واژهای که این روزها و به ویژه در دو دههی اخیر زیاد بر زبان شرقیها و غربیها و از جمله ما ایرانیها میآید و هیچ کس هم گوشاش بدهکار آن نیست، “دموکراسی” است. این که دموکراسی چیست و چیدمان آن برنهاد کدام تعریف و توصیف است، حتمن هزاران بار دیده، خوانده یا شنیدهایم. اما، آیا به اجرای آن هم اندیشیدهایم؟ آیا به چرایی گونهگونی دیدگاهها از همین واژهی “دموکراسی” در واحد کوچک اجتماع که خانوادهی خودمان میتواند باشد، فکر کردهایم؟ بدیهی است که خیلیها در مورد این واژه و اجرای آن فکر کردهاند و اکنون بیش از شصت سال است که برآمد ژرفای آن اندیشهها “اعلامیه جهانی حقوق بشر” میباشد. به واژگان همین اعلامیه دقت کنید! جهانشمولی این بیانیه را آیا واژهای به حق و درست میخوانید که اجرا شده باشد؟ آری، باید عالمگیر باشد، چرا که اعلامیه محصول جمعی کشورهای عضو سازمان ملل است و در این دستگاه عظیم هم بیشتر کشورهای جهان از جمله آمریکا و کشورهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی، مثل نروژ، آلمان، سودان، ایران، عربستان سعودی، آمریکا و بلژیک و … عضو هستند و پای این بیانیه را هم امضا کردهاند. امضای کسانی که این بیانیه را در همان روزهای نخستین رسمیت دادهاند و قرار گذاشتند که جهانشمول باشد، آیا تضمین اجرای آن در جهان شده است؟ آیا خود کشورهایی که این سند جهانی را امضا کردهاند، تعریفی واحد از آنچه در ذیل بیانیه است، داشتهاند؟ امروز هم آیا تعریف واحدی از “دموکراسی” در عرصهی پهناور جهانی که دارای بیش از هفت میلیارد جمعیت است، وجود دارد؟ آیا همهی کشورها و مردمانشان درکی واحد از مفهومهایی چون شکنجه، سانسور، آزادی بیان، آزادی عقیده، عدالت اجتماعی، حقوق کودکان، حقوق زنان، حقوق اقلیتهای قومی و … که بخشهایی از “اعلامیه جهانی حقوق بشر” است، دارند؟ آیا پیشزمینهی همهی کشورها، حاکمان و مردم عادی، در سراسر جهان آماده پذیرش چنین اعلامیه جهان شمولی بوده است؟
این پرسشها را میشود به اندازهی طوماری بلندبالا ادامه داد و به این نتیجه رسید که فکر نویسندگان این اعلامیه جهانی، نه تنها همهگیر که انسانی بوده و آرمانی خوش برای انسانهای کرهی خاکی داشتهاند. این آرمانها اما، تا امروز مگر در گوشههایی از جهان، آن هم در محدودهی خاک ملی بعضی کشورها، هنوز همهگیر نشده و راه درازی برای اجرای آن پیش رو است. چرایی این نابسامانی جهانی را باید در اختلاف پیشینهی کشورهای جهان و درک حاکمان امروز آن از مفاهیم درج شده در “اعلامیه جهانی حقوق بشر” جستجو کرد. مگر میشود درک مردمی که دوران روشنگری و رنسانس را پشت سر گذاشتهاند و پس از روزهای سیاه قرون وسطا، دین و کلیسا را از عرصهی عمومی به کنج خلوت خصوصی مردم کشاندهاند، با مردمی که چنین پیشینهای ندارند و هنوز هم اربابان دین، سرنوشت محتومشان را رقم میزنند، یکسان دانست؟ مگر میشود درک حاکمان دولتهای غربی را از “دموکراسی” شبیه سردمداران کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین دانست؟ نه، نمیشود، چون در کشورهای غربی، عدالت، آزادی و دموکراسی، نهادینه شده و این نهادها هم حاصل مبارزهی مردم و مقابله با همهی آن چیزهایی است که ضد “دموکراسی” است. تنها از واژهی “دموکراسی” نام میبرم، چون برنهاد این واژه، همهی مفاهیم دیگر نیز به تدریج ظاهر میشوند. احزاب، انتخابات آزاد، تشکیل پارلمان و … برآمد “دموکراسی” هستند که حکومت “مردم بر مردم”اش میخوانند. اگر این ارکان به درستی تشکیل شوند، حقوق فردی و اجتماعی، عدالت و آزادی نیز به تدریج در جامعه جا باز میکنند و تعریفهای گوناگون از شکنجه، حقوق زنان و … به هم نزدیک میشوند و آن روز است که اجرای مفاهیم آرمانی، ممکن میشود.
این همه را گفتم تا به این برسم که “دموکراسی” بدون پیش زمینههای لازم آن، بدون ابزار و کارافزارهای ضروری، روبنایی است و اجرای آن ناممکن. شاهد این ادعا هم رویدادهای روزهای پیشین و امروز است در عرصهی جهانی.
فیلمی در شبکهی اینترنت پخش میشود. این فیلم نگاهی دارد به زندگی پیامبر اسلام که مانند آنچه در باور مسلمانان جهان، گنجانده شده، نیست. پیش از این هم فیلم «آخرین وسوسههای مسیح» را ساخته بودند که تا حدودی روابط خصوصی مسیح را با زن یا زنان دوران خویش به نمایش گذاشته بود. در مورد مسیح، مردم و دولتهای مسیحی، اعتراض کردند، به خیابانها هم آمدند و حتا در برخی کشورها، از نمایش فیلم هم جلوگیری شد، کسی اما کشته نشد، سفارتخانهای به آتش کشیده نشد، پرچم کشوری که نماد ملی ملتی است، هم در زبانههای خشم مسیحیان نسوخت و جان هیچ یک از کسانی که موافق آن فیلم بودند هم تهدید به مرگ نشد.
این روزها اما، ناآگاهی و تعصب مردمی که به اسلام باور دارند، برای چندمین بار در سه دههی اخیر در برابر چشمان مردم جهان به نمایش گذاشته میشود. پرچم کشوری سوخته میشود، سفارتخانهای به آتش کشیده میشود و جانهای بیگناهی که هیچ ارتباطی با آن فیلم نداشتهاند نیز بر باد میرود و هلاک میشوند. بعد، خانم «کلینتون»، وزیر خارجهی آمریکا در سخنرانی خود میپرسد: “چگونه ممکن است در کشوری سفیر آمریکا کشته شود که ما مردمانشان را برای رسیدن به «آزادی» و دموکراسی» کمک کردیم”؟
کدام “دموکراسی”؟
کارافزارهای “دموکراسی” را آیا آماده کردید؟ آیا تا زمانی که منافع اقتصادی غرب به طور عموم، به خطر نیفتاده بود، از «قذافی» حمایت اگر نه، در کنار او برای کشتار کسانی که برای فرار از جور و ستم حاکمان آفریقایی، باید از خاک لیبی میگذشتند، پول و امکانات پیشرفته در اختیار او قرار نمیدادید؟
نمیدانستید آیا که در خاک تونس، لیبی، یمن، سوریه، سودان، مصر و … سنت احزاب و انتخابات آزاد وجود ندارد؟
“دموکراسی” بدون این کارافزارها آیا ممکن است؟
نمیدانستید که مردمان این کشورها بیش از هر چیز به «آموزش» نیازمندند تا سلاح؟
سلاحی که با کمال تأسف جان کسانی را میگیرد که قربانی تعصب کور و ناآگاهیاند. کسانی که امروز در جهان اسلام، در خیابانها زبانهی آتش خشمشان علیه غرب و به ویژه آمریکا، بی حرمتی به ملتی است، همانهایی هستند که تا دیروز نیروهای انقلاب نامشان میدادید. آخر «انقلاب» هم در این دوران تعریفی دیگر دارد که دخالت نظامی کشورهای بیگانه برای براندازی حاکمی و سرکار آوردن کسانی دیگر که دست بسته تحت کنترلشان باشد را شامل میشود.
بنابراین برای این که تعریفی واحد از واژگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» داشته باشیم، باید در سطح جهانی و برای همهی مردم جهان، آموزش واحدی برای آن واژهها وجود داشته باشد و همگان، چه غربی و چه شرقی در آن شرکت کنند تا برای «جان انسان» آفریقایی همانقدر ارزش قایل شوند که برای «جان انسان» آمریکایی، اروپایی یا هر کجای این عالم. اگر چنین شود، کشورهای غربی نمیتوانند در برابر انسان کُشیهای عربستان سعودی سکوت کنند، اما برای همین کردار زشت در چین، روسیه، ایران یا … اعتراض.
اگر چنین شود، تقلب در انتخابات افغانستان، همانقدر ارزش دارد که تقلب در انتخابات سوریه و ایران. اگر واقعن به “دموکراسی” پایبند هستیم، سکوت امروز سران کشورهای دنیا در برابر سرکوب سهمگین کارگران معدن آفریقای جنوبی، توهین و بی حرمتی به حقوق همهی انسانها است. کارگران معدن آفریقای جنوبی، در روزهایی سرکوب میشوند که هنوز «ماندلا» زنده است و درسهای انسانیاش آویزهی گوش کارگران. کارگران حقوق انسانی و صنفیشان را طلب میکنند که برآمد “دموکراسی” است در این کشور. اما سردمداران و حاکمان امروز گوششان بدهکار این “دموکراسی” نوپا نیست و منافع شخصیشان را طلب میکنند و به همین دلیل هم دست به سرکوب میزنند. جهان باید بداند که سکوت امروز در برابر عدالتخواهی کارگران آفریقای جنوبی برآمدی غیر از حمایت از دولتهای عربی که در ظاهر جمهوری بودند، اما، در عمل حکومتهای مادامالعمر برای خود و خانوادهشان ترتیب داده بودند، تا “دموکراسی” را در محاق نگهدارند، نخواهد داشت.
باشد که سازمان ملل از طریق نهادهایی که در اختیار دارد و بودجه انبوهاش، آموزش جهانی از مفاهیم عمدهی “اعلامیه جهانی حقوق بشر” را در دستور روز قرار دهد که اگر چنین نشود، هر روز شاهد سوزانده شدن پرچم کشوری، کشته شدن انسان بیگناه، حضور در خیابانها و بیحرمتی به دین یا آیینی خواهیم بود. همهی اینها هم برآمد سیاست یک بام و دو هوای کشورهای غربی است در برابر حقوق انسانها در گوشه گوشهی جهان؛ سربازی در افغانستان جلو چشم مردم، دست به کشتار میزند، در عراق نامردمیهای زندان ابوغریب را انجام میدهد، در گوانتانامو بی هیچ دادگاه و رأیی شکنجه میکند، از مجازات اما اگر مبرّا نشود، چندسالی فقط از حقوق اجتماعی محروم میشود، آن هم در حد رسانهها و شاید نه در عمل. اما چندصد نفر که بعضیهاشان بیگناه هم هستند، پس از واقعهی یازده سپتامبر، سالها شکنجه میشوند و در گوشهای دور، بی نام و نشان، اسیر دام مرگ.
این که در کدام رویداد چند نفر کشته میشوند، در هیچ کجای عالم محلی از اعراب ندارد. میگویم جان انسان، که شمارش ندارد، چه یکی چه چندهزار. انسان و جان او را اگر حرمتگذار نباشیم، “دموکراسی” را زیر پا نهاده و به ریش نویسندگان آن قهقهه میزنیم. چرا که عدالت و آزادی، برآمد “دموکراسی”اند و دموکراسی خود نیز حاصل «مدرنیته»، که این آخری خود مدیون دوران روشنگری است. بنابراین این دایرهی نامحدود که مدام تودرتو میشود را باید در همهی جهان گسترش داد تا “دموکراسی” نهادینه شود و از آن پس هم، جان انسانی، نه در سفارتخانه، نه در سلولهای زندان و نه در شکنجهگاههای مخوف ایران و گوانتانامو گرفته نشود و جای شکوه و گلایه هم برای خانم «کلینتون» باقی نماند که میپرسد: “چگونه ممکن است در کشوری سفیر آمریکا کشته شود که ما مردمانشان را برای رسیدن به «آزادی» و دموکراسی» کمک کردیم”؟
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در کالیفرنیای آمریکا است.