شماره ۱۱۹۳ ـ ۴ سپتامبر ۲۰۰۸
نوشته: بیل گیتس‏*
در شهروند ۱۱۸۹ جواد طالعى مصاحبه مجله اشترن آلمان با جرج سوروس‏، سرمایه ‌دار و بورس‏باز مشهور را ترجمه کرده بود. در این مصاحبه سوروس‏ نسبت به بحران نظام سرمایه ‌دارى هشدار داده بود و چهره ‌اى انسانى‌تر از این نظام را پیشنهاد مى‌کرد. هم‌زمان با چاپ این مطلب، بیل گیتس‏، بنیان‌گذار و مدیر سابق مایکروسافت هم مقاله ‌اى براى مجله تایم نوشت که در آن از دیدگاهى دیگر تحول بنیادى در تفکر سرمایه ‌دارى را پیشنهاد مى‌کند. سوروس‏ و گیتس‏ از بانفوذترین سرمایه ‌داران و مدافعان سیستم سرمایه‌ دارى هستند و هم‌زبانى ‌شان در طرح بحرانى که ممکن است این نظام را از درون متلاشى کند از اهمیت بالایى برخوردار است. به این هم‌زبانى باید تحول سیاسى بزرگى که آمریکا با احتمال برنده شدن باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهورى این کشور در پیش‏ رو دارد را اضافه کنیم، چرا که اوباما هم بازوى سیاسى دگرگونى فکرى مهمى است که در بزرگ‌ترین کشور سرمایه ‌دارى جهان در حال شکل‌گیرى است.

این‌ها همه نشانه آخرین مراحل تحویل قدرت سیاسى و اقتصادى از نظام سنتى کهنه سرمایه ‌دارى به تفکر جدیدى است که دیگر تاب نظامى‌گرى و سودآورى به هر قیمت را ندارد. چند دوره اخیر انتخابات ریاست جمهورى آمریکا رودررویى این دو تفکر براى کسب قدرت سیاسى بود. یک سو نسل جدید سیاست ‌مداران و سرمایه ‌داران آمریکا هستند که کاپیتالیسم با چهره انسانى را راه خروج از بحرانى که پیش‏بینى ‌اش‏ مى‌کنند مى‌دانند. جیمى کارتر، بیل کلینتون، ال گور، هیلارى کلینتون، باراک اوباما، بیل گیتس‏، و جورج سوروس‏ نمونه‌ هاى این نسل هستند. در سوى دیگر مدافعان نظام سنتى و خشونت‌گراى سرمایه ‌دارى ایستاده ‌اند که این بحران را جزیى از بالا و پایین شدن‌هاى معمول کاپیتالیسم مى‌دانند و لزومى براى یک تحول ایدئولوژیک نمى‌بینند. رونالد ریگان، جرج بوش‏ پدر، جرج بوش‏ پسر، جان مک‌ کین، و دیک چینى نمونه ‌هاى این تفکرند. این دو جناح کاپیتالیسم در چند دوره اخیر ریاست جمهورى آمریکا شانه به شانه پیش‏ رفته ‌اند و هیچ‌کدام نتوانسته ‌اند دیگرى را از میدان به در کنند. اما به ‌نظر مى‌رسد با شکست دکترین جرج بوش‏ در اشغال عراق و افغانستان راه براى پیروزى نهایى تفکر مدرن کاپیتالیسم فراهم شده است.

به‌رغم حجم مطالبى که در غرب در نقد این تحول فکرى منتشر مى‌شود ادبیات سیاسى ایران به ندرت به این دگرگونى مهم در نظام سرمایه‌ دارى پرداخته است. مقاله حاضر را با این امید ترجمه کردم که در کنار گفتگوى اشترن با جرج سوروس‏ دیگرانى را علاقه ‌مند کند که در این زمینه بیشتر بنویسند.
ش‏. ت.


سرمایه‌ دارى زندگى میلیاردها انسان را بهبود بخشیده است. این واقعیتى است که در دوران بى‌ثباتى اقتصادى حاضر به ‌سادگى به فراموشى سپرده مى‌شود. اما از آن‌سو، این نظام هم میلیاردها نفر دیگر را به ‌فراموشى سپرده است. دیگرانى که نیازهاى‌شان بى‌شمار است اما توان بیان خواسته ‌هاى‌شان را به زبانى که قابل فهم براى بازار سرمایه‌دارى باشد، ندارند. اینان از همین رو در فقرى غوطه مى‌خورند و از بیمارى‌هایى رنج مى‌برند که به سادگى قابل پیشگیرى ‌اند. دولت‌ها و گروه ‌هاى غیر انتفاعى در کمک به این بخش‏ از جامعه بشرى نقش‏ بزرگى دارند، اما اگر در این راه تنها بمانند تغییرات بسیار به طول خواهد انجامید. اما این کمپانى‌هاى بزرگ هستند که مهارت لازم براى انتقال تکنولوژى نوین به کشورهاى فقیر را در اختیار دارند. براى بهره‌ ورى هرچه بیشتر از این مهارت‌ها احتیاج به یک کاپیتالیسم خلاق است: تلاش‏ براى بسط امکانات بازار تا شرکت‌هاى بیشترى بتوانند سودآورى‌ شان را با بهبود زندگى مردم همراه کنند. باید راه‌ هاى جدیدى را جستجو کرد که تعداد هرچه بیشترى از انسان‌ها را از نظامى بهره ‌مند کرد که دنیا را بهبود بخشیده است.

با این‌که راه درازى در پیش‏ داریم، اما کاپیتالیسم خلاق هم مدتى است که در اختیار ماست. بعضى شرکت‌ها بازارهاى دست ‌نخورده ‌اى در جوامع‌ فقیر براى عرضه تکنولوژى هاى جدید که بنیادهاى زندگى را عوض‏ کرده ‌اند ـ مثل موبایل ـ یافته ‌اند. دیگران ـ گاهى با سقلمه ‌اى از طرف فعالان اجتماعى ـ دریافته ‌اند که چگونه مى‌توان در عین سودآور بودن نیکوکار هم بود. به عنوان مثال چند سالى پیش‏ من و بونو در بارى نشسته بودیم و گپ مى‌زدیم (راستش‏ به‌ نظرم آدم خلى آمد). دیروقت بود و ما چندتایى گیلاس‏ خورده بودیم و بونو داشت با حرارت از طرحش‏ حرف مى‌زد که چگونه شرکت‌هاى بزرگ را راضى کند تا با فقر جهانى و بیمارى ‌هاى قابل پیش‏گیرى مبارزه کنند. او تند و تند به شماره‌ هاى خصوصى مدیران بالارتبه کمپانى‌ها زنگ مى‌زد و موبایلش‏ را به طرف من دراز مى‌کرد تا صداى خواب ‌آلود اما هیجان ‌زده آن‌ها را بشنوم. با تمام دیوانه ‌بازى‌هاى آن شب، تلاش‏هاى بونو بالاخره به ‌شکل جنبش‏ RED به بار نشست. امروزه کمپانى‌هایى مثل گپ، هال مارک، و دل تولیداتى با مارک RED مى‌فروشند و بخشى از سودشان را براى مبارزه با ایدز به ‌مصرف مى‌رسانند (مایکروسافت هم به تازگى به این گروه پیوسته است). از این چه بهتر که این شرکت‌ها در عین حال که به سودآورى ‌شان مى ‌اندیشند تغییر بزرگى هم در جهان به وجود آورند. از سویى دیگر، مصرف‌کننده ‌ها هم امکان این را پیدا مى‌کنند که به این نیت خیر کمک کنند، و از همه مهم‌تر این‌که زندگى انسان‌هاى بسیارى هم نجات پیدا مى‌کند. RED تا کنون یک ‌صد میلیون دلار براى «سرمایه جهانى براى مبارزه با ایدز، سل، و مالاریا» (Global Fund to Fight Aids, Tuberculosis, and Malaria) جمع کرده است که دارو براى بیش‏ از ۸۰۰۰۰ نفر در کشورهاى فقیر را فراهم مى‌کند و بیش‏ از ۶،۱ میلیون نفر را براى ایدز معاینه کرده است. این همان چیزى است که آن را کاپیتالیسم خلاق مى‌نامیم و مى‌بینیم که دارد کار مى‌کند.
سرمایه‌ دارى خلاق یک تئورى عجیب و غریب جدید اقتصادى نیست. ایرادگیرى از سیستم سرمایه‌ دارى هم نیست، بلکه راهى است براى پاسخگویى به یک پرسش‏ بنیادى: چگونه مى‌توان به بهترین شکل ممکن منافع کاپیتالیسم و توانى را که در بهبود شرایط زیست دارد، در دسترس‏ انسان‌هایى قرار داد که تا به‌ حال از آن‌ها محروم بوده ‌اند؟

دنیا رو به بهبود است

در دورانى که سوخت این‌چنین گران شده است و افراد بسیارى قادر به بازپرداخت وام خانه ‌شان نیستند بحث از سرمایه‌ دارى خلاق ممکن است عجیب به نظر برسد. در واقعیت مشکلات اقتصادى امروز جهان شک نمى‌توان کرد. مردم عمیقا این مشکلات را حس‏ مى‌کنند و حق‌شان است که سریعا براى‌ شان چاره ‌اى اندیشید. سرمایه‌ دارى خلاق براى بالا و پایین شدن‌هاى کوتاه مدت سرمایه ‌دارى جوابى ندارد، بلکه واکنشى است به این واقعیت درازمدت که مردمان بسیارى به ‌طور تاریخى از بهبود شرایط زندگى محروم مانده ‌اند. در کشورهاى بسیارى در یک قرن گذشته میانگین عمر انسان‌ها به شکل بارزى طولانى‌تر شده است. تعداد بیشترى از مردم و بیش‏ از همیشه در انتخابات شرکت کرده ‌اند، عقایدشان را آزادانه ابراز کرده ‌اند و از آزادى‌هاى اقتصادى بهره برده ‌اند. با تمام مشکلاتى که ما امروز دست به گریبان ‌شان هستیم باز از سطح بالایى از رفاه برخورداریم. جهان خیلى رو به بهبود است.

مشکل این جاست که از طرفى سرعت این بهبود کافى نیست و از طرف دیگر همه مردم را هم شامل نمى‌شود. یک میلیارد انسان در جهان با درآمدى کمتر از یک دلار در روز زندگى مى‌کنند، غذا به ‌اندازه کافى ندارند، از آب آشامیدنى تصفیه ‌شده و برق بى ‌بهره ‌اند، و از نوآورى ‌هاى شگفت ‌انگیزى که زندگى مرفه ‌ترى را براى بسیارى دیگر فراهم آورده است ـ مثل واکسن‌هاى گوناگون و مایکروچیپس‏ ـ سهمى نبرده‌ اند.

این‌جاست که مسئولیت دولت‌ها و سازمان‌هاى غیر انتفاعى شروع مى‌شود. از دید من طبیعت انسان ‌ها از دو نیرو سرچشمه مى‌گیرد: منفعت شخصى و کمک به دیگران. کاپیتالیسم منفعت شخصى را به خوبى و با تداوم تامین مى‌کند، اما تنها براى کسانى که پولش‏ را دارند. کمک‌ هاى دولتى و انسان ‌دوستانه نیازهاى هم ‌نوع‌ دوستى ما را به سمت آنان که پولى ندارند به ‌جریان مى ‌اندازند. دنیا در مبارزه با بى ‌عدالتى ‌‌هاى بزرگى که دست ‌نخورده برجا مى‌ماند ـ نظیر ایدز، فقر، و آموزش‏ و پرورش‏ ـ تنها به‌ شرطى مى‌تواند به پیشرفتى مداوم دست یابد که دولت‌ها و ارگان‌ هاى غیر انتفاعى بتوانند بیشتر و موثر‌تر به کمک‌هاى ‌شان ادامه دهند. بهبود بخشیدن به شرایط زیست تنها زمانى سرعت کافى مى‌گیرد و تداوم پیدا مى‌کند که بتوان کمک ‌هاى دولتى و سازمان‌ هاى غیر انتفاعى را با نیروى سرمایه تکمیل کرد. که این شامل نوآورى ‌هایى مى‌شود که مشخصا براى جواب‌گویى به نیازهاى فقیرترین بخش‏هاى جامعه جهانى طراحى شده ‌اند. ما محتاج به نظامى هستیم که بهتر از این به جلب صنعت‌گران و سرمایه ‌داران بپردازد.

طبیعتا اگر قرار باشد شرکت‌هاى بیشترى درگیر این طرح نو شوند باید از این کار نفعى هم شامل ‌شان شود. این نکته اصلى سرمایه ‌دارى خلاق است. یعنى که منظور این نیست از کمپانى‌ها بخواهیم کمک‌هاى انسان دوستانه ‌شان را افزایش‏ بدهند یا دست و دل ‌بازتر بشوند، بلکه این است که به آن‌ها انگیزه لازم را بدهیم تا مهارت‌هاى ‌شان را به شیوه جدیدى به کار بیندازند تا هم سود بیشترى ببرند و هم به مردمى که محروم مانده ‌اند خدمت کنند. دو راه براى این کار وجود دارد: یکى این‌که کمپانى‌ها خود به دنبال پیدا کردن چنین امکاناتى بروند، یا این‌که دولت‌ها و گروه ‌هاى غیر انتفاعى این‌چنین موقعیت ‌هایى را پیش‏ روى‌ شان بگذارند.

این وسط چه ‌چیزى فراموش‏ شده است؟

همان‌طور که سى. ک. پراهالاد در کتابش‏ “ثروت در پیش‏ پاى اهرام” (C.K. Prahalad in “Fortune at the Bottom of the pyramid”) مى‌گوید بازارهاى دست نخورده ‌اى در گوشه و کنار دنیا موجودند که سرمایه ‌ها فراموش ‏شان کرده ‌اند. پژوهشى هست که نشان مى‌دهد دو سوم جمعیت جهان، که از فقیرترین کشورها تشکیل مى‌شود حدود پنج تریلیون دلار قدرت خرید دارند. دلیل اصلى کندى نفوذ سرمایه به کشورهاى در حال رشد این است که ما به ‌اندازه کافى نیازهاى این جوامع را درک نکرده ‌ایم. این ادعا دست‌کم در مورد مایکروسافت صادق است. سال‌ها است که مایکروسافت تکنولوژى ‌اش‏ را از طریق کمک‌ هاى انسان ‌دوستانه در اختیار آنانى که توان دسترسى به کامپیوتر ندارند، گذاشته است. این شرکت تاکنون بیش‏ از سه میلیارد دلار به‌ شکل نقد یا نرم ‌افزار براى پر کردن خلاء موجود در دسترسى به تکنولوژى دیجیتال اهدا کرده است، اما مهارت اصلى ما در نوشتن نرم ‌افزارهایى است که مشکلات مختلف را ساده مى‌کنند، و این اواخر ما متوجه شدیم که این مهارت‌ها را در جهت حل مسائلى که گریبان‌گیر کشورهاى در حال توسعه است به‌کار نگرفته ‌ایم. این است که ما امروز به مسئله بى‌ عدالتى جهانى نه ‌تنها به شکل یک مشکل انسان ‌دوستانه، بلکه به صورت یک مانع رونق تجارى نگاه مى‌کنیم. ما داریم روى پروژه ‌هایى کار مى‌کنیم که افراد بى‌ سواد یا کم‌ سواد را بى هیچ آموزشى قادر به استفاده از کامپیوتر مى‌کند. پروژه دیگرى که ما داریم تمام دانش ‏آموزان یک کلاس‏ را قادر مى‌کند هم‌زمان از یک کامپیوتر استفاده کنند. نشانه (cursor) هر دانش‏آموز به رنگ متفاوتى است و در نتیجه پنجاه نفر مى‌توانند با استفاده از ‌موش‏ (mouse) خودشان در یک زمان از یک کامپیوتر استفاده کنند. این تحول براى مدارسى که دسترسى به کامپیوترهاى متعدد ندارند قدم بزرگى است و در عین حال در را به روى بازار گسترده ‌اى مى‌گشاید که پیش‏ از این به آن توجهى نشده بود.

تلفن موبایل مثال دیگرى در این زمینه است که در کشورهاى درحال رشد رونق یافته است، اما به صورت تاریخى از طرف کمپانى‌ ها دست کم گرفته شده بود. در سال ۲۰۰۰ که کمپانى وودافون بخش‏ بزرگى از سهام یکى از کمپانى ‌هاى موبایل کنیا را خریدارى کرد تخمین مى‌زد که تا سقف ۴۰۰۰۰۰ مصرف کننده در این کشور پیدا کند. امروز این کمپانى، تحت عنوان سافاریکام، ده میلیون مشترک دارد. این موفقیت مدیون تلاش‏ سافاریکام براى پیدا کردن راهى خلاقانه براى ارائه خدمات به بخش‏ کم‌ درآمد کنیا بود، از جمله این‌که مشترى ‌ها را به‌ جاى دقیقه بر اساس‏ ثانیه هزینه مى‌کند که خرج را خیلى پایین مى‌آورد. سافاریکام با این عمل هم به سودش‏ رسیده است و هم تغییر مثبتى در جامعه ایجاد کرده است. کشاورزان کنیایى به ‌وسیله موبایل‌ شان بهترین قیمت را براى تولیدات‌ شان در بازارهاى اطراف پیدا مى‌کنند. و در عین ‌حال خودشان راه‌ هاى جدیدى براى استفاده از تلفن اختراع کرده ‌اند. مثلا براى داد و ستدهاى نقدى نوعى پول الکترونیکى درست کرده ‌اند که از طریق تلفن رد و بدل مى‌شود. به این ترتیب اگر شما بخواهید پول زیادى را با خود این ‌بر و آن ‌بر ببرید ـ مثلا وقتى جنس ‏تان را در بازار فروخته ‌اید و پولش‏ را باید با خودتان به خانه که در دهکده دیگرى است حمل کنید ـ دیگر لازم نیست پول نقد با خود همراه داشته باشید. با این نوآورى احتمال دزدى از بین مى‌رود که تغییر مثبت بزرگى در زندگى روزمره شما است.

این ‌چنین است که آدم‌ ها مى‌توانند از امکانات سودآورى که تاکنون فراموش‏ شده بودند استفاده ببرند، اما از اوایل امسال که من موضوع سرمایه ‌دارى خلاق را مطرح کردم از بسیارى شنیده ‌ام که در واقعیت وجود بازارهاى دست ‌نخورده شک دارند. از دید آن‌ها اگر چنین امکاناتى وجود واقعى داشت حتما کسى پیش‏ از این از آن استفاده کرده بود. من با این دیدگاه مخالفم. فرض‏ این نظریه بر این است که مشاغل مختلف تمام بازارهاى موجود را براى فروش‏ تولیدات ‌شان اشباع کرده ‌اند. این تفکر مرا به یاد یک جوک قدیمى مى‌اندازد که مى‌گوید روزى یک اقتصاددان با دوستش‏ در خیابان قدم مى‌زد و چشمش‏ به یک اسکناس‏ ده دلارى روى زمین مى‌افتد اما بى‌توجه از کنارش‏ مى‌گذرد. دوستش‏ مى‌پرسد چرا پول را برنداشتى و او جواب مى‌دهد مسلما این پول واقعى نبود چون اگر بود کس‏ دیگرى پیش‏ از من آن ‌را برداشته بود.

 

بعضى کمپانى‌ ها همین اشتباه را مى کنند. آن‌ها فکر مى‌کنند همه اسکناس ‏هاى ده دلارى را پیش‏ از این کسى از زمین برداشته است. باعث تاسف است اگر ما چنین امکاناتى را نادیده بگیریم. و در مقابل، اگر پژوهش‏گران اقتصادى و استراتژیست ‌هاى کمپانى‌ها و متخصصان احتیاجات کشورهاى فقیر به‌ طور مرتب دور هم جمع شوند و درباره نظرگاه ‌هاى جدیدشان با هم مشورت کنند، تحول بزرگى خواهد بود.
وراى جستجو براى بازارهاى جدید و تولید محصولات جدید، شرکت‌ها مى‌توانند از طریق ارائه محصولات ‌شان با تخفیف بسیار بالا به کشورهاى فقیر استفاده ببرند. براى مثال، صنایعى مثل نرم ‌افزار و دارو خرج تولید پایینى دارند. کمپانى‌ هایى از این دست مى‌توانند سودآورى ‌شان را با فروش‏ محصولات ‌شان به قیمت بالا در کشورهاى ثروتمند و با سود کم یا به قیمت تمام شده در کشورهاى فقیر افزایش‏ دهند. دیگر صنایع ممکن است توان ارائه قیمت‌هاى چندگانه را نداشته باشند، اما مى‌توانند از خوش ‏نامى‌ اى که چنین تخفیف ‌هایى براى‌ شان به ارمغان مى‌آورد منفعت ببرند. کمپانى ‌هایى که به عضویت جنبش‏ (RED) درآمده‌ اند مشترى‌هاى جدیدى را به دست آورده ‌اند که با علاقه در کار نیک این کمپانى‌ها همراه مى ‌شوند. این‌که یک کمپانى عضو جنبش‏ RED هست یا نه ممکن است در آخرین لحظه یک مشترى را متقاعد کند که محصول این کمپانى را به دیگرى ترجیح دهد.

منفعت مهم دیگرى که به شرکت ‌هایى که کار خیر انجام مى‌دهند مى‌رسد این است که استخدام کارمندان پرتلاش‏ براى ‌شان آسان ‌تر خواهد شد. جوانان امروزى در سراسر جهان دوست دارند براى شرکت‌ هایى کار کنند که براى‌ شان غرور به همراه داشته باشد. اگر نشان بدهید که کمپانى‌تان مهارت ‌هایش‏ را در خدمت مردم فقیر قرار داده این نسل جوان هم با سخت‌کوشى ‌اش‏ از این عمل قدردانى خواهند کرد.

ایجاد انگیزه‌هاى جدید

هرچقدر هم که کمپانى‌ ها با خلاقیت به ‌سراغ مشکلات بروند باز هم مسائلى پیش‏ خواهد آمد که انگیزه‌ هاى فعلى بازار جواب‌گوى ‌شان نخواهد بود. مالاریا مثال مهمى است: آن‌هایى که بیش‏ از همه به دارو یا واکسن مالاریا احتیاج دارند کمتر از همه قادر به پرداخت هزینه ‌هاى آن هستند. به همین دلیل داروهایى از این قبیل از چرخه تولید خارج مى‌شوند. این‌جا است که دولت‌ها و ارگان ‌هاى غیر انتفاعى مى‌ توانند انگیزه‌ هاى لازم را به وجود آورند. مثلا با تقدیر از کمپانى ‌هایى که به کشورهاى فقیر کمک مى ‌رسانند.
در تابستان همین امسال، یک ارگان غیر انتفاعى هلندى به ‌نام “بنیاد دسترسى به دارو” (the Access to Medicine Foundation) کارنامه ‌اى از شرکت‌ هاى دارویى منتشر کرد که شرکت‌ هایى که بیشترین تلاش‏ را مى‌کنند تا داروهاى مورد احتیاج کشورهاى درحال توسعه را تولید کنند و به دست ‌شان برسانند را نام مى ‌برد. مدیران کمپانى‌ هاى دارویى در نشست‌ هایى که با من داشته ‌اند بارها خاطرنشان کرده ‌اند که حاضرند براى تولید داروهایى که درباره ‌شان غفلت شده بیشتر تلاش‏ کنند، اما دست‌کم توقع دارند این تلاش‏ مورد قدردانى قرار بگیرد. کارنامه ‌اى که صحبتش‏ را کردم دقیقا همین کار را مى‌کند.

تبلیغات با ارزش‏ است، اما گاهى براى تشویق کمپانى ‌ها به همکارى کافى نیست. حتا بهترین مدیران روابط عمومى حاضر نمى ‌شوند مخارج ده سال پژوهش‏ براى یافتن یک داروى جدید را تقبل کنند. همین است که نقش‏ دولت‌ ها در ایجاد انگیزه ‌هاى جدید را پررنگ‌تر مى‌کند. بر اساس‏ قانون جدیدى که سال پیش‏ در آمریکا تصویب شد هر کمپانى که درمان موفقى براى بیمارى‌ هاى غفلت شده ـ مثل مالاریا ـ بیابد از طرف وزارت مواد خوراکى و دارویى (Food and Drug Administration, FDA) براى بررسى داروى تازه دیگرى که مى‌خواهد به بازار روانه کند در اولویت قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر اگر شما یک کمپانى دارویى باشید و درمان جدیدى براى مالاریا پیدا کنید مى ‌توانید داروهاى سودآور دیگرتان ـ مثل داروى کنترل کلسترول ـ را یک سال زودتر روانه بازار کنید. چنین حق تقدمى به خودى خود صدها میلیون دلار ارزش‏ دارد. این روش‏ خارق ‌العاده ‌اى است که دولت ها مى‌توانند به‌ کار ببندند تا به طور غیر مستقیم کمک به کشورهاى در حال رشد را افزایش‏ ببخشند.

بى‌تردید دولت‌هاى کشورهاى در حال رشد هم باید تلاش‏ زیادى کنند تا شرایط را براى رونق بازار فراهم کنند. در واقع این بحث دیگرى است که من بر علیه کاپیتالیسم خلاق مى‌شنوم: “لازم نیست ما کاپیتالیسم را خلاق کنیم، بلکه باید دولت‌ها را واداریم تا در کار ما دخالت نکنند”. این بحث تا حدى درست است. کشورهاى زیادى هستند که اگر حق مالکیت را به رسمیت بشناسند و موانع را از سر راه سرمایه‌ هاى داخلى و خارجى بردارند مى‌ توانند به اقتصاد شکوفایى دست پیدا کنند، اما چنین تغییراتى به آهستگى صورت مى ‌پذیرند. و من، به‌ عنوان یک بازرگان، لازم نمى‌بینم کمپانى ‌ها تا رسیدن آن ‌روز صبر کنند. آن‌ ها مى‌ توانند به دنبال امکانات موجود بروند حتا اگر شرایط ایده ‌آل هنوز براى ‌شان وجود نداشته باشد. و به‌ عنوان یک انسان ‌دوست، دریافته ‌ام که نیاز به یارى‌ رسانى به دیگران ما را وامى‌دارد که کمک را از همین حالا شروع کنیم. هرچه بیشتر صبر کنیم انسان‌هاى بیشترى بى ‌دلیل خواهند مرد.

قدم بعد

در ماه جون من از فعالیت ‌هاى روزانه ‌ام در مایکروسافت کناره گرفتم تا وقت بیشترى در بنیاد بیل و ملیندا گیتس‏ (Bill and Melinda Gates) صرف کنم. من با رهبران سیاسى به گفت و گو خواهم نشست تا راه ‌کارهاى جدیدى براى افزایش‏ کمک به کشورهاى فقیر و افزایش‏ کارآمدى این کمک ‌ها و به ‌میدان آوردن همکاران جدید بیابیم.

همین ‌طور من با مدیران شرکت‌ها گفت وگو خواهم کرد تا ببینیم کمپانى‌ هاى آن ‌ها چه کمک‌ هایى مى ‌توانند بکنند. یک نظر این است که درصدى از وقت پژوهش‏گران رده بالا‌ى ‌شان را به مشکلاتى که دست ‌به ‌گریبان انسان ‌هاى فراموش‏ شده است اختصاص‏ دهند. تلاش ‏هایى از این دست باعث مى‌شود سهمى از نیروى فکرى که زندگى را براى ثروتمندها راحت ‌تر مى‌کند صرف بهبود زندگى باقى دنیا بشود. بعضى کمپانى‌ هاى دارویى مثل مرک و گلاکسو اسمیت کلاین هم ‌اکنون به این روش‏ روى آورده ‌اند. کمپانى ژاپنى سومیتومو کمیکال بخشى از تکنولوژى ‌اش‏ را با یک کمپانى پارچه ‌بافى تانزانیایى شریک شده است و تاکنون میلیون ‌ها پشه‌ بند تولید کرده‌ اند که از مهم‌ ترین ابزار مبارزه براى ریشه‌ کنى مالاریا است. کمپانى ‌هاى دیگرى اقدامات مشابهى در زمینه مواد خوراکى، موبایل، و خدمات بانکى انجام داده ‌اند.

به عبارت دیگر، کاپیتالیسم خلاق دیگر راه افتاده است، اما هنوز کارهاى بسیار بیشترى مى‌توان کرد. دولت ‌ها مى‌توانند دست به ایجاد انگیزه ‌هاى بیشترى از نوع FDA بزنند. ما مى‌توانیم طرح کارنامه اعمال کمپانى ‌ها را گسترش‏ بدهیم تا شرکت‌هاى غیر دارویى را هم شامل شود و این کمپانى‌ها براى کار خوبى که انجام مى‌دهند تقدیر شوند. مصرف‌ کننده ‌ها با خرید از کمپانى ‌هایى که کارنامه بهترى دارند به آن‌ها پاداش‏ مى ‌دهند. اگر کمپانى ‌هاى بیشترى به راهى بروند که شرکت ‌هاى خوش ‏فکر امروزى در آن قدم نهاده ‌اند تاثیر عظیمى بر بزرگ‌ترین مشکلاتى که جهان با آن دست به‌گریبان است خواهند گذاشت.

بیش‏ از سى سال پیش‏ من و پال آلن مایکروسافت را راه انداختیم چون مى‌ خواستیم در جنبشى سهیم باشیم که قصد داشت کامپیوتر را به تمام خانه ‌ها ببرد. ده سال پیش‏ من و ملیندا بنیادمان را راه انداختیم چون این‌بار مى ‌خواهیم در جنبش‏ دیگرى شریک باشیم: خلق دنیایى که در آن هیچ‌ کس‏ مجبور نباشد با روزى یک دلار زندگى کند و از بیمارى‌ هایى بمیرد که راه پیش‏گیرى‌ شان را مى‌دانیم. کاپیتالیسم خلاق مى‌تواند بانى چنین دنیایى باشد. امیدوارم دیگرانى هم به این جنبش‏ بپیوندند.

*برگرفته از “How to Fix Capitalism”، مجله تایم، ۱۱ آگوست ۲۰۰۸

shahram@shahrvand.com