اخیراً دوازدهمین نشست “سازمان همکاری های شانگهای” در چین دایر گردید. رییس جمهور چین نه تنها از حامد کرزی رییس جمهور افغانستان غرض اشتراک در این نشست دعوت رسمی به عمل آورد، بلکه اعضای سازمان مذکور برای نخستین بار افغانستان را به حیث عضو ناظر در این تشکیل بزرگ آسیایی پذیرفتند. سازمان همکاریهای شانگهای که تقریباً در آغاز دهه ی اول دو هزار میلادی با اشتراک چین، روسیه و برخی از کشورهای تازه به استقلال رسیده ی جنوب روسیه تشکیل گردید، ظاهراً به مقصد همکاری های اقتصادی منطقه یی و اما، دراصل، به منظور ایستادگی سیاسی در برابر پیشروی های بیشتر ابرقدرت امریکا و سازمان آتلانتیک شمالی از افغانستان به سوی آسیای مرکزی، بخصوص به سوی چین و روسیه شکل گرفت.
موضوع مهم دیگر این است که چین در پایان این نشست، به حیث یک مملکت بزرگ اقتصادی قاره ی آسیا و یکی از ابر قدرت های نظامی جهان، یک توافقنامه ی مشترک استراتژیک نیز با افغانستان به امضا رسا نید.
حال، سؤالی که نزد تعدادی از خواننده های عزیز مطرح است این است که انگیزه ی افغانستان برای امضای چنین توافقنامه با کشور پهناور چین چه می باشد و چین از امضای چنین توافقنامه چه می خواهد؟
هر چند این موضوع ابعاد مختلف دارد که هر بُعد آن طی یک بحث مفصل بایستی دقیقا شکافته شود، و اما باز هم آرزوست طی این مقالِ مختصر، برخی از انگیزه های دوجانبه ی توافقنامه ی اخیر تذکر داده می شود.
انگیزه های جانب افغانستان این ها هستند:
۱)افغانستان به حیث یک کشور کوچک، جنگزده ، فقیر و ناامن در کنار چین بزرگ، یقیناً به سرمایه گزاری های آن کشور در ساحات مختلف حیات ملی مردم افغانستان اشد نیاز دارد.
۲) توجه، همکاری و همیاری کشور چین در بخش مبارزه ی مؤثر علیه تروریسم در منطقه، تأمین امنیت برای افغانستان، حمایت های سیاسی در مورد اختلافات افغانستان با همسایه هایش، بخصوص در ارتباط با پاکستان، از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود.
۳) حضورنسبتاً گسترده ی اقتصادی، علمی و فرهنگی چین در افغانستان، بلانس (تعادل) قوا میان شرق و غرب و یا کشورهای اروپایی و آسیایی در قلمرو افغانستان را که از سال ۲۰۰۱ آغاز شده است، تأ مین می نماید.
۴) سهمگیری چین در پروژه های بزرگ عمرانی و اقتصادی افغانستان، تا جایی که ثابت گردیده است، مفیدیت و مؤثریت بیشتری نسبت به سهمگیری سایر کشورها داشته و دارد.
۵) همکاری های دراز مدت اقتصادی چین با افغانستان، درحقیقت، کشور را از انحصار ابر قدرت امریکا و وابسته گی یک جانبه با کشورهای غربی می رهاند. یا بهعباره ی دیگر، راه مساعدت ها و بدیل مساعد دیگری را نیز برای جلب کُمک و همکاری با افغانستان، در دراز مدت، میسر می سازد.
و بالاخره، افغانستان با گشایش روابط وسیع ستراتژیک با ابرقدرت چین، (درصورتی که از یک مکانیسم دولتی سالم و مدیریت خردمند سیاسی بهره مند باشد)، می تواند ازتلاشهای رقابتی دو ابر قدرت آسیایی و امریکایی، استفاده ی اعظمی نماید.
حال باید رخ دیگر این سکه را دید و آن این که چین بزرگ از افغانستان کوچک و ناتوان چه سودی حاصل خواهد کرد؟
۱)افغانستان، حدود کمتر از صد کیلومتر در پیچیده ترین و صعب العبورترین مناطق، با چین مرز مشترک داشته و ایالت مسلمان نشین سینکیان نیز در آن سوی مرز با افغانستان موقعیت دارد که مورد نظر ابرقدرت رقیب (ایالات متحده ی امریکا) بوده واز مدتی است برنامه های تخریبی و تجزیه طلبانه موذیانه یی در این ایالت چین به کار گرفته شده است که حریف توانمند چین (امریکا) می تواند عناصرتخریبی و شورشگران افراطی ظاهراً دینی و مذهبی را از مرز شمال شرقی افغانستان تقریباً به ساده گی بسوی قلمرو آن کشور عبور دهد. پس، رهبران چین با خردمندی درک کرده اند که اگر با افغانستان در یک رابطه ی دوستانه و دلجویانه و همکاریهای متقابله ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دراز مدت قرار داشته باشند، درعین حال قادر خواهند شد هم در مبارزه با دهشت افگنی و تأمین امنیت افغانستان سهم مؤثر اتخاذ کنند و هم بدین وسیله، خواهند توانست از نفوذ عناصر و گروه های تروریست ، تخریبکار و تجزیه طلب و دست پرورده ی غرب به خاک خویش جلو گیری نمایند.
۲) چین که با شتاب عجیبی بسوی ارتقای سطح اقتصادی و اشغال بازارهای جهان به پیش می تازد، طبعاً هم به مواد خام و ذخایر معدنی افغانستان نیاز دارد و هم به بازار فروش تولیدات صنعتی خویش. بنابران، رهبران چین به نیکویی تشخیص داده اند که افغانستان به خاطر نزدیکی و هم مرز بودن با چین، مساعدترین بستر تأمین هر دو نیاز حیاتی شان خواهد بود.
۳) چین که پس از پیروزی انقلاب (۱۹۴۸م) از سوی ابرقدرت امریکا در یک محاصره ی سیاسی – اقتصادی – نظامی دردناکی قرار داده شد، هر چند حلقه ی این محاصره در سالهای اخیر رو به سستی نهاده است، با آنهم، تأثیرات دیر پای آن هنوز هم چین را رنج می دهد، بنابران، گشایش درب همکاریهای متقابله بسوی افغانستان پس از پاکستان، درحکم پاره شدن یکی دیگر از حلقات زنجیر محاصره ی چین تلقی می شود.
۴) حضور فعال چین در افغانستان، نه تنها این کشور را از وابسته گی کامل به امریکا می رهاند، بلکه حتا از لغزیدن مجدد افغانستان به آغوش روسیه (در صورت بر هم خوردن اوضاع درآینده) جلو گیری خواهد نمود.
۵) امریکا با ایجاد پایگاه های نظامی دایمی در خاک افغانستان، می خواهد سالهای دراز در این کشور بماند و مسلماً در نظر خواهد داشت از آن پایگاه ها که مجهز با پیشرفته ترین وسایل الکترونیکی جنگی و اطلاعاتی خواهد بود، کشورهای دور و بر افغانستان و بخصوص، چین، روسیه و ایران را زیر نظر داشته باشد. این موضوع موجب نگرانی جدی هر سه کشور آسیایی را فراهم کرده است. پس از این نقطه نظر هم، رهبران چین علاقه مند هستند در افغانستان جای پای مناسبی داشته باشند تا به این وسیله، بالای برنامه های منطقه یی امریکا در آینده به نحوی اثر گزار باشند.
۶) چون هندوستان به عنوان یکی دیگر از دشمنان دیرینه ی چین و پاکستان، قبلاً با افغانستان، توافقنامه ی استراتژیک به امضا رسانیده و به این حساب، از امتیازات و امکانات وسیعی در افغانستان آینده بر خور دار خواهد شد، بنابران، همان طورکه پاکستان از نزدیکی هند با افغانستان دچار واهمه شده است، چین نیز در این زمینه بی تشویش نبوده می خواهد در این میدان هم با همسایه ی هندی خود رقابت کند. البته آن طور که گفتیم، این رقابتها، درصورتی که جانب افغانستان از آگاهی و فراست لازم سیاسی و دپلوماتیک بهره مند باشد، در درازمدت به سود کشور خواهد بود.
در نهایت باید افزود که هرگاه وضعیت سیاسی- نظامی افغانستان پس از خروج نیروهای بیگانه از افغانستان، معکوساً به سوی هرج و مرج و بی ثباتی سیر نکند و همچنان درصورتی که در موقف و موقعیت فکری و سیاسی کشورهای توافق کننده فعلی تغییر و دگرگونی منفی رخ ندهد، افغانستان خواهد توانست علی رغم ناهنجاری های داخلی که همین اکنون بدان دست و گریبان است، یک بار دیگر قد راست کند و حیثیت از کف رفته اش را باز یابد.