کی تا هارا هاکوشو

شب

شب آمد و من گریستم باز

از ترسی نه چنانکه بتوانم گفت

*

در جهانی بدین زیبایی

شب بدین زشتی چگونه بوجود آمده است!

*

از ترسی نه چنانکه بتوانم گفت

شب که آمد من گریستم!

 

سوسک طلائی

جو یاسو

“توک، توک، توک!”

سوسک طلایی می کوبد

امشب باز پنجره مرا.

او که بدین نور شکفته سرخ عاشقست،

به عجز من می ماند

که آرام به سوی تو می آید

“توک، توک، توک!”

با صدای خفه

امشب باز حشره به شیشه می کوبد!

 

مرغ باران

تاهارا هاکوشو

شب، مرغ باران فریاد می کشد

پنجره بسته است و من از سرما می لرزم باز

شب مرغ باران جیغ می زند

چراغ را پائین کشیده ام اما خاموش نشده است هنوز

*

“ای مرغ باران که فریاد می کشی! مگر نخواهی خفت؟

ببین! تازه ستاره سحرگاهی سفید شده است!”

 

(ترجمه احمد شاملو ۱۳۲۶)