش می دانند، تمام تلاش حزب برای جذب مردمی که غیابا وکالت شان را عهده دار بود در بذل و بخشش خلاصه می شد. و چون احزاب مردمی اصلا و ابدا اهل تظاهر نیستند حزب پدر و مادر دار نیز چنین خصیصه ای داشت؛ به جای اینکه یقه دریافت کنندگان صدقه را بگیرند و آنان را وادارند عاشق سینه چاک حزب شوند، می بخشیدند و زود فراموش می کردند در نتیجه پس از مدتی حزب به ورشکستگی و افلاس افتاد. دیگر نه چیزی برای بخشیدن داشتند و نه حافظه ای تاریخی برای به خاطر سپردن. در نتیجه دچار فراموشی تاریخی شدند.
۲
روزها به همین منوال گذشت تا روزی که در میان بهت و حیرت خبری دهان به دهان گشت که رهبر حزب مردمی هنگام خروج از محل کار خود با چاقو مورد سوءقصد قرار گرفته، اما از بد حادثه نمرده و به بیمارستان منتقل شده. اعضا و خواص یعنی کسانی که به مرکز حزب نزدیک بودند و اصطلاحا کمیته خیلی مرکزی نامیده می شدند با شنیدن این خبر ناگوار و با ناراحتی و غم و غصه بسوی بیمارستان هجوم بردند تا مگر علت نمردن رهبر مردمی خود را دریابند.
آنان که از این حادثه به خود آمده و تنها راه نجات حزب را در حفظ کردن حوادث ریز و درشت می دانستند، با انگیزه ای قوی و ذهنی زیبا وارد بیمارستان شدند. و زمانی وارد بخش اورژانس شدند که پزشکان و پرستاران اقدامات اولیه را به عمل آورده و منتظر اقدامات ثانویه یعنی درآوردن چاقوی دسته زنجانی که دقیقا در پهلوی راست به اندازه پنج سانت در بدن رهبر فرورفته، بودند.
همزمان با ورود اعضا کمیته مرکزی، پزشک معالج در حالی که عکس های گرفته شده توسط رادیولوژیست ها را به تلویزیون ها نشان می داد اعلام کرد که خوشبختانه خطری بیمار را تهدید نمی کند و اگر چاقویی که پهلوی مبارک جناب رهبر را شکافته صد سال هم در محل مذکور بماند به جایی بر نمی خورد. اعضای کمیته خیلی مرکزی که خبر زنده ماندن رهبر حالی به احوالشان نگذاشته بود، با شنیدن سخنان دکتر جراح با خوشحالی جلسه ای اضطراری در پارکینک بیمارستان تشکیل داده و به اتفاق آرا تصویب کردند که بهتر است چاقو در بدن بیمار بماند. و بلافاصله پس از تصویب قحط نامه مذکور خود را به اورژانس رسانده و مصوبه کمیته مرکزی را به اطلاع بیمار یعنی جناب رهبر رساندند و سخنگوی کمیته مرکزی به رهبر که هنوز از گیجی تصمیم کمیته خیلی مرکزی خارج نشده بود گفت که: شعار حزب از امروز این است، نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم و به همه نشان می دهیم!
و افزود کمیته مرکزی همچنین تصمیم گرفته تا در صورت مخالفت جناب رهبر با این دستورالعمل چاقو را از بدن وی خارج کرده و بر بدن یکی دیگر از اعضای کمیته مرکزی فرو نموده و نام نبرده را به رهبری حزب انتخاب نماید.
بهت و حیرت جناب رهبر تمام نشده بود که سخنگو آهسته بیخ گوشش گفت: بهتر است لگد به بخت خودت نزنی چون همه اعضا و کمیته خیلی مرکزی داوطلب این کار خیرند و له له می زنند تا به رهبری حزب انتخاب شوند! و هنگامی که رهبر اینگونه اعتراض کرد که کسی که چاقو به پهلویش فرو خواهد رفت ممکن است مثل وی خوش شانس نباشد و بمیرد، جواب شنید: همه مثل حضرتعالی بخیل نیستند و حاضرند در راه آرمان های مقدس حزب خود را فدا نمایند و خیلی محکم افزود: نه می بخشیم و نه فر اموش می کنیم، شیرفهم شد؟
۳
رهبر با شادی و در میان غلغله هوادارانی که پس از سوء قصد(که شاید بتوان آنرا حسن قصد تعبیر نمود) چند برابر شده بودند، به جای خانه یکراست از بیمارستان به دفتر حزب برده شد تا در میان رسانه های جمعی حضور یافته و از آرمان و جانفشانی های حزب سخن بگوید. جناب رهبر که تا قبل از چاقو خوردن جز با ارگان کمیته مرکزی با رسانه دیگری مصاحبه نکرده بود وقتی خویشتن را در مقابل صدها میکروفون و هد فون و فلاش هایی که با صدای شرق شرق به وی تعظیم می کردند قرار گرفت، بغض با نامردی گلویش را فشار داد و با صدایی که می لرزید اعلام کرد: در راه آرمان مردم ذره ای کوتاه نخواهیم آمد و با نشان دادن چاقویی که تا دسته در پهلویش جا خوش کرده بود گفت: به همین دلیل از این پس نه می بخشیم و نه فراموش خواهیم کرد.
فردای آن روز تمام صفحات روزنامه ها پر بود از رهبری مصمم با چاقویی در بدن که حاضر است همه چیزش را در راه ملت فدا کند. برخی رسانه ها نیز زیر عکس های تمام رنگی رهبر با چاقویی فرو رفته در کمر، مشخصات سازنده و سایز چاقو و سال ساخته شدن و قیمت آن را نیز درج کرده بودند. چند تایی پا را اینهم فراتر گذاشته ضمن چاپ مصاحبه هایی با اهل فن یعنی جراحان کارآزموده مسئله را از نظر علمی بررسی کرده و نوشته بودند: ما نگران فشار در سیاهرگ مرکزی،CVP و ارزش عددی فشار خون هستیم که برابراست با واحد میلیمتر جیوه و یا واحد آن یعنی (هر میلیمترجیوه برابر ۱/۳ سانتیمتر آب) که از بخش پایانی ورید اجوف فوقانی گرفته شده و معادل فشار در سطح دهلیز راست است و مانیتورینگ دایمی ما نشان می دهد که هرچند چاقو درکار این روند ایجاد اختلال می نماید اما مقاومت بدن رهبر حیرت انگیز است. نشریه علمی شهر نیز ضمن درج مصاحبه ای با یک فیزیکدان گزارشی به این شرح منتشر کرده بود: نگرانی بیشتر از ناحیه فشاری است که چاقو بر پوست بدن وارد می کند چون همانطور که می دانید فشار کمیتی است اسکالر و برابر است با نیروی عمود بر سطح در واحد سطح. و چون چاقو به صورت عمود وارد بدن نشده این فشار چند برابر است و چون واحد فشار در فیزیک اسآی پاسکال است، بنابراین جناب رهبر به طور میانگین روزانه تحت هزار پاسکال فشار قرار دارد یعنی فشاری معادل آرواره های یک کروکودیل بر صید…
ادامه دارد