به بهانه نمایش برج دیده بانی در فستیوال تورنتو
تنهایی پایان همه ماست
با خانم پلین اسمر در سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم تورنتو (۲۰۰۹) و با اولین فیلم بلندش به نام ده از یازده آشنا شدم. فیلم درباره یک کلکسیونر اصیل و درگیری اش با آدم های آپارتمان محل مسکونی اش است که در پی جلب رضایت او برای تخریب آپارتمان قدیمی هستند.
در همان سال در گزارش فستیوال نیز به سینمای نوین و رو به رشد ترکیه اشاره کردم و خوشحالم که پیش بینی ام هر سال به واقعیت نزدیکتر شده و فیلمسازان نسل جدید ترکیه فصل جدیدی را در سینمای بین الملل گشوده اند. امسال و در سی و هفتمین جشنواره فیلم تورنتو تنها یک فیلم از سینمای ترکیه شرکت داشت و آن هم حضور پلین اسمر با دومین اثرش به نام برج دیده بانی بود. اسمر بار دیگر استعدادش را در پدید آوردن فیلمی با سبک و سیاق مدرن و با به تصویر کشیدن موضوع گناه و آدم های منزوی در جامعه ی معاصر تثبیت کرد. فیلمی دلنشین که اشتیاق مرا برای گفت وگو با او درست دو ساعت قبل از این که تورنتو را ترک کند، بر انگیخت.
پلین اسمر متولد و بزرگ شده ی شهر استانبول است. او با فیلم مستند بازی در سال ۲۰۰۵ موفق به کسب جوایز متعددی در جشنواره های جهانی شد و با اولین فیلم داستانی اش به نام ده از یازده در سال ۲۰۰۹ نامش را در محافل سینمایی بین المللی مطرح کرد. برج دیده بانی دومین و تازه ترین اثر او تا به امروز است.
برج دیده بانیWatchtower
میهت جوانی است که سال ها پیش به خاطر غفلتی باعث مرگ همسر و دختر جوانش شده و با این حس گناه به عنوان دیده بان در یک برج جنگلی به کار مشغول است تا از چشم مردم دور باشد. سحر دختر جوانی که دانشجوی ادبیات است به خاطر این که از طرف دایی اش مورد تجاوز قرار گرفته و حامله شده از خانواده گریخته و در یک رستوران بین راهی به کار مشغول است. برخورد این دو در رستوران ماجراهای دیگری را خلق می کند…
***
با توجه به این که فعالیت هایت را با مستندسازی آغاز کردی چطور شد که به سینمای داستانی علاقمند شدی؟
ـ از همان آغاز و با ساخت مستند کلکسیونر که بعدها با الهام از این مستند اولین فیلم داستانی خودم به نام ده از یازده را ساختم، همیشه این سئوال برایم مطرح بود که آیا باید به مستندسازی ادامه بدهم یا فیلم داستانی بسازم. بعد به این نتیجه رسیدم که چرا هر دو را کار نکنم. با ساخت مستند سئوال های زیادی برایم به وجود آمد و منجر به این شد که تصمیم نهایی را برای ساخت فیلم داستانی بگیرم. به همین خاطر فیلم ده از یازده را ساختم که ساختارش گونه ای از فیلم داستانی را طلب می کرد و این کار را انجام دادم. بعد از آن دوباره مستند بازی را ساختم. برای من سوژه از اهمیت خاصی برخوردار است و این سوژه است که مرا وادار به انتخاب بین مستند و داستانی می کند. اگر فرم مورد نظر مناسب مستند باشد آن را انتخاب می کنم و اگر فرم و ترکیب آن به داستانی نزدیک باشد فیلم داستانی را انتخاب می کنم.
آیا اتفاق افتاده که یک فیلمنامه را فقط به قصد نوشتن ارائه داده باشی و نه لزوما برای این که خودت آن را کارگردانی کنی؟
ـ حقیقت این است که من می نویسم تا بسازم. اما تا به حال اتفاق نیافتاده و به این فکر نکرده ام که فیلمنامه ای را بنویسم که در اختیار شخص دیگری قرار دهم. شاید در آینده این اتفاق بیافتد!
با دومین فیلمت به نام برج دیده بانی برای دومین بار در فستیوال تورنتو حضور پیدا کردی، چه انگیزه ای باعث ساخت این فیلم شد؟
ـ احساس گناه. موضوعی که همیشه برای من سئوال برانگیز بوده و این حس به گمانم در همه آدم ها وجود دارد. راه گریزی از آن نیست. این حس انگیزه ساخت این فیلم شد.
آیا داستان بر اساس یک خاطره یا اتفاق خاصی بوده؟
ـ نه. این فیلم حاصل جمع آوری تعداد زیادی از تصاویر و صداهایی بوده که چند سالی با من همراه بوده و در نهایت به شکل یک فیلمنامه در آمد. شاید شخصیت های فیلم در اطراف ما وجود داشته باشند. اما برای مثال من شخصیت دیده بان فیلم را براساس خبری در یک روزنامه درباره خانواده ای که در برج دیده بانی یک جنگل زندگی می کنند نوشتم و برایم جالب بود که کار آن ها دیده بانی و حفاظت جنگل از وقوع آتش سوزی است. ایده این که عده ای تمام روز بالای یک برج می ایستند و کارشان فقط نگاه کردن است ذهن مرا به خود مشغول کرد.
شخصیت میهت به عنوان دیده بان در فیلم چطور شکل گرفت؟
ـ وقتی شروع به نوشتن فیلمنامه کردم، شخصیت اصلی فیلم که مردی منزوی و مردم گریز است شکل گرفت. مردی که مدام با یک حس گناه زندگی می کند و دوست ندارد که دیده شود و فقط می بیند. بعد به فکر لوکیشن اصلی افتادم و این که یک برج دیده بانی بهترین مکان برای مردی با این ویژگی می تواند باشد. بعد هم شخصیت اصلی زن فیلم را ساختم که به عنوان مهماندار یک اتوبوس بین شهری کار می کند و نمونه آن را خیلی دیده ایم. اما ویژگی شغل او از این جهت برایم جذاب بود که همیشه با یک میکروفن با مسافران اتوبوس ارتباط می گرفت و اطلاع رسانی می کرد. در واقع صوتی که از اعلان های او در خاطرم مانده بود برایم اهمیت داشت. بعد تصمیم گرفتم بین این دو شخصیت یک ترکیب داستانی و دراماتیک با تم احساس گناه به وجود بیاورم.
آدم های منزوی و تنها، یکی از مهمترین جنبه های شخصیت پردازی در هر دو فیلم توست. علی و میهت در فیلم ده از یازده و سحر و میهت در فیلم برج دیده بانی. چه دیدگاهی به این شخصیت ها در دنیای معاصر و زندگی امروز داری؟
ـ فکر می کنم هر چقدر به هم نزدیک تر می شویم به همان مقدار احساس تنهایی بیشتری می کنیم! مثل شخصیت های فیلم خودم که برای هرچه بیشتر نفوذ کردن در درون آن ها و هرچه نزدیکتر شدن به آنان به تنهایی بیشتری نیاز داشتم تا آنها را بهتر درک کنم. اگرچه ما به طور جمعی زندگی می کنیم ولی هر یک از ما به نوعی تنها هستیم. از طرفی هم هر چقدر که بخواهیم تنها باشیم باز هم به دلایل مختلف مجبوریم که با دیگران در ارتباط باشیم. برای مثال میهت در فیلم، شغل دیده بانی را انتخاب کرده که تنها باشد و به دور از اجتماع، اما همان طور که در طول فیلم مشاهده می کنید در برج دیده بانی به وسیله بی سیم با رئیس خود مرتب در حال صحبت است و یا برای خرید مایحتاج اش باید با آدم ها برخورد داشته باشد. در واقع آدم های فیلم من زن و مرد زخم خورده ای هستند که برای التیام زخم خود به تنهایی پناه برده اند و دوست ندارند که دیده شوند. ولی از یک نگاه هم باید گفت که تنهایی پایان همه ی ما است.
سحر دانشجوی ادبیات است و یک دختر مدرن در جامعه ای سنتی. دختری که دایی اش به او تجاوز کرده و از او حامله شده و به همین خاطر زیرزمین کافه بین راه را امن ترین مکان برای خلوت و دوری از خانواده در نظر گرفته. دختری که قربانی بی اخلاقی و آلودگی آدم های پیرامونش است. به دلیل این فشارهای روحی مدام در طول تماشای فیلم در انتظار صحنه ای بودم که این دختر به خودکشی هم فکر کند. اما این طور نشد. آیا هنگام نوشتن فیلمنامه به این موضوع فکرکردی؟
ـ حس شما را کاملا درک می کنم. ولی اصلا به این صحنه فکر نکردم. به نظرم گاهی وقت ها شما اجازه ندارید که بمیرید! سحر تصمیم گرفته که به جای تسلیم شدن مبارزه کند و حضور و مداخله ی میهت در این جریان نقش مهمی دارد. گاهی این مداخلات زندگی آدم را نجات می دهد. گاهی آدم های دیگر شما را وادار به تصمیم هایی غیر منتظره می کنند.
طبیعت در فیلم برج دیده بانی برای من حکم یک کاراکتر را دارد. مثلا جنگل رمز آلودی که میهت در بالای آن به دیده بانی مشغول است. آیا در این فیلم تحت تاثیر طبیعت بودید؟
ـ اگر چه با طبیعت از دوران نوجوانی رابطه زیادی داشتم اما برای ساخت این فیلم مدت زیادی را در طبیعت نگذراندم. در این فیلم طبیعت یک حس واقعی برای ارتباط برقرار کردن با مرد تنهای فیلم را در تماشاچی به وجود می آورد. جنگل جای امنی برای مردی ست که از آدم ها گریزان است و احساس امنیت بیشتری دارد. بر عکس میهت، شخصیت زن فیلم یعنی سحر در یک رستوران بین راهی اقامت دارد و شغلش هم به عنوان راهنمای مسافران بین شهری ایجاب می کند که با تیپ های مختلفی روبرو شود و به هیچ وجه هم امنیت ندارد. اما این تضاد به خاطر این است که او چاره ای جز اقامت در این محل ندارد. هر دو در این مکان پناهنده موقت هستند و هیچ کدام از این دو مکان، خانه ی اصلی آن ها محسوب نمی شود. من این دو مکان موقت را عمدا انتخاب کردم.
شما به همراه کارگردانانی چون عمر کاوور، زکی دمیر کوبوز، نوری بیلگه جیلان، سمیع کاپلان اوغلو، یشیم اوستا اوغلو جزو جریان موج نوی سینمای ترکیه هستید. نظر شما در مورد سینمای نوین ترکیه چیست؟
ـ خیلی خوشحالم که نام من با فیلمسازانی که اسم بردید همراه است. ما خیلی خوش شانس هستیم که در سینمای سازنده امروز ترکیه فیلم می سازیم. ما فیلمسازان پر شور و شوقی داریم که دلایل خوبی برای فیلم ساختن دارند و اخیرا هم فیلم های خوبی خلق کردند. نکته مهم این است که کارگردانانی که اسم بردید از سه نسل مختلف هستند و این ها به سینما فقط به عنوان یک صنعت نگاه نکردند، بلکه نشان دادند که بدون بودجه های زیاد و با امکانات خیلی کم هم می توان فیلم ساخت اگر که قرار باشد فیلمسازی حرفه شما باشد.
با توجه به این که نوع فیلمسازی شما سینمای مستقل نام دارد و معمولا هم سینمایی نیست که صرفا برای گیشه و فروش بالا ساخته شود و با علم به این که این نوع سینما نیاز به حمایت دارد ، دولت ترکیه چقدر از سینمای مستقل حمایت می کند؟
ـ اول به این نکته اشاره کنم که اگر قرار بود من غیر از این نوع سینما کاری کنم، حرفه دیگری انتخاب می کردم. اما در مورد حمایت دولتی باید بگویم گاهی هست و گاهی نیست. ما امیدواریم که دولت بودجه بیشتری برای حمایت از این نوع سینما اختصاص دهد چون تنها بودجه ی وزارت فرهنگ و هنر برای ادامه ی این نوع سینما جوابگو نمی باشد، ولی همین قدر حمایت هم جای بسی امیدواری است.
و در آخر برای حسن ختام این گفت و گو، چقدر با سینمای ایران آشنایی دارید؟
ـ خیلی زیاد (با خنده). من یکی از طرفداران پروپا قرص سینمای ایران هستم. سینمای ایران را با عباس کیارستمی شناختم و معتقدم خیلی از جوان ها تحت تاثیر او فیلم ساختند. سینمای ایران سینمای خلاق و عمیقی است و فیلمسازان ایرانی آموخته اند که چگونه در محدودیت ها خلاقیت داشته باشند و این از یک بستر فرهنگی کهن که ادبیات ایران است سرچشمه می گیرد. من واقعا به ادبیات اصیل و پربار ایران غبطه می خورم. شعر برای ایرانیان غذای روح است و فکر می کنم که از دوران کودکی، لالایی های مادران شما با شعر آمیخته بوده است.
* عارف محمدی فارغ التحصیل ادبیات فارسی و سینما از ایران و مددکاری اجتماعی از کالج جورج براون در کانادا است . به عنوان منقد فیلم با رسانه های ایرانی چون شهروند و رادیو زمانه همکاری داشته و مدت ده سال است که برنامه تلویزیونی فیلم و سینما را تهیه و اجرا می کند. مستندسازی از دیگر فعالیت های او در زمینه سینماست.