شهروند ۱۱۷۹-۲۹ می ۲۰۰۸
در حالی که بیش از سه هفته از توفان نارگس در برمه میگذرد، مردم در حیرتند که چرا باید عواملی خارج از طبیعت در وخیم تر شدن شرایط نقش داشته باشند. چرا دولت نظامی برمه تحت چنین شرایطی بیش از آنکه به فکر مردم توفانزده باشد به وجهه ی بین المللی خود می اندیشد؟
چنین فجایعی به نوبه خود سئوال برانگیزند، چه رسد به اینکه عواملی خارجی در تشدید شدن آنها نقش داشته باشند. آدمی که تا به دیروز در حال زندگی روزمره اش بوده است، ناگهان نه تنها همه دار و ندارش را از دست می دهد، بلکه در بسیاری از موارد شاهد از دست رفتن عزیزان و گاهی نقص عضو می شود.
شاعر عهد باستان ویرژیل غافلگیری آدمی را در چندین مواردی با لفظ لاتینی که معنایش کمابیش “از همه جا بیخبر”(۱) است، گوشزد میکند. به عنوان نمونه، در کتاب چهارم “اینیاد”(۲) زمانی که شاعر، دیدوی شیدا را که ناگهان به واسطه ی مداخله ی خدایان به دام عشق اینیوس گرفتار آمده است، به آهوئی تشبیه می کند که “از همه جا بیخبر” با تیر چوپانی که در دور دستها ایستاده است، از پا در می آید. این آهو در حالی که به جنگل ها می گریزد مفری از نیزه ای که به پهلویش اصابت کرده است، نمی یابد. حال تجسم کنید که دیدوی زخمی در حالیکه به خواهرش آنا پناه میبرد به جای مهر، مورد غضب و بی مهری قرار گیرد.
حال، وضعِ مردمان برمه بخصوص، به کودکی زخم خورده می ماند که پی پناهی می گردد، اما تنها ناپدری ای را می یابد که با تمام ادعاهایش، به هیچ وجه به فکر این کودک نیست و تنها در راستای حفظ آبرویی گام برمیدارد که وجود خارجی ندارد. گویا دنیا میتواند حبس طویل المدت خانم آن سان سوچی، برنده ی جایزه ی صلح نوبل سال ۱۹۹۱ و محیط خفقان چندین و چند ساله ی حاکم بر این سرزمین پهناور آسیای جنوب شرقی را ناگهان به دست فراموشی سپارد؟ حال تنها بعد از گذر حدود سه هفته از گذر تندبادی ویرانگر در اجلاسی اضطراری در سنگاپور در روز دوشنبه ۱۹ می به ورود امدادگران خارجی ـ که معلوم میشود عموماً آسیائی است ـ به مناطق توفانزده تن می سپارند. چه بسیاری از تحلیلگران خرده میگیرند که تصمیم دولت نظامی برمه اقدامی است “ناقابل و بس متأخر”(۳) است، بخصوص اینکه با موانعی همراه است. منجمله اینکه همانطوری که گفته شد، امدادگران آسیائی بر اروپائی و امریکائی ترجیح داده شده اند و اصرار بر استفاده از کشتی ها و قایقهای غیرنظامی شده است که کار را کند و مشکل می کند. تصمیماتی از این قبیل در سرزمینی که اکثریت آن صاحب مرام بودیسم هستند بسیار بعید مینماید، مرامی که جویای یگانگی همه انسانها، صرف نظر از اصل و نصبشان است؛ مگر آنکه سردمداران این مملکت مانند بسیاری از ممالک دیگر پیرو هیچ دین و مذهبی به جز خودخواهی و خودبزرگ بینی نباشند.
تنها به تازگی، در پی وعده ی ژنرال ارشد برمه، تان شِو، سوسوئی از امید برای وضعیت توفانزدگان دیده شده است. گرچه باید اذعان نمود که دنیا انتظار همکاری بیشتر از دولت برمه دارد. همانطوری که خبرگزاری بی.بی.سی اعلام کرده است، دولت برمه سابقه ای در به هم زدن قول و قرارهایش دارد و باید دید که تا چه حد به گفته هایش وفا خواهد کرد. شک و تردید زمانی بالا میگیرد که هنوز دولت نظامی برمه با ورود کمکهای ناو فرانسوی که مدتی است با کمکهائی معادل ۱۵۰۰ تن در مرزهای آبی آن کشور به سر میبرد، موافقت نکرده است به طوری که فرانسه در پی آن برآمده است که از طریق تایلند به اهدای کمک متوسل شود!
باید اذعان کرد که برخورد دولت چین در برابر زلزله ی اخیر در استان سیچوان و کمک رسانی اش بسی بهتر از آنچه بوده است که در برمه شاهدش هستیم، کما اینکه نخست وزیر آن کشور، وِن جیابو، در اقدامی بی سابقه سریعاً در محل حادثه حضور به هم رساند و حتی از امدادگران کشورهای دیگر حاضر در صحنه تشکر کرد. اخیراً نیز بی. بی. سی اعلام کرد که در اقدامی بی سابقه دولت چین ـ علیرغم سابقه ی بحث برانگیزش ـ تنها در ظرف یک ساعت و نیم به صدور ویزا برای امدادگران بلژیکی مبادرت نموده است و حال آنکه دولت برمه همچنان درگیر رعب و وحشت از “خارجیان” ـ زنوفوبی ـ می باشد و با توسل به منفی گریهای پی درپی، ناوگان امدادگری را با ناوگان جنگی یکی کرده است تا هزاران هزار شهروند آسیب دیده را همچنان محروم نگه دارد.
کمی قبل، یکی از کانالهای خبری فرانسه، ت.وِ. سنک، این پرسش را مطرح کرده بود که در شرائط حاکم، آیا مردم توفانزده برمه بیشتر از غضب طبیعت رنج میبرند و یا از نظامی که کمترین ارزشی را برایشان قائل نیست؟ البته خیلی طبیعی است که فرانسه با توجه به سر باز زدن دولت برمه از پذیرش ناوگان امدادگری اش، چنین نگرانی را ابراز کند، ولی پرسش فرانسه در هر صورت بسیار موجه و قابل تأمل است. از صدها هزار نفری که در آن کشور وسیع جان باخته اند، نمی شود تخمین زد که چند درصد در اثر سهل انگاری های مستقیم و یا غیرمستقیم نظام حاکم از دست رفته اند و چند درصد قربانیان صرف حوادث طبیعی بوده اند. متأسفانه تأخیر دولت برمه از پذیرش امدادهای بین المللی در کنفرانس اخیر در رانگون، پایتخت برمه، نیز بازتاب یافته است، چراکه در حالی که تخمین زده میشود که برمه برای بازسازی اش به حدود ۱۱ میلیارد دلار محتاج است، ۴۰ کشور حاضر در این کنفرانس که به تازگی توسط سازمان ملل و کشورهای آسیای شرق “آسیان” برگزار شد، تنها وعده ی ۵۰ میلیون دلار داده اند. شاید اگر دولت برمه تنها اندکی بعد از وقوع توفان سهمگین نارگس توافقش را به گرفتن کمکهای بین المللی ابراز داشته بود وضع بهتر از این میبود.
شاید برخی در این میان مدعی شوند که عمر دست خداست و هر کسی باید به طریقی این دار فانی را ترک گوید. این درست، لیکن نقش خود انسان را نمی توان در سرنوشت خود و همنوعانش را ندیده گرفت. آدمی در برابر سرنوشت همنوعان خویش مسئول است. لازم نیست به فجایعی از قبیل سهل انگاری شرکت “یونیون کارباید” امریکائی در بوپال هند در سال ۱۹۸۴ برگردیم که منجر به مرگ هزاران شهروند “از همه جا بیخبر” شد یا به مصرف “ایجنت اورنج”، ماده ی شیمیائی مسئول از بین رفتن جنگل های انبوه و به دنیا آمدنِ نسل اندر نسل کودکانی با نقص عضو، توسط امریکائی ها در طی سالهای ۱۹۷۱- ۱۹۶۱در جنگ ویتنام اشاره کنیم، تا به نمونه هائی از خودخواهی های بشر بپردازیم. وقایعی از این دست را شاید برخی ها، به غلط، تحت عنوان مرزهائی که سرزمینها را از هم جدا میکند و در افکار برخی تصور جدائی بین “ماها و شماها” را به وجود می آورند (منجمله گفته ی تاریخی بوش در پی فاجعه ی ۱۱ سپتامبر مبنی بر آنکه “هر که با ما نیست با دشمنِ ماست”) توجیه کنند، اما نادیده انگاشتن بیخانمانی، بی غذائی و درد و رنج هزاران هزار شهروند توفانزده توسط دولتمردان همان آب و خاک را چه میشود گفت؟ گرچه همانطور که گفته شد، اصولاً انسان انسان است و هر یک از ما متعلق به اصل واحدی هستیم که مرز نمیشناسد.
اکثریت انسانهای امروزی تا مادامی که خود یا نزدیکانشان آن آهوی زخم خورده نباشند، به هزاران آهوی زخمی دور و بر کاری ندارند. دریغ از آنکه بالاخره به ناچار روزی آن آهوی آسیب دیده، خود ما یا یکی از جگرگوشه هایمان خواهد بود. و حیف که دولتمردان برمه مانند بسیاری دیگر از سردمداران امروزی، با وجود مشاهده ی عاقبت مردان به اصطلاح قدرتمندی چون میلاسوویچ، صدام، چائوشسکو و غیره در تاریخ، هنوز صرفاً به خود و حفظ قدرت خود می اندیشند، دریغ از آنکه روزی خود آن “آهو” که نه، بل آن “گرگ” زخمی خواهند بود. آخر حتی اگر موفق به نگهداری قدرت شوند، مگر نه آنکه این جهان خاکی را در نهایت پایانی است؟
به حماسه ی ورژیل که برگردیم، اینیوس در نهایت در دنیای بعد از مرگ به دنبال دیدو میگردد ولی علیرغم اصرار فراوانش بر برقراری ارتباط مجدد با او، دیدو را بی تفاوت به خود می یابد. و البته تعجبی نیست، چراکه سزای هر عمل عکس العملی مشابه و در جهت معکوس است. حال عاقبت سردمداران برمه را چه شود که هنوز که هنوز است در جهت جبران واقعی خطاهای گذشته بر نیامده اند و تنها به خویش و قدرت توخالی شان می اندیشند؟ و البته این تنها یک دولت از بسیار دولت های دیگر جهان است که چنین راه و روشی را در پیش گرفته است.
پانویس ها:
۱-incautus/a/um
۳-The Aeneid (c. 29-19
BCE)
۳-“too little, too late”