تقدیم به استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی که اکنون وجود پرمهر این انسان بزرگوار در تورنتو موجب دلگرمی و پشتکار شاگردان او در غربت است

شنبه ای که گذشت چهاردهم مرداد بود؛ سالروز انقلاب مشروطه در ایران در سال ۱۲۸۵ شمسی. صد و شش سال پیش. در هوای گرم و تابستانی تورنتو از طبقه بالای ساختمانی در کنار پنجره به شهر نظاره می کنم. به یاد ایران می افتم و به یاد آنهایی که با جان خود از انقلاب مشروطه دفاع کردند. یک لحظه چشم هایم را روی هم می گذارم. فکر می کنم چقدر این جمله وقایع در تاریخ تکرار می شوند، درست است. من هم بسیاری از مسائل را در ذهنم تکرار می کنم. به تاریخ برمی گردم و به یکصد و شش سال پیش که پدران و مادران ما برای کسب آزادی چه کردند و چه نتیجه ای گرفتند؟

در خیال به شهر تهران می روم، ولی تهران یکصد و شش سال پیش. در روزهایی که همین مردم تهران ولی با لباس و ظاهری دیگر در اعتراض به ظلم عین الدوله و برای به چوب بستن تجار قند به علمای اسلام متوسل شدند و خواستار عدالتخانه گردیدند. روزی که در محله امامزاده یحیی جنازه سیدعبدالحمید، طلبه جوان اراکی را روی دست های خود گرفتند و خواهان خون او شدند.

چقدر تکرار این وقایع تاریخی زیباست. طلبه جوانی در آزادی جویی برای مردم کشته می شود و این موضوع جامعه را به حرکت درمی آورد. اینک در شهر تهران از آن همه مکان های خاطره انگیز مشروطیت، چیزی باقی نمانده است. خانه سیدمحمد طباطبایی و سیدعبداله بهبهانی، رهبران مشروطیت چند سال است که تبدیل به پاساژ شده و در آن محصولات شرکت های چینی و کره ای را می فروشند. چندین سال است از لوح فلزی “عدل مظفر” که نماد مشروطه خواهی بر سر در مجلس شورای ملی بود و به حساب ابجد سال مشروطه را نشان می داد، خبری نیست.

آری، اکنون یکصد و شش سال از صدور فرمان مشروطیت در کاخ نیاوران و صاحبقرانیه می گذرد. آن گاه که مظفرالدین شاه قاجار با دستانی لرزان این فرمان را در پای درخت سرو صاحبقرانیه امضاء کرد تا به ملت آزادی خواه ایران آزادی هدیه دهد. درست در همین لحظه ها بود که طبیب مشهور او اعلم الدوله ثقفی آن را شتابان به شاه عبدالعظیم رساند تا بست نشینان نوید آزادی را بشنوند و به شهر بازگردند.

اینک در سال روز این ایام پرشور، دریغ از نامی، دریغ از شاخه گلی و دریغ از یاد کسی.

آیا مشروطیت و آزادی خواهی آن فراموش شده است؟

هرگز، این وقایع تاریخی است که تکرار می شود.

نقبی بزنیم به گذشته تر که چرا انقلاب مشروطیت به وجود آمد. به دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و نارضایتی مردم از ظلم و فساد حکومت او. با توجه به روشن شدن ذهن ها با تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و بیداری مردم جهان و لزوم پایان بخشیدن به حکومت استبدادی و برقراری حکومت قانون.

می گویند مطبوعات رکن چهارم مشروطیت بود ولی من ادعا می کنم که مطبوعات رکن اول مشروطیت بود. گفته ها و نوشته های روشنفکرانی همچون حاج زین العابدین مراغه ای، عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوند زاده، میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، سید جمال الدین اسدآبادی، سخنان شورانگیز سید جمال واعظ (پدر سید محمدعلی جمالزاده نویسنده بزرگ ایرانی)، حرف های آتشین ملک المتکلمین، نشریات و مجلات حبل المتین، چهره نما، حکمت و … هزاران نوشته، گفته، روزنامه، ماهنامه، شب نامه و… گویای این واقعیت است.

اگر چه پس از چندی عنصر نابخرد و وابسته ای همچون محمدعلی شاه، شیرینی و حلاوت این پیروزی بزرگ را از مردم گرفت ولی قیام سرتاسری مردم و به میدان آمدن قهرمانان ملی و برخاسته از میان همین مردم، ستارخان، باقرخان و سردار اسعد و دیگران نگذاشتند که دست آوردهای به سختی به دست آمده از بین برود.

ایرانیان و بویژه جوانان ایرانی خوب است به این نکته توجه کنند که مردم در زمان مشروطیت چه می خواستند که به میدان آمدند و بساط استبدادی قاجاریه را در نوردیدند. آنها برای حفظ تمامیت ارضی کشورمان ایران و برقراری امنیت، طالب یک دولت مرکزی مقتدر و غیروابسته به کشورهای خارجی بودند. آنان خود را دارای لیاقت می دیدند که همچون سایر کشورهای دیگر از فقر و فلاکت و بدبختی هایی که خاندان قاجار برایشان ایجاد کرده بودند، رهایی یابند. از همه مهمتر مردم می خواستند خود بر سرنوشت خودشان مسلط باشند. مراکز قانون گذاری از نمایندگان خود داشته باشند تا قوانین درست و مترقی تصویب کنند و حقوق عامه مردم را در نظر بگیرند و آزادی را که در حقیقت منشاء همه حقوق انسانی است، به دست آورند. این خواسته ها کمترین حقوق اجتماعی است که باید در هر کشوری موجود باشد.

اگر چه مردم و آزادیخواهان پس از استقرار مشروطیت هم نتوانستند به تمامی این خواسته های خود برسند ولی برای کسب این حقوق حقه هیچگاه از پای ننشستند و وقایع تاریخی را تکرار کردند و تکرار می کنند.

اینک یکصدوشصت سال از آن زمان گذشته است و هنوز مردم به دنبال حقوق حقه خود و سرلوحه آن آزادی هستند این جاست که باید در ادای رسالت خود بگوییم و بنویسم:

مشروطه یک جنبش فراموش شده نیست. اگر درست به حرکت های صورت گرفته در آن زمان و تداوم تفکرات آزادی خواهی تا کنون دقت کنیم، می توانیم انقلاب مشروطیت را بنیان تاریخ معاصر ایران قلمداد کنیم. بنیانی که امروز هم پس از گذشت بیش از یک قرن نیاز به آن را داریم. هر چند که مشروطه در غربت و آزادی در عسرت باشد.