جنبش های دانشجویی در جهان از زمره ی جنبش هایی هستند که توانسته اند سرنوشت ملل بسیاری را تغییر دهند. خوشبختانه دانشجویان به دلیل آن که مبارزاتشان تنها در راستای منفعت های خود نبوده، توانسته اند به میزان زیادی اعتماد مردم را به خود جلب کنند و باعث تحولات جدی در میهن خویش بشوند.

می گویند در دوران زمام داری ژنرال دوگل در فرانسه جنبش دانشجویی در آن جا به اوج کم سابقه ای می رسد و دولت دوگل در آستانه ی سقوط قرار می گیرد. مشاوران دوگل در جلسه ای به او اندرز می دهند که اگر این جنبش را سرکوب نکند دولت او در خطر جدی قرار خواهد گرفت. و دوگل جوابی نزدیک به این مضمون به مشاوران می دهد که، وای به روزی که حکومتی در فرانسه بخواهد برای ماندگاری خود، فرزندان این سرزمین را که دانشجویان باشند، سرکوب کند!

شاید بد نباشد آقای شاره تا دیرتر نشده این سخن هوشمندانه ی آقای دوگل را گوش کند و به خواسته های دانشجویان توجه کند، زیرا جنبش های دانشجویی اگر طولانی شوند و مورد توجه عموم قرار گیرند و از خواسته های صنفی و اولیه فاصله گیرند، دیگر به آسانی قابل کنترل به آن معنا که معمولن دولت ها آرزو دارند، نخواهند بود.

دولت ها همیشه در محاسباتشان دچار این اشتباه می شوند که اگر عرصه را بر دانشجویان و جوانان تنگ کنند چه بسا به عقب نشینی آنان منجر شود. تجربه ای که علط بودن  آن  بارها ثابت شده است.

آدم و حوا ـ توکا نیستانی

جنبش های دانشجویی سرقراول مبارزات عمیق تر مردمی هستند و اگر با آن ها به شیوه های مدنی مناسب رفتار نشود به جنبش های عمومی تبدیل می شوند و دولت ها چاره ای جز تسلیم به آنان نخواهند داشت.

جنبش دانشجویی کنونی در مونتریال و کبک هم دارد صورت این چنینی به خود می گیرد و دولت کبک اگر برای برون رفت از آن چاره اندیشی خردمندانه ای نکند بی گمان دچار دردسرهای بیشتر خواهد شد! بویژه که دامنه جنبش دارد از کبک به دیگر شهرها و استان های کانادا کشیده می شود و اگر تابستان و فصل تعطیلی دانشگاه ها نبود زودتر از این ها گسترش پیدا می کرد و چه بسا دولت در همان آغاز به خواسته های دانشجویان توجه می کرد و داستان این همه ادامه پیدا نمی کرد.

بی گمان آنچه می گوییم انتظاری است که از دولت های دمکراتیک مانند کانادا می رود، نه از رژیم های دیکتاتوری مانند جمهوری اسلامی. رژیمی که هنگام که دانشجویان و جوانان ایرانی به دلیل ناروایی ها و کژروی های حکومتی و دولتی سر به عصیان می گذارند و با تنها حربه ای که دارند که همانا شعارهای اعتراضی شان هست، در صحن دانشگاه متحصن می شوند، جواب حکومتیان نادان و دشمن خو پرت کردنشان از طبقات بالا، معلول و زخمی کردن آنها، زندان و شکنجه و مرگ در زندان، و یا هنگام که رأی هایشان به تاراج می رود و جان جوانشان به درد می آید از این بی حرمتی آشکار و به خیابان می آیند تا بدانند چه بلایی بر سر آراشان آمده است، باز جواب حکومت مدعی عدل الهی گلوله و شکنجه و تجاوز به آنان است و بس. و بعدها نه تنها مقصران ماجرا مجازات نشدند و نمی شوند، که به مقام بالاتر هم ارتقا می یابند.

در جهان آزاد یکی مانند دوگل به هیچ قیمتی حاضر به سرکوب دانشجویان و جوانان میهن خویش نمی شود و در سرزمین مادری ما رهبران رژیم ایران حاضر به انجام هر جنایتی می شوند که در قدرت بمانند. جمهوری اسلامی به خوبی می داند که تنها راز ماندگاریش همین ظلم و فشار و جنایتی ست که در حق هر آن چه و هر آن کسی که بویی از آزادی و دمکراسی و دگرگونی بدهد، روا می دارد.

در جهان دمکراتیک شما اگر از مقام و منصبی انتقاد کنید چه بسا مورد تشویق هم قرار گیرید، و خردمندان و دلسوزان و رهبران  سیاسی اجتماعی به درستی در جوانان رادیکال و انقلابی امروز رهبران دل سوز و خدمت گذار آینده را می بینند. کما این که در امریکای شمالی روایتی نقل می شود بدین گونه: اگر انسان در نوجوانی و جوانی چپ نباشد و رادیکال و به میانسالی لیبرال، مسیر طبیعی مراحل زندگی را طی نکرده است.

حال این موقعیت را چگونه می شود قیاس کرد با مثلن میهن در بند ما که دانشجوی معترض را از پنجره ی خوابگاه به پایین پرت می کنند و به قتل می رسانند، به جرم این که آزادیخواه است و طاقت زندگی در زیر سایه دیکتاتوری را ندارد.

از ذکر مصیبت زندگی در کشورهای پیرامونی و دیکتاتوری های دینی و ایدئولوژیکی که روز به روز صورت غیر انسانی تری به خود می گیرند، بگذریم و برگردیم به آنچه در کانادا و  در جنبش رو به گسترش دانشجویی در کبک در حال وقوع است. جنبشی که از این استعداد بلقوه برخوردار است که به یک جنبش همه گیر تبدیل شود.

خلاف گمان نادرست دولت، تمهیدات بازدارنده قانونی و تهدیدات ایذایی پلیس نیست که می تواند به ختم به خیر شدن ماجرا کمک کند، بلکه گفت وگو و توجه به خواسته های دانشجویان است که هم به دولت بخت برون رفت به سلامت از این بن بست را می دهد، و هم به دانشجویان، و بدین گونه نه دولت و نه مردم بیش از این زیان نمی بینند.

گفته می شود هزینه های مقابله با دانشجویان برای دولت به مراتب بیشتر  از توافق با آنان بر سر خواسته هایشان است، امری که اگر از آغاز جنبش به آن توجه می شد چه بسا دامنه ی زیان های عمومی به اینجا نمی رسید و دولت و دانشجویان و مردم در نهایت این همه خسران متحمل نمی شدند.

با پشتیبانی برخی از اتحادیه های کارگری از حرکت های دانشجویی آن هم در استان های دیگر از جمله انتاریو ماجرا از یک واقعه محلی و یک اعتراض دانشجویی دارد به یک معضل جدی ملی تبدیل می شود و چه بسا زیان های مادی و هدر رفتن انرژی و اوقات مفید انسانی آن سر به فلک بکشد.

این نیست مگر نگرفتن سرچشمه به بیل که حال به پیل هم نشود گرفتش. آنان که گمان دارند می توانند دانشجویان را از چیدن سیب دانایی از درخت زندگی منع کنند، آبروی خود می برند و زحمت مردم می دارند، وگرنه این جان های پر جلوه ی جوان به هر زحمت که هست به آن میوه دانایی دست خواهند یافت.

خوشبختانه در کانادا دمکراسی دیرینه ی این کشور به دولت ها اجازه و امکان آن برخوردهایی را که در جوامع غیردمکراتیک و پیرامونی به راحتی در این  گونه موارد میسر و ممکن پنداشته می شود (که همانا دار و درفش و شکنجه است) نمی دهد.

اما اگر از دمکراسی چنان که باید مراقبت همیشگی نشود، مانند باغی که به آن توجه لازم نشود، می خشکد  و هر روز گوشه ای از آن قربانی خودخواهی و یا خودبزرگ بینی و یا خودمحوردانی کس و کسانی می شود.

نهال دمکراسی به تیمار همیشگی ما مردم احتیاج دارد تا شاداب و سرزنده بماند. برای همین است که شما در هر جامعه ای با هر درصدی از ظرفیت دمکراسی که زندگی کنید هرگاه از مراقبت و تیمار او دست بردارید، امکان دستبرد کس و یا کسانی به دلایل و منافعی به او هست، کاری که شهروندان غرب با هوشمندی همیشه کرده اند تا دموکراسی در سرزمین هایشان پایدار بماند، که  مانده است.