فاجعه ی دردناک زلزله ی اخیر آذربایجان در مناطق اهر، ورزقان، هریس و روستاهای اطراف آنها ـ با کمال تأسف ـ جان تعدادی از هم میهنانمان را گرفت و خانواده های آنها را در غمی جانکاه، و مصیبتی غیرمترقبه غرق کرد. از صمیم قلب به داغداران ارجمند این حادثه ی شوم و کلیه ی مردم مهربان و صبور، همه ی شهرها و روستاهای مصیبت زده تسلیت می گویم. امیدوارم آخرین فاجعه ای باشد که بر خطه ی عزیز و بزرگ آذربایجان به این صورت جانخراش شبیخون زده است.

مردم آذربایجان، خصوصا مردم شهر بزرگ و تاریخی آن تبریز، و همچنین شهرها و روستاهای اطراف، در طول تاریخ از این قبیل مصیبت ها فراوان دیده اند. اما آنان، ضمن بزرگداشت درگذشتگان و قربانیان حادثه، با همت تمام، و دسته جمعی، به یاری خانواده های زلزله زده و دردمندانِ حادثه شتافته اند، و بار دیگر با عزمی راسخ و سخاوتی که زبانزد خاص و عام بوده، ویرانی ها را آباد، و خسارات وارده را جبران کرده اند. اما آذربایجان تنها نیست. مردم همه شهرهای ایران، از تهران و مشهد و اصفهان گرفته تا شهرهای کوچکتر در گوشه و کنار ایران نیز، دست به کار شده اند و از هیچ کوششی برای رساندن کمک به آذربایجان دریغ نکرده اند. هنرمندان، ورزشکاران، سازمان های مختلف غیردولتی و حتی جوانان به صورت خودجوش، از اولین ساعات پخش خبر زلزله، دست به کار شدند و کمک های مردمی را خود به مناطق زلزله زده رساندند. در این تردیدی نیست که این یاری رسانی های بی دریغ و بلاعوض، دل ها را به هم نزدیک خواهد کرد تا هنگام گرفتاری انسان ها در کنار هم بایستند و یار و پشتیبان همدیگر باشند.

آذربایجان باشین ساغ اولسون

این همدردی و دلسوزی همگانی مردم، این بار نیز دردها را التیام خواهد بخشید و مرهمی بر زخم های دردمندان خواهد نهاد تا بار دیگر حس مهربانی و همکاری متقابل بین مردم از هر زبان و فرهنگ و منطقه، آنطور که شایسته است برقرار شود. شفقت، مهربانی، دلجویی، دست و دلبازی، یاری به دردمندان، پیشگام بودن در تسکین آلام دیگران در مواقع سختی و مصیبت، جزو ویژگیهای بنیادین مردم آذربایجان است. همین ویژگی، آنان را بر هر مصیبت فردی و جمعی غلبه داده است و در آینده نیز خواهد داد.

از خاکستر این زلزله ی خانمان برانداز، شهرها و روستاها دوباره سر بر می افرازند و خانه های ویران جای خود را به منازل آباد می دهند. اندوه داغداران با مهر و علاقه و عشق اطرافیان تسکین می یابد. مردگان که به خاک سپرده شدند، زندگان با یاد عزیز آنان بر سر کشت و کار و زندگی برخواهند گشت و آن چهره های گلگون، ویژگی خاص آذربایجانی ها، بار دیگر در کوچه و خیابان و روستا خواهند شکفت.

وجدانم عذابم می دهد که از نزدیک نمی توانم دست بازماندگان حادثه را ببوسم، اما غم بلایی ازین دست حتی از هزاران فرسخ آنورتر قلب را می فشارد و اشک را جاری می کند.

آنچه به من و ما امید می دهد آن ایمان و اراده ی فردی و جمعی آذربایجانی ها است که سر بلند می کنند، به آسمان درخشان آذربایجان می نگرند، در تبریز نگاهی به کوه سرخ­چهره ی “عینالی” می دوزند، انگار از عظمت آن قله عزم خود را برای زنده ماندن تجدید می کنند و راه می افتند تا هم خویش و همسایه، هم شهر و هم استان، هم کوچه و خیابان را دوباره بسازند، و بدین سان است که قهر طبیعت را به زانو درمی آورند، از میان خاکستر، با همت جمعی خود، مناطق ویران شده را می سازند و آن را دوباره بر شانه ی تاریخ جهان می نشانند. چنین باد و نیز چنین تر باد!

۲۴ مرداد ۱۳۹۱ ـ تورنتو ـ کانادا