بسیاری از جهانیان در پاسخ به اصرار روسیه و چین نمی دانند، سوای سود مادی، کدام منفعت دیگر هست که چینی ها و روس ها حاضر هستند از حیثیت جهانی خویش بگذرند و دست از دامن دیکتاتور سوریه برندارند!
در این که دیکتاتورها از سقوط همکاران خویش خوشحال نمی شوند شکی نیست، ماجرای روسیه و چین اما از این اصل اندکی فراتر می رود. هر دو کشور با وجود گونه ای تن دادن به اقتصاد آزاد جهان و شادمانی از سود حاصل از آن، اما در زمینه سیاسی همچنان شکلی از انسداد سیاسی سفت و سخت را مراعات می کنند. هرچند در روسیه نیز قدرت قهار قبلی به مافیای قدرت کنونی تبدیل شده و پوتین گمان دارد که راه رهائی روسیه از وضعیت کنونی تنها در بازگشت به زمان سزارها و دیکتاتوری آن دوران است. برای همین مدام به شیوه ای رفتار می کند که یادآور سزارها باشد. با این حال بخش بزرگی از روس ها می دانند که پوتین در حالی که بازی دمکراسی در می آورد، همه توان سیاسی و نظامی و امنیتی را به کار می برد که مملکت را به شیوه ای که دوست می دارد اداره کند، یعنی همین شیوه دیکتاتوری که کاریکاتوری از دوران طلائی به گمان اوست!
در چین اما اوضاع از این هم وخیم تر است. انسداد سیاسی در پکن حتی خود را ملزم به مراعات های صوری پوتینی هم نمی داند، در نتیجه برخلاف دست و دل بازی رژیم در امر اقتصاد – که بنا بر باور ادعائی حضرات باید رعایت عدالت اقتصادی باشد ـ را رها کرده و تنها به انسداد سیاسی اکتفا کرده است. روشن است که مردم اگر در بهترین وضعیت اقتصادی هم باشند، اما آزادی نداشته باشند سرانجام از هر امتیازی صرف نظر خواهند کرد که به آزادی دست بیابند. برای همین است که چینی ها و روس ها در آئینه سوریه چهره خویش را می بینند. چهره ی فردای مسکو و پکن را، و اگر قرار بر فشار بر دیکتاتورها باشد، سرنوشت آنان در فردای اعتراضات مردمی چه خواهد شد. آن روز روس ها و چینی ها چه جوابی به مردم خویش و جهانیان خواهند داشت!
چین و روسیه در این آیینه چهره ی دیکتاتوری را می بینند که بسیار به سیمای خودشان شباهت دارد. این دو کشور همانطور که رژیم ایران، حاضرند هر هزینه ای بکنند که رفیقشان سقوط نکند. نشان آن چه می گویم در روسیه به روشنی دیدنی است. در چین اما به دلیل انسداد سیاسی بسیار، هر حرکت مردمی مانند ایران و سوریه به شدت سرکوب می شود و برای همین است که آتش زیر خاکستر چین کمتر دیده می شود، در حالی که در روسیه به دلیل ادعای دمکراسی نیم بندی که دارد این اعتراضات مدام مشاهده می شود و مردم از هر بهانه ای سود می برند که به پوتین و مافیای سیاسی دست آموز او بگویند که می دانند او آنچه در سر دارد به هر جا که برود و برسد به دمکراسی نمی رود و نمی رسد.
چینی ها و روسها بنابر آن چه گفتم دوست نمی دارند بنیانی در گیتی پا بگیرد که مبنایش دیدن درخواست های مردمان باشد. اگر بر این همه، منافع سرشار مادی روسها و چینی ها را در کشورهایی مانند ایران و سوریه هم بیفزاییم ماجرا بیخ بیشتری پیدا می کند و خود به بی خبری زدن های مسکو و پکن آشکارتر می شود.
از سوی دیگر تجربه ی نه چندان باب دندان تغییر رژیم ها در بویژه مصر و لیبی، برای کشورهای غربی هم هشداری شده که خود با دست خویش کاری نکنند که القاعده و مسلمانان بنیادگرا در کشورهای دیگر جای دیکتاتورهای کنونی را بگیرند و قوز بالاقوز بشود.
با این همه در این که یکی از ارکان اصلی اعتراضات مردمی در کشورهای دیکتاتورزده اسلامی دمکراسی خواهی است، شکی نیست و اصرار مسکو و پکن هم مردم را از این آرزو منصرف نخواهد کرد.
داستان رژیم ایران اما در ماجرا صورت دیگر و نفرت انگیزتری دارد. جمهوری اسلامی نه تنها از رژیم ورشکسته اسد پشتیبانی معنوی می کند، بلکه به اعتراف فرمانده سپاه قدس در سرکوب مبارزان سوری مستقیم دست دارد. هر چند سردار سپاه رویش نمی شود این سخن را چنان که هست بیان کند، و دم از نقش جمهوری اسلامی در کاهش کشتار می زند و گمان دارد دنیا کور و کر است و از ماشین آدمکشی تهران در دمشق و شهرهای دیگر سوریه خبر ندارد.
میرزا تقی خان همکار طنز پرداز شهروند که با دید درست و دقت ستودنی به مسائل ایران و جهان می پردازد، به درستی نوشته بود که روزی به سوریه صلح خواهد آمد که این کشور از سکنه خالی شود. همین دو جمله کوتاه که از نگاه استادانه این طنزپرداز پیشکسوت نقل کردم در دل خود خروار خروار معنی و ارجاع دارد که حکایت از شقاوت و شیفتگی توأمان دیکتاتورها به قدرت می کند که جان و مال و مرام مردم برایشان پشیزی ارزش ندارد.
بشار اسد قربانی دیگر و گویا تازه تر مجموعه دیکتاتورهایی است که سرنوشت محتومشان سرنگونی است و بس.
این روزها گزارشی از زبان رادیکا کواراسووامی، نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امور مربوط به کودکان در درگیری های مسلحانه منتشر شده است که چهره نفرت بارتری از حکومت بشار اسد را به نمایش می گذارد؛ استفاده از کودکان به عنوان گوشت دم توپ ارتش آدم کش اسد.
آنچه می خوانید عین خبری است که توسط بی بی سی در این باره انتشار یافته و خود به تنهایی کافی ست که اگر برای بشریت وجدانی باقی است کاری کندکه حرمت آدمی بیش از این بر باد نرود:
بنا به گزارش سازمان ملل از کودکان برای محافظت از تانک ها و اتوبوس های ارتشی استفاده می شود. بنا به این گزارش عده ای از کودکان مجبور شده اند که روی تانک های ارتشی سوار شوند تا مخالفان مسلح از حمله به این تانک ها خودداری کنند.
رادیکا کواراسووامی، نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امور مربوط به کودکان در درگیری های مسلحانه، در گزارش خود در مورد شرایط کودکان در جریان نا آرامی های سوریه همچنین گفته است که کودکان در بازداشتگاه های نیروهای امنیتی شکنجه و در جریان کشتار غیرنظامیان کشته می شوند.
نماینده ویژه سازمان ملل می گوید که گروه ناظران او با “داستان هایی هولناک” از نحوه رفتار با کودکان از سوریه بازگشته اند.
خانم کوماراسوامی به بی بی سی گفته است که این برای نخستین بار است که می بیند کودکان هدف قرار می گیرند.
این مقام سازمان ملل به نقل از سربازان پیشین ارتش سوریه می گوید که آنان شاهد تیراندازی به مناطق مسکونی بوده اند و دیده اند که کودکان از پا در می آیند یا معلول می شوند.
در این گفتگو، خانم کوماراسوامی همچنین گفت که شهادت نامه هایی دارد مبنی بر این که کودکان در سوریه شکنجه شده اند: “ما حتی کودکانی را دیده ایم که بر بدن هایشان جای شکنجه بوده است.”
گزارش سالانه سازمان ملل درباره کودکان و مناطق جنگی، حمله ای به روستای عین لاروز در روز نهم مارس ۲۰۱۲ را مورد بررسی قرار داده است.
در این گزارش از قول یک شاهد عینی آورده شده که چگونه تعداد زیادی از کودکان به زور از خانه هایشان بیرون کشیده شده اند و “به وسیله سربازان و شبه نظامیان به عنوان سپر انسانی جلوی شیشه اتوبوس های حامل نظامیانی نشانده شدند که عازم ماموریت حمله به یک روستا بودند.”
در این گزارش به نقل از تعدادی از کودکان هم آمده است چگونه هدف ضرب و شتم قرار گرفتند، چشمبند بهشان زده شده و تن آنان را از با آتش سیگار سوزاندند و ارعابشان کردند. یک کودک هم گفته که با شوک الکتریکی شکنجه شده است.
هم اکنون ناظران سازمان ملل برای نظارت بر اجرای طرح آتشبسی که آقای عنان آن را میانجیگری کرده در سوریه به سر می برند هر چند این طرح تاکنون در فرونشاندن خشونت ها موفق نبوده است.
آمریکا ابراز نگرانی کرده است که دولت سوریه “ممکن است در حال سازمان دادن قتل عام دیگری” در شهر حفاء در استان لاذقیه باشد که ناظران اعزامی سازمان ملل اجازه بازدید از آن را نیافته اند.
در این که در روسیه باندها حکومت می کنند یا خیر، به نظرم مسئله ای جداگانه است و با سیاست خارجی دولت روسیه در قبال بحران سوریه تفاوت دارد. چه خود پوتین و چه لاوروف(وزیر خارجه)بارها به صراحتی که تاکنون از آن ها دیده نشده« خشونت» در سوریه را محکوم کرده اند و جابه جایی قدرت را تنها حق ملت سوریه و آن را مسئله ای داخلی دانسته اند که باید با گفت و گو طرف های درگیر و در یک « نظم قانونی» صورت گیرد.در حالی که با کمال تأسف – مشابه سال ۵۷ ایران- حکومت های غربی از خشونت مخالفان مسلح اسد حمایت می کنند و می خواهند حکومتی خیابانی و غیر مسئول تر از اسد – مشابه شاه و شیخ در ایران ۵۷- استقرار پیدا کند و مانند لیبی اولین کارش شاید «آزادی تعدد زوجات باشد» و تاکنون هیچ گاه خشونت دو طرف درگیر را هم محکوم نکرده اند و این بسیار قابل تأمل و سوال برانگیز است