شهروند ۱۱۸۳
ولایت مطلقه فقیه نظامی توهم بنیاد، توهم ساز، توهم پرداز، توهم زیست و توهم زاست. تبلور توهم بنیادی نظام را در اصل دوم قانون اساسی آن می توان دید که می گوید: “جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به: خدای یکتا (لاالله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.” تجسم توهم سازی آن در انبوه حدیث و روایت ها ـ بیش از دو میلیون حدیث و روایت ـ و شمار فزاینده امامزاده هایی است که هر روز مثل قارچ در گوشه و کنار دورافتاده ترین نقاط ایران می رویند و آخرین آمار تعداد آنها را نزدیک به هشت هزار برمی شمارد. ابزار توهم پردازی آن را در عملکرد روزمره صدا و سیمای ولایت مطلقه فقیه می توان یافت که بی رحمانه به شستشوی مغزی مردم و ایجاد ناهنجاریهای روانی در آنان مشغول است. نمود توهم زیستی آن در سیاست های داخلی و خارجی نظام و بویژه پرونده هسته ای آن و همچنین اعلام آمادگی برای مدیریت جهانی به خوبی نمایان است و سرانجام توهم زاست چون در این مجموعه همانند کارخانه ای به طور پیوسته توهم تولید و بازتولید می کند.
از آنجا که توهم همچون حبابی است که در برخورد با سنگ سخت واقعیت می ترکد و نابود می شود، نظام ولایت مطلقه فقیه هر از چند گاه ناگزیر وقتی در تنگنا قرار می گیرد و با بن بست روبرو می شود، با یک فرار به جلو می کوشد بن بست را بشکند و راهی برای تداوم موجودیت ننگین و زیانبار خود بیابد. ابزار و وسیله این فرار به جلو را نیز آیت الله خمینی با زیرکی منحرف خود در اختیار وارثان خویش قرار داده است. این ابزار فتوای مشهور اوست که حکومت اسلامی در صورت لزوم ـ بخوانید قرار گرفتن در تنگنا ـ می تواند حتی احکام اولیه اسلامی را تعطیل کند و مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز نهاد اجرایی این فتواست.
اما، توهم برغم خاصیت حباب وار خود، همچون ویروسی واگیردار است که به سرعت سرایت می کند و حتی سازندگان و تولیدکنندگانش نیز از آسیب آن در امان نیستند. نمونه هایی از ابتلای به این ویروس را می توان در رفتار و گفتار بلند پایگان نظام ولایت مطلقه فقیه یافت. آقای سید علی خامنه ای که تا چندی پیش به ادعای تقدس نظام و دست بالا جانشینی خداوند بر روی زمین بسنده می کرد، اکنون نظام را الهی می خواند و آقای احمدی نژاد هم پا را یک پله از ادعای پیشین آیت الله مشکینی در مورد امضا فهرست نام نمایندگان مجلس هفتم توسط امام زمان (عج) بالاتر گذاشته و می گوید مدیریت کشور را امام زمان به عهده دارد!
هفته گذشته آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در همایش “دولت، نظام اداری و چشم انداز” اعلام کرد که به زودی مجموعه ای از سیاستهای کلی نظام اداری با هدف “آزاد کردن اراده مردم” ابلاغ خواهد شد. به گفته آقای رفسنجانی، این سیاست ها که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام تعیین شده به تصویب رهبر نظام هم رسیده است!
آقای رفسنجانی گفته است که در سیاست گذاریهای تازه نظام، دخالت مردم در اداره امور کشور افزایش خواهد یافت: “روح سیاستهای نظام اداری این است که مردم را آزاد بگذاریم، زیرا آنها بهتر می توانند مسایل را حل کنند”!
در همین سخنرانی، آقای رفسنجانی با اشاره به مفهوم “لااکراه فی الدین” گفته است: “اجبار و اکراهی در دین وجود ندارد و این به حکومت، اقتصاد و غیره نیز برمی گردد. . . اگر مردم آن قدر آزاد باشند و مطمئن تصمیم بگیرند خیلی چیزها حل می شود”!
این گفته های آقای هاشمی رفسنجانی بی تردید کسانی را به یاد “فضای باز سیاسی” در آخرین سالهای نظام پیشین می اندازد. یادآور این نکته بی مورد نیست که همین آقای رفسنجانی چند سال پیش (نقل به مضمون) گفته بود که نظام ولایت مطلقه فقیه هرگز اشتباه محمدرضا شاه را، در مورد پرهیز از سرکوب شدید و به راه انداختن حمام خون، تکرار نخواهد کرد!
با این همه، شباهت گفته های آقای رفسنجانی با رویدادهای سالهای آخر نظام شاهنشاهی به “فضای باز سیاسی” و “آزاد کردن اراده مردم” پایان نمی پذیرد. آقای هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن انتقادگویی از درست اجرا نشدن قانون اساسی می گوید: “اگر قانون اساسی به خوبی اجرا شود، ایران دموکرات ترین کشور دنیا خواهد بود”!
آقای رفسنجانی در حالی در مورد “دمکرات ترین کشور دنیا” فعل مضارع و مشروط به “اگر” به کار می برد که هم خود او و هم رهبر معظم و هم آقای احمدی نژاد بارها و بارها گفته و تکرار کرده اند که حکومت اسلامی “دموکرات ترین کشور دنیا” هست!
دموکرات منشی آقای هاشمی رفسنجانی و باور او به “آزاد کردن مردم و اراده آنها در امور زندگی خود” حد و مرز نمی شناسد، همچنان که میزان وقاحتش حد و مرز نمی شناسد. کسی که چند سال پیش ارائه کننده نظریه: “با ۱۵ و حتی ۱۰ درصد رای مردم هم می شود حکومت کرد” بوده است، اکنون با چرخشی ۱۸۰ درجه ای ـ که “من شریف امامی ۲۰ روز پیش نیستم” را به یاد می آورد ـ می گوید: “نباید تحمیل عقیده به مردم شود . . . افکار عمومی در ایران همیشه کمتر اشتباه می کند. همچنین در مسایل اقتصادی تنها سکان داری با دولت است. پس بگذارید مردم خود انتخاب کنند چرا که توقعات آنها کمتر از ماست”!
بنگاه سخن پراکنی بی بی سی، که خبر این سخنان را در ستون “نظرات شما” منتشر کرده، خواستار اظهارنظر مردم شده است. به این دعوت بیش از دویست نفر پاسخ گفته و اظهارنظر کرده اند. در این نظرخواهی، بی بی سی از روشی بهره می گیرد که بنابر آن افراد علاوه بر اظهار نظر خود، می توانند اظهارنظر افراد دیگر را پشتیبانی و آنها را توصیه کنند.
این اظهارنظرها بسیار خواندنی هستند و نگارنده پیشنهاد می کند کسانی که به اینترنت دسترسی دارند با مراجعه به تارنمای بی بی سی فارسی آنها را بخوانند. به عنوان نمونه اظهارنظرهایی که بیشترین و کمترین پشتیبانی را داشته اند را در زیر می آورم:
ـ بانویی به نام لیلا از رامهرمز ـ که با ۲۳ توصیه بیشترین پشتیبانی را داشته ـ می نویسد: “در نظام خدا محور ولایت مطلقه فقیه آزادی وجود ندارد. وقتی ولی فقیه از طرف خداوند است و مجلس خبرگان فقط آن را کشف می کند و رای مردم اثری ندارد، از کدام آزادی صحبت می شود. با قانون اساسی واپسگرای جمهوری اسلامی معنا و مفهوم آزادی فقط آزادی روباه در قفس طیور است. هر بار که فشار اجتماعی زیاد می شود، حاکمان ایران تقسیم کار کرده و یکی را می فرستند که نق آزادی و عدالت بزند. یک بار خاتمی، یک بار رفسنجانی، یک بار احمدی نژاد. تنها راه نجات تغییر دمکراتیک این رژیم مذهبی با یک رژیم سکولار است.”
ـ آقایی به نام مهدی که هیچ کس از نظرش پشتیبانی نکرده نیز می گوید: “در قرآن کریم آیه ای داریم بدین مضمون که می فرماید (اگر رسول خدا ـ ص ـ در بسیاری از امور از سخنان مردم پیروی کند مردم خودشان ضرر می کنند). من هم با اینکه نه در حکومت هستم و نه مقامی دارم حدس می زنم که اگر بیش از حد به عامه مردم قدرت داده شود ممکن است اشتباه غیرقابل جبران بکنند و آخرت و دنیای خود، بخصوص آخرت خود را بر باد دهند”!
در آغاز این نوشتار از “توهم” ی که سر تا پای نظام ولایت مطلقه فقیه را فرا گرفته سخن گفتم و این که ویروس واگیردار این توهم پایوران بلندپایه نظام را نیز مبتلا کرده است، از جمله این ابتلا به ویروس توهم را می توان به خوبی در آقای هاشمی رفسنجانی دید. او با آنکه کارنامه زندگی سیاسی، اجتماعی و حتی شخصی اش چیزی جز تکرار شکست های پی در پی نیست ـ و در سخنرانی بالا نیز به طور غیرمستقیم به آنها اعتراف کرده ـ دچار این توهم است که خیلی زیرک و هوشمند است. این توهم در آقای رفسنجانی به صورت یک باور عمیق درآمده است. در آغاز دوره اول ریاست جمهوری اش، زمانی که برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایراد گرفتند که برخی از وزرای کابینه اش به قدر کافی تجربه سیاسی ندارند، پاسخ داد که: “من خود به قدر همه آنها سیاسی هستم”! این توهم خود زیرک و هوشمندبینی موجب شده که آقای رفسنجانی نتواند بدیهی ترین واقعیت ها را ببیند و همین چشم بستن بر واقعیت ها موجب شده که درک نکند اگر هم قرار باشد چرخشی در سیاست های نظام بر مبنای فتوای آیت الله خمینی صورت گیرد، او با توجه به عملکرد گذشته و پیشینه و کارنامه اش آخرین نفری خواهد بود که بتواند تنظیم و اجرای این تغییرات را به عهده گیرد. آقای هاشمی رفسنجانی اگر دچار توهم خود زیرک و هوشمندبینی نبود و ذره ای از آن هوش و زیرکی ادعایی را واقعا داشت، دست کم می بایست خود را به ظاهر کنار می کشید و برای اعلام “آزاد کردن اراده مردم” فرد دیگری را که در خبط و خطاها و جنایات و ستمگری های نظام کمتر از او شریک بوده جلو می انداخت!
نظام ولایت مطلقه فقیه با انتخاب فرمایشی مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم و مجلس هشتم، آخرین میخ ها را بر تابوت خود کوبید و نظریه پرداز این نوع حکومت کردن شخص آقای هاشمی رفسنجانی بوده و طبعا امروز نمی تواند منادی “آزاد کردن اراده مردم”، “افکار عمومی در ایران کمتر اشتباه می کند” و “بگذاریم مردم خود انتخاب کنند” باشد. میخ هایی که نظام ولایت مطلقه فقیه بر تابوت خود کوبیده محکم تر از آنند که آقای هاشمی رفسنجانی با توهم هوش و زیرکی خود بتواند آن را باز کند و جنازه پوسیده و متعفن آن را با دم مسیحایی خود زنده کند. هوش و زیرکی واقعی این است که واقعیت مرگ نظام را آقای هاشمی رفسنجانی درک کند و خود را از سرراه اکثریت مطلق مردم ایران یعنی نسل جوان آن کنار بکشد و با این کار هم به خود، هم به استخوان های جنازه نظام ولایت مطلقه فقیه و هم به مردم ایران خدمت کند!
حداقل هوش و زیرکی حکم می کند که آقای هاشمی رفسنجانی درک کند که مصلحت واقعی نظام ولایت مطلقه فقیه در این است که به خواست مسالمت جویانه اکثریت مردم ایران تن دهد و خود را کنار بکشد و دریابد که نه فقط امروز برای این حرفها و فردا برای این کار خیلی دیر است، بلکه حتی دیروز ـ که نظام بر مبنای نظریه آقای رفسنجانی می پنداشت که با ۱۵ یا حتی ۱۰ درصد رای مردم هم می شود حکومت کرد ـ هم خیلی دیر بود!