شهروند ۱۱۷۴- ۲۴ اپریل ۲۰۰۸
شکل گیری تشکلی دیگر در تبعید در گفت وگو با بهزاد پیله ور و افشین اعرابی
تشکل دیگری در حال شکل گیری است. دانشجویان سابق و اخراجی دانشگاه های ایران که اکنون در خارج ایران به سر میبرند، خیال دارند تا جریانی مستقل از احزاب سیاسی اپوزیسیون راه اندازی کنند تا صدای دانشجویان داخل ایران باشند.
بهزاد، افشین، مهدی و رامین دانشجویان اخراجی دانشگاه های ایران که ساکن تورنتو هستند به همراه دوستانشان که در کشورهای دیگر زندگی می کنند، با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در ارتباط خواهند بود و همکاری می کنند.
بهزاد پیله ور متولد ۱۳۶۰ ، حدود سه سال است که از ترکیه به تورنتو آمده و یک سال و نیم هم در ترکیه در انتظار آمدن سپری کرده است. از چگونگی ورودش به فعالیت های سیاسی می گوید:”سالهای ۱۳۷۶ و شروع اصلاحات بود که با جریان کمپین دو خرداد آشنا شدم و همچون صدها هزار نوجوان دبیرستانی دیگر خود را در مسیر اصلاحات و دفاع از آن یافتم، ولی افسوس که آنهم سرابی بودکه تحقق نیافت.” فضای دوران خاتمی و شکل گیری تشکل ها و فعالیتهای مدنی بهزاد نوجوان را با خود همراه کرد، اما وقایعی همچون قتلهای زنجیره ای در پاییز ۷۷ و حمله به کوی دانشگاه تهران در هجدهم تیر ۷۸ فضای جامعه را تغییر داد.
در سال ۱۳۸۰ وقتی چند ماه از تحصیلش در رشته ساختمان در دانشگاه آزاد ارومیه برای مرکز سلماس می گذشت، به دلیل فعالیت های صنفی دستگیر شد و ۵۴ روز در بازداشت به سر برد. پس از آنهم حکم اخراج دائم از دانشگاه گرفت.
اولین بار در دو سالگی زندان را تجربه کرد همچون صدها زندانی کوچک دیگر. بله. زندانی کوچولوی دو ساله ای که همراه پدر و مادرش دستگیر شد و با مادرش به بند زنان اوین رفت. یک سال و نیم در اوین بود. پدرش نیز در زندان قزلحصار در بند بود. پس از ماهها نامه نگاری و پیگیریهای روزانه پدر بزرگش، او را به پدربزرگ در بیرون از زندان دادند.
چند سال بعد پدر و مادرش از زندان آزاد شدند ولی هر دو با محرومیت اجتماعی روبرو بودند تا آخرین روز خروج از ایران.
وقتی که از دانشگاه اخراج شد درها را به روی خود و خانواده اش بسته دید. به فعالیت هایش ادامه داد با امید به فرداهای روشن ولی راهی در مقابل نمی دید. امکان تحصیل و کار برایش وجود نداشت. سال ۱۳۸۲ در حالی که ممنوع الخروج بود، تن به راه خروج غیرقانونی از کشور داد. ۲۲ ساله بود و بسیار جوان. ۱۵ شب را در بیابان و کوه سرگردان بود و با انواع خطرها روبرو تا به شهر وان در ترکیه رسید.
در مدتی که در ترکیه بود دو بار برای شرکت در تظاهرات دستگیر شد. بار اول در گرامیداشت ۱۸ تیر بود که با جریمه ی نقدی ۹۰۰ دلاری آزاد شد و بار دوم سران ناتو در آنکارا جلسه داشتند و بهزاد نیز در تظاهرات اعتراضی که از سوی حرکت کارگران ترکیه برپا شده بود، شرکت کرد و به نمایندگی از فعالان سیاسی داخل ایران سخنرانی کرد. این بار اتهامش اقدام علیه امنیت ملی ترکیه بود و ۲۰۰۰ دلار جریمه شد.
می گوید پناهنده ها اجازه ی فعالیت سیاسی ندارند.
در همین رابطه دو بار حکم اخراج از ترکیه می گیرد و به زندگی مخفی رو می آورد. از مأموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی در ترکیه کتک می خورد. می گوید، یکی از این ماموران بعدا در سوئد دستگیر شد و دولت سوئد او را به ایران اخراج کرد جالب اینجاست که این فرد از سوی سازمان ملل به عنوان پناهنده پذیرفته شده بود.
با همسرش در ترکیه آشنا می شود و همانجا ازدواج می کنند. می گوید یکی از شانس های من در ترکیه، همین بود که یار زندگی ام را پیدا کردم.
افشین اعرابی متولد ۱۳۴۰، سال ۱۳۵۸ دانشجوی معماری دانشگاه علم و صنعت تهران بود و در جریان انقلاب فرهنگی از دانشگاه اخراج شد.
در سال ۱۳۶۶ دوباره در کنکور شرکت کرد و این بار در رشته معماری دانشگاه بهشتی (ملی سابق) پذیرفته شد. سه سال بعد، یکی از دانشجویان دختر به نام زهرا ایزدی در خوابگاه دانشگاه کشته می شود و در همین رابطه تظاهرات اعتراضی برگزار می شود که افشین در این تظاهرات دستگیر می شود. می گوید، ۹ ماه در کمیته مرکزی شمیران بودم و بعد از طریق یک آشنا آزاد می شود، ولی این بار هم از دانشگاه اخراج می شود.
افشین از همان سال ۵۸ با جنبش دانشجویی آشنا شد. آن زمان با پیشگام همکاری داشت ولی وقتی برای بار دوم به دانشگاه رفت دیگر از جریان های دانشجویی اوایل انقلاب اسمی نبود، اما جریانی در حال شکل گیری بود از یک عده دانشجویان مبارز و پیشرو که نام جبهه ی متحد دانشجویی را انتخاب کرده بودند. در میان آنها دانشجویان اخراجی و فارغ التحصیل هم دیده می شد. این جریان بعدا به نام جبهه دمکراتیک دانشجویان ایران تغییر نام داد و با همین نام فعال هستند.
افشین در توضیح این جریان می گوید، اکثرا بچه های چپ مبارز بودند ولی تقریبا از همه طیف ها در آن بودند و حرکتها بیشتر صنفی بود.
افشین در سال ۲۰۰۴ به کانادا آمده است.
بهزاد و افشین با مهدی حویزی و رامین بهرامی که از دانشجویان اخراجی دفتر تحکیم وحدت طیف شیراز است خیال دارند با یاران دیگرشان که در کشورهای اروپایی و آمریکا پراکنده اند، تشکلی راه بیندازند تا به طریقی بتوانند جنبش دانشجویی داخل کشور را در خارج کشور نمایندگی کند و این مصاحبه در واقع اعلام اولیه این حرکت است تا به گفته آنان هرکس که تمایل دارد به آنها بپیوندد.
***
با بهزاد و افشین و مهتاب (همسر بهزاد) از گردهمایی اعتراضی مقابل پارلمان انتاریو که برای آزادی دانشجویان در بند در ایران برگزار شده بود، به یک قهوه خانه می رویم تا در مورد حرکتی که خیال دارند انجام دهند بیشتر گفت وگو کنیم.
با اینکه مهدی در جمع ما حضور ندارد، اما بهزاد میخواهد به کوتاهی از مصائبی که بر مهدی رفته بگوید:
مهدی حویزی در ۲۶ تیر ماه ۷۸ هنگام شعارنویسی دستگیر می شود و با ضرب و شتم ماموران پایش می شکند. پس از بیمارستان به بازداشتگاه منتقل می شود و مورد بازجویی و شکنجه قرار می گیرد. پس از آزادی موقت وی، پدرش به دلیل فعالیت های سیاسی فرزندش به دادگاه انقلاب اهواز احضار می شود. هوشنگ حویزی از دادگاه انقلاب به بازداشتگاه اطلاعات اهواز منتقل شده و در آنجا مورد بازجویی قرار می گیرد و با وجود این که از فعالیت های سیاسی فرزندش اطلاعی ندارد، شدیدا تحت فشار قرار می گیرد و وقتی در نیمه های شب آزاد شده و به خانه برمیگردد، ساعتی بعد دچار سکته مغزی و قلبی شده و فوت می کند. در مراسم خاکسپاری او ، مهدی، فریاد اعتراض سر می دهد و توسط مزدوران رژیم در مقابل چشمان گریان مادر، خواهر و برادرانش دوباره بازداشت و پس از سه روز تهدید و شکنجه در یکی از خیابان های شهر اهواز رها می شود.
مهدی فعالیت های گذشته خود را ادامه می دهد و مجددا دستگیر می شود. این بار توسط اطلاعات سپاه پاسداران اهواز بازداشت شده و بیست روز را در سلول انفرادی به سر می برد. پس از آن با قرار کفالت آزاد شده و تصمیم می گیرد در نحوه مبارزه اش تغییراتی ایجاد کند. فیلمبرداری از نقاط محروم استان خوزستان، گورستان های متروک مخالفان سیاسی و اعدام هایی که در ملاء عام صورت می گیرد. در این راه با همراهی عموی خود، حمید حویزی، عکس ها و فیلم های تهیه شده را در اختیار رسانه ها و سایت های خبری قرار می دهد. تیر ماه ۱۳۸۳ ، مهدی حویزی برای فیلمبرداری از یک مراسم اعدام در میدان چهار شیر اهواز از منزل خارج می شود. از سوی ماموران لباس شخصی مورد سئوال قرار میگیرد و با استفاده از ازدحام جمعیت از چنگ آنها می گریزد و به منزل یکی از دوستانش پناه می برد. سپس از طریق او به یکی از روستاهای اهواز رفته و مخفی می شود.
ماموران حمید حویزی عموی مهدی را بازداشت می کنند و او در بازداشتگاه رژیم، مورد شکنجه وحشتناک قرار گرفته و جان می سپارد، اما جسدش را هم به خانواده اش تحویل نمی دهند و خانواده ستم دیده حویزی پس از روزها جستجو جسد او را در زیر پل سفید اهواز می یابند.
می پرسم هدفتان از این اقدام چیست؟
بهزاد ـ می خواهیم به موازات جریانات داخل ایران در خارج کشور حرکت کنیم. بیانیه ها و صدای دانشجویان داخل را به گوش خارج کشور برسانیم و پلی بین دانشجویان ایران و فعالان مدنی و خارج کشور باشیم.
در این راستا هم از دوستان داخلی دعوت کردیم که تا کنون مجموعه فعالان حقوق بشر و آقای کیوان رفیعی در ایران از آن استقبال کردند و منتظر پاسخ از سوی دیگر دوستان هم هستیم.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران چه کسانی هستند؟
بهزاد ـ مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران جمعیتی است متشکل از مدافعان حقوق بشر در حوزه ایران که به استناد ماده ۲۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر در فروردین ماه سال ۸۵ اعلام موجودیت کرد. فارغ از هر گونه وابستگی سیاسی و بدون پایبندی به هیچگونه مرز بندی سیاسی این مجموعه تلاش می کند تا با ارتقای سطح آگاهی های جامعه با آموزش، حقوق بشر را در جامعه ایران نهادینه کند. و با جلب حمایت افکار عمومی از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران حمایت کند.
این مجموعه صدها عضو در سراسر دنیا بویژه در ایران دارد. کیوان رفیعی دبیر مجموعه یک فعال حقوق بشری است که در سال ۸۲ به دلیل فعالیت های سیاسی در دانشگاه گرگان پس از بازداشت حکم محرومیت از تحصیل گرفت. در سالگرد ۱۸ تیر در سال ۸۳ مجددا دستگیر شد به اوین منتقل شد و پس از یک ماه با وثیقه آزاد شد. در خرداد ۸۴ مجددا دستگیر و هفت ماه در بند ۲۰۹ اوین به سر برد. در فروردین ۸۵ مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران را با کمک چند تن از دوستان بنیانگذاری کرد و خودش سخنگوی آن شد .در ۱۸تیر سال ۸۵ در میدان انقلاب ربوده و حدود ۶ ماه سلول انفرادی ، ۶ ماه بند ۲۰۹ و ۶ ماه زندان را تجربه کرد و پس از ۱۸ ماه بازداشت به ۱۵ ماه زندان محکوم شد. در آبان ۸۶ و در حالی که در زندان به سر میبرد از سوی مجموعه به عنوان دبیرکل مجموعه فعالان حقوق بشر درایران انتخاب و معرفی شد.
بسیاری از اعضای واحدهای مختلف این مجموعه از دانشجویان اخراجی یا با احکام حبس هستند که از آن میان فرزاد کمانگر – معلم ، فعال مدنی ، فرهنگی و زیست محیطی عضو واحدهای زنان و اقلیتهای قومی این مجموعه در حال حاضر در زندان به سر میبرد و به اعدام محکوم شده است و مسعود کردپور ، ژورنالیست و فعال فرهنگی و معلمی که با ۲۰ سال سابقه تدریس به تبعید محکوم شد، عضو واحد اقلیتهای قومی مجموعه است.
برای اطلاعات بیشتر در مورد این مجموعه و خواندن اساسنامه میتوانید به سایت آنها مراجعه کنید:
بهزاد در ادامه در پاسخ به پرسش اول میگوید:
از سوی دیگر پیشبرد این حرکت منوط به همکاری و همیاری پتانسیل نهفته در نیروهای بالنده در همین کشور و تورنتوست که امیدواریم به زودی شاهد حضور هرچه بیشتر این عزیزان هم باشیم .
دیگر اینکه تشکل مستقلی باشیم برای پیشبرد اهداف جنبش دانشجویی در ایران و یک قطب حمایت از جریانات داخل ایران باشیم. مثلا دکتر فرزاد حمیدی حدود یک سال در ترکیه منتظر پاسخ از سوی سازمان ملل بود و ما تشکل مستقلی برای رایزنی از تورنتو با مجامع بین المللی در این خصوص نداشتیم و هر کدام به صورت فردی در دفاع از فعالان حقوق بشر و دیگر فعالان جامعه ایران کوشش میکردیم.
اما یک سری گروه ها و سازمان ها دارند همین کاری که شما میگویید می کنند.
بهزاد ـ آنها مشخصا به صورت حزبی دارند این کار را می کنند و هر گروه برای خودش کار می کند و این خود باعث تنشی بین احزاب در اینجا شده مسابقه ای که خط پایانی ندارد!اگر هم جریانی مستقل شکل میگیرد با حملات سریع بسیاری و همچنین ناملایمات و تا حدودی هم نداشتن توافق کامل میان اعضا به سرعت از هم میپاشد.
افشین ـ جنبش دانشجویی در ایران بسیار متنوع است و نمیشود آن را در یک قالب گنجاند. ما دنبال تشکلی هستیم که همه ی این طیف ها را در بر بگیرد. در ضمن من خودم اعتقاد به جنبش جهانی دانشجویی هم دارم و این جنبش در اروپا جنبشی قوی است.
می گویند بیش از صدهزار ایرانی در تورنتو زندگی می کند، به نظر شما چرا برای حمایت از دانشجوی زندانی فقط ۲۰، ۳۰ نفر می آیند و جمع می شوند؟
بهزاد ـ اولین دلیل نظر بدی است که هموطنان ایرانی نسبت به اپوزیسیون و احزاب سیاسی دارند و این که هر روز یک انشعاب به وجود می آید. وقتی حزبی از یک جریانی دفاع می کند مردم حاضر نمی شوند بیایند و مترسکی شوند که این احزاب از آنها استفاده تبلیغاتی کنند و دوباره درگیر مناسبات بغرنجی که بین احزاب اپوزیسیون خارج کشور وجود دارد، بشوند. فرهنگ احترام و تحمل در بین این احزاب از بین رفته و شاید خیلی کمرنگ شده است.
افشین ـ به نظر من دلایل مختلفی دارد. یکی اینکه انشعابات مختلف در جریانات سیاسی بعد از انقلاب، مردم را نسبت به احزاب بی اعتماد کرد. به عنوان مثال انشعاب در سازمان چریک های فدایی خلق که یکی به طرف خیلی راست رفت و یکی خیلی جدا از توده حرکت می کرد.
دیگر اینکه، سرکوب شدید رژیم علت ترس مردم است. متاسفانه در کانادا خیلی ها که دارای کسب و کار هستند و به ایران رفت وآمد دارند از ترس موقعیت اجتماعی شان به این تظاهرات نمی آیند.
سوم، نبود یک اپوزیسیون یک پارچه و قوی هم در داخل و هم در اینجاست. وقتی کسی، کسی را قبول ندارد این موضوع موجب پراکندگی می شود و هدر رفتن نیروهای سیاسی. و دلیل آخر به نظر من سیستم خود کاناداست که آنقدر مردم را مشغول کار کرده که برای کسی که ۸ صبح تا ۸ شب سر کار است دیگر جایی برای مبارزه ی سیاسی باقی نمی ماند. انسان را با کار فرسوده و خسته می کنند.
بهزاد ـ ضمن این که مردم ما این را زرنگی میدانند که بچه های خودشان را از جریانات اجتماعی ـ سیاسی دور نگه دارند و یادشان می دهند که اگر فقط مسائل صنفی و اقتصادی خودش را در نظر بگیرد، مراحل موفقیت را سریع طی می کند. به نظر من نسل قبلی، نسل جوان تر را از این جریانات برحذر می دارد. کسانی هم که از جوانترها وارد این مسائل می شوند، از سوی نسل قبلی پذیرایشان نیستند و آنها سعی در تحمیل عقاید خودشان به این جوانان دارند. اگر این روند ادامه پیدا کند در این زمینه رشدی به وجود نخواهد آمد. به نظر من احزاب اپوزیسیون باید خود را به روزتر کنند تا محلی باشند برای نسل های جوان تر. مثلا شما نگاه کنید سازمان جوانان یکی از احزاب اپوزیسیون میانگین سنی اعضایش ۴۰ سال است.
افشین ـ برای اینکه آنها هنوز همان قالب ذهنی ۲۰ سال پیش را از ایران و مردم ایران دارند. سازمان های حزبی نمی توانند تحلیل درستی از نسل جوان داشته باشند.
بهزاد ـ فرهنگ تقدس گرایی و فردگرایی در بین بسیاری از احزاب اپوزیسیون هم وجود دارد و هیچ عملکرد و ایدئولوژی دیگر را پذیرا نیستند جز همانی که خودشان قبول دارند. به طور کلی نگرش حزبی چشم انسان را به روی سایر باورها میبندد و فرد توانایی قبول نگرش و باور دیگری به جز آنچه که خود پذیرفته ندارد و این باور در عملکرد فرد تاثیر گذاشته و رفته رفته باعث جدایی فرد از پیشرفت جاری در جامعه میگردد.
افشین ـ باندبازی در جریانات اپوزیسیون خیلی زیاد است.
این تشکلی که می خواهید به وجود آورید، بر چه باورهایی استوار است؟
ـ بندهای اساسی این تشکل که تاکنون بر روی آنها بین اعضا توافق صورت گرفته عبارتند از:
۱ ـ حمایت مستمر از جریانات فعال در زمینه حقوق بشر در داخل و خارج از ایران همچنین حرکت به موازات تحرکات داخلی بدون مرز بندی سیاسی، مذهبی و اجتماعی.
۲ ـ استقبال از نیروهای همفکر و همگام در داخل و خارج از ایران به همراه استفاده از پتانسیل فکری نیروهای مترقی و پیشرو.
۳ ـ آگاه سازی جامعه ایرانی ـ کانادایی از نقض آشکار و سازمان یافته حقوق بشر در ایران و مبارزات مردمی در ایران بدون محدودیت جناحی مذهبی، سیاسی و اجتماعی.
۴ـ [اعتقاد به] آزادی عقیده، بیان، قلم و آزادیهای فردی و اجتماعی طبق منشور جهانی سازمان ملل.
۵ ـ آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی فعالان مدنی و اجتماعی.
۶- لغو مجازات اعدام سنگسار و سایر مجازاتهای ضد بشری.
۷ ـ حقوق بشر دارای مرز نیست پس نقض حقوق بشر در هر نقطه ای از جهان محکوم است و موضعگیری دقیق به موقع و اصولی در مقابل نقض حقوق بشر وظیفه اصلی فعالان این تشکل خواهد بود.
اسم تشکلتان چه خواهد بود؟
ـ “اتحاد دانشجویان در تبعید” و یا “اتحاد فعالان حقوق بشر” ولی صرفا دانشجویی نیست، و پس از اولین نشست رسمی تمامی اعضا نام و همچنین تاریخ اعلام موجودیت رسمی این تشکل اعلام خواهد شد.
درِ این تشکل به روی عموم باز است و همچنین پذیرای ایده های جدید میباشد پس هرکس هر راهکاری و یا پیشنهادی دارد و یا خود را با اهداف این جریان همسو میداند میتواند از طریق پست الکترونیکی و یا تلفن با ما تماس بگیرد. به زودی وبلاگ و وبسایت این تشکل نیز راه اندازی می شود و آدرس آن را به اطلاع همگان خواهیم رساند.
در پایان از شما و روزنامه شهروند و تعدادی از فعالان شهر که از این تشکل استقبال کردند سپاسگزاریم و امیدواریم که در آینده هم با خبررسانی همیشگی خود ما را در راهی که پیش رو داریم یاری کنید.
آدرس های تماس با بهزاد و افشین:
۴۱۶۴۳۶۱۰۲۰