شهروند ۱۱۷۲ ـ ۱۰ اپریل ۲۰۰۸
اگر دموکراسی را به معنی استقرار حکومت موردِ تایید اکثریت مردم بگیریم، این دموکراسی دارای دو وجه خواهد بود:دموکراسی سیاسی که جوزف سینگلیتز، استاد دانشگاه کلمبیا و برنده جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۰۱ در تعریف آن می گوید:
دموکراسی سیاسی تنها به معنی داشتن حق رای مساوی در انتخابات دوره ای نیست، بلکه داشتن حق دانستن و آگاه بودن نیز هست و حق دانستن به معنی حق گرفتن اطلاعات است یعنی آزادی بیان و مطبوعات تا نظرات متفاوت فرصت ابراز و فرصت متقاعد کردن مردم را پیدا کنند.
به قول سیمون هرش اکنون افتراقی بین مطبوعات که عموماً اخبار مورد نظر شرکتهای بزرگ را انتقال می دهند و اتفاقات واقعی وجود دارد، اما مردم کم و بیش به خاطر وجود تکنولوژی پیشرفته، آسان و قابل دسترس، از وقوع این حوادث مطلعند.
اخیراً کنگره حدوداً ۲۰۰ ساله آمریکا برای ششمین بار در تاریخ خود جلسه محرمانه ای برای متقاعد کردن نمایندگان جهت لزوم قانونی بودن استراق سمع و خواندن پیامهای الکترونیکی و خلاصه دیگر تجاوزات به حقوق فردی افراد که تحت عنوان هویس کوپس شناخته می شود، برگزار کرد که خوشبختانه این قانون تاکنون تصویب نشده است. دنیس کوسنیچ کاندید ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ از حزب دمکرات حاضر نشد در این جلسه شرکت کند و دلیل این اقدام خود را چنین توضیح داد: دموکراسی در نور روز بهتر از تاریکی می تواند عمل کند و جلسات نمایندگان مردم در کنگره باید شفاف باشد.
هوارد زین می گوید: ما در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن، انتخابِ نظرات و عقاید محدودند و برخی از دیدگاهها تسلط کامل بر جامعه دارند.
ما این عقاید را نه تنها از والدین خود می شنویم، بلکه مدرسه، کلیسا و روزنامه ها و رادیو تلویزیون نیز آنها را به ما القا میکنند.
اما وجه دیگر دموکراسی، وجه اقتصادی آنست که روشن است هر مقدار هم که بر فرض دمکراسی سیاسی وجود داشته باشد بدون دسترسی به دمکراسی اقتصادی بی معنی است. حتی در خانواده که کوچکترین گروه اجتماعی است حرف آخر را کسی می زند که صورت حساب ها را در آخر ماه می پردازد.
چرا بعضی از کشورها رشد اقتصادی طبیعی پیدا نکردند و اقتصاد آنها تبدیل به موجودات ناقص الخلقه ای در آمد، شتر گاو پلنگ؟ ما پاکستان را می بینیم که بمب اتمی دارد و عمارت نشین دبی که به شکل شهرکهای فضایی درآمده است.
به همین دلیل، طرح یک مطالعه تطبیقی در رابطه با اقتصاد توسعه اهمیت پیدا می کند.
در مورد رشد غیر طبیعی اقتصادِ بعضی از کشورها و یا به قول آندره گونتر فرانک “توسعه توسعه نیافتگی” آنها، معمولاً گناه را به گردن عواملی مانند:
۱- شیوه تولید آسیایی
۲- استبداد شرقی
۳- کم آبی
۴- عدم روحیه سوداگری و نبود جرات در سرمایه گذاری
۵- فرهنگ شبان رمگی و به دنبال ناجی بودن
۶- فرهنگ نپرسیدن و نیندیشیدن،
می اندازند. با مطرح کردن الگوهای مختلف رشد شاید بشود آبشخور این تئوری ها را ردیابی کرد. البته مردود بودن برخی از این نظرات حتی در نگاه اول اظهرمن الشمس است. مثلاً ایرلند یا پرتغال یا ترکیه کم آبند؟ یا مردم کشور یونان که برخی معتقدند شعور بشر از آنجا شروع شده است یا ایران و یا هند یا چین فرهنگ نیندیشیدن دارند و در زنجیره تکامل داروین به انسان همو ساپین و اندیشنده نرسیده اند و بوزینه مانده اند؟
واقعیت اینست که اقتصادهای ملی این کشورها دارای بخشهای موزون کشاورزی، صنایع بومی و خدماتی بودند و سابقه توسعه نیافتگی فعلی به شکل ساختاری در جهان سوم ریشه در به وجود آمدن روابط سرمایه داری در اروپا از چند قرن پیش دارد. با رشد سرمایه داری در انگلیس و سپس در چند کشور اروپایی در شرایط بسیار مساعد آن زمان، آنها در پاسخ به نیازهای رشد و توسعه خود الگوی اقتصادی خاصی را به جهان تحمیل کردند که جهان را به دو گروه کشورهای توسعه یافته و عقب مانده تقسیم کرد.
والت ویتمن راستو مشاور اقتصادی جان اف کندی در کتاب “مراحل توسعه اقتصادی” این الگو را برای رشد اقتصادی می دهد که کشورهای جهان به ناچار از ۵ مرحله گذر میکنند:
۱- جامعه سنتی
۲- مرحله آمادگی برای جهش
۳- جهش
۴- مرحله حرکت به سوی بلوغ
۵-مرحله مصرف به مقیاس وسیع (که آمریکا به آن رسیده است)”
در این فرایند مرحله تعیین کننده مرحله رسیدن به آمادگی برای جهش است، که در آن بنیادهای فرهنگی و صنعتی، برای تحقق انقلاب صنعتی پایه گذاری می شود.
راه حل راستو برای سرعت بخشیدن به مرحله آمادگی برای جهش، تزریق فرهنگ غرب، مهارتهای غرب، سرمایه های غرب به کشورهای در حال توسعه است تا بر سکون فرهنگی، اقتصادی خود فایق آیند.
اما مکتب فکری بیل وارن مخلوطی از دیدگاه راستو و کاوتسکی است:
در کتاب “امپریالیسم پیشقراول سرمایه داری” وارن می گوید:
– برخلاف نظریه مارکسیستی شواهد تجربی نشاندهنده آن است که رشد سرمایه داری در کشورهای عقب مانده کاملاً رضایتبخش است، و آنها در حال صنعتی شدن و ارتقاء کشاورزی خود هستند و در این زمینه ها به پیشرفتهای بزرگی نیز نایل شده اند.
باید به آقای وارن گفت در سال ۱۸۲۰ ( زمان فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه) تفاوت سطح زندگی بین کشورهای فقیر و ثروتمند از نسبت ۱ به ۳ به نسبت۱ به ۷۵ در سال ۲۰۰۰می رسد ـ بازده کشاورزی در مقایسه بین کشورهای فقیر و غنی جهان، در سال ۱۹۴۰ یک به ده بود و اکنون یک به ۲۰۰۰ شده (سمیر امین). آقای وارن ادامه می دهد:
۳ـ درست است که استعمار مستقیم، رشد سرمایه داری بومی را منحرف کرده، اما موتور محرکه قدرتمندی برای تغییرات اجتماعی بوده است. سرمایه داری گرچه از خارج وارد این کشورها شده است، اما در آنجا ریشه دوانده و از پویایی درونی قدرتمندی برخوردار شده است. وی اضافه می کند:
۴- اگر مانعی بر سر راه این پیشرفت وجود دارد منشاء آن در روابط سلطه و تابعیت نیست، بلکه دلیلش عوامل درونی خود کشورهای جهان سوم است. (یعنی همان لیستی که در ابتدا آوردیم)
۵- نتیجه اینکه مجموعه روابط اقتصادی سیاسی کشورهای امپریالیستی به نفع کشورهای عقب مانده است و موجب رشد و تکامل اقتصادی کشورهای تحت سلطه می گردد (ص ۹ تا ۱۰ کتاب).
بیل وارن با تکیه به این گفته مانیفست که نظام سرمایه داری نسبت به نظامهای پیش از آن ترقیخواه تر است می گوید هدف در سرمایه داری تامین حداکثر سود نیست، بلکه به دست آوردن بخش بزرگتری از بازار است. (طبق آمار نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۶ تنها ۸۰۰ میلیار دلار سود از کشورهای جهان سوم وارد کشورهای گروه اول شده است. هر بقالی که صبح مغازه اش را باز می کند هدفش به دست آوردن سود بیشتر است و اگر منابع اولیه ارزان کشورهای جهان سوم و نیروی کار ارزان آنها و بازار فروش پر سود، برای مازاد تولید کشورهای پیشرفته وجود نداشت، سرمایه داری اصولاً لزومی به گسترش بازارهای خود نمی دید. این گفته با دیدگاه لیبرالی نیز در تضاد است. ماکیاولی در کتاب “شهریار” اصل سود و منافع شخصی را بنیان روابط اقتصادی دانسته است. متفکرانی مثل هگل، آدام اسمیت و کانت هم، کلاً روحیه بشر را سوداگر و طمع کار و سودجو می بینند، اما معتقدند دست نامرئی بازار یا رقابت آزاد یا دخالت دولت به اوضاع سامان خواهد داد.
دوباره برمی گردیم به بیل وارن، او مزایای سرمایه داری را می شمارد:
۱- پیشرفت معنوی و فرهنگی
نیویورک تایمز در آوریل ۱۹۹۳ گزارش می دهد نزدیک به ۱۰۰۰۰ پسر ۶ تا ۱۴ ساله در سریلانکا به فاحشگی مشغولند که مشتریان آنها تقریباً همگی اروپایی و آمریکایی هستند و به خاطر ترس از بیماری ایدز فروش دخترکان و پسرکان خردسال برای این منظور در حال گسترش است.
۲- گسترش مساوات و عدالت
۶۵% از مردم فیلیپین زیر خط فقر زندگی می کنند.
هر کفش نایکی که در اندونزی تولید می شود حدود ۶/۵ دلار هزینه برای شرکت نایکی دارد و توسط بچه هایی دوخته می شود که روزانه بابت ۱۲ ساعت کار ۸۲ سنت مزد میگیرند. در عین حال این شرکت در سال ۱۹۹۲ به مایکل جردن ۲۰ میلیون دلار داد تا در یک آگهی تبلیغاتی اش شرکت کند.
مکزیک سیب زمینی را کیلویی ۱۰ سنت به آمریکا می فروشد و چیپس را کیلویی ۱۰ دلار می خرد.
هزارها ساعت کار یک قالیباف ایرانی با چند ساعت کار یک کارگر جنرال موتورز از نظر دستمزد برابر است.
ـ روحیه بخشندگی، استقلال فکر و روان،
ـ روحیه جستجوگرانه و ماجراجویانه ( خطرکردن )،
ـ مخالفت با بیرحمی و شقاوت .
در شهرهای مرزی بین آمریکا و مکزیک سالانه ۵۰۰۰ زن کارگر در راه رفتن به حلبی آبادهاشان از کارخانجات آمریکایی که برای فرار از مالیات و نیروی کار ارزان در آنسوی مرز ساخته شده است مورد تجاوزِ اغلب گروهی قرار می گیرند و کشته می شوند.
ـ ایجاد دموکراسی
هنری کیسینجر در ۱۹۷۰ توصیه کرد که از مواد غذایی به عنوان اسلحه علیه کشورهای دیگر می شود استفاده کرد.
بیل وارن در صفحات ۲۱ تا ۲۳ کتابش می گوید فاجعه های بزرگی که سرمایه داری برپا کرده ؛ مثلاً جنگ جهانی اول و دوم و جنگ ویتنام فقط جنبه فرعی و تکنیکی دارد و در برابر شقاوتهای قرون پیشین ناچیز است.
هم اکنون در سیلور اسپرینگ آمریکا مراسم “سربازان زمستان” در حال اجراست. نام این مراسم از کتاب تام پین انقلابی بزرگ آمریکایی گرفته شده و قبلاً برای مراسمی مشابه در سال ۱۹۷۱، جهت بازگو کردن خاطرات کشتارها و اعمال غیر انسانی که سربازان نادم آمریکایی در ویتنام مرتکب شده، مورد استفاده قرار گرفته شده بود. این بار سربازان نادم خاطرات خود را از افغانستان و عراق، جهت پر کردن خلع اطلاعاتی ناشی از سکوت مطبوعات در طی یک هفته بازگو می کنند. شاید مفری برای تسکین احساس گناه و جلب توجه مردم آمریکا به فجایعی باشد که هر روز بیشتر برملا می گردد.
وارن ادامه می دهد که ورود سرمایه داری از غرب به شرق وحشی که دچار استبداد شرقی است این کشورها را (به عنوان مثال هند، چین، ایران، جاوه و کشورهای آفریقایی و غیره) به کشورهای سرمایه داری تبدیل کرده و اصطلاح سرمایه داری وابسته نادرست و گمراه کننده است.
(باید گفت که او روابط در سیستم سرمایه داری را با شیوه تولید نیروهای مولد در سیستم سرمایه داری یکی فرض کرده است. مثلاً خرید و فروش دستگاه های الکترونیکی پیچیده و کالاهای مصرفی مدرن تنها به معنی وجود سرمایه های دلالی و تجاری است در صورتی که برای رسیدن به مرحله سرمایه داری باید وجه قالب در سرمایه گذاری سرمایه صنعتی باشد.)
در فصل چهارم کتابش به آنهایی که بعضی از کشورها را عقب مانده می دانند حمله کرده و می گوید رشد در جاهای مختلف دنیا متفاوت است. او همچنین در ص ۱۲۷ کتابش متذکر می شود که برای پیشرفت، زور لازم است و اعمال زور کشورهای اروپایی به آسیا و آفریقا عملی از نظر تاریخی قابل ستایش است.
اعتقاد به استعمار نو، وابستگی و عقب ماندگی، ناشی از تئوری های مریض ملی گرایی (ناسیونالیسم)جهان سوم است.
البته ناسیونالیسم در رابطه با بزرگانی چون قائم مقام، امیرکبیر، مصدق، آلنده، پاتریس لومومبا و …مرض به حساب می آید، اما در آنجا که مربوط به حفظ منافع ابر قدرت حاکم است بسیار هم قابل تحسین است و از طریق آزاد کردن جریان حرکت سرمایه با انواع قراردادهای خوش آب و رنگ زیر چتر جهانی کردن باید آن را تشویق کرد.
در اینجا شاید بی مناسبت نباشد که نظری به برخی از اسناد شورای امنیت ملی آمریکا که بعد از گذشت ۴۰ سال طبق قانون از حالت محرمانه خارج شده و نوام چامسکی در کتاب ۵۰۱ خود آن را آورده است بیاندازیم.
سند۵۴۳۱ :کشورها و دولتهایی که در جهت علایق اکثریت مردم خود برنامه ریزی می کنند در تضاد با شرایط سیاسی اقتصادی لازم برای سرمایه گذاری های خصوصی و تسهیل بازگرداندن سود کافی به آمریکا و حفظ منابع خام برای ما هستند.
در سند دیگری مربوط به سال ۱۹۴۸آورده شده: صرفنظر از مخوف بودن و هولناکی لطماتی که به مردم کشورهای تحت سلطه وارد می شود در صورت اطمینان از پیروزی، جنگ علیه آنها عقلانی است و باید بحث در مورد اهداف مبهم و غیر واقعی چون حقوق بشر، ارتقاء سطح زندگی مردم و دموکراتیزه کردن جامعه را کنار بگذاریم. اگر بخواهیم موقعیت نابرابر موجود که ما را با ثروت عظیممان از شرایط فقر زده دیگران جدا می سازد حفظ کنیم، باید از طریق کاربرد عریان اهرم قدرت استفاده کنیم و شعار های ایده آلیستی چون نوع دوستی، نیکوکاری جهانی و غیره را به دست و پای خود نبندیم.
۱۶ مارچ ۲۰۰۸ مصادف با پنجمین سالروز قتل ریشل کوری بانوی اکتیویست ۲۳ ساله ای ست که در جلوی بولدوزر اسرائیلی برای جلوگیری از تخریب خانه یک داروساز فلسطینی ایستاد و در شقاوت کامل در روبروی گزارشگران توسط بولدوزر کشته شد و باید گفت که این اهرم قدرت رحم و انصاف نمی شناسد.
عده ای دیگر از متفکران علت عقب افتادگی کشورهای گروه دو را در اعتقادات دینی آنها می دانند.
ماکس وبر استاد آلمانی اوایل قرن بیستم در کتاب “سرمایه داری و اخلاقیات پروتستانیزم” می گوید روحیه سرمایه داری فقط در پروتستانها وجود دارد، زیراکه پروتستانها ربا را حرام نمی دانند و این یکی از حربه های سرمایه داری است. حال اینکه چگونه فرانسه کاتولیک از تکنولوژی قوی برخوردار و جزو کشورهای گروه ۸ است، خدا می داند.
احمد سیف هم در مقاله ای تحت عنوان “نقش مسائل فرهنگی در توسعه اقتصادی” همین ساز را می زند و می گوید:
وقتی به دنیای دور بر نگاه می کنیم به نظر می رسد بین باورهای مذهبی و سطح رشد اقتصادی ارتباط غیر مستقیم وجود دارد. در خاورمیانه، آمریکای لاتین و بعضی از کشورهای آفریقایی که باورهای مذهبی شدیدی وجود دارد به درجات متفاوت با اقتصاد توسعه نیافته تری روبرو هستیم. در عوض در اروپای غربی و کانادا و آمریکا و استرالیا که باورهای مذهبی کمرنگتر است دارای اقتصاد توانمندتر هستند. در ادامه علت عقب ماندگی پرتغال را مذهب کاتولیک می داند.
اخیراً پاستور جان هی گی، آقای مک کین نامزد جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ را تایید کرد. هی گی معمولا در کانال ۹ تلویزیون برنامه دارد. او خودش را مسیحی صهیونیست می داند و معتقد است اول همه غیر مسیحیان باید یهودی شوند و سپس مسیح بازخواهد گشت و همه را مسیحی خواهد کرد. کلیسای او کوفای دارای ۱۹۰۰۰ عضو است. بعضی از فرمایشات او عبارت است از:
ـ توفان کاترینا به سبب گناهانی که مردم لوئیزیانا مرتکب شدند رخ داد و سدها شکستند.
ـ خداوند تروریستها را به آمریکا فرستاد، زیرا می خواهند در اورشلیم سیستم دو دولتی عرب و اسرائیل درست کنند، اما آنجا فقط به دولت اسرائیل وعده داده شده است.
ـ کلیسای کاتولیک فاحشه است.
ـ قبل از هر کاری ۱۰% از درآمد خود را به کلیسای ما کمک کنید تا به بهشت بروید.
بعضی دیگر از نظریات ایشان در کتاب پیامبران خداوند نوشته سارا پوزنر آمده است.
اصولاً به گفته ارباب مطبوعات مذهب در انتخابات ۲۰۰۸ نقش مسلط دارد.
از طرف دیگر آیا برزیل، یا کنیا و یا تایلند مذهبی تر از کاتولیکهای ایتالیا، پروتستانهای انگلیس و یا یهودیهای اسرائیل هستند.
از آن گذشته به قول ارنست مندل اقتصاددان بزرگ بلژیکی رشد سرمایه داری نه تنها در سطح جهان، بلکه در سطح یک کشور هم ناموزون است مثلاً شرق و غرب آمریکا و یا شمال و جنوب ایتالیا در یک وضعیت اقتصادی نیستند و ثروت در جایی متمرکز می شود که قدرت تولید بالاتر است.
برخلاف هیاهوی بسیاری که در کشورهای توسعه نیافته به راه انداخته اند، علت توسعه نیافتگی آنان، نه نژادی، نه جغرافیایی، نه مذهبی، نه روانشناسی، نه کمبود سرمایه، نه عقب ماندگی فنی و تکنولوژیک، نه افزایش جمعیت و … است که با تغییر آن به توسعه دست یابند. اینها نشانه های توسعه نیافتگی اند ولی علت نیستند و در شرایط ابقای علت اصلی عقب ماندگی، اتخاذ هرگونه استراتژی توسعه بی حاصل است.
شناخت ابزارها و شیوه عمل کشورهای سلطه گر برای بازسازی و توسعه اقتصادی ضروری است.
پل باران در کتاب “اقتصاد سیاسی رشد” می گوید: تا سال ۱۵۰۰ که توسط بسیاری از دانشمندان سال آغاز عصر نوین به شمار می آید به هیچ روی برای اروپائیان آشکار نبود که آمادگی تسلط بر بخش بزرگی از کره خاکی را در آینده خواهند داشت .ص ۳
در واقع اروپا در مقایسه با مراکز فرهنگی آن زمان نقاط ضعفش آشکارتر از نقاط قدرتش بود.
ادامه دارد