“خواهش می کنم این مسئله را حتما در نشریه تان بنویسید خلی مهم است حتما همه باید بدانند مبادا که برای آنها هم چنین اتفاقی بیفتد” این جملات را یکی از خوانندگان شفیق شهروند از قول یکی از دوستانش که پدر بزرگ است، در صحبت تلفنی اش با شهروند می گوید.

و اما ماجرا از چه قرار بوده؟ خانم و آقایی برای خرید هفتگی به فروشگاهی زنجیره ای می روند و بعد از پر کردن چرخ خریدشان به سمت صندوق می آیند. در این بین آقا می بیند دختر بچه ای یک اسباب بازی به دستش گرفته و می خواهد آن را به ماشین اسکن نزدیک کند اما دستش نمی رسد. آقا دختر بچه را بغل می کند تا او قیمت اسباب بازی اش را اسکن کند و بعد هم او را وامی گذارد و به پای صندوق می روند و پول را می پردازند و به خانه شان می روند. نیمه های شب دو سه ماشین پلیس به در خانه ی آنها می رود و با سین جیم های متعدد از آقا، می خواهند بدانند که پشت این حرکت آقا برای نزدیک شدن به این دختربچه چه بوده و چرا  دست به چنین کار “غیر اصولی” و ناپسندی” زده است.  خوشبختانه از آن جایی که این شهروند از شهروندان خوب و قانونمند جامعه بوده و هیچ گونه سوء پیشینه و خلافی نداشته، بعد از یکی دو ساعت پرسش و پاسخ و بازجویی، مأموران پلیس را که در واقع فقط وظیفه شان را انجام می دادند قانع می کند که این کارش تنها بابت کمک به بچه بوده است و بس و ماجرا ختم به خیر می شود.

این خواننده شفیق می گوید که دوستم تعریف می کرد “نمی دانی چه دلهره ای من و همسرم داشتیم و چه ساعاتی را پشت سر گذراندیم. بعد از گذشت یک روز باز هم از تصور لحظه  ی ورود چند ماشین پلیس در نیمه شب به خانه مان چنان وحشت می کنم که نگو و نپرس. وقتی پلیس برایم توضیح داد، متوجه شدم که تقصیر خودم بوده که رعایت نکرده ام. متاسفانه ما به عنوان شهروندان و ساکنان جدید این کشور آداب و رسوم این مردم و مملکت را نمی دانیم  و بعضی مواقع کاری می کنیم که به هیچ عنوان مورد پسند فرهنگ این جامعه نیست. من می خواهم که این هشدار را به تمام ایرانی ها بدهم که سعی کنند رفتار و کردارشان با فرهنگ این جامعه همخوانی داشته باشد. شاید این وظیفه ی رسانه های ایرانی ست که چنین مواردی را برای خوانندگانشان توضیح دهند، و یا خود مهاجرانی که تصمیم می گیرند به کشور دیگری مهاجرت کنند در مورد قوانین و آداب و رسوم و فرهنگ آن کشور تحقیق کنند، آن را بیاموزند و بعد تصمیم به مهاجرت بگیرند، و یا دولت کانادا کلاس های آموزشی بگذارد و مطمئن شود که شهروندان میهمانش با فرهنگ و قوانین حاکم بر جامعه آشنا شوند که بعدها دچار مخاطره نشوند.”

خواننده شفیق که خود دچار هیجان شده بود، بعد از گفتن این حرف ها نفسی تازه کرد و گفت آیا می نویسید این ها را؟

و من قول دادم که حتما تمام صحبت های دوستش و او را در شهروند منعکس می کنیم تا درس عبرت دیگرانی که احتمالا شناختی از این جامعه و فرهنگش ندارند، شود.

متاسفانه دیده شده که برخی مواقع برخی از هموطنان عزیز ما وقتی به این جا می آیند به جای پذیرفتن قوانین و مقرارت که در چنین کشورهایی برای رفاه و آسایش مردم تدوین و درست شده اند و نه سرکوبشان، در برابر قوانین جبهه می گیرند و نافرمانی و تخلف می کنند و  رعایت قانون و اصول تعریف شده جامعه را تجاوز به خود و حق خود تلقی می کنند ـ و این البته ریشه در فرهنگ استبدادی و زندگی زیر سایه دیکتاتوری دارد که قوانین برای سلب آزادی و هویت شهروندان است و نه در خدمت آنها  و  به نفع آنهاـ و تنها وقتی به صرافت یادگیری و پذیرش قوانین و فرهنگ حاکم بر جامعه می افتند که کارشان به مراجع قانونی بکشد. از جمله زن آزاری، کودک آزاری، تخلف در رانندگی، استفاده نادرست از اماکن عمومی چون پارک ها و….

 یکی از مهمترین ویژگی های شهروند مدرن شدن و نه امت بودن، پذیرش مسئولیت است. همان قدر که جامعه در برابر شهروندانش مسئول و جوابگوست شهروندان نیز باید در برابر جامعه مسئولیت پذیر باشند. تنها در این صورت است که اصول یک جامعه مدرن و امروزی پی ریخته می شود.