استاد پرویز شهریاری ریاضی دان، مترجم و روزنامه نگار برجسته معاصر پس از ۸۶ سال زندگی پر بار و مشحون از فراز و نشیب های فراوان سرانجام در بامداد جمعه ۲۲ اردیبهشت ماه ۹۱ در بیمارستان جم تهران درگذشت و در عصر همان روز در آرامگاه زرتشتیان در قصر فیروزه به آرامش ابدی رسید.
استاد شهریاری انسانی وارسته، معلمی دلسوز و پژوهشگری خستگی ناپذیر بود. وی سردبیر مجله های “سخن علمی”، “وهومن”، “چیستا”، “دانش و مردم” و “آشتی با ریاضیات” بود و در کارنامه ی فعالیت های فرهنگی خود ۳۵۰ جلد کتاب و یک هزار مقاله تحقیقی و پژوهشی دارد. همچنین او بنیانگذار گروه فرهنگی خوارزمی، گروه فرهنگی مرجان، انتشارات خوارزمی، مدرسه عالی علوم اراک و مبتکر روش های نوین در آموزش ریاضیات و علوم می باشد.
استاد شهریاری را از سال ۱۳۴۸ خورشیدی می شناختم. هنگامی که در دبیرستان خوارزمی سال ششم ریاضی بودم و او دبیر ریاضیات ما بود. آن چنان شیفته ی روش تدریس و نحوه ی آموزش و اخلاق و رفتار او بودم که دوست داشتم کلاس ریاضی که همه از سختی و مشکل بودن آن صحبت به میان می آورند، ساعت ها ادامه می داشت. او برای تفهیم هر نکته ای از درس نمونه ها، مثال ها و روش هایی را آموزش می داد که در کمترین زمان ممکن به نتیجه ی مطلوب می رسید، به طوری که پس از پایان کلاس احتیاج چندانی نبود که درس ریاضی را چندین بار مطالعه کنیم.
سجایای اخلاقی و رفتاری آن استاد بزرگ موجب گردید که پس از پایان دوره ی دبیرستان ارتباطم را با وی ادامه دهم و برای هر کاری که داشتم همواره از راهنمایی ها و نظرهای او بهره بجویم. بنابراین در دوران تحصیل در دانشگاه و پس از آن همیشه با استاد در ارتباط بودم و هرگاه که فرصتی پیش می آمد به دیدارش می شتافتم. بویژه آن که در دوران دانشجویی با مجله ی ریاضیات “یکان” همکاری داشتم و او یکی از بزرگان و نویسندگان برجسته ی آن نشریه بود. یادش به خیر که این مجله به صاحب امتیازی و سردبیری استاد دکتر عبدالحسین مصحفی در تهران منتشر می شد و دفتر مرکزی آن در خیابان لاله زار نو بود و جلسات هیئت تحریریه آن با حضور استاد اجل و فرزانه پرفسور محسن هشترودی و اساتیدی همچون دکتر شهریاری، استادمحمدباقر ازگهی، استاد باقر امامی، استاد دکتر ابوالقاسم قلمسیاه، استاد حسن نیرویی، استاد هوشنگ شریف زاده و … تشکیل می شد و اینجانب به عنوان نماینده این مجله به محیط های آموزشی رفت و آمد داشتم و در طراحی مسائل و مطالب مجله همکاری می کردم. در آن زمان استاد شهریاری یک سری کتاب های آموزشی تحت عنوان “مجموعه ی علوم” تألیف کرده بود که کلید مشکلات دروس ریاضی و علوم بودند.
بعدها که تحصیلات دانشگاهی را به پایان بردم و وارد کار و فعالیت شدم و بویژه هنگامی که همکاری نزدیک با مطبوعات و اهل قلم پیدا کردم، تازه متوجه شدم که استاد شهریاری چه شخصیت برجسته، استثنایی و چندبعدی بود. انسانی که نه تنها در ریاضیات بلکه در بسیاری از جنبه های علوم و دانش و حتی ادبیات و تاریخ ید طولایی داشت. درک این مطلب مرا بیشتر شیفته ی او کرد، بویژه علاقه ای خاص به مجله ی “چیستا” و سایر آثار قلمی او پیدا کردم. تا حد ممکن با چیستا همکاری داشتم و چندین مقاله و مطلب از من در آن به چاپ رسید. همین ارتباط نزدیک با وی باعث می گردید که هرگاه امکان ملاقاتی فراهم می شد به دیدارش بشتابم و دست او را به عنوان شاگردی که پدرانه به من علم آموخته است و از همه مهمتر زندگی کردن با عشق را، ببوسم. من در زندگی ام هرچه آموخته ام از همین اساتید و معلم های بزرگوارم بوده است. هرگز آنها را فراموش نکرده ام و همواره تا فرصتی پیش می آید به دیدارشان می روم و احساس می کنم چون شاگردی کوچک به راهنمایی ها و صحبت های آنها نیاز دارم.
اینک که با دلی پر درد و خاطری حزین از استاد بزرگوارم دکتر پرویز شهریاری در دیار غربت مطلب می نویسم، اشک در چشمانم حلقه زده و دنیایی از خاطرات و زیبایی های سخن گفتن او در ذهنم پیچیده است. آخرین باری که حضوری او را دیدم تابستان ۸۸ بود در منزلش. منزلی که یادگار یک عمر تحقیق، پژوهش و نگارش بود با چهل هزار جلد کتاب و میزهای مختلف که در روی هر یک از آنها استاد منابعی را برای تحقیق و نگارش گسترده بود، چون وی یکی از نوادر روزگار بود که همزمان به چند موضوع مختلف می پرداخت و خستگی ناپذیر کار می کرد. در این دیدار بود که احساس کردم تمام هستی من لحظه لحظه در حال غروب کردن است. آن وجود نازنین تحلیل رفته بود و دست هایی که روزی از نوشتن خسته نمی شد، قدری می لرزیدند. باورم نمی شد که استادم را این گونه می بینم. با او مصاحبه ای انجام دادم، با همه این حال و روزگار وقتی صحبت از ثبت بنیادی به نام “بنیاد فرهنگی شهریاری” به میان آورد، یک بار دیگر احساس کردم بارقه ی امید در چشمانش می درخشد. بویژه به من گفت درصدد است برای استفاده ی دانش پژوهان در این بنیاد به احداث موزه و کتابخانه بپردازد. کتابخانه ای که حدود چهل هزار جلد از کتاب های آن متعلق به خود او بود. همچنین وقتی برایش تعریف کردم که نوروز در سطح جهان و کشور کانادا به رسمیت شناخته شده است بسیار خوشحال شد و گفت: سعی کنید که مهرگان را هم به رسمیت بشناسند و همواره این دو جشن بزرگ را برپا دارید.
استاد شهریاری تنها استاد ریاضی نبود. با رفتار و اعمالش زندگی کردن و ایثار و عشق را به ما آموخت. در تصور وی زندگی سراسر حل مسئله بود. او از زندگی مسئله می ساخت و آن گاه با نظم و انضباط خاص که روش ابداعی خود وی بود، همچون در حل مسئله ریاضی، مسئله طرح شده از زندگی را حل می کرد. کلاس درسش صرفاً کلاس ریاضی نبود، کلاس زندگی بود. کلاس آموزش نظم و انضباط و مدیریت بر زمان بود. کلاس معرفت و شناخت از خودباوری های انسان بود. در یک کلام کلاس عشق بود. عشق به دیگران و عشق خدمت کردن. در حقیقت او پیرو راستی و درستی بود و دشمن تنبلی و دروغ. یعنی استاد ما، استاد راستین مکتب “پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک” بود.
روانش در جهان مینوی انوشه باد.
تورنتو ـ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ / ۱۲ می ۲۰۱۲