به انگیزه نمایشگاه توکا نیستانی که همین شنبه هفت جولای در مرکز پریا برپاست، این یادداشت را به نگاه گروهی از نقاشان، روزنامه نگاران، و نویسندگان به آثار او اختصاص داده ایم. در ابتدا از بیم این که توکا با طرح موافقت نکند من دست به این کار زدم و از چند تن از نقاشان و روزنامه نگاران و نویسندگان خواستم درباره ی کارهای توکا چند خطی بنویسند تا در بروشور برنامه استفاده کنیم. تقریبن همه پاسخ مثبت دادند. می گویم تقریبن برای این که دو سه تن از نویسندگان دیر پیغام را گرفتند و همچنان منتظر دریافت یادداشت هایشان هستیم.
آنچه خواهید خواند یادداشت هایی است که در بروشور فارسی چاپ شده است. در بروشور انگلیسی که امیدواریم به زودی منتشر شود بیشتر خواهید خواند. به امید دیدار دوستان و عزیزان در نمایشگاه دیدنی توکا نیستانی.
حسن زرهی
کاریکاتوریست ابعاد گسترده کار توکا را محدود و کوچک می کند
لفظ “کارتونیست” یا “کاریکاتوریست” برای معرفی توکا نیستانی نه تنها نامی در برگیرنده به نظر نمی آید، بلکه ابعاد گسترده کارهای او را محدود می کند.
تعاریفی چون “طنز” و فکاهی نیز که در ارتباط با کاریکاتوریست و کاریکاتور همواره به کار گرفته شده در این جا گویا و کارگر به نظر نمی آید.
در صحنه هنر طراحی هجایی ایران، معدود کسانی بوده اند که پا از چارچوب تعریف شده “کاریکاتور” بیرون نهاده و جویای ابعاد گسترده تری در این هنر بوده اند. از جمله می توان از اردشیر محصص، کامبیز درمبخش و داریوش رادپور نام برد. کارهای توکا راحت تر در کنار این گونه کارها قابل توصیف است.
پایه طراحی هجایی، بهره گیری از خط برای بیان اندیشه های درونی طراح در رابطه با محیط اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی است که در آن زندگی می کند از این رو برخورداری از قدرت طراحی صدایی رساتر به طراح می دهد برای بیان اندیشه ها و بر قراری ارتباطی آسان تر.
طراحی ی پرقدرت توکا نیستانی به او این امکان را داده است که بیانگر اندیشه های پیچیده اش در رابطه با دردهایی باشد که دامنگیر جامعه امروز ماست.
چاشنی سیاسی کارهای توکا، گویای انزجار آشکارش از اختناقی ست که با آن روبروست، و فضای تاریک کارهایش بازگو کننده ی داستان صدها هنرمندی ست که در راستای روزنه نوری در انتهای این تاریکی گام بر می دارند.
احمد سخاورز
–
طراحیهای محکم و خوش ساخت
“طراحی طنز آلود”، شاید ساده ترین تعریفی است که از هنر “کاریکاتور” می توان به دست داد، نوعی بیان ارتباطات تصویری است که شامل هر دو نوع “طنز تصویر” و “طنز کلام” است، هنری ژرف اندیش و روشنگرانه که با نمایش شادی و غم، ترس و خشونت و نابرابری های انسانی، زوایای پنهان زندگی ی بشر را با نگاه تند و تیز طنز آلود خود می کاود و با طغیان علیه وضع موجود، به شکستن و در هم ریختن حد و مرزهای رایج سیاسی، اجتماعی و حتا فرهنگی جوامع بشری، می پردازد و با نفی و ویرانی مفاهیم تثبیت شده، دریچه هایی نو به جهان اندیشه و تفکر انسانی، می گشاید.
و اما توکا نیستانی را که دست و قلم و نگاهش را در طراحی های هنرمندانه ی او، سال های زیادی است که می شناسم، به باور من هنرمند طراح و نقاشی است هوشمند و آگاه که جلوه های گوناگون جهان روزمره را از صافی ذهن طنزپرداز خویش عبور داده و با خلق طراحی های مفهوم گرای خود به عنوان تحلیل گری اندیشمند، مخاطبان اثر خود را به سوی انگیزه ای برای تفکر، پیش می راند.
نگاه او به ” انسان” و پدیده های پیرامون او بسیار شخصی و ویژه ی خود اوست.
هنرمندی است “انسان محور” که طراحی های محکم و خوش ساخت با سایه روشن هائی که با خطوط هاشوری ی منظم شکل گرفته اند، ترکیبی هنرمندانه و نقاشانه می آفرینند، که از این روی اورا از دیگر هنرمندان کاریکاتوریست سرزمین ما، متمایز می سازد.
برای توکا دستی تواناتر و اندیشه و نگاهی ژرف تر، آرزو دارم.
غلامحسین نامی
دهم جون ۲۰۱۲
از نازک اندیشی تا عشوه گری فیلسوفانه
توکا هنرمند چیره دستیست که صدای عصرش را درطرح ها و هاشورهایش نمایان میکند. برخی میگویند جهان ذهنی توکا، جهان تلخیست، اما واقعیت آن است که تلخی جهان او، از تلخی جهانیست که ما درآن زندگی میکنیم اما غالب اوقات آن را نمیبینیم و درنمییابیم، و این تازیانه هاشورهای اوست که بر سفیدی کاغذ فرود می آید و نیرنگها، تباهیها، خشنوتها و حقارتها را در برابر دیدگان ما آشکار میکند.
برخی کارهای توکا بی زمان و بی جغرافیاست و ازمضامینی میگوید که با بشر امروز همراه است. او هم راوی اضطراب ها، دلهرهها و عصیانهاست، و هم راوی زندگیها، امیدها و آرزوهاست.
نگاه تیز و کاونده او در طرحهایش، موقعیتهایی را پدید میآورد که مخاطب را به اندیشیدن وادار میکند و آنجا که به حیطه طنز پا مینهد، به بیان بصری ظریفی دست یافته که ما آن رانمیبینیم، بلکه آن را حس میکنیم.
دنیای فکری توکا، دنیای یقینها نیست، دنیای تردیدهاست؛ از همین رو با هر کار او ماسکی از چهره ای برداشته میشود. طرحهای توکا لحن رمانتیک ندارد اما از ظرافت و نازک اندیشی لبریز است وگاه تا همسایگی عشوه گری فیلسوفانه پیش می رود…
عمید نائینی
–
تصویرهای توکا به قلب و احساس و ذهنش وصل است
تصویرهایی که توکا نیستانی می آفریند از مجموعه خط هایی تشکیل می شود که به جایی در قلب و احساس و ذهنش وصل است. انگار مویرگ های خودش را به کاغذ منتقل می کند و شکل می دهد که هنوز خون در آنها جاری ست؛ متصل به شاهرگش. تکه تکه خودش را، شعرش را، نگاه عمیقش را مویرگ می کند و می گذارد روی کاغذ، و می دهد دست شما. و وقتی چیزی جان داشته باشد، خون داشته باشد، مدام در هر نگاهی، شکل و عمقی تازه دارد.
چقدر خوشحالم که با این بچه ها دوستم؛ با توکا و مانا و پدرشان منوچهر نیستانی شاعر، که رفیق سالهای جوانی من بود.
عباس معروفی
–
مثل توکای من
در انبان خاطره های پریشان می بینمش ایستاده محجوب و محزون مدادی در دست دارد و محکم نگاه داشته، شبیه ترین هاست به منوچهر نیستانی دوست شاعرمان، یکی از دو منوچهری که وقتی می رسیدند از دیار خود به تهران، به قول شاملو شعرشان می رسید و صدایشان نمی آمد. این نیستانی بود و آن آتشی.
اما چندان که رو برگرداندم در هنگامه انقلاب آمد جوانی رسید باریک و دراز؛ پسر بزرگ نیستانی که نامش توکا بود. رسید و باز هم صدایش نمی رسید، یا می رسید اما از نوک همان مداد، که از کودکی بدان چسبید و رهایش نکرد، تا شد راپید صفر دو.
در همان زمان ها که منوچهر نیستانی داشت جوانمرگ می شد، توکا خزید در صحنه. تهران زمان انقلاب کارتون هایش بازاری شده بود، بزرگ تر ها یا رفته بودند مثل محصص، درم بخش و سخاورز، یا منزوی شده چنان که لطیفی و دولو . هر چه بود خطوط بازاری بود، ادامه روزنامه دیواری های مشروطیت و یا کارتون های در جای خود تکان دهنده و پرکار تجارتچی و کپی های شلوغ از نمونه های فرانسوی. با یکی دو استثنا، داریوش رادپور و این تازه رسیده توکا نیستانی.
امروز که به روزنامه ها و مجلات و سایت های پربیننده فارسی زبان نگاه می کنیم، به گمانم این سخن دور از ذهن نیست که ربع قرن کار توکا نیستانی اثری بزرگ بر فرهنگ تصویری رسانه های فارسی زبان گذاشته. و این کاری است که او هرگز برایش برنامه ریزی نکرد و هرگز ردای استادی بر تن نپوشید، و از آن جوانک باریک و محجوب درونش، جدا نشد. اما به گمانم وقتی کارتون را چنان پرکار کشید، چنان مهربان کشید، چنان در فضا معلقش ساخت و از چند وجهش نگریست، انگار که به نسلی که داشت می آمد یاد داد که نیازی به این همه صراحت نیست. به آنان گفت اطمینان کن به درک بیننده. و همین جا بود که نقش معلم گرفت نه فقط برای نسلی که بعد از وی آمده بلکه برای بینندگان کارهایش . و همه این ها بی آن که بخواهد و بداند حتی.
یادم نمی رود گزارشی داشتیم در ماهانه صنعت حمل و نقل [که به مدیریت عمید نائینی الحق راهگشای راهی تازه بود در روزنامه نگاری ایران و بعدا در پیام امروز به اوج رسید و توکا همه جا بود]، ده کارشناس از برجسته ترین ها تحقیق کرده، مقالاتی نوشته بودند، چندین مصاحبه با اهل فن و همه حول محور صادرات غیر نفتی ایران. وقتی توکا رفت که این همه را شکل دهد و گرافیک بخشد برای طرح اول از گردی بشکه های نفت بهره گرفت که با تکانی در سرازیری [بازار جهانی] روان می رود، و در کنارش صادرات غیرنفتی را جعبه های مکعبی دید که حتی در سرازیری هم سخت است غلتاندنشان. و تمام گزارش ما تلاشی بود برای گفتن همین حرف.
اول بار که کاری از توکا روی جلد ماهانه سنگین و وزین رفت نوروز بود. روی جلد پیش بینی شده در شب چاپ، از دستور خارج شد. در عین درماندگی لای طرح های کوچکی که توکا برای صفحات داخلی کشیده بود گشتم یک خودرو دیدم از روبرو می آمد چهره اش خندان بود، غروری هم در نگاه خودرو بود. حاصل درماندگی ما و ابتکار عمل توکا در چند دقیقه، به باورم یکی از بهترین روی جلدهای مجله شد. جلدی صورتی رنگ که خودرو خندان و مغرور یک چرخش را بلند کرده بود که از روی شاخه گلی روئیده در بستر بهار گذر نکند. برای شماره نوروز مجله ای با نام صنعت حمل و نقل چه چیز بهتر از این.
توکا تا در تهران بود همه تلخی ها را با ریشخند می دید. انگار ظلم را به سخره می گرفت، و شاهکارهائی داشت که تنها در فضای سانسور و خفقان شکل می گیرد.
من که توکا برایم از عزیزترین هاست، نگران این دور از زندگیش هستم، و اگر این را ننویسم به گمانم به او و خودم ظلم کرده ام. نگرانم که این صراحتی که در دنیای آزاد هست آن را که مغرور کنار می کشید که گلی را له نکند، از صرافت آن ظرافت دور کند.
ما روزنامه نگاران نشان دادیم که شناگران ماهر استخرهای سرپوشیده ایم و شنا در دریای آزاد را نمی دانیم و غرق می شویم، به گمانم در قلم توکا چیزی هست که می تواند نجاتش دهد از این مهلکه صراحت و شفافیت. برای مبارزه با پلیدی ها از هنرمندیش نکاهد. و حیف است توکای من. توکای مقدس من.
هیچ کس به اندازه یک کاریکارتویست ناگزیر نیست دنیا را تیز ببیند. هیچ کس به اندازه آن که کارتونی می کشد مجبور نیست از حرکات عادی مردمان نکته بیرون بکشد و هیچ کس به ظرافت یک کاریکاتوریست دنیا را نگاه نمی کند. بزرگ ترین کاریکاتوریست های جهان چنان که دیده و شنیده ایم مردمان ساکتی هستند که غوغای وجودشان هنگام تماشای کار آن ها بیرون می زند. مثل توکای من .
مسعود بهنود
–
خط هایی که می کشد و فرم هایی که می سازد عمق دارند
هنرمندان بزرگ را نمی شود داخل کلاس و دسته قرار داد و ژانری برایشان تعریف کرد هرچند در قالب های مختلف طبع آزمایی کنند. هیچکاک جنایی می سازد اما لقب جنایی ساز فقط سینمای هیچکاک را تقلیل می دهد چنانکه لقب مصنف سمفونی بتهوون را یا نقاش امپرسیونیست ونگوگ را. هیچکاک، بتهوون، ونگوگ هر کدام خود یک ژانر اند، مثل ماهی از تعریف و قالب می گریزند. اندیشه اند و احساس که عاقبت بهترین قالب را برای بروز یافته است.
برای من توکا نیستانی چنین حالتی دارد. عنوان کارتونیست، کاریکاتوریست، طراح یا نقاش ماهیت هنرمندانه اش را تقلیل می دهد. او طی این چند دهه دنیایی با ظرافت ساخته و نگاه و اندیشه ای ژرف را به معرض تماشا گذاشته. گاه شوخ طبعانه گاه جدی و رمزآمیز. گاه در قالب خطوط متقاطع که با ظرافت بر صفحه کاغذ در هم تنیده شده اند گاه با لکه های مرکب و رنگ که بر بوم نقاشی آرام گرفته اند. او مثل اکثر کارتونیست ها مقید به یافتن ایده ای درخشان نیست- هرچند بسیار از این ایده ها دارد- تا اندیشه را متبلور سازد خط هایی که می کشد و فرم هایی که می سازد عمق دارند و خود عین اندیشه اند پس هربار که سوژه را هم رها می کند و سبکبال خط می کشد باز نتیجه درخشان است و تامل برانگیز.
مانا نیستانی
–
توکا با درد مرد شد
توکا یادگار عزیزم منوچهر است،
توکا کودک بود اطراف حوض می دوید،
منوچهر غش غش می خندید،
توکا بزرگ شد
دنیای کوچک و ما به رنج اندر،
توکا دلیر و داناست!
غربت حق ما نیست!
حا لا هرکجا که هستیم!
من، حسن ها، نسرین ها، توکا ها…
توکا با درد مرد شد!
سید علی صالحی
–
در این جا کوران و کران
با دو چشم و دو گوش سالم
استکان های کمر باریک دور طلاشان با
دریا را اندازه می گیرند
آهواره ی ۲۸ زمستان ۱۹۹۷
و اینک در تماشا کاری تماشایی از توکا نیستانی
. مردی پر دماغ با کلاه و چمدان
درخت تنومندی در گلدان کوچکش می برد
با یادهایش آویزان از آن با پرنده ها ریشه ها فکر های آویزانش
با قدم هایی بلند و فکری که خام می دود
مردی که سایه بانش را با خود می کشد
یادهایش
سنت ها و حمقش را یدک می کشد حتی اگر این یادها به تک ریشه ای بند باشد و به مرگ عزیزی یا زندگیش تمام شود
یا تبعیدی پر تب بی تابی که فرهنگ و زبانش را می آورد تا در خانه ای تازه دوباره شود و بسیاری یاهایی دیگر ومعناها یعناهای دیگر
همین یک کار از توکا نیستانی کافیست تا من با اشتیاق یکی از تماشاگران او باشم
زیبا کرباسی
–
ایجاز شگفت انگیز توکا
از من خواسته شده که مطلبی کوتاه در مورد توکا بنویسم. مطمئن هستم که توکا احتیاجی به ستایش من ندارد و من قادر نخواهم بود در این چند خط ارزشهای عمیق کارهای او را بیان کنم. همیشه معتقد بوده ام که کار هنرمند یافتن روح یا جوهر مطلبی است که او قصد بیان کردن و یا به تصویر کشیدن اش را دارد. یافتن آن جوهر بزرگترین چالش یک هنرمند است. توکا از نادر هنرمندانی است که موفق به کشف آن جوهرها می شود و با ایجازی شگفت انگیز آن ها را به تصویر می کشد .آگاهی عمیق او از مسائل سیاسی و اجتماعی سرزمین مان پشتوانه غنی است برای آفرینش های هنری اش.
کارهای توکا تاریخ طنز آلود مصوری ست از آنچه بر ما در این سه دهه گذشته است. برایش شادی و پایندگی آرزو دارم.
سهیل پارسا
بعد از مهاجرت توکا نیستانی به تورنتو، تورنتو را بیشتر دوست دارم
شاید اگر وبلاگ نوشتن تا به امروز یک نفع برای من داشته، این بوده که از طریق “پیادهرو” شانس این را داشتهام که توکا نیستانی اولین مترجم کتابم باشد. مترجم داستانهایم به زبان تصویر. توکا اولین کسی بود که داستانهای شهر باریک را خواند و به زبان تصویر ترجمهشان کرد. نه تصاویر عادی، آثاری هنری که گاهی شک میکنم توکا داستانهای مرا به تصویر کشیده یا من داستان این تصاویر را نوشتهام. فکر میکنم اولین بار، پانزده سال پیش در موزه هنرهای معاصر کاری از توکا نیستانی دیدم. بیشک، در راهرو کمنور و زیبای موزه، تصور نمیکردم که روزی اسمم کنار اسم روی دیوار، بر روی جلد یک کتاب باشد. توکای مقدس وبلاگستان فارسی خیلی متواضعانه همه فاصلهای که هنرمندان صاحب نام با اکثریت جامعه دارند را دور زد و مستقیم با “همه ما” به گفتگو نشست. در مورد ارزش هنر طراحی، کاریکاتور و حتی هاشورهای زاده شده از قلم توکا، همه چیز آنقدر عیان است که من چیز بیشتری نمیتوانم اضافه کنم. برای همین به اقتضای نویسنده و وبلاگنویس بودن، بیشتر دوست دارم از توکا به عنوان “توکای مقدس”ی تقدیر کنم که با ارائه بیواسطه و متواضعانه هنرش و قلمش فضای وبلاگستان فارسی را صد پله ارتقا داد. توکا دوستداشتنیترین انسان مقدسی است که سراغ دارم.
آیدا احدیانی
–
پیوند میان خطوط نقاشی و اندیشه ژرف
بسیاری توکا را تنها از طرحهایش می شناسند و بر این پندارند که توکا نیستانی کاریکاتوریستی است مرتبط با مسائل روز و مصائب پیرامون. اما از نگاه کسی که او را از نزدیک می شناسد، توکا کسی نیست که تنها روی مسائل خاص توجه داشته باشد و از شناسایی و شناساندن علل اساسی باز ماند. اتفاقا عمده تفاوت کارهای وی با اغلب کاریکاتوریستهای ایرانی، در همین عبور او از ژورنالیزم سطحی و تعمق در میان علت هاست. او متفکریست که طنز را دستمایه نگاه جامع خود قرار داده و در بهترین شکل خود بکار گرفته. صد البته از کسی که بسیار خوانده و به جریانهای فکری روز آشناست کمتر از این نمی توان سراغ داشت ولی خلاقیت او در پیوندیست که میان خطوط نقاشی و اندیشه ژرف او به وجود آمده و به اوج خود رسیده. و این کم چیزی نیست.
سعید کارآفرین
–
چشم های نگران طرح های توکا
نمی دانم چرا هر وقت به طرح های توکا نگاه می کنم کنارش چشمانی می بینم نگران و ترس خورده که ایستاده اند به تماشا.
شاید همین چشم های نگرانند که وقتی توکا دست به قلم می برد تا از بی رحمی و خشونت بگوید، او را باز می دارند که به گونه ای نگوید تا آنها بیشتر بترسند و دل ببرند. و همین جاست که هنر توکا شکل می گیرد و در جان کارهایش جاری می شود.
چشم های نگران انگار همیشه با توکایند که از سوژه های روزمره و تاریخدار عبور کنند و در مرز هنر ماندگار بایستند و بشارت دهند مهر و امید انسانی را.
نسرین الماسی
–
کاریکاتور ایرانی پس از توکا نیستانی
اعتراف می کنم کارهای توکا نیستانی را از اولین نمونه هایی که دیدم دوست می داشتم. همیشه ی خدا شیفته ی کارهای استادان این هنر احمد سخاورز و اردشیر محصص بودم و گمان می کردم به نظر می آید هر دو بی جانشین هستند.
کاریکاتوریست ها کم نبودند، اما گاه شناخت کارها از هم آسان نبود، آن طور نبود که کار برای آن که از زیر دستان استادی مانند سخاورز بیرون آمده بود، بی نیاز از امضاء و اشاره باشد.
توکا که آمد بار دیگر کار از امضاء معاف شد. امتیاز این کارها تنها به این که خود شناسنامه خویش بودند نبود. چند ویژگی دیگر و مهمتر هم در کارهای توکا هست که او را در این وادی یگانه می کند.
طنزی که در کارهای او هست، در همان حال که سیاسی و انسانی است، گزنده و گله مند هم هست. در کارهای توکا علاوه بر این، اندیشه و فلسفه هم هست. فکر و اندیشه و فلسفه در خط ها و هاشورها و سایه روشن ها در هم می آمیزند و یگانه می شوند. شیوه ای که پیش از او یا نبود یا کمیاب بود.
حسن دیگر کارهای توکا مهر بیدریغی است که در آن آمیزه طنز و تفکر جاری است، مهری که از هر سو که به کار بنگری در برت می گیرد.
کارهای توکا عجیب شبیه خودش هستند. شبیه آدمی که اگر بشناسیش شیفته اش می شوی و می خواهی هر وقت بخت پیدا کنی به دیدارش بروی و از زبان تلخ و شیرین اش حکایت گم شده ای به نام آدمیت را بشنوی!
برای من کاریکاتورِ گاه روزنامه نگارانه، هوشمندانه، امروزی، عاطفی، و گله مند از اوضاع روزگار، با دست و دید توکا نیستانی است که دارای شناسنامه شده است دست کم در جهان ایرانی.
برای توکا بهترین ها را آرزو دارم که شایسته بهترین هاست!
حسن زرهی
از توکا برای خودشان و دیگران گفتند
می خوانیم و می خواند
توکا، توکا، توکا
خنده دار است. در فیس بوک جسارتم رنجاند توکا را اما خوشحال شدم که وجود داشته شدم.
کیفیت نشان دادن خود چه تفاوتی خنده ده دار، طولانی، دردآور و ترسناک دارد.
همین است که توکا توکاست و نمی ترسد از بودن خودش، نشان دادن هر آنچه به آن می اندیشیم به دیگران درد و لذتی توامان دارد. اشکی دردآلود که با خنده بدون ترس درون را عریان میکند از حجاب مزخرف نگفتن وقتی که دلت تنگ است. این کارهایی است که کسی مثل توکا می تواند بتواند و هر چه برای همه آثارش بگوییم یا نه خود فرقی نمی کند. چه ما گوشمان را بگیریم که کارهایش به مغز ما وبعضی ها نرسد، بدتر می خنداند و می گریاند.