شماره ۱۱۹۵ ـ ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۸
تا وقتی که جهان به دو قسمت کشورهای قدرتمند و کشورهای ضعیف تقسیم شده است دنباله ی استعمار و استثمار به گونه های متفاوت و جدید ظهور خواهد کرد و حضور خواهد یافت و به سلطه و غارت و چپاول و ستم ادامه خواهد داد.
وجود خط فرضی یا سیاست کمربند سبز که عملا کشورهای غیرمسیحی را خصوصا در قسمت جنوبی کشور قدیم روسیه شوروی احاطه کرده بود پس از فروپاشی این قدرت بزرگ همچنان برای حفظ منافع کشورهای غربی به بهانه های مختلف ادامه یافته است. حوادث دهه اخیر خصوصا شاهد این ادعا است و نمونه ملموس و قابل رویت کشور ایران و همسایه آن عراق است.
دو کشور ایران و عراق هر یک به نوعی و با سیستم خاصی که با دمکراسی غربی همخوانی نداشت، اداره می شد، اما در هر دو کشور توجه به مدرنیته افزایش یافته و نسل جوان را به سوی دنیای جدید کشانده بود. هر دو کشور تا زمانی که برده بلااراده و مطیع کشور مقتدر و فرمانده خود بودند و از حدی که برای پیشرفت آنها معین شده بود فراتر نرفتند همچنان با وجود سیستم های غیردمکراتیک که داشتند بر سر کار باقی ماندند. آیا می شود باور کرد کشور آمریکا با همه تجهیزات اطلاعاتی اش سالها قبل از انقلاب سال ۵۷ نمی دانست و خبر نداشت در ایران یا در عراق بعضی قوانین حقوق بشر نقض می شود؟ یا اصلا اجرا نمی شود؟
اگر قبول کنیم سیاست جهانی، سیاست کلی برای ده تا سی سال آینده را تنظیم می کند، این سیاست بر چه منوالی جز حفظ منافع کشورهای بزرگ می تواند باشد.
آنچه مسلم است عقربه زمان در کشورهای خاورمیانه نباید خیلی جلو بیاید وگرنه به سرنوشتی دچار می شوند که ایران و عراق مبتلا شدند. آنها ظاهرا قدرت نمایی کردند و پایشان را از گلیمی که برای آنها پهن شده بود فراتر گذاشتند و ناگهان دلسوزی کشورهای قدرتمند برای مردم این کشورها گل کرد و به فکر خلع ید از دست نشاندگان وفادار خود افتادند.
در کدامین برهه از تاریخ اخیر ممالک خاورمیانه رد پای استعمار محو شده است؟ از استثمار اقتصادی، که گاه به گونه تک اقتصادی کردن کشورها نمایان شد، تا قرض دادن های اجباری بانک بین المللی با بهره های کلان که کشورهای ضعیف را عملا ورشکسته کرده است، تا قراردادهای غیرمنصفانه و غیرانسانی برای حراج و تاراج منابع طبیعی آن کشورها، و مونوپل ابزار تکنیکی و صنعتی و بهداشتی و تدافعی، و در انحصار گرفتن هر نوع مواد مورد احتیاج ملتهای محروم، همه جا سایه شوم استعمار را می توان مشاهده کرد.
شاید از همه اینها مهمتر تزریق تعصبات و عرق مذهبی اسلامی در رگهای مردم حاشیه نشین کمربند سبز و استفاده مکارانه از آن توده ناآگاه به عنوان بزرگترین حربه و نیروی منفی برای نگاه داشتن عقربه زمان در این کشورهای کمربندی بوده و هست.
به نظر می رسد سیاست جهانی شدن نیز، دست استعمار را از سطح محلی و منطقه ای به سطح جهانی باز کرده و ارتقا داده است. و حراج کشورهای ضعیف اکنون بر روی میز مذاکرات جهانی صورت می گیرد و تثبیت می شود و سپس برای سرگرم کردن مردم نگون بخت، بازی های جالب و جاذب به روی صحنه می آید.
پس از دودوزه بازیهای خنده آور غرب درباره عراق و بهانه اطلاعات “به اصطلاح” نادرست منابع اطلاعاتی آنها، در حالی که عملا مو را از ماست می کشند و هر لحظه زندگی دنیا را زیر نظر دارند، اکنون بازی سرگرم کننده اتمی شدن ایران بر روی صحنه تئاتر بین الملی می درخشد و تماشاگران بسیاری را جلب کرده است.
سئوال این است در مملکتی که یک مخترع ندارد و مردم هم با تجربه های قبلی می دانند که برای خرید هرگونه ابزار صنعتی و غیره باید از تصویب هفت خوان رستم جهانی عبور کنند، چگونه ناگهان قادر گردیده اند با چند دستگاه وامانده و پس مانده روسی و پاکستانی در چندین و چند مرکز روزمینی و زیرزمینی به غنی سازی اورانیوم بپردازند و هر روز هم خبر جدیدی از تعداد دیگر مراکز تازه بدهند و در عین حال منابع غربی و شرقی نیز بنابه نرخ روز بازی کنند و به پیش بینی های بسیار متفاوت درباره زمان دسترسی ایران به این نیروی مخرب از چند ماه تا چندین سال و بیشتر بپردازند. بدون تردید سیستم کنونی ایران برای ماندن و ادامه حکومت احتیاج دارد در بین مردم درون مرز قدرت نمایی کند و یکی از راهها مسئله اتمی شدن است که از جهات گوناگون به او این وجهه را می دهد. اولا نسل جوان ایران که خود را بی نهایت محروم می بینند در خیل بدبختی هایشان به دنبال نیرویی هستند تا در آن جامعه خرد کننده و ویرانگر، حس شجاعت و شهامت پایمال شده جوانی را در آنها برانگیزاند. آنان میدانند قدرت تصمیم گیری ندارند در واقع هیچگونه قدرتی در دسترس آنها نیست. تداوم نبودها و نشدن ها، شکست ها و محرومیت ها، یک جوان را به مرز نابودی میکشاند. لامحاله برای نجات خود مجبور است در میان خرابه های امیدها و آرزوهایش چیزی بیابد تا او را از مهلکه ناامیدی صرف برهاند. امروز هم در بین بعضی جوانان ایران صحبت از حق داشتن تکنولوژی اتمی است. موضوعی افتخارآفرین به میان آمده است تا در عین حال گرمای میهن دوستی و آتش زیر خاکستر مانده سرافرازی وطن را دوباره در آن شعله ور سازد.
سیستم ایران به کمک تبلیغات گسترده غرب از این موضوع استفاده سرشار می برد و ستون عظیم جوانان را جلب می کند.
مخالفان نیز سالهاست دل خود را مشغول شنیدن نطق های شرق و غرب نموده است و به سیستم فرصت می دهد با ازدیاد قدرت و با خفه کردن مردم آزادی خواه، آرامش مورد نظر کشورهای غربی را در منطقه فراهم آورد و منافع درخواستی آنها را محافظت و تضمین کند.
باید بار دیگر به روند مذهبی شدن و لامحاله به تاثیر مذهب در تصمیم گیری های سیاسی توجه کنیم.
آقای کارتر مرد مذهبی بود، ریگان دست کمی از او نداشت. اصطلاحاتی که بین او و خمینی رد و بدل می شد و از دو طرف کره زمین هر دو یکدیگر را به شیطان بزرگ و یا شیطان رجیم تشبیه می کردند یادآور تعزیه خوانی های وطن بود و موعظه خوانی های مذهبی در مسجد و کلیسا. هر دو بر روی صحنه به هم ناسزا می گفتند. مسیحیان در نظر خمینی کافر بودند چون اسلام نیاوردند و مسلمانان از نظر مسیحیان به پیامبری اعتقاد داشتند که در روایات کتاب مقدس، نامی از او برده نشده بود. اما در پشت پرده این دو دشمن دینی و مذهبی هر کدام نقش سیاسی و رسالت تاریخی خود را به نحو احسن بازی می کردند.
دنیا محل معامله های گوناگون است. ابزارش می تواند مذهب باشد و درهم و دینارش زندگی و جان مردمان. و انگیزه اش ممکن است بسیار ریشه دار و ژرف باشد. بهره وری از دو نیروی محرک وطن دوستی و باورهای مذهبی که شناخته ترین اهرم های موثر جهان هستند قرنها بل هزاره ها مورد استفاده سودجویان فرصت طلب بوده است و هنوز هم این روال ادامه دارد.
سئوال اینجاست کدامین طرف از دو جبهه استثمارگر زیرک و یا مردم بنیادگرا و ساده دل مذهبی در شرق جهان، باید تغییر رویه و مسیر دهند تا آرامش و راحتی مشمول همه مردم دنیا گردد؟
امروز منافع توانمندان محصور و محدود به منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورهای بازیچه شده نمی شود، بلکه نقشه سیاسی آن محتاج و متقاضی خاک سرزمین های کشورهای تحت استعمار هم هست.
رقابت بین دولت های توانا از یک طرف و ترس و واهمه ای که از یکدیگر دارند از جهت دیگر به تدریج نقشه جغرافیای خاورمیانه را در حول و حوش کشورهای اسلامی تغییر می دهد. تجزیه عراق تجربه ای آغازین برای آن منطقه است اگرچه بزرگترین تجزیه در کشور شوروی سابق اتفاق افتاده است و البته قبل از آن در مناطق اروپای شرقی اجرا شده است.
استفاده از زمین در این مناطق به منظور حضور و برپایی پایگاههای نظامی مختلف، کشورهای قدرتمند را که فاصله زیادی از نظر جغرافیایی دارند، همسایه دیوار به دیوار یکدیگر کرده است. آیا این همسایه های جدید روابطشان هم همان روابط دوستانه همسایگی خواهد بود یا مقصود و نیت های دیگری در کار است؟ آینده نشان می دهد و اکنون نیز نسیم خوشی از این سمت گذر نمی کند.
وقتی تقسیم منابع جهان بین آنها به آخر رسید شاید بار دیگر شاهد اوضاع جهان در قرن ۱۸ باشیم و نوبت به تقسیم سرزمین ها برسد.
ملت های خواب آلوده و مسخ شده مذهبی اگر امروز نخواهند واقعیت های دنیا را ببینند فردا در چنگال اسارت این و آن خواهند بود. چه در خواب باشند یا بیداری، حتی در کشور خودشان اسیر و مقهور بیگانگان خواهند بود.
سایه اسارت به تدریج بر آسمان خاورمیانه گسترده می شود. بازی خوشدل کننده و دوست داشتنی استقرار دمکراسی در این مناطق هم کم کم رنگ میبازد، زیرا دیگر احتیاجی به این تبلیغات غیرواقعی نخواهد بود. هنگامی که چکش بیگانه در خانه های ما را یک به یک می کوبد، منتظر باز شدن در نمی ماند. آن در را یکسره از جا کنده و صاحبخانه را بی خانه و آشیانه می کند.
در آن وقت هیچ قدرت ماوراءالطبیعه هم حضور نخواهد داشت که دست ستم را کوتاه کند. تجربیات جنگ با عراق نشان داده جنگ جنگ است، حربه دعا و نذر و نیاز به تانک و مسلسل کارگر نیست. جلوی بمب و موشک را نمی گیرد. کما اینکه امروز با وجود افزایش تعداد مراکز مذهبی و اعتقاد شدید مردم به معجزات، باز هم خطر ویرانی، پنجه شوم خود را در کشورمان گسترده است. امروز هوشیاری و چاره جویی صحیح باید جایگزین دخیل بستن گردد تا فردا جایی برای زندگی و جایی برای عبادت مومنین بماند.