پس از سی و پنج سال برای چندمین بار نماز در مدارس اجباری شد و باید توجه داشت که یکی از مزایای بزرگ نماز اجباری این است که هر وقت دانش آموز نمره کم گرفت یا اصلا رفوزه شد به خدا شکایت می برد که من مشغول عبادت حضرتعالی بودم و نرسیدم درس بخوانم. و چون خداوند تبارک و تعالی بسیار رحمان و رحیم تشریف دارند و مخصوصا در بلاد اسلامی بیست و چهار ساعته مشغول تزریق “رحیمی” به جامعه است، به نماینده خودش دستور می دهد نمره های فلان دانش آموز باید همه بیست باشد. و چه کسی جرات خواهد کرد با دستورات خدا و نماینده اش مخالفت کند. در نتیجه دانش آموز با معدل بیست نابغه از کار در می آید. و چون در جمهوری اسلامی پست های prey-Hمدیریتی همیشه بین نوابغ دست به دست می شود، طرف وزیر یا وکیل و یا جهنم ضرر، نهایتا می شود رئیس جمهور. تا جایی که به اداره مملکت نیز رضایت نمی دهد و خواهان مدیریت جهان می شود،

چند سال که می گذرد ملاحظه می کنند ای بابا چرا اینطوری شده؟ آخه چرا دانش آموزی که در تمام سال های تحصیل یعنی از شیرخوارگاه و کودکستان تا اِندش، همیشه بیست گرفته، راندمان کارش صفر است. منابع آبی و خاکی و زیرخاکی تاراج شده. پولی توی خزانه نیست. سن فحشا رسیده به ۱۲ سال. سن فحش رسیده به ۴ سال. سن اعتیاد رسیده به ۶ سال. سر و کله خزنده خطرناکی مثل ایدز در جامعه پیدا شده، رودخانه و دریاچه ها همه خشک شده. مغزها که فرار کرده اند هیچی، حالا گیر داده اند به پاچه و ساپورت… خلاصه، بررسی می کنند که ببینند کجای کار اشکال دارد؟ می بینند بعله خودشه، دانش آموزی که باید از بچگی پیشانی سیاه کردن یاد می گرفته در اثر همنشینی با نماینده خدا و به دلیل قرارگرفتن در مجاورت دود مرغوب، روسیاه ازکار درآمده و فرشته های متصدی سی تی اسکن بارگاه الهی نیز تعلل کرده اند و متوجه نشده اند که سیاهی پیشانی اصل نبوده و قاطی داشته. و این طوری شده که نماینده های برگزیده خدا روسیاه بار آمده اند. می گویند خدا که فهمیده توی مناقصه پروژه نماز مدارس کلی ضرر کرده و یک عالمه دانش آموز نمازخوان توسط ناظم نمازخوان تر از خودشان به فیض رسیده اند، به خودش گفته جلو ضرر را هرجا بگیری نفع است بنابراین به دانش آموزان توصیه کرده که بچه های نازنینم درسته که نماز ستون دین است اما بی گدار به آب نزنید شاید پشت این ستون مقدس ناظمی کمین کرده باشد (چون هرجا تقدس رواج داشته باشد بی ناموسی به حرفه تبدیل خواهد شد) و وقتی هم تنها و کیفور می شود می زند زیر آواز و در مایه دشتی می خواند: هر ستون گمان مبر که خالی است/ شاید که مدیر خفته باشد (در نسخه اصلی ناظم بوده اما خدا به خاطر قافیه اینطوری خوانده) و به خودش بگوید انقلاب اسلامی راه انداختیم که کره زمین جای بهشت را بگیرد، چی می خواستیم چی شد. بخشکی شانس.

***

تسلیت وزیر دادگستری به مناسبت درگذشت کاتوزیان

وزیر دادگستری در پیامی درگذشت کاتوزیان پدر علم حقوق ایران را تسلیت گفت. البته نگفته تسلیت به چه کسی؟ به حقوق مادرمرده که مانند فرش زیر پا لگد می خورد و مثل قالی کرمان قیمتی تر و نایاب تر از گذشته می شود. به نظام که اجازه داده اندیشمندی مانند کاتوزیان که دم از حق و حقوق می زد به همین سادگی قسِر در برود. و یا به جد اعلای علم حقوق، مقام رهبری که حقوق دان بسیار قابلی است و ماهی چندین میلیاردِ ناقابل حقوق از خزانه غیبی اش به حقوق بگیران پرداخت می شود. و هر جا عالمی می بیند دستور می دهد حق و حقوقش را بدون فوت وقت بگذارند کف دستش. و دستور اکید به “دست گیری” عالمان دارند. بنابراین وقتی معلوم نیست وزیر دادگستری نظام که در گسترش داد سابقه درخشانی دارد به چه کسی تسلیت می گوید، بهتر است نام نبرده مثل سعی بین صفا و مروه بین پاستور و وزارت داد-گستری و دانشکده حقوق بدود و این نوحه مرحوم بخشو بوشهری را بخواند: به حسن گریه کنم یا به حسین یا به رضا / به حسن گریه کنم یا به شهید کربلا/ دختر بدر دو جا امشب سه جا دارد عزا/ گاهی می گوید حسن گاهی حسین گاهی رضا

***

 

با ون و پاسبان مشکل حل نمی شود

رئیس‌جمهور در سخنرانی در مشهد گفته” مشکل حجاب با «ون» و «پاسبان» حل نمی شود”.

البته خیلی ها در داخل به آقای روحانی امید بسته اند که شاید فرجی حاصل شود و این قضیه ی هسته ای مثل حکایت شیرین اختلاس های ” دُم باله دار” اینقدر کش پیدا نکند و دوقران قیمت دلار پایین بیاید یا جلو تجاوز ناظم های خداپرست به دانش آموزان مدارس گرفته شود، یا فرزندان رشید مملکت پس از گرفتن لیسانس و فوق لیسانس بتوانند با فراغ بال در خیابان ها دستفروشی کنند و با تبر ماموران جان برکف شهرداری به لقاالله نپیوندند. اما می شود به رئیس جمهور قدری تعریض کرد که عزیز دلم اگر همین ون ناقابل نبود که الان مملکت پر شده بود از بی حجاب. تازه هر روز کلی بی حجاب سوار ون می کنند اما باز جامعه پر از بی حجاب و بدحجاب است. چون اگر بی حجاب ها را نبرند به منکرات و جریمه نکنند که چرخ اقتصاد مملکت نمی چرخد. برادران ارزشی و ورزشی و نرمشی بیکار می شوند و از همه مهمتر صادرات ون به مشکل برمی خورد و عده زیادی آقا زاده از نان خوردن می افتند. و می افتند بجان روغن پالم و برنج و خودکار آلوده و نان مردم بدبخت را بیچاره تر خواهند کرد. تازه ون که مثل پورشه نیست که مشتری مخصوص داشته باشد. کافیه چهارتا آخوند بشناسی و با دو تا امداد غیبی در تماس باشی آنوقت می توانی یک ون بخری و صبح تا شب بی حجاب دستگیر کنی و یکماهه پول ون را کاسب شوی.

اما از زنده یاد پاسبان مملکت یاد کردید. خوش به حالتان که در ایران پاسبان می بینید چون ما سی و اندی سال است در خارج از تیمسار و سرهنگ به پایین ندیده ایم. بیچاره پاسبانان های نازنین یک دانه شان نیامد خارج و حسرت به دل ما ماند. یاد شب هایی می افتیم که زیر تیر چراغ برق درس می خواندیم و پشت بام دختر همسایه را دید می زدیم و پاسبان های حافظ امنیت شهر و مغازه ها (در زمان طاغوت با یک پاسبان می شد امنیت یک شهر را حفظ کرد) باتوم به دست با هیکل رشیدشان از کنارمان می گذشتند و ما از ترس سرمان را قایم می کردیم لای کتاب و یکمرتبه با غرش پاسبان دلاور از جا می پریدیم که می پرسید یه نخ سیگار داری؟ آخه قبل از این که یاقوت جای طاغوت را بگیرد، رشوه ها در حد یه نخ سیگار بود. یادش بخیر.

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com