از خوانندگان

کسانی هستند که می گویند زبان پارسی نارساست، زیرا بسیاری از واژه های مورد لزوم را ندارد! این حرف درست است، زیرا لغت هایی چون تلفن و رادیو و تلسکوپ را در زبان پارسی نداریم! ولی مگر در جهان امروزی زبانی هست که هر چه را مردم  می خواهند در زبانشان باشد؟ امروزه زبان انگلیسی بیش از هر زبان دیگری در سراسر جهان رواج یافته است!  کیست که نداند تقریبا  نیمی از کلمات متداول در زبان انگلیسی، واژه هایی است که از زبان های دیگر به زبان انگلیسی درآمده است!

سئوال این است که چرا زبان ما تکامل نیافت و با زمان  پیش نرفت و ما باید چکار کنیم؟

باید اولن غلطها را در زبان خودمان مشخص کنیم و درعین حال باید واژه هائی را که نداریم یا از لهجه های محلی یا از زبان بیگانه یی  که به زبان ما نزدیک است بگیریم و آنها را پس از گذراندن از قالبهای زبان پارسی  بکار ببریم!

چه کسانی باید این کارها را انجام بدهند؟ البته برای این کار باید مردم آگاه  دست به کار شوند که در ادبیات پارسی کار کرده اند و مبادی دانش های دیگر را هم می دانند!

اگر دیگران که سخت شیفته زبان پارسی هستند بخواهند این کار را بکنند مشکلات بیشتر خواهد شد! مثلا دوستی دارم که معتقد بود “هـ”ی آخر دوزنده و نویسنده را، در نسبت  نباید حذف کرد و باید نوشت دوزنده گی و نویسنده گی!

برایش گفتم این قاعده زبان پارسی است که در نسبت، اگر آخر  کلمه (هـ ) داشت، این (هـ ) بدل به گ می شود و بعد یای نسبت به کلمه اضافه می شود! آن دوست می گفت من این قاعده را قبول ندارم!

قاعده در زبان مانند قانون است در جامعه! کسی حق ندارد بگوید من فلان ماده قانون را قبول ندارم! در جامعه وقتی قانونی به این جهت که در اثر مرور زمان و تغییر اوضاع نارسا به نظر رسید، از راه هایی که قانون معین کرده است، نمایندگان مردم در مجلس شورا جمع می شوند و همان ماده یا مواد نارسا را اصلاح می کنند!

حالا اگر دوستی نوشت کتاب ام یا حرف اش، باید توجه داشته باشد که این کار درست نیست! در زبان پارسی تمام کلمات در محاوره، ساکن تلفظ می شوند بجز در دو مورد که یکی مضاف و دیگری موصوف است! می گوییم کتابِ من یا کتابِ سهراب و کتابِ سفید!  کتاب در اولی به ضمیر من یا به اسم سهراب اضافه شده و در دومی، کتاب صفت سفید دارد!  در این دو حالت، کتاب درآخرش کسره یعنی زیر دارد! ولی اگر به جای ضمیر منفصل (من ما تو شما او ایشان) ضمیر متصل مفرد بود اسم پیش از ضمیر باید زبردار بشود! کتابم،  دفترت، قلمش!  یعنی کتاب ام  یا دفتراش یا قلم اش درست نیست! ولی اگر با ضمیر متصل جمع آمد، اسم پیش از ضمیر جمع، کسره (زیر) می گیرد! یعنی میگوییم کتابِمان و قلمِشان! دوستان افغان یا تاجیک ما اغلب اسم پیش از ضمیر را چه مفرد باشد و چه جمع مفتوح (زبردار) تلفظ می کنند!

غلط های دیگری هست که می توان  آنها را غلط های  لوس گفت! مانند آنکه فلان کاسب بر شیشه ی در دکانش  می نویسد فالوده شیرازی!  پالودن ضد (نقیض) آلودن است و یعنی چیزی را از خس و خاشاک و مانند آنها جداکردن یا پاک و سره کردن!  از این ریشه،  پالایشگاه ساخته اند که بسیار بجاست؛ یعنی جایی که سره از ناسره  جدا می شود و یعنی تصفیه خانه! این شخص باید بر سر در محل کارش بنویسد پالوده شیرازی.

تازیان*، اسپاهان ما را اصفهان کردند ولی ما چقدر بیحال هستیم که  نام این شهر زیبا را غلط می نویسیم! از این زشت تر کار کسی است که نام پایتخت ایران تهران را طهران می نویسد!

در زبان پارسی و نیز زبان های اروپای غربی حرفهای ص و ض و ط و ظ نیست! بنابراین چقدر لوس است کسی که تایر و باتری را طایر و باطری می نویسد!

در زبان پارسی حرف ذال غیر یکی دو مورد نداریم، گذشتن به معنای عبور کردن و گذاشتن به معنای قرار دادن با ذال است و تصور نمی کنم و یا من به خاطر ندارم کلمه ی دیگری در پارسی باشد که با ذال نوشته می شود! اما حرف ث ، احتمال دارد  پرثو که بعدها پارت شد سابقن با ث نوشته می شده و صدای خاصی داشته است که دیگر تلفظ نمی شود!

و اما تنوین (دو زیر یا دو زبر و یا دو پیش که در سال اول دبستان یاد گرفته ایم آنها را  با نون تلفظ کنیم و اعراب به این حرکات؛ تنوین می گویند) باید چگونه نوشته شود؟ درست شست سال پیش بود که در خدمت استاد سعید نفیسی بودم، در مورد تنوین استاد فرمود: در درجه ی اول باید کلماتی را که تنوین می گیرد بکار نبریم و بعد لزومی ندارد مانند عربها کلمات فعلا و موقِِّه را بنویسیم و باید شجاع باشیم و بنویسیم فعلن و موقتن! چقدر شاد شدم وقتی دیدم برخی از نویسندگان پیشنهاد استاد نفیسی را دراین مورد به کار بسته اند!

غلط های دیگری هم هست که آنها را ناروا می گویم مانند این که کسی فعل مرکب را دو پاره می کند و از این بدتر این که  با وصله ی ناجوری این دو پاره را بهم می دوزد یعنی اینکه وقتی می خواهد بنویسد: من سعی کردم، می نویسد “من سعی خودم را کردم!”  قاعده این است که فعل مرکب را هرگز دوپاره نکرد! وانگهی در فعل مرکب، سعی کردن یعنی کوشیدن و یعنی کاری انجام دادن ولی سعی نمودن یعنی ادای کسی را درآوردن که در حال کار کردن و کوشیدن است! پس باید دانست که نمودن یعنی نشان دادن و کردن یعنی کاری را انجام دادن!

غلط های دیگری هم وجود دارد که زشت است و آن هنگامی است که یک واژه ی پارسی را یک ایرانی غلط می نویسد و حرفی را به کار می برد که در زبان ما وجود ندارد یعنی این که  سد (عدد۱۰۰)  و یا شست (عدد ۶۰ و یا انگشت ابهام) را صد و شصت می نویسد! و یا تهران را طهران می نگارد! و غلتیدن نیز از همین مقوله است!  غلیان هم عربی نیست و باید با غین نوشته شود!

غلط زشت دیگر بها یعنی قیمت یا ارزش است که روی کتاب  کسی می نویسد بهاء هزار ریال!  بهاء عربی است و یعنی تیزهوشی و پرنور ولی بها (یعنی ارزش) پارسی است و در زبان پارسی همزه نداریم!

یک غلط زشت دیگر این است که واژه های پارسی را به سبک عربی جمع می بندند!  جمع بندر بندرها و جمع میدان میدانهاست نه بنادر و میادین! از این زشت تر این که کسی دستور و سفارش  و فرمایش را با آت عربی که برای جمع مؤنث سالم به کار می رود، جمع درست می کند  و دستورات و سفارشات و فرمایشات  می گوید!

غلط  دیگری هم هست که من آن را  غلط عجیب می گویم: مانند خوار که در بیشتر لغتنامه ها آن را ذلیل و بی مقدار معنی کرده اند  در صورتی که آنچه ذلیل و بی مقدار است خار است که درکویر می روید ولی خوار از ریشه خوردن است مانند مرغ ماهی خوار! و در همین ردیف است نام رودباری که در مرز ایران و میانرودان جریان دارد  و به آن زهاب می گویند که در یک کتاب درسی دیدم نوشته بود ذهاب! زه در زبان ما یعنی شیاری که کشاورزان  در زمین ایجاد می کنند و زهاب یعنی رود کوچک ولی ذهاب عربی و به معنای رفتن است!

یک غلط دیگر هم هست که با گفتنش نوشته خود را پایان می دهم!

 وقتی کسی در خانه نیست، می گویند هیچ کس نیست! و این غلط عجیب و خلاف قاعده ریاضی است که جمع دو منفی مثبت می شود! وقتی من به عنوان مثال، چهار سکه در دستم دارم، اگر آنها را روی میز نهادم، در دستم هیچ دارم جمع یک منفی و یک مثبت همیشه منفی است و جمع دو منفی یا دو مثبت همیشه مثبت است! پس جمع یک منفی (هیچ) و یک مثبت (دارم) منفی می شود زیرا معلوم است که آنچه دارم هیچ است!  وقتی کسی در خانه نیست باید بگویم در خانه کسی نیست یا در خانه هیچ کس است!

*تازی، تازیک و یا تاژیک، شیوه تلفظ ایرانیان از نام قبیله طایی و به معنای عرب است که در زبان پارسی میانه و زبان پارتی بکار می‌رفت. گفته می‌شود که قبیله طایی نخستین اعرابی بودند که ایرانیان در دوران پیش از اسلام با ایشان مواجه داشتند و بعدها این واژه را برای همه اعراب به صورت عمومی بکار بردند. در دوران پس از اسلام و ورود اعراب مسلمان به ماوراالنهر این لغت تغییر معنا داد و در مقابل قبایل ترک ساکن در ترکستان غربی، به همه مسلمانان آن نواحی فارغ از قومیتشان تازیک یا تاژیک گفتند.

شکل سغدی واژه تازی همان واژه تاجیک است که هنوز امروزه برای فارسی زبانان ماوراءالنهر و بخش شرقی فلات ایران استفاده می‌شود. دلیل خطاب کردن مسلمانان با این واژه این است که اکثر «اعرابی» که با این عنوان خطاب می‌شدند در واقع ایرانیانی بودند که به اسلام گرویده بودند.

نام تازی ظاهرن تغییریافته واژه طی زی است به معنای کسی که در قبیله طی زندگی می‌کند. برخی نیز تازی را منسوب به تاز به معنی تازَنده و مهاجم می‌انگارند که یادآور یورشهای گاه و بیگاه اعراب به شهرهای ایران است. بعدها ایرانیان این نام را به کل عرب ها اطلاق کردند. در پارسی میانه تازی را تازیک می‌گفتند.  (ویکیپدیا)