شماره ۱۱۹۵ ـ ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۸
در چند سال گذشته تهدیدات جنگی میان ایران و آمریکا در اوج خود بود و روزانه اظهارات جنگ طلبانه آمریکا و اسرائیل و پاسخ ایران “زینت بخش” رسانه های جمعی جهان می شد، اما واقعیات آنچه در خاورمیانه و در میان نیروهای موجود می گذشت شروع عملی جنگ را ناممکن می ساخت و همگان شاهد بودیم که در اوج تبلیغات و تهدیدهای جنگی به یک باره شخص سوم دیپلماسی آمریکا ویلیام برنز در مذاکرات هسته ای ایران در ژنو شرکت کرده و رودررو با نماینده ایران به مذاکره پرداخت و کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا از تاسیس دفتر منافع آمریکا در تهران سخن گفت.
شکست آمریکا در عراق، پیروزی مقاومت مردم در لبنان و فلسطین، گسترش مقاومت در افغانستان، ضعف و بی اعتبار شدن کشورهای به اصطلاح معتدل عرب، در مجموع برنامه ی “خاورمیانه بزرگ” آمریکا را در هم ریخت و موجب شد تا آمریکا در برنامه های خود تجدید نظر کند. نمی توان به طور قطع گزینه جنگ را پایان یافته تلقی کرد، اما آشکار است که این احتمال بسیار بسیار کاهش یافته است.
با این وضع نگاهی می اندازیم به مجموعه عواملی که شرایط تازه را به وجود آورد.
نخست ببینیم صاحب نظران و کارشناسان آمریکایی در مورد ایران چگونه می اندیشند و رهنمودشان چیست؟
در اوایل ماه جون سال ۲۰۰۸ “کمیته فرعی خاورمیانه و جنوب آسیا” وابسته به کنگره آمریکا برنامه ای را ترتیب داد تا چند صاحب نظر و کارشناس امور خاورمیانه در آن حضور یافته و نظرات خود را در حضور سناتورها مطرح و آنان را نسبت به کشورهای منطقه و فعل و انفعالات آنجا بیشتر آگاه سازند.
سه نفر برای شرکت در این برنامه در نظر گرفته شد که به ترتیب عبارت بودند از : “گری ایکرمان” رئیس کمیته فرعی خاورمیانه و غرب آسیا، “جان آلترمان” مدیر برنامه خاورمیانه در “انستیتوی مطالعات استراتژیک و بین المللی” و خانم “جودیت یاف” تحلیلگر باتجربه از طرف “انستیتوی مطالعات امنیت ملی” در سطور پایین به خلاصه ای از نظرات این سه صاحب نظر می پردازیم:
گری ایکرمان اینگونه سخنان خود را آغاز کرد که آقای رئیس جمهور علیرغم اینکه به خطرات برنامه اتمی شدن ایران واقف بود ولی تصمیم جدی برای توقف آن نگرفت و به این دلیل ما امروز با این خطر مواجهیم که ممکن است ایران تا یکی دو سال دیگر تبدیل به قدرتی اتمی شود . . . حتی اگر مسئله اتمی شدن ایران را هم ندیده بگیریم به لحاظ استراتژیکی ایران نفوذ خود را در خاورمیانه هر روز گسترده می کند. ایران در لبنان و فلسطین با کمک به جریانات مسلح اضطراب می آفریند و این در حالیست که این کشور برای این گسترش نفود بهایی پرداخت نکرده و با مشکل روبرو نشده است. . .
ما باید پاسخی به این سئوالات داشته باشیم: ایرانیها به خود و به موقعیت منطقه ای خود چگونه فکر می کنند؟ تکفرات ایرانیها برای ما و تصمیم گیریهای ما تا چه اندازه موثر است؟ هدف ایرانیها از انکار هولوکاست و حمله به اسرائیل چیست؟ و در پایان اینکه تصمیم گیرندگان سیاسی و امنیتی در ایران چه کسانی هستند و چه کسی به طور مشخص تصمیم اصلی را می گیرد؟
وی در پایان اضافه می کند که خطر ایران برای ما جدی است، اما من باور دارم با نیروی عظیمی که ایالات متحده آمریکا در منطقه دارد، بویژه هم پیمانان ما در منطقه، در توانایی ما است که با ایران مقابله کنیم. ایران در مقابل آمریکا همچون “حشره ای کوچک است.” (۱)

اهداف ایران از انکار هولوکاست و حمله به اسرائیل
در این بخش “جان آلترمان” مدیر برنامه خاورمیانه در “انستیتوی مطالعات ـ استراتژیک و بین المللی” چنین ادامه می دهد: استراتژی ایران برای کل خاورمیانه و بویژه در مورد عراق، سوریه، لبنان و فلسطین تنظیم شده است. هم پیمانان ایران در منطقه نه دولتها، بلکه سازمانهای سیاسی و مسلح هستند، البته در خاورمیانه کنترل کشورها با دولتها است و چنین به نظر می رسد که برنامه ایران شکست خورده و با موفقیت روبرو نیست، اما باید گفت که اینگونه نیست. با وجود همه اینها ایران برنامه های خود را در این کشور به پیش می برد. ایران به سازمانهای سیاسی وابسته به خود به طرق مختلفی کمک می رساند و آنان می توانند به راحتی در برابر تبلیغات سیاسی آمریکا مقاومت کنند.
آلترمان در مورد سیاست ایران در قبال اسرائیل اظهار می دارد، این کشور با اسرائیل مشکل بزرگی ندارد. ایران دولتی فارس و شیعه است و مسئله قدس و فلسطین بیشتر متعلق به سنیان است. قبل از انقلاب ایران مسئله اسرائیل و قدس در ایران مطرح نبود. ایران از موضوع قدس و فلسطین برای نفوذ بیشتر در میان کشورهای عربی استفاده می کند. (۲) هدف ایران از تبلیغات علیه اسرائیل، جذب دوستان بیشتری در میان کشورهای عربی است.
به نظر آلترمان سیاست ایران در خاورمیانه مبنی بر اعتراض و تهدید است. در خاورمیانه در یک طرف اسرائیل و در طرف دیگر کشورهای ضعیف عرب قرار دارند و این فرصت بسیار خوبی برای نفوذ ایران است. ایران به خوبی توانسته از خشم و غضب اعراب علیه آمریکا به نفع خود بهره برداری کند.

رابطه ایران با سوریه
آلترمان در مورد رابطه ایران و سوریه باور دارد که این رابطه طبیعی نیست. ایران دارای نظامی مذهبی ست در صورتی که سوریه کشوری سکولار است. هر دو کشور دو نظام ایدئولوژیک متضاد با یکدیگر دارند. آنچه که این دو کشور را به هم نزدیک کرده ضدیت با آمریکا است. هدف ایران از ارتباط با سوریه نفوذ در کل خاورمیانه و کشورهای عربی و هدف سوریه بازگشت به لبنان و پایان دادن به انزوای بین المللی خود است. آلترمان در پایان اضافه می کند که: “آمریکا جاده را برای نفوذ همه جانبه ایران در کل خاورمیانه هموار نمود.”

ایران به دنبال چه نوع سلطه ای در منطقه است؟
خانم “جودیت یاف” به این سئوال پاسخ می دهد. وی تحلیل گر “انستیتوی مطالعات امنیت ملی” و متخصص امور خاورمیانه است.
خانم جودیت یاف به سه مفهوم اساسی سیاست ایران می پردازد و آنان را به این شکل ردیف می کند: ۱ـ ایران جامعه ایست با قدرت و هویت واحد ۲ـ اسلام شیعی ۳ـ ناسیونالیسم ایرانی مصدر افتخار تاریخی و هویت ملی.
از نظر این تحلیل گر ملت ایران و رهبرانشان از هر گروه و دسته ملی، مذهبی، محافظه کار، فارس و غیرفارس در برابر هر تهدیدی علیه ایران مقاومت خواهند کرد. وی عناصر نظامی و استراتژیکی که این تفکر ایستادگی را در اینان مستحکم می کند چنین برمی شمارد:
اولا: ایرانیان باور دارند که آنان باید بر خلیج فارس و اطراف آن تسلط داشته و رهبری جهان اسلام در دست آنان باشد، از طرفی باور دارند که باید در همه مسائل منطقه دخالت داشته باشند.
دوم: آماده بودن در برابر هر گونه تجاوز خارجی نسبت به کشورشان. ایرانیان می کوشند از نظر تاکتیکی و استراتژیکی دارای استقلال و اعتماد به نفس باشند. آنان از نظر نظامی می کوشند به انرژی هسته ای دست یافته و حتی به اسلحه اتمی مجهز شوند. . . این سیاست ایرانیان تازگی ندارد، در زمان شاه نیز آنان چنین بودند. ایرانیها تسلط بر منطقه خلیج فارس و منطقه را حق تاریخی خود می دانند. آنان از نظر جمعیت بزرگترین کشورند، از نظر تاریخی دارای تمدنی کهنسال و از قدیمی ترین تمدنهای منطقه به حساب می آیند و هم به این اعتبار که از نظر صنعت و تکنولوژی نیز از دیگران جلوترند. ایرانیان باور دارند که در امور خاورمیانه باید با آنان مشورت شود و اینکه راه نجات و خروج آمریکا و همچنین حل مشکل اعراب و اسرائیل از تهران می گذرد.
خانم جودیت اضافه می کند: البته ایران مایل نیست این سیاستهای خود را از طریق اشغال سرزمینهای دیگران به پیش ببرد، بلکه از طریق بستن پیمانهای چند جانبه با همسایگان، ایجاد شبکه های تبلیغاتی و عام المنفعه، تحکیم روابط بازرگانی و اقتصادی و کوشش در جهت امضای پیمانهای دفاعی و امنیتی با همسایگان به انجام می رساند.

پایان خلاصه نظرات
در اینکه جمهوری اسلامی در میان جنبشهای اسلامی منطقه نفوذ فراوان دارد جای بحثی نیست و البته این را نباید به حساب این گذاشت که جمهوری اسلامی اهداف نجاتبخش و انساندوستانه ای برای دیگران دارد، به هیچ وجه چنین نیست. جمهوری اسلامی خواستار آن است تا همان برنامه های ارتجاعی، ضد انسانی و خفقان و سرکوب را که در ایران دارد برای دیگران نیز به ارمغان ببرد، نمونه آن در عراق است که هر آنجا و در هر شهری آنان زمینه مناسب یافته اند فورا به جداسازی میان زنان و مردان، برقراری خفقان و دستگیری و زندان و قتل و شکنجه مخالفان پرداخته اند، اما با وجود این چرا اینان موفق به جلب بسیاری سازمانهای اسلامی از شیعه و سنی و بسیاری از روشنفکران عرب به طرف خود شده اند. در درجه اول باید گفت که به علت وجود خفقان و استبداد شدیدی است که در این کشورها حکمفرما است. برای نمونه حدودا سه سال پیش یکی از نویسندگان معروف مصری به نام سید رفعت مقاله ای در انتقاد از سیاستهای اسرائیل و آمریکا به چاپ رسانید، این مقاله مورد اعتراض سفیر آمریکا در قاهره قرار گرفت و موجب زندانی شدن نویسنده شد. زندانی شدن این نویسنده ماهها به طول انجامید و پس از مبارزات و اعتراضات فراوان روشنفکران مصری، سرانجام وی از زندان آزاد شد. حال این وضعیت در کشور مصر است. مسئله دیگر اینکه در ایران انقلاب عظیمی انجام گرفته و علیرغم برآمد یک حکومت ارتجاعی، انقلاب ایران دست آوردهای زیادی داشته که البته ریشه در تاریخ یکصد ساله مبارزات مردم ایران داشته است، اما رژیم ارتجاعی حاکم همه این دستاوردها را به حساب خود مصادره و برای خود در میان دیگران اعتبار می آفریند. مسئله دیگر اینکه در سالهای اخیر و بویژه پس از اشغال عراق و فجایعی که در این کشور اتفاق افتاد موجب اعتبار یابی جریانات اسلامی در کشورهای منطقه گردید. هم اکنون در اردن، مصر، لبنان، کویت و بسیاری کشورهای عربی جریانات اسلامی به آلترناتیو نیرومندی در برابر دولتهای وابسته به آمریکا تبدیل شده اند. جمهوری اسلامی با ارتباط با این احزاب آنان را در خدمت سیاستهای منطقه ای خود می گیرد. برای مثال در عربستان نزدیک به یک میلیون و نیم شیعه در شرق عربستان و درست در منطقه نفتی زندگی می کنند، غالب اینان کارمندان، کارگران و مهندسان شرکت نفت عربستان هستند. در میان شیعیان عربستان جریانی به نام “انصار الامام” وجود دارد که بسیار گسترده است و از طرفداران جمهوری اسلامی هستند. در شهر نجد عربستان تعداد کثیری “اسماعیلی” وجود دارند که بسیاری از دانشجویانشان به ایران، عراق، و لبنان رفته و در دانشگاههای این کشورها و موسسات مذهبی به آموزش مشغولند، در یمن نیز چنین جریاناتی وجود دارند.
خفقان و استبداد در کشورهای عربی موجب می شود که اینان در جمهوری اسلامی و در شخص احمدی نژاد برای خود “منجی” بیابند. این واقعیت تلخ وجود دارد و همین اوضاع باعث شده که آمریکا در سیاستهای جنگ طلبانه خود تجدیدنظر کند. البته عوامل بین المللی دیگری نیز همچون قدرت گیری روسیه، چین و “حمایت” آنان از ایران در سازمان ملل، عدم همکاری کامل اروپا با آمریکا و مماشات آنان با ایران نیز در تصمیم گیریهای آمریکایی ها تاثیر گذارند.
برعکس دوران جنگ سرد که عرصه ی شطرنج سیاست جهانی تنها دو بازیکن داشت و بقیه نظاره گر بودند، امروز چنین نیست. امروز در عرصه شطرنج جهانی بازیکنان متعددی با مهارتهای عالی حضور دارند و آمریکا به عنوان یکی از اینان باید کاملا مواظب حرکتهای خود در این عرصه باشد. آمریکا یک بار حرکتی عجولانه و حساب نشده در عراق انجام داد و نتایج فاجعه بار آن برای خود و جهانیان بسیار آموزنده است. به نظر نمی رسد آمریکا یک بار دیگر به ریسکی دست بزند که میدان بازی آن بسیار گسترده تر از عراق است.
اما آنچه که در تصمیم گیریهای آمریکا امروز موثر است وجود بسیاری سیاستمداران واقع بین است که از جنگ عراق درس گرفته اند. اینان باور دارند که از طریق مسالمت آمیز و دیپلماسی می توانند به بسیاری امتیازات دست یابند که با جنگ و تخریب حاصل نمی شود. بسیاری از اینان باور دارند که رابطه ی دیپلماتیک با ایران می تواند بازار نفت و گاز ایران را بر روی آمریکا بگشاید و طرفین از این راه منفعت ببرند. چندی پیش “کنت پولاک” مدیر انستیتوی سابان وابسته به بروکینگز، در تحلیل از اوضاع ایران در مقاله ای چنین نوشت: “بازسازی صنایع نفت ایران به ۸۵ میلیون دلار سرمایه گذاری نیاز دارد. رهبران ایران خود می دانند که بجز شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا کسان دیگری قادر نیستند این پروژه را به پایان برند. از این جهت دولتمردان آمریکایی باید با در پیش گرفتن سیاستهایی باب مذاکره را با ایران بگشایند و با ایران وارد معامله شوند.”
اکنون آمریکا به سیاست فشارهای اقتصادی، سیاسی روی آورده و می کوشد از این طریق ایران را به انزوا بکشاند. طرح مسئله جزایر سه گانه توسط امارات، کنفرانس کشورهای سوریه، قطر، ترکیه و فرانسه و قراردادهای استراتژیک بازرگانی میان امارات و ترکیه و یونان را باید در روزهای اخیر از این منظر ارزیابی کرد، اما به نظر نمی رسد این سیاست برای درازمدت کارساز باشد. جمهوری اسلامی در عراق لبنان، فلسطین و سایر کشورهای عربی نفوذ موثر دارد، بویژه در عراق که باید گفت پاشنه آشیل آمریکا است.
همه رهبران جمهوری اسلامی آشکارا از مردم عراق می خواهند که قرارداد امنیتی و نفتی را امضا نکنند، بویژه رهبران مذهبی عراق از سنی و شیعه و مسیحی شدیدا مخالف امضای هر قراردادی هستند که به حاکمیت ملی عراق خدشه وارد سازد. بقاء آمریکا در عراق بدون امضای چنین قراردادی با مشکل بسیاری چه از نظر داخلی عراق و چه از نظر روابط بین المللی و حتی داخل آمریکا، روبرو خواهد بود. هم اکنون در عراق موج گسترده مخالفت با امضای قرارداد استعماری مزبور ادامه دارد.
آمریکا نمی تواند زمان زیادی به شیوه سرکوب و زندان و تجاوز به مردم عراق در این کشور دوام بیاورد. نه اوضاع داخلی عراق و نه بین المللی و نه منطقه ای به این وضعیت رضایت نمی دهد. همانطور که حتی چند سیاستمدار امریکایی به رهبری برژنسکی و بیکر چندی پیش اعلام کردند دولت آمریکا باید با ایران و سوریه برای حل مسئله عراق وارد مذاکره شود، برای آمریکا انتخاب راههای دیگری بسیار مشکل است.

سیاست کنونی آمریکا در خاورمیانه بویژه در مورد ایران، عراق، با پیچیدگی بسیاری روبروست و می توان گفت به نوعی در بن بست قرار دارد. دولتمداران و سیاستمداران منطقه چشم به راه انتخابات تازه آمریکا هستند. بدون شک دمکراتها اگر به قدرت برسند راه بسیار شاقی در پیش دارند تا بتوانند دوباره جاده را برای سیاستی متعادل هموار کنند. سیاست آمریکا به سختی آسیب دیده است. مناسب ترین راه برای کمک به حل مشکلات موجود عقب نشینی آمریکا از سیاستهای گذشته خویش است و فشارهای بیشتر هم بر ایران کارساز نیست. سوریه هم تا حد زیادی توانسته خود را از انزوا به در آورد و این دو کشور می توانند نقش مهمی در برقراری صلح در منطقه ایفا کنند. دو نیروی عمده در عراق شیعه ها وابسته به ایران و بخش بزرگی از بعثی ها وابسته به سوریه هستند و سوریه تاکنون انکار نکرده که به آنان کمک می کند. بدون به رسمیت شناختن حقوق حقه مردم عراق و دست کشیدن از سیاست تجاوزکارانه، آمریکا به طور قطع نخواهد توانست در پیشبرد سیاستهای خود در منطقه موفق شود. کشورهای معتدل عرب نیز از اعتباری برخوردار نیستند. آینده نه چندان دور نشان خواهد داد که رهبران تازه آمریکا تا چه حد به واقع بینی روی آورده اند.

پانویس ها:
۱ـ چندی پیش ژنرال فالون فرمانده نیروهای آمریکا در خاورمیانه (مستعفی) در مصاحبه ای در مورد خاورمیانه و جنگ با ایران در پایان گفت: “ایران برای ما همچون مورچه است که می توانیم آن را “له” کنیم و این دیگری ایران را تشبیه به حشره می کند، البته با همین تفکرات مالیخولیایی است که تاکنون در باتلاق عراق گیر کرده اند.
۲ـ در سال ۲۰۰۲ میان ایران و آمریکا مذاکراتی محرمانه در سوئد انجام می گیرد که شرکت کنندگان در آن سفیر ایران در فرانسه و کروکر سفیر آمریکا در سوئد بوده اند.
نماینده ایران با ارائه نامه ای به خط خامنه ای شرایط ایران را به بحث می گذارد. ایران قبول می کند که در برابر به رسمیت شناختن حق ایران در خلیج فارس و کنار گذاشته شدن مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی، حمایت خود را از حماس پس بگیرد، حزب الله را تبدیل به حزبی سیاسی کند و با برنامه کشورهای عربی مبنی بر خروج اسرائیل از سرزمین های اشغالی در سال ۶۷، و به رسمیت شناختن اسرائیل همکاری کند. این مذاکرات همزمان با دور دوم انتخاب بوش به ریاست جمهوری آمریکا بود. آمریکا شرایط را نمی پذیرد به این دلیل که ایران کشور مهمی نیست که بتوان با آنان مذاکره کرد و در ادامه سیاست سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی را در پیش می گیرند که اکنون شاهد ادامه آن هستیم.

اسناد از کتاب ترتیا پارسی و سایت اینترنتی alasr.ws

پ