شهروند ۱۲۲۴ ـ پنجشنبه ۹ اپریل ۲۰۰۹
گزارش مراسم سالگرد درگذشت دکتر فریدون آدمیت
مراسم یادبود نخستین سالگرد خاموشی پدر تاریخ نگاری مدرن ایران، دکتر فریدون آدمیت عصر روز جمعه چهاردهم فروردین ماه در منزلش که سه دهه پایان عمرش را در آنجا گذراند برگزار شد. در این مراسم مریم بیات، حسن کامشاد، جواد مجابی، محمود دولت آبادی، ناصر خادم آدم، سیدعبدالله انوار، ترانه مسکوب، فرزانه قوجلو، مهدی شفقتی، شهلا لاهیجی، اشک آدمیت، محمد علی سپانلو و گروهی از نویسندگان، دانشجویان تاریخ و فلسفه دانشگاه تهران و سردبیران نشریات ادبی و دوستدارانش حضور داشتند. مراسم یادبود دکتر آدمیت در ساعت ۳ بعد از ظهر آغاز شد و در ساعت ۷ بعد از ظهر به پایان رسید.
آغازگر این مراسم علی دهباشی بود که در دوران سردبیری در مجله کلک به مناسبت هفتادمین سال تولدش جشن نامه ای منتشر کرد و در چهلمین روز درگذشت دکتر آدمیت یک شماره از مجله بخارا را به تجلیل از وی اختصاص داد.
سردبیر مجله بخارا در آغاز از طرف خانم شهین دخت، همسر دکتر آدمیت خیر مقدم گفت و بعد به بیان نکاتی از زندگی وی پرداخت :
«آدمیت شبیه کسی نبود. خلقیات و سلوک ویژه خودش را داشت. واقعاً شبیه او را ندیدم. انسانی بود که واقعاً «آدمیت» برازنده اش بود. اکنون پس از گذشت یکسال تازه جامعه فرهنگی ما بیدار شده است و به تدریج درک می کند چه گوهر گرانبهایی را از دست داده ایم. اهل «وضعیات» نبود. منزه طلبی به مفهوم بسیار مثبت و انسانی در او جمع بود. در کار تاریخ نگاری به بیشترین هم قانع نبود. همچون نقاش مینیاتوریست کلمه به کلمه کار می کرد. هر چند ادیب نبود اما بیشتر از هر استاد ادبیاتی به نثر فارسی درخشان می نوشت. احتمالاً هر کدام از شما حضار شرکت کننده در این جلسه چندین بار کتابها و مقالات او را خوانده اید.
نسبت به جریانات روشنفکری منتقد اول بود. به علت همین اعتقادات صریح و روشنش بود که او را در محاق قرار دادند.
«دفاع از منافع ملی» شعاری بود که او همواره بدان عمل می کرد. بارها در زمان عضویتش در هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل و دوران سفارتش در هلند به مواردی برمی خوریم که شجاعانه در مقابل آنها که قصد تضییع حقوق ملت ایران را داشتند برمی خیزد. و این زمانی است که او دل خوشی از حکومت ندارد.
دهباشی در بخشی دیگر از صحبت هایش گفت: «در عرصه تاریخ نگاری شاید سالها بگذرد که ما آدمیتی دیگر بیابیم. توجه کنید به یک نمونه از آثار او اشاره می کنم و درمی گذرم.
۶۲ سال از تألیف کتاب «امیرکبیر و ایران» می گذرد. هنوز محققان ما نتوانسته اند کتابی همسنگ این کتاب تألیف کنند. کتاب «امیرکبیر و ایران» هنوز یگانه است و تنها متن معتبر ما در مورد زندگی سیاسی امیرکبیر است. و در دیگر موارد هم آدمیت اینگونه کار می کرد. خلاصه اینکه دکتر آدمیت قدر خود را می دانست و به خوبی به جایگاه رفیعش در عرصه تاریخ نگاری آگاه بود و به همین مناسبت در مقابل نوشته های بی پایه و سستی که از روی غرض به او حمله می کردند به من می گفت «جواب مردم نادان عین نادانی است.»
دهباشی در ادامه به آخرین سال ها و روزهای دکتر آدمیت اشاره کرد: «دکتر آدمیت در سه بعد از ظهر شنبه دهم فروردین ماه ۱۳۸۷ در بخش ICU بیمارستان تهران کلینیک درگذشت. فردایش به اتفاق همسرش او را در قطعه ۷۶ گورستان بهشت زهرا به خاک سپردیم. در پانزدهم فروردین سال گذشته در همین خانه و همین سالن که شما دوستداران آدمیت گرد آمده اید مجلسی در تجلیل از او فراهم آوردیم و بعد ویژه نامه بخارا را منتشر کردیم. اینک در سالگرد خاموشی او می خواهیم یاد و خاطره اش را با بیان نکاتی از سلوک و رفتار و روش تاریخ نگاری و اهمیت جایگاهش بیان کنیم.
بنابراین ما در این مکان فرصت بررسی همه جانبه آثار او را نداریم. مجلس یادبود و گرامی داشت یاد و خاطره اوست. بنده به سرعت نگاهی کوتاه به زندگی ایشان می کنم و چند نکته از ویژگی های زندگی اش را برای شما یادآوری می کنم. اگرچه ممکن است این حرف های مرا قبلاً خوانده یا شنیده باشید. قصد یادآوری فضائل انسانی و علمی دکتر آدمیت است.
فریدون آدمیت متولد ۱۲۹۹ در تهران است. بهروال زمانه بهمدرسه رفت. محصل دارالفنون بود که کلاس پنجم را در خرداد ۱۳۱۸ بهانجام رساند، و سه ماه بعد هم از عهده امتحان نهایى مدرسه متوسطه برآمد (شهریور ۱۳۱۸). در آن زمان بسیار نادر بود که در دوره دوم متوسطه محصلى بتواند به اصطلاح یکساله دو کلاس برود، مگر حقیقتاً درخشان باشد. از قضا، دو ماه پیش از امتحان نهایى متوسطه، پدرش درگذشت. چه بسا ممکن بود از خیال امتحانات نهایى منصرف گردد، اما بهترغیب ابراهیم حکیمالملک، دوست دیرین پدرش، کارش را دنبال کرد و از پیش برد. آن کامیابى براى هرمحصلى در آن سن و سال طبعاً دلگرمکننده بود. بهترین استادش در دارالفنون دانشمند گرانقدر جلال همائى بود که از آموزش عالى او مایه اندوخت. از دبیرستان رفت به دانشکده حقوق و علوم سیاسى، پس از سه سال فارغالتحصیل شد (خرداد۱۳۲۱). پایان نامه دانشگاهىاش را درباره زندگى سیاسى میرزاتقىخان امیرکبیر نوشت که دو سال بعد، به صورت همین اثرى که امروز در پیش دارید، با مقدمه استاد فرزانه اش محمود محمود، گسترش و انتشار یافت (۱۳۲۳). برادرش تهمورث هم او را کمک فراوان نمود. هنوز دانشجوى دانشکده حقوق بود که به خدمت وزارت امور خارجه درآمد (فروردین ۱۳۱۹). از آن پس هم کار مىکرد و هم درس مىخواند. و هدف او تکمیل تحصیلات دانشگاهى در اروپا یا آمریکا بود؛ این فرصت را خدمت رسمى وزارت امور خارجه برایش فراهم مىآورد. و حکیمالملک هم که همیشه بهتحصیلات عالى دانشگاهى او علاقه خاص داشت، مشوق او بود. نخستین مأموریتش، بنا بهرسم ادارى، دبیرى ساده در سفارت ایران در لندن بود (دى ۱۳۲۳).
پس از بازگشت از سازمان ملل متحد به سمت مدیرکل سیاسى با مقام سفیرکبیرى منصوب گردید (مهرماه ۱۳۳۹). یک سالى نگذشت که بهسفارت کبرى ایران در لاهه تعیین شد (شهریور ۱۳۴۰)؛ و به دنبال آن به سمت سفیرکبیرى به دهلىنو رفت (فروردین ۱۳۴۲). در بازگشت از هند به عنوان مشاور عالى سیاسى برگزیده شد (تیرماه ۱۳۴۴). در این مقام بود که دفتر خدمت رسمى را یکباره بست؛ یکسره به خدمت نشر فکر و درس عقل برآمد.» دهباشی در ادامه سخن افزود: «از پلشتىهاى اخلاقى به دور بود. از دروغ، ریاکارى و نیرنگ رنج مىبرد. در ماجرایى نوشتند که او «ماسون» بوده است. مىگفت واقعاً چگونه مردمانى هستند که اینگونه اتهام مىزنند. من که یک عمر با سیاستگذاران خارجى و در رأس آنها دولت انگلستان مبارزه کردم چگونه مىتوانم در حلقه «ماسونى» قرار گیرم. در بدترین شرایط، زندگى در ایران را رها نکرد و علىرغم شرایط و پیشنهادها تا پایان عمر در ایران باقى ماند.» سردبیر مجله بخارا در بخشی دیگر از سخنان خود افزود: «همه چیز در زندگى دکتر آدمیت زود آغاز شد. با یک نگاه تند و گذرا درمىیابیم که فریدون آدمیت در شرایط خاص تاریخى و خانوادگى قرار گرفت که او را به سرعت در جریان فکرى و اجتماعى زمانه خود قرار داد.
محیط خانوادگى که از همان آغاز محل رفت و آمد رجال سیاسى و اجتماعى بود اثر خود را بر روح و روان اعضاء خانواده باقى گذاشت.
آدمیت در خانهاى متولد شد که صداى مشروطیت در آن شنیده مىشد. و او در کودکى بارها از پدرش در جمع حلقه یارانى که در خانه آنها اجتماع مىکردند شنیده بود که “کشتن امیرکبیر بزرگترین خیانت سلسله قجر به خلق ایران بوده است.”
آدمیت در سالهاى پایانى عمر کم نوشت. اگرچه او نویسنده پُرنویسى نبود. گزیدهنویس و کمگو بود.
اولین متنى که به صورت مستقل از آدمیت در سالهاى پس از انقلاب منتشر شد رساله آشفتگى در فکر تاریخى بود.
آدمیت تا پایان عمر در فاصله سالهاى بعد از انقلاب بهویژه از سال ۶۰ به بعد کتابهاى: شورش بر امتیازنامه رژى، مجلس اول و بحران آزادى که در واقع جلد دوم ایدئولوژى نهضت مشروطیت بود و کتاب تاریخ فکر از سومر تا یونان و روم و تجدید چاپ مقالات تاریخى را منتشر کرد.
رساله آشفتگى در فکر تاریخى پرخوانندهترین اثر اوست. عدهاى بر این باورند که بعد از کتاب امیرکبیر و ایران پرخوانندهترین است. بنده با احتساب تیراژ چاپهاى متعدد امیرکبیر و ایران و گسترش چاپهاى زیراکسى و اینترنتى رساله آشفتگى در فکر تاریخى را پرخوانندهترین نوشته آدمیت ارزیابى مىکنم.
یکى از دلایل خوانده شدن وسیع این رساله موضوع رساله است که به مباحث مطرح سالهاى پس از انقلاب مىپردازد. موضوع کتاب نقد آرا و عقاید سه نفر از مؤثرین در اندیشه انقلابى قبل و بعد از انقلاب است: جلال آلاحمد، احمد فردید و مهدى بازرگان. آدمیت نظریات این سه تن را درباره مشروطیت و مسایل اجتماعى و سیاسى دوران معاصر نمودارى از “آشفتگى در فکر تاریخى” مىدانست. در این رساله آدمیت جاى جاى اندیشههاى سیاسى این سه تن را مستمسک قرار مىدهد تا نظریات خودش را نسبت به تحولات بعد انقلاب مطرح کند.
در بخشى دیگر از این رساله براى اولین بار داورى تاریخى خود را نسبت به دکتر مصدق چنین بیان مىکند: “اعتبار شخصیت سیاسى دکتر مصدق در دفاع از حقوق اساسى و نظام مشروطیت است، در تقابل با حکومت فردى و قدرت نامحدود سلطنت، در پیکار براى استقلال سیاسى و اقتصادى مملکت است و مبارزه علیه سلطه سیاسى و اقتصادى بیگانگان. او فسادناپذیر بود، شیاد و افسونگر و بىهمه چیز نبود. موضعگیرى سیاسىاش آنگاه که در اپوزیسیون بود و آنگاه که در قدرت سیاسى مسئول بود، تغییر نیافت. این نیست که بر او یا کارنامه جبهه ملى انتقاد وارد نباشد، این خلاف نقد و سنجش تاریخى است. اما این هست که او نسبت به اصولى که یک عمر اعلام مىکرد: دفاع از آزادى، دفاع از حقوق اساسى، دفاع از استقلال سیاسى و اقتصادى، یک عمر وفادار ماند. به همین سبب، او در معنى، از لغزشگاه قدرت سقوط نکرد، اعتبارش را در اراده عام از دست نداد.”
پس از سخنان سردبیر مجله بخارا، سیدعبدالله انوار با ذکر خاطراتی از دکتر آدمیت و مراجعه ایشان به کتابخانه ملی چنین عنوان کرد: «اینجانب که نسخ مورد لحاظ مرحوم آدمیت را وارسى مىکردم مىدیدم مرحوم آدمیت با نسخى مشغول است که صحبت از استبداد مستمر شرقى مىکنند که بر ایران حاکم بوده و در استمرار خود لحظهاى درنگ نداشته و ندارد و این هم واضح است چه ظلم از ذاتیات ذات حکومت ایران است و انسلاخ ذاتى از ذات مُساوق یا فناى ذاتست؛ لذا گاهگاهى به وقت ارائه نسخهاى به ایشان تک مضرابى از ناهنجاریهاى ظلم روز مىزدم، ولى چون ایشان سفیر دولت شده بودند و چنان که گذشت به بیداد حاکمه و عمل پلیس و پلیسهاى شنود به خوبى آشنایى کامل داشتند پیش خود مىانگاشتند: «اى بسا اَبلیس آدمرو که هست / پس به هر دستى نباید داد دست»، به این تک مضرابها اعتنایى نمىکردند. تا آن که روزى درباره میرزا آقاخان نورى صدراعظم ناصرالدین شاه سخن رفت. ایشان گفتند درین صد و پنجاه ساله اخیر سه خائن در صحنه قدرت ایران ظاهر شدهاند یکى میرزا آقاخان نورى قاتل حقیقى میرزا تقى خان امیرکبیر صدراعظم و دیگرى وثوقالدوله عاقد قرارداد ۱۹۱۹ میلادى و سومى سپهبد زاهدى عامل کودتاى ۲۸ مرداد و عاقد قرارداد با کنسرسیوم نفت است. من که این سخن را از ایشان شنیدم در وهله نخست دریافتم که او مرا دیگر نامحرم نمىداند و تک مضرابهایم را نعل وارونه شنودهاى ساواک نمىانگارد بلکه مرا همدل خود در رنج بردن ازین ناهنجاریهاى روز مىشمارد و در مرحله دوم فهمیدم که مىتوانم از او مطالبى چند از تناقضاتى که در مشروطیت و رژیم آزادى دامنگیر ایران شده، استفسار کنم و بپرسم که چه چیز سبب شده تا رایحه پاک آزادى که امروز مشام کشورهاى مستعمره افریقایى را معطّر کرده، درین کشور باستانى تا حال که به حدود شصت سال از تکوین قوانین اساسى ایران مىگذرد که مالامال از نکات آزادى است نسیمى از آن به مشام ایرانى نرسیده بلکه هر روز که مىگذرد دست پلیس گشادهتر و در به زیر زنجیر کشیدن آزادگان و وطنخواهان بیشتر مىشود. و در وهله سوم ازو استفتاء کنم آیا رافع این بدبختىهاى ناشى از مالاندوزیها و جاه و جلال طلبىهاى بىحد و مرز و مؤسس این ناهنجاریها آن نیست که تغییر در مفاهیم ارزش اخلاقى دهیم و ارزش نویی را به جاى این ارزشها جانشین کنیم و به این خواستاران ارزشهاى موقت و مستعجل بگوییم روى از آنها برتابید و توجه به ارزشهاى باقى و اخروى کنید که حاصل آن دولت باقى است.»
سخنران بعدی این مراسم محمود دولت آبادی بود که با وجود حضور در مجلس به علت بیماری متن خود را به جواد مجابی سپرد و او نیز قبل از خواندن متن سخنرانی در گفتاری کوتاه چنین از دکتر آدمیت یاد کرد: «نخستین بار در منزل دکتر غلامحسین ساعدی بود که آقای آدمیت را دیدم و خانم هما ناطق و محمد قاضی هم بودند. بعد سال ۵۸ شد که ایشان تماس گرفتند و به دنبال یک سند بودند و به خاطر آن تشریف آوردند منزل ما . در حقیقت در جستجوی تصویری از امیرکبیر بودند که من در خانه داشتم و می گفتند تصویر واقعی امیرکبیر است. من سند را در اختیار ایشان گذاشتم و ایشان دیدند و گفتند نه! سند مخدوش است و آن تصویر نیست. درباره وضعیت موجود و انقلابی که شده بود از ایشان پرسیدم و ایشان گفتند «من همین که بتوانم تاریخ مشروطه را بنویسم کار خودم را انجام داده ام و من ترجیح می دهم که یک دوره تاریخی را نگاه کنم و به شرایط موجود کاری نداشته باشم.» من در مقاله ای که نوشتم اشاره کردم که به نظر من تاریخ نویسان سه دسته اند : (۱) تاریخ نگار (۲) تاریخ نگر (۳) تاریخ انگار
تاریخ نگاران به دستور قدرت حاکم تاریخ می نویسند، درست یا غلط و این تاریخ نگر است که ما کم داریم و با یک بینش فلسفی تاریخی به تاریخ نگاه می کند. من فکر می کنم دکتر آدمیت آغازگر این جریان بودند و امیدوارم پیروان ایشان حرکت او را دنبال کنند.
و دسته سوم که تاریخ انگاران هستند که به خودشان به مثابه تاریخ نگاه می کنند و فکر می کنند که تاریخ را می شود جعل کرد و خودشان را به نوعی تاریخ می دانند.
پس از آن دکتر مجابی متن سخنرانی محمود دولت آبادی را با عنوان «آدمیت و یک پرنده کوچک» برای حاضران خواند :
به احترام بانو شهین دخت آدمیت
«اگر چه من آدمی هستم که بیشتر در ذهنم زندگی می کنم و انسان هایی را که دوست دارم بدید و نابدید در ذهنم مرور می کنم و به آن ها مهر می ورزم، اما چه بگویم در حالی که حتی یک بار شرف درک محضر فریدون آدمیت را نیافتم؟ بله، حتی یک لحظه. وقتی بود که دکتر حمید دباشی به ایران آمده بود و گفت قرار ناهار دارد با جناب آدمیت. با خود گفتم کاش وقت دیگری بود که می توانستم بگویم مرا هم ببر. پس نشد. بعد از آن گمانم کمتر از سه سال پیش یکی دو تن از بچه های مطبوعات در نشر چشمه بودند و گفتند می خواهند وقت بگیرند از دکتر آدمیت و بروند منزلش، من مثل کودکی از آن ها خواهش کردم مرا هم خبر کنید بیایم. اما نشد. سرانجام دهباشی را دیدم؛ گفتم اقلاً مرا ببر بیمارستان این آدم را ببینم، بنا شد … اما باز هم نشد، دیر شده بود. همیشه دیر می شود، همیشه دیر می شود و من می مانم با حسرت، حسرتی که بیش و بیش تر می شود، و باز انباشت آن اندوه کهن که در ما آدمیان با شیر اندرون شده است. به این ترتیب چه بگویم مگر از زبان پرنده ای کوچک در کناره های خرمنگاه دانش و تجربه، کوشش و بینش شخصیتی که فریدون آدمیت بود. انسانی که در تاریخ فرهنگ عصر ما کوشید که به این پرندگان کوچک که ما بودیم بفهماند که « که و چه» بوده ایم و برای «چه» هستیم؟»
دولت آبادی در ادامه می نویسد: «آدمیت مهم ترین و دهشتبارترین حفره از روحیات و خصوصیات ملی ما را به دقت دیده و بازجسته بود و همه عمر به ترمیم و بازسازی و درمان آن کوشید؛ آن حفره که شاید بتوان آن را در عبارت کوتاه «فراموشی تاریخی» به عنوان آورد. بله، ما مردمانی هستیم دچار آسیب فراموشی و آدمیت کوشید تا به دور از عبارات پرطنطنه فخرآمیز و خیال انگیز گذشته گرایی باستان، هم به دور از تیره اندیشی روزمره گی روشنفکری گونه، بینشی خردورانه را به ما مردمی که گرفتار دوران عدم تعادل هستیم هدیه کند و هدیه کرد. اما براستی ـ ما مردم ـ اعم از دولت و ملت ، و حتی ناشران او ـ قدر و اهمیت آن چه را او می بخشید درک کرده بودیم و درک کردیم؟ این رابطه ارائه اندیشه و دریافت آن با دهلیزهایی که پیموده می شوند در آن حد فاصل خلق اثر و رسیدن به مخاطب یکی از مهمترین مقولات است در حوزه علم ارتباط و اخلاق اجتماعی و نقش دولت ها و ملت که آسیب شناسی آن در عهده و توان من نیست. اما یک نکته ظریف و مویین را می توانم بفهمم و بیان کنم در مفهوم معیار در بیان و فکر، یاد آنچه نوشته ها و گفته ها و سروده ها را منش و هویت می بخشد. در این زمینه که می اندیشیم درمی یابیم فریدون آدمیت ذهن و جان و عمر خود را در عرصه ای عجیب دشوار و صعب به کار انداخته بوده است.»
و محمد علی سپانلو به عنوان آخرین سخنران چنین گفت: «آقای آدمیت یک پدیده منحصر به فرد بیداری ایرانیان است گرچه این اسم به دوران مشروطیت برمی گردد. او کسی است که یک نظرگاه به تاریخ بیداری و دوران مشروطیت داشت و آنها را در کتاب هایش توضیح داد. او در بخشی از آثارش جریان تاریخی را بحث می کند و در بخشی دیگر به افراد و جزییات آنها می پردازد، از طالبوف تا میرزا آقا خان کرمانی و … این مجموعه برای من جانشین ناپذیر است گرچه پیش از آن نیز کتاب هایی بودند، مثل تاریخ مشروطه کسروی، تاریخ بیداری ناظم الاسلام کرمانی. ولی مجموعه کارهای آدمیت است که به ما جواب می دهد. نمی دانم چگونه گاهی جامعه متوجه نمی شود که بسیاری از کسانی که از او آموختند امروز می خواهند به او ایراد بگیرند و البته مثل این که مردم ایرادگیران را بیشتر دوست دارند. مثل کتابی که با عنوان «مشروطه ایرانی» منتشر می شود به نحوی که انگار برای اولین بار است به چنین مطالبی می پردازد. من می خواهم به عنوان جوان آن دوره بگویم که ما چیزی از تداوم تاریخ نمی دانستیم و از کتاب های او آموختیم. ادبیات نیز به نوعی تداوم تحولات اجتماعی است و در حقیقت آدمیت نیز این تداوم را جستجو می کند.
در پایان بانو شهین دخت آدمیت از همه به خاطر حضور در این مراسم یادبود سپاسگزاری کرد.