جنبش قهرمانانه و مردمی پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ با شعار همه جاگیر و گسترده "رأی من کجاست" به میدان آمد. 


شهروند ۱۲۳۸  پنجشنبه ۱۶ جولای  ۲۰۰۹


 

جنبش قهرمانانه و مردمی پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ با شعار همه جاگیر و گسترده "رأی من کجاست" به میدان آمد. اگر دقت کنیم، این نخستین بار است که در تاریخ اجتماعی ایران پس از مشروطه، در شعارهای همگانی و سراسری، کلمه "من" به کار رفته است. ادعای ما بر آن است که به کارگیری شعار "رأی من کجاست" از معنای ویژه و منحصر به فردی برخوردار است و نشان از آن دارد که جامعه به درک والاتری از مفهوم آزادی رسیده است، که در مقایسه با مراحل  پیشین تاریخی اجتماعی ایران، مشخصا جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی، دوره سوم از گذر به مرحله عالی درک از مفهوم آزادی را طی می کند.


 

مشروطه: درک از آزادی "قانون" بود


 

درک جامعه ایرانی از مفهوم آزادی به اعتقاد من، از ۳ مرحله ویژه در تاریخ صدساله اخیر گذشته است. یکی دوران عصر مشروطه، دیگری از دوران مصدق تا انقلاب اسلامی، و سپس عصر حاضر یعنی دوران افول انقلاب اسلامی که برآمد آن را در خرداد ۱۳۸۸ میتوان دید.

دوران نخست را پیش از این، دوران غلبه تفکر "سیاست زده" در آراء و افکار فعالان و متفکران مشروطه دانسته ایم.۱ خلاصه این ادعا بر آن است که ایده آزادی، در این دوران اصولا مسئله عدالت و مشروط کردن قدرت حکومت و شاه به قانون را در نظر داشته است.

در عصر مشروطه، هدف جنبش عدالت خواهی بود، نه آزادی. و اندک درک مفلوج و گنگ آن از آزادی همانا به مقوله آزادی سیاسی و برقراری قانون و تحقق عدالت سیاسی محدود می شد.

ما در آن دوران هنوز از مفهوم آزادی که در بنیاد آن دو مقوله بهم پیوسته در نظر است، فاصله زیاد داریم. آن دو مقوله که مفهوم اصلی آزادی را شکل می دهد، یکی آزادی تفکر، دیگری آزادی فرد است. فردیت است که فکر مستقل را پدید می آورد. و به همان ترتیب آزادی فکر است که امکانات پدیداری فردیت مستقل را ایجاد می کند. هیچ یک از این دو مقوله که اساس مفهوم آزادی هستند، در ایران در صدساله اخیر امکان پدیداری نداشتند. جنبش اجتماعی و فرهنگی و فکری ما، به دلایلی که در این نوشتار کوتاه مهلت بیان آن نیست ـ و در منبع پیشین به آن اشاره شده است ـ عمیقاً سیاسی زده بوده است و درک آن از آزادی، نه به آزادی فکری مرتبط بوده، نه به آزادی فردی، بلکه مرکز اصلی الهام آن سیاست بوده است.


 

از مصدق تا انقلاب اسلامی: درک از آزادی "استقلال" بود


 

اما پس از مشروطه، تفکر سیاست زده به حیات فعال خود ادامه داد. درک ما از آزادی در دوران مصدق و جنبش افتخارآفرین ملی شدن نفت، هنوز به درکی سنجیده و بنیادین نرسیده بود. رودررویی مصدق با قدرت های خارجی و با نظام استبداد شاهنشاهی سمت و سوی  مبارزه را به گونه دیگری سوق داده بود. تاریخ ما نه به درک ضرورت فردیت رسیده بود، نه آزادی فردی را محترم می شمرد و نه تفکر آزاد و اندیشه انتقادی در آن جای داشت. اساس فکر آزادی در این دوران با "استقلال" عجین شده بود. ما می خواستیم خود را از تسلط دشمن خارجی، و وابستگانش در ایران رها کنیم. پس فکر رهایی و آزادی، رهایی سیاسی بود و در مرکز آن مفهوم استقلال جای داشت.

اما پس از دوران مصدق، در طول دهه ۴۰ و ۵۰، فرهنگ جدیدی در ایران پدید آمد. استقلال هرچه بیشتر تبدیل به یک شعار مبارزاتی فوری شده بود. تفکر حاکم در این دو دهه بیشتر تحت تأثیر گفتمان "غرب زدگی" بود و نوک حمله این گفتمان همانا قدرت های سلطه گر خارجی، نظام شاهنشاهی حاکم و غرب زدگان بومی بود. در هیچ یک از آثار این دو دهه که مقدمات فرهنگی انقلاب اسلامی را فراهم کرد، هیچ گفتاری، جدل فکری و یا نظریه ای پایدار و جدی پیرامون مفهوم آزادی، تفکر آزاد و ضرورت فردیت آزاد نمی بینیم. تا آنجا که گاه به گاه، این مقولات به عنوان "فرنگی بازی" و رفتار لوس و غرب زده و حتی "نجس" تلقی می شدند. تاکید بر "من" برابر با خود بزرگ بینی و غرور شخصی،  و حتی "خیانت" به دیگران محسوب میشد. درک ما در دوران انقلاب اسلامی، از شعار آزادی، بیشتر و غالبا همان استقلال بوده است. در این دوران مرجع اصلی آزادی، نه فرد بود، نه تفکر آزاد. ۲


 

رأی من کجاست؟


 

در شعار "رأی من کجاست" اما، برای نخستین بار کلمه "من" به گسترده ترین و عمومی ترین وجه مطرح می شود. و این کلمه مستقیماً با عمل "رأی دادن" رابطه دارد. اما اهمیت آن در کجاست؟

در شعار "رأی من" ، "من" در برابر یک رأی قرار می گیرد، و یک رأی در برابر "من" واقع می شود. از آن رو که نمی توان جمعی، گروهی، خانوادگی یا قبیله ای رأی داد، پس مقوله رأی دادن عمیقا فردی، خصوصی و منحصر به فرد و تنها و تنها نظر و روحیه شخص رأی دهنده را منعکس می کند.

بی تردید جامعه ای که آزاد نیست، انتخابات آزاد و واقعی هرگز در آن نمی تواند متحقق گردد، زیرا هنوز نهادهای حاکم کنش ها، تنش ها و چندگانگی اجتماعی را منعکس نمی کند. ایران چنین است.

 اما مردمی که در خرداد امسال به پای صندوق های رأی می رفتند، هنوز و به طور واقعی از این حقیقت کتمان ناپذیر مطلع نبودند. بلکه آنها انتظار داشتند که رأی آنها به طور حقیقی منعکس شود و واقعیت موجود را تغییر دهد تا امیدهای آنها منزلت یابد، اگر نه، هرگز آن چنان همگانی و گسترده به پای صندوق های رأی نمی رفتند. همین امید نکته ماست.

ـ دو نتیجه از این روند به دست می آید:

این امید بی تردید از حال و هوا و فضای حاکم بر جامعه تأثیر گرفته است، و بی تردید خانواده و گروه اجتماعی، محل کار و مطبوعات و غیره در شکل دهی آن بی اثر نبودند. با این حال "او"، برای نخستین بار، به تنهایی، یعنی بدون پدر و مادر، بدون حزب و گروهش به پای صندوق رأی می رود. پس "او"، در مقابل صندوق رأی شکلی از واقعیت فردیت نوین را در خود متحقق می کند. این واقعیت هرچند ابتدائی و ناآگاهانه باشد، هرچند تحت تأثیر محیط واقع شده باشد، نشانی جدی از شکل گیری نخستین جوانه های فردیت ایرانی است. این نخستین نتیجه.


 

اما دومین نتیجه مهمتر است: هنگامی که وی در می یابد که نظر و خواهش و انتظار او، آن طور که او از طریق خود بیان کرده بود، در واقعیت موجود منعکس نشده، هنگامی که به وضوح به تخلف پی می برد، هنگامی که درمی یابد که کسانی رأی او را دزدیده اند، ناگهان برمی خیزد و برای نخستین بار به دنبال رأی خود می گردد و فریاد می کشد "رأی من کجاست؟" او در پی خود گم شده اش می گردد. خود ذلیل شده و سرکوب شده اش. خودی که هرگز مجال بیان آزاد نداشته است. خودی که در میان جباریت و تمامیت گرایی پایدار تاریخ ما همیشه و در همه جا به هیچ قلمداد گردیده است.

شعار "رأی من کجاست"، به میزان شگفت آوری و برای نخستین بار تولد شکوفه های آغازین فردیت نوین ایرانی را گواهی می دهد، که در طول ۳۰ سال حاکمیت جمع گرا، ضد فرد، تمامیت گرا، بالاخره شکوفه کرد و سر به بالا نهاد.

اما آیا این مردم پیش از این بارها به پای صندوقهای رای نرفته بودند؟


 



 

حاصل ۳۰ سال بذر افشانی: یک انقلاب فرهنگی نوین


 

اما خواهید گفت: رأی دادن از ابتدای حیات جمهوری اسلامی در ایران وجود داشته است و این ماجرا ۳۰ سال است که ادامه دارد. چرا این بار، یعنی در خرداد ۱۳۸۸ اهمیت فوق العاده پیدا میکند؟

خواهیم گفت: زیرا این بار است که جان مردم به لب می رسد، زیرا  این بار است که آنها در مقابل "انکار و نفی" قرار گرفتند. و اوج "هویت" در مقابل "نفی" تبلور می یابد.

اما رسیدن به این اوج به یک باره متحقق نشد، بلکه از مراحل نخستین گذر کرد.

در سراسر دوران ۳۰ ساله، انتخابات در ایران هم نوعی بازی سیاسی اندک بود، و هم نوعی دخالت سیاسی مستقیم. دو صفحه اصلی در تاریخ انتخابات در ایران اینها هستند:

نخستین انتخابات که "نه" و "آری" را در کنار هم گذاشته بود، در فردای انقلاب به انحلال نظام حاکم و استقرار جمهوری اسلامی رأی داد. اما اگر خوب به آن بنگریم، در می یابیم که آن حرکت یک رفراندم برای انحلال بود، نه یک انتخاب. چرا که در مقابل "نه" تنها یک پاسخ، یعنی "آری" قرار داشت. پس انتخاب "نه" در واقع انتخاب "آری" بود و پاسخ فوری و خود به خودی را در پی داشت: انحلال نظام قبلی، و برقراری نظام جدید.

با وجود این نحوه ناسنجیده کار، مردم برای نخستین بار بر سر صندوق های رأی رفتند، لیکن گویی تقریبا همه هم نظر بودند و "آری" می گفتند.

صفحه دوم، مهمتر جلوه کرد: ۲ خرداد انتخابات عمومی ریاست جمهوری، اعتراضی بود به گذشته، و پیروزی محمدخاتمی، امیدی بود برای تغییر. این مرحله دوم در مسیر بلوغ سیاسی جامعه ایران بود.

رأی عمومی در فردای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، رأی تأئید بود، رای مثبت بود. رأی دوم خرداد و پیروزی محمدخاتمی، رأی اعتراض بود. و این نکته قابل توجه ماست.

در نوشتار دیگری به نام: "کلام "نه" بنیاد جامعه مدنی است"، گفتیم که اعتراض و کلام منفی است که نوآفرینی می کند. که اندیشه نقدی براساس "منفی" استوار است، نه "مثبت". که معنای حقیقی عمل، نفی واقعیت موجود است، که هویت، فردیت و آزادی نیز از همین طریق شکل می گیرد.

بنابراین ما پس از رأی تأئید، به تدریج وارد مرحله گذر به رأی اعتراض شدیم. یعنی مرحله ای که در آن هویت و فردیت ما به تدریج شکل می گیرد.

و در خرداد ۱۳۸۸، شعار "رأی من کجاست" حاصل ۳۰ سال بذرافشانی فرهنگی است. رأی اعتراض است. می خواهد بگوید "من" وجود دارم، و دیگر گوسفندوار کلام حاکمیت را نمی پذیرم. در اینجا، او ، نه همچون گروه، خانواده، پدر، حزب، که همچون فرد، فرد تنها، با یک رأی، یک تک رأی، در مقابل نظام حاکم می ایستد و در تقلای بازپس گرفتن حق خود بر می آید. و این چهره نوین فرد، در ایران نمود یک انقلاب فرهنگی یک پارچه و نوین در جامه ایرانی است.

شکل گیری این فردیّت تازه گامهای بسیار آغازین خود را میگذراند. از دوران عباس میرزا که نخستین جلوه های نوگرایی در ایران پدید آمد و سپس پس از عصر مشروطه تا امروز، ایران هرگز شاهد این رودررویی میان فرد از یک سو و تمامی قدرت حاکمه از سوی دیگر نبوده است. ما هرگز در طول سده اخیر، نه به فرد و نه به آگاهی فردی، انتخاب و رأی فردی و اعتراض او اهمیت نمی دادیم و آن را گاه حتی به مسخره می گرفتیم و در ذهنیت کور و در ناخودآگاه خود، فردیت و تمایل و انتخاب فردی را نابود می کردیم. فرهنگ حاکم به ایران بر جمع گرایی استوار بوده است و اساس سنت نیز چنین است.

۳۰ جون ۲۰۰۹


 

* دکتر عطا هودشتیان، فارغ التحصیل از دانشگاه سوربن، استاد فلسفه و علوم سیاسی و مدیر مدرسه عالی مدیریت کانادا است.

 www.hoodahtian.net,

 www.hoodashtian.com,

 hoodasht@yahoo.com


 

پانویس ها:

۱ـ این ایده ها را مفصلاً در اینجا توضیح داده ایم: "تفکر سیاست زده در انقلاب مشروطه" مجله نگاه نو، بهمن ۱۳۸۳، تهران.

۲ـ این سخن را مفصلاً در اینجا توضیح داده ایم: "غرب زدگی و ریشه های فرهنگی انقلاب ایران"، مجله نگاه نو،  مرداد ۱۳۸۳، تهران.