شهروند ۱۲۴۰ پنجشنبه ۳۰ جولای ۲۰۰۹

جمعه دوم جولای ۲۰۰۹ از سایت ایران امروز و در گزارش کوتاهی خواندم: “محمد حقوقی، شاعر و منتقد ادبی به علت نارسایی قلبی و کلیوی، عصر روز دوشنبه هفتم تیرماه ۱۳۸۸ در سن ۷۲ سالگی در بیمارستان خورشید شهر اصفهان درگذشت.”

نمی دانم چرا بر مرگ حقوقی ـ حتا از همین گزارش کوتاه و آزاردهنده ـ غبطه خوردم. نه اینکه ارزش زندگی پربار ادبی او را نادیده بگیرم و یا دریغ خوار مرگ او در این شرایط نباشم. نه. تنها به آنی از ذهنم گذشت که دیری است گزارش خوانِ دوستانی شده ام که در پی هم ـ و نه دور و نه دیر ـ می روند. با سنی نزدیک به من و اگر هم بیش، نه به سالیانی چندان.

مرگی که با من تاکنون میانه خوبی نداشته است. هر چند به جستن اش زیادی برخاسته ام.

محمد حقوقی را، من از همان موقع که نخستین کوششِ گروهی مان در دو منطقه جنوب و اصفهان، در دو دفتر ادبی، در آغاز دهه ی چهل به بار نشسته بود، شناختم.

دو دفتری که پذیرفته بود، ویژه هنر و ادبیات باشد، با تکیه بر تجربه ی زنده ی بومی مان و پرهیز از تکراری که جان و ذهنِ مرکزنشینان را پر کرده بود. و جالب آنکه هر دو دفتر با استقبال دوستداران ادب جدی روبرو شده بود. “کانون نویسندگان ایران” در اطلاعیه بزرگداشت خود از حقوقی، او را شاعری مستقل و آزاداندیش ـ اگرچه به ظاهر دور از اجتماع خشمگین ـ معرفی میکند. در این اشاره ـ از هر قلمی است ـ حقیقتی است که من در نخستین برخوردم با حقوقی دریافتم. حقوقی در سال ۱۳۴۴ و پیش از آنکه به آبادان بیاید، با تفکر من در جنوب آشنا بود و می دانست که من با روحیه ای که آن زمان، ادبیات را از هر حس و شورِ پیش برنده ای تهی کرده بود، پیوندی ندارم. تمایل او به بودن با من ـ در سفرش به آبادان ـ با اینکه دوستان شناخته شده ای در همان حال و هوا داشت ـ هیچ دلیلی جز گرایش درونی او نداشت.

در آن دیدار سخنی بین ما جز در کار شعر و ادبیات، نرفت. با این هم اندیشی که هر شعر خوب، خواه غزلِ حافظ باشد و خواه ناقوس نیما، در شوریده ترین لحظه ی خودنمایی اش، بازتابی از شعور شاعر است.

محمد حقوقی با طرح بحث خود در دفاع از شعر نو ـ کی مرده، کی بجاست ـ در محافل ادبی و بین ما در جنوب، گل کرده بود.

شاعری که در “زوایا و مدارات” و “شرقی ها” کوشید با نشان دادن شکل ظریف و موجزی، بی آنکه فاصله ی شعری خود را با نثر فراموش کند، به جوهر شعر نیمایی نزدیک شود.

محمد حقوقی معلم ادبیات بود و اندوخته های فراوانی از ادبیات گذشته داشت. آگاهی او با ملاک و معیارهای درونی و ضروری شعر، براساس اندیشه ورزی های روزانه اش در کار نام آوران بزرگِ شعر ما، در شعرهای او جای برجسته ای دارد.

به گمان من، حساسیت های زبانی ـ عاطفی و عناصر فکری حقوقی را در شعرهایش به هنگامی می توان دریافت که از درون آن اندوخته ها به شعر حقوقی نزدیک شد.


من بر اسب سرخ

گدازان

در شکار ماهی دیگر

در مدار دایره های بلند و مجنون فریاد کرد

آنجا کز خون سرخِ خورشید آغشته بود

ـ ماهیان سرخ کجایید

ـ ماهیان سرخ دهان بگشایید

یونسی دیگر

از بیکران مستی، در آبهای بادیه می سوزد.

(از شعر “در خط استوایی”)

با درنگی بر آن اندوخته ها، رگه ی فکری و خصوصیات عاطفی شاعر را در شعر بیابیم.

حقوقی با استفاده از اشراق و نگرش فلسفی سهروردی و همچنین اسطوره توراتی نامیرای یونس ـ ذوالنون ـ چرخشی سمبولیستی به حوادثِ اجتماعی روز می کند.

شعری با فرمی مدرن، که از ذخایر کهن و اسطوره های آن صیقل یافته است.

شعر در کار حقوقی در کلمه دگرگون می شود. به وسیله صدا و وزن و ظرفیت های استعاری و تمثیلی پنهان در کلمه. به گونه ای که شعر در هاله ی این شکل از کلام و منطق حسی پذیرفته اش، یکپارچه و با قدرت پیش برود.

مثل نسیمی که از گستره ای خوش رنگ بگذرد و رقص برگها و رنگ و بوی گلها را دو چندان کند.

حقوقی با وفاداری به آموخته های خود از ستایش بزرگان شعر و دستاوردهای جهانی شان باز نایستاد. تجربه ی نیما را در بررسی های موشکافانه اش، ستود و بی تابی های خود را در شعر ـ که زندگی او بود ـ با شیفتگی عمیقی به ادبیات مدرن، با زبانی درخور شعر امروز بازگفت.


حقوقی در عصر روز دوشنبه هفتم تیرماه ۱۳۸۸ و در آستانه ی یک جنبش مدرن اجتماعی جان سپرد.

پس از انقلاب او را یک بار بر حسب تصادف دیدم و نگران نسبت به آزادی. تا چند ماه پیش که در خانه حسن صفدری ـ شاعر ـ با او گفت وگویی تلفنی داشتم. در یادآوری از دوستی ها، صدایش جوان می نمود، اما دلشوره شعر را داشت و نگران تفننی که زبان شعر را در ایران به بیراهه می بَرَد.