شهروند ۱۲۳۵ پنجشنبه ۲۵ جون ۲۰۰۹
برای «ندا» که در آغوشِ من جان داد
جانم فدای تو بادا ندا
خاموش مشو خورشیدِ آشنا
در خواب مرو دیده مگردان ز من
نازنینم! صدایش زنید شما
گُل گُلِ رنگ از دهانش دمید
ای وای بنگرید سرخیِ سیما
سر می نِهَم به روی دلت ندا
گُرگُرِ گریه آتش بکن به پا!
در آغوشِ شعرِ شهر جان میدهی!
با من بمان کجا میروی کجا
مردم رسیده اند چو سیل وُ سحاب
در دیده باران وُ تندر و غوغا
روز در کسوتِ سوگوارِ عاصیان
چکید از چشمِ شعله زارِ مینا
برخیز خنده زنان برقص بهار
تویی زبانِ شورشِ دریا
خنیاگرانِ خیابانِ خون
نامت به لب سینه سپر صدا
رامشگران تا کوچه های صبح
با یادت مدهوش گشته وُ شیدا
از کفِ نمی نِهی تو سکه ی عشق
ماهِ تمامی به دیده ی دانا
اسمت ستاره شد در جهان شکُفت
شباهنگِ عاشقان شدی ندا
۲۰۰۹-۰۶-۲۲