نمی توانم از توفانی که در درونم می وزد، بگریزم و فریاد آن را نادیده انگارم. من اکنون فرا خوانده شده ام. فرا خوانده شده ام که بایستم، آن هم در برابر اندیشه هایی که چون “ستون های هنج” محکم و استوار در مقابل انسان ها ایستاده اند. فرا خوانده شده ام که بایستم در مقابل اندیشه هایی که چون اهرام مصر دست نخورده باقی مانده اند و مصون از هرگونه تغییراند.

امروزه تمام هستی و مرگ ما، متکی بر این ایستادگی است و اگر امروز نتوانیم بایستیم و خود را بازتعریف کنیم، در آینده بخشیده نخواهیم شد. بگذارید بار دیگر تعریف شویم و نهراسیم از قهرها و خشم ها. نهراسیم از آن قهرهایی که چون خط های قرمز بر آغوش ما نهاده شده اند و بر ما مقدس گشته اند. همان قهرهایی که چون بندهای ابریشمین وامی دارند ما را از اندیشیدن. از اندیشیدن در راه هایی که رویاهای مان در آن به تعبیر می نشیند و به حقیقت می پیوندد. نهراسیم از این همه خطوطی که برای ما چون دیوارهای استوار عبور از آن را ناممکن می سازند. نهراسیم از این همه خطوطی که برای ما قرمز گشته اند و مقدس. نهراسیم از این همه و نگذریم از این همه، بلکه بایستی فرو ریزیم آن را در راه هایی که بر ما راه بسته اند.

و ما این بار می خواهیم که به بازسازی بیندیشیم، به بازسازی اندیشه ای که تمامی اندیشه ما را فرا گرفته است و چون آن بندهای ابریشمین، ذهن ما را از درون بازمی دارند و اسیر خود می سازند. ما این بار می خواهیم به بازسازی اندیشه بیندیشیم نه به بازی سازی آن. به بازسازی اندیشه ای بیندیشیم که از ترس توده مردم، چون جایگاه پروردگاران خدشه ناپذیر گشته اند. به بازسازی اندیشه ای بیندیشیم که مقدس گشته اند و مقدر. تلاش ما این بار بازسازی و واسازی بنیان های فکری، فرهنگی و ارائه تفاسیری متفاوت و دگرگون از آن چه است که تاکنون بوده است. می خواهم به تفسیر اندیشه ها بیندیشم و ساختارهای آن را فرو ریزم، آن هم ساختارهایی که در اذهان ما شکل می گیرند و ما را بازمی دارند از بازسازی.

و اکنون این ما هستیم که بایستی گام در این راه پرخطر بگذاریم و به بازسازی اندیشه های رسوب شده ای بنشینیم که در اذهان ما لانه کرده اند. این مایی که نویسنده- روشنفکر نامیده می شود. بایستی بشکافیم این زخم دلمه بسته را و تاوان آن را نیز بپردازیم چرا که نیک می دانیم توده مردم در مقابل این همه خواهد ایستاد و در برابر آن مقاومت خواهد نمود. مقاومت خواهد نمود در برابر ریزش اندیشه هایی که برای آنان آن چنان مقدس گشته اند که مصون از هرگونه تغییراند.

اکنون این ما هستیم که با آن بندهای ابریشمین بر کام، بایستی فریاد زنیم. فریاد زنیم که نه این اندیشه ها مقدس اند و نه آن توده مردمی که در پشت این اندیشه ها قرار گرفته اند تا آنها را از هر گونه تغییری بازستانند. بایستی بپذیریم که بازسازی تمامی این اندیشه ها در جهان، نه تنها با پشتیبانی توده ها نبوده است که بلکه در آن توده ها با آن به مخالفت برخاسته اند و به آن نه گفته اند. و از همین جاست که توده میل مفرطی به نه گفتن دارد و هر آن کسی که به آن پاسخ مثبت گوید برای توده قهرمان می گردد. کار نویسنده- روشنفکر فقط نه گفتن نیست و توده نیز نبایستی همواره به دنبال کسی راه بیفتد که فقط به این نیاز او پاسخگوست، بدون آن که بیندیشد این مخالف خوانی او را به کجا می برد و در پی اثبات چه چیزی است؟ اگر قرار باشد که به همه چیز نه گفته شود بشریت به سمت نابودی هجوم می برد. بایستی باور داشت که اندیشه های ما همیشه عاقلانه نبوده است و امروزه زمانی است که بایستی سئوال از چیستی این اندیشه ها را دغدغه ذهنی خود قرار دهیم و از اندیشه های پوپولیستی فرار کنیم چرا که اندیشه های پوپولیستی یعنی ایجاد اندیشه ای که بر فرهنگ توده استوار باشد. اندیشه پوپولیستی بر توده اصالت می دهد و بر آن اولویت می نهد. و ما بایستی امروزه به فروریختن این همه همت گماریم و به بازسازی اندیشه هایی نشینیم که فرو ریخته ایم چرا که برای دگرگون کردن جهان و دگرگون کردن آن چه که در سرزمین خود می گذرد، به دگرگونی اندیشه ها نیاز داریم. دگردیسی اندیشه ها نخستین گامی است که امکان شکستن قاعده ها- دگرگونی سنت ها و تحول فرهنگی را به همراه می آورد. اکنون آگاهی ما تغییر کرده است و میدان بازی ما به یک میدان بازی بزرگتر و فراگیرتر از جایی که اکنون در دسترس ماست، تبدیل شده است.

امروزه اندیشه ما به درگیر شدن با جهان و گسترش مرزهایش نیازمند است و این درگیر شدن لاجرم به فروریزی ایده هایی منجر خواهد شد که نمی توانند و یا نمی خواهند فرم دیگری بیابند. در جهان امروزی همه چیز با شتاب در حال دگرگونی است و همه ملت ها در تکاپوی نوسازی و بازسازی خویش هستند. دگرگونی و دگردیسی اندیشه ها جریانی است که با برخورد یک فرهنگ با فرهنگ های دیگر ایجاد می شود چرا که ما در عصری به سر می بریم که فرهنگ می کوشد خودش را در قالب مجموعه ای از موضوعات تعریف کند که تمایل به تضعیف رابطه نظام مند خود با تفاسیری دارد که تاکنون از آن ارائه شده است. و از همین جاست که ایجاد گفتمان مدرن فرهنگی، باعث ریزش پایه های اندیشه ای می گردد که پایه های اندیشه های مقدس ما را ساخته اند.

ما برای بازتعریف شدن، نیاز به بازسازی داریم. بازسازی اندیشه هایی که تاکنون ذهنیت ما را ساخته اند و آن را در حصار خویش گرفته اند. یکی از بهترین راه های بازسازی این اندیشه، بازسازی گفتمان های فرهنگی است. گفتمان هایی که ضرورتا باعث فروریختن اندیشه هایی می شوند که همواره برای ما مقدس بوده اند و چون آن بندهای ابریشمین، مهمیزی بوده اند بر اندیشه های ما و چون ستون های هنج همواره ایستادگی نموده اند در برابر هر تغییری.

این واسازی ما را وا خواهد داشت که اندیشه خود را از این فضای بسته و خفقان آور بیرون ببریم، از این فضایی که فکر می کنیم درباره حقیقت آگاهی کامل و قطعی داریم و یا می توانیم داشته باشیم. اگر این چنین نیندیشیم به ناچار به آن سقوط تن در خواهیم داد، اما نه به آن سقوط باعظمت بلکه به سقوطی که ما را در دره های آن گردنه وهم آلود به نابودی می کشاند.

hamed_iman@hotmail.com