شماره ۱۱۹۶ ـ ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۸

تحلیل وگفت وگو با توماس فرانک

نوشته: کارین هاگِن Karin Haugen

توماس فرانک، نویسنده، روزنامه نگار و ستون نویس فعلی وال استریت ژورنال، “ “Wall Street Journaدر کتاب اخیر خود The wrecking crew تحولات درونی و مناسبات سیاسی/ اقتصادی سیاستمداران آمریکایی را مورد نقد و بررسی قرار داده است.

 

او معتقد است که محافظه کاران آمریکایی اهداف فخرآمیزی را پیش روی خود قرار داده اند. آنها نه خواهان از بین بردن دولت هستند و نه خواهان دولت فراگیری کوچک تر از آن چه که اکنون هست. آن ها فقط در اندیشه تغییر فرم وشکل دولت هستند تا در جهت منافع تجاری و بازرگانی آنها حرکت کند. دلیل این اندیشه نه فقط به این خاطر است که کلا این حرکت با ایدئولوژی آن ها همسان و یک رنگ است که فکر سودآوری بیشتر موجب تغییر فرم دولت شده است. او معتقد است که واشنگتن جایگاه اصلی روح تئوری خصوصی سازی است. در کتاب مزبور، توماس فرانک، واشنگتن را آن طور توصیف می کند که در دوران روزولت بوده است. پروژه ی دولت رفاه روزولت دستمایه کار نویسنده است تا کتاب انتقادی خود را آغاز کند. خانواده هایی را توصیف می کند که در دوران پروژه ی دولت رفاه روزولت در آپارتمان های نسبتا مرفه زندگی می کردند، در استخدام دولت بودند و از دولت انتظار داشتند که در امور سیاسی، اقتصادی و بهداشت از آن ها مراقبت و منافع آن ها را حفظ کند. این اقدام ایدئولوژیکی که بعد از افسردگی ناشی از بحران ۱۹۲۹ مرهمی بود بر زخم های مردم دقیقا برعکس آن چیزی است که اکنون مردم آمریکا تجربه می کنند.

اکنون سودآوری است که حرف اول را می زند و واشنگتن هم حامل پیام اقتصادی است که مشتاقان خصوصی سازی مدام هیزم به خرمن آتش آن می ریزند. همه چیز در حال تغییر است. ساختمان های عظیم و سر به فلک کشیده ساخته می شوند و خطوط ارتباطی نوری هر نوع مراوده ای را هم ممکن و هم کنترل پذیر می کند. خیابان ها تغییر نام می دهند؛ آزادی، بازار، دموکراسی، کوچه میراث فرهنگی، مسئولیت و به سوی آینده و … و تو می توانی همبرگر مک دونالد سفارش دهی که با پرچم آمریکا تزئین شده است.


آنچه شما در کتاب تان توضیح می دهید انگار از ذهنیت اروپائی ها دور مانده است و کلا نوعی از محافظه کاری که شما توصیف می کنید با تعاریف کلاسیک آن فاصله زیادی دارد. آیا محافظه کاران نو در پی حفظ ارزش های گذشته اند؟

ـ البته که آن ها در فکر حفظ ارزش ها هستند، اما نه آن طور که شما می گویید، یعنی حفظ ارزش های سنتی. آن ها در فکر حفظ بازار هستند یا به زبان دیگر، حفظ ارزش های بازرگانی و تجاری مسئله ی آن ها است. بازار و وسعت آن مدینه فاضله ای است که آن ها برای پنهان نگهداشتن مقاصد اصلی خود به کار می گیرند. می دانید که محافظه کاران آمریکایی هماره گردانندگان بازار بوده اند و منطقه ی محافظت شده کار آن ها بازار است. در واقع آرزوی محافظه کاران تأسیس دولتی است بر بال های اقتصاد خصوصی سازی شده. محافظه کاران سال ها است که سیاست خود را چه در دولت و چه در حاشیه دولت پیش برده اند و شواهد آن را در واشنگتن می توان شاهد بود؛ کمک دولت به خصوصی سازی، انتقال کارمندان کارآمد دولت به بخش خصوصی دو نمونه بارز آن می باشد. دولت عنان اختیار کشور را به دست نیروهای گرداننده بازار سپرده است و این اقدام توسط دموکرات ها هم صورت گرفته است. دولت های فعلی به جای نیروهای بازار و سود در رابطه با جهان اند.

***

 

توماس فرانک، روزنامه نگار شجاعی است که به طور عمیق روابط سیاسی/ اقتصادی جمهوری خواهان را بررسی کرده است و به همین دلیل هم گفت و گوهای متعددی با جمعی از سیاست مداران، اقتصاددانان و بازرگانان آمریکایی داشته تا بتواند مجاری اصلی پول و سود را پیدا کند. اما با این وجود، گاهی او علیرغم شناخت کاملی که از چگونگی مناسبات بین سیاست مداران و بازرگانان حرفه ای سودجو دارد، در بیان عقیده خود شک می کند. مثلا در مورد خون آشامی گروه بزرگی از جمهوری خواهان او با تردید روبرو بود؛ او از پیوند عمیق بین دیک چینی و شرکت Halliburton مطلع بود و یا از رابطه بین خانم کوندالیزا رایس با شرکت Chevron خبر داشت اما با این وجود از ابراز صریح این نظر که جمهوری خواهان در جهت منافع مالی دوستان تاجر خود حرکت می کنند و به طور واضح روابط سیاسی دولت را بر اساس سودآوری اقتصادی به سود دوستان شان تنظیم می کنند، بر اساس تئوری “لیبرال هیستری” سر باز می زد. صد البته که طوفان کاترینا چشمان او را باز کرد.

توماس فرانک در گزارشی می نوسد: از آن چه رخ داده بود شوک زده شدم. سه روز پس از حادثه دهشتناک طوفان به همراه دوستم که جامعه شناس است راهی منطقه شدیم. منطقه ای که روزی به مثابه گردشگاه گروه زیادی از مردم به حساب می آمد، اکنون جهنم زندگی آن ها شده بود. دخترم که در آن منطفه زندگی می کرد را بر بالای تخته سنگی در جایی دره مانند با چشمانی هراسناک، در کنار دوستانش پیدا کردم. وقتی تحلیل دوستان جامعه شناس را از واکنش مردم در برابر چنین حوادث هولناکی شنیدم و بی عملی مقامات دولتی را مشاهده کردم، اولا در فکر نوشتن کتاب یا گزارشی مفصل در این مورد افتادم، دوما این که بار دیگر حرف های سیاست مداران پس از حادثه یازده سپتامبر که میلیاردها دلار هزینه شده تا در موارد دیگر عملیات امداد و نجات به سرعت انجام شود را به خاطر آوردم و فهمیدم سیاستمداران وراج های بی عملی بیش نیستند.

دخترم را با کوله باری از دست مایه لازم برای نوشتن، برداشتم و به واشنگتن برگشتم.

درکتابی که بعدها فرانک منتشر کرد، شدیدا به سیستم رهبری و هدایت جامعه اعتراض کرد و با نثری که فقط او می تواند بنویسد، سیستم هدایت دولت را “سوء مدیریت دولت رو به زوال خواند”. در ادامه خطاب به مردم می گوید: “این سوء مدیریت ناشی از عقیم بودن ایدئولوژی آن ها است نه صلاحیت وتوانایی شان”.

***


آقای توماس فرانک، در سیستم مدیریت آمریکا اگر سوء مدیریت وجود دارد و عدم شایسته سالاری، می شود حداقل یک مورد بارز آن را خاطرنشان کنید؟

ـ بله، نمونه مشخص آن آقای مایکل براون، مدیر آژانس حوادث غیرمترقبه در ایالت طوفان زده بود که واقعا در اجرای وظایف خود کاملا غیرحرفه ای عمل کرد. او واقعا نادان و ناشی بود. اما این مورد یکی از هزاران مدیری است که با ناشایستگی کامل تکیه بر صندلی مدیریت زده است. اگر طالب باشید در همه جای آمریکا با کمی درایت می توانید نمونه های فراوان آن را شاهد باشید. البته این در حالی است که هزاران متخصص باتجربه در کارهایی دیگر گمارده شده اند. انگار سیاستمداران دشمنی دیرینه ای با این سرزمین دارند و به همین خاطر کسانی که خود نیز از عدم صلاحیت شان در مورد پُست بخصوصی زبان گشوده اند، عملا بر کرسی هدایت همان پُست گماشته می شوند.

احتمالا وابستگی همه ی کسانی که در عین ناشایستگی بر صندلی مدیریت تکیه می زنند در رابطه هستند با صاحبان صنایع نظامی، غذایی، ماشین سازی و غیره. این استراتژی معمول در جامعه ی امروز آمریکا است که نتایج ناهنجار آن را هم مردم آمریکا باید تجربه و تحمل کنند. نمونه آن اوضاع وخامت بار مالی در دو سال جاری است. این مدیران ناشایست، با توجه به دیدگاه شان نسبت به دولت سوء مدیریت های لازم را انجام می دهند. باید بگویم که آنها واقعا از دولت تنفر دارند. در یک کلمه اگر بخواهم توصیف شان کنم، می گویم: “بیزار”.

***


در کتاب “A Day in the Life of a Regulated Family” “روزی در زندگی یک خانواده معمولی آمریکایی” توماس فرانک گام به گام و همراه با مردم عادی آمریکا حرکت می کند و زوال روزمره زندگی آمریکایی ها و بی توجهی دولت را نشان می دهد. علاوه بر این او در کتاب خود مقالاتی را افشا می کند تا میزان حرص و طمع کاری سیاست مداران تاجر آمریکایی را بر دایره بریزد. نمونه این نوع افشاگری ها مقاله ای است با عنوان “خصوصی سازی دریاها” و از این رسواتر، مقاله ای است با عنوان “دعا برای ناکارآمدی دولت” که در آن “هامر فرگوسن” مدیر مجتمع بازرگانی آمریکا می نویسد: “بهترین کارمند دولت، بدترین آنها است”.

بدیهی است که با بیان این جمله او معتقد است که حضور کارمندان کارکشته، باهوش و کارآمد، برای دولت خوب نیست که در آن صورت چرخ عملیاتی دولت درست خواهد چرخید و همین موجب می شود که مردم به دولت اعتماد کنند و سرانجام از دولت توقع داشته باشند که برای آن ها همه کار انجام دهد. در صورتی که اگر چنین شود قدرت از تجار و بازرگانان سلب خواهد شد. در پایان این قسمت، توماس فرانک می نویسد: آقایان با نوشتن چنین مقالاتی که مملو است از ترس و هراس از ایدئولوژی کمونیستی، می خواهند راه را بر هرگونه راه حل غیرسرمایه داری و یا حتی سرمایه داری که منافع سرشار آنها را تأمین نکند، ببندند.

توماس فرانک در بخشی از گفت و گوی خود اشاره به گفتار تنی چند از سیاستمداران اروپایی می کند و از جمله سخنرانی سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه فرانک می گوید “وقتی متن سخنرانی های سرکوزی را می خوانم، هیچ باورم نمی شود که او در دانشگاه های معتبر اروپا تربیت شده است. گفته های او هیچ چیز از اظهارات سرمایه داران طماع و حریص آمریکایی کم ندارد. آن چه برایم عجیب است انتخاب مردم فرانسه است که هنوز هم در جهان به مهد آزادی شهرت دارند. آخر در آمریکا مردم تجربه ای جز آن چه که اکنون وخیم تر هم شده است ندارند. در آمریکا مبارزه طبقاتی تنها یک وجه دارد و آن هم تلاش روزافزون محافظه کاران برای جلوگیری از وحدت مردم برای رسیدن به رفاه بهتر است. مردمی که حتی برای علاقمندی های خودشان هم نمی توانند کاری کنند و فقط باید در جهت بازتولید قدرت و سود به نفع محافظه کاران تلاش کنند.

***


شما از حرص و طمع به عنوان یک شاخص حرف می زنید، لطفا توضیح دهید که این شاخص چقدر ایدئولوژیک و چقدر فردمحور است؟

ـ حرص و طمع مسئله ی هماره ی محافظه کاران است. آنچه من پیوسته به دوستان می گویم این است که برای درک اوضاع آمریکا باید وضعیت اقتصادی و بازرگانی آن را بررسی کنند. این حرص و طمع است که روابط اقتصادی را شکل می دهد. روشی که برای سودآوری مؤثر است، دقیقا طماعی است.


اما محافظه کاران در ابراز نظر و عقیده شان رُک و باز هستند و بی هیچ لاپوشانی حرف می زنند!

ـ بله، اما فقط وقتی با خودشان گفت و گو می کنند!

***

در کتاب های توماس فرانک فقط جمهوری خواهان نیستند که مورد نقد و بررسی قرار می گیرند. حتی به باور او فقط جمهوری خواهان نیستند که در دام ایدئولوژی خصوصی سازی گرفتار شده اند. کلینتون و تئو دموکرات ها اندیشه خصوصی سازی بیشتر را تمام و کمال و با اشتیاق کامل اجرا کردند.

اما آن چه اخیرا فرانک مطرح می کند این است که خصوصی سازی هم چنان عمومیت دارد و سیاست مسلط قدرت مداران آمریکایی است. و این سیاست بر اساس این فکر هم چنان استوار است که محافظه کاران معتقدند: اقتصاد خصوصی مؤثرتر از سیستم دولتی است. آن چه او مطرح می کند این است که محافظه کاران برای خصوصی سازی همه ی امور اقتصادی آماده اند تا زندگی خصوصی مردم آمریکا را هم فدا کنند تا از این رهگذر حرص سیری ناپذیر خود برای رسیدن به سود بیشتر را تأمین کنند.

ظاهرا در دوران ریگان اوضاع کمی آرام تر بود اما دولت بوش همه ی امور را به طور غیرمنتظره ای در جهت خصوصی سازی سریع به حرکت درآورد. اکنون کارشناسان طماع دولت بوش بر این باورند که خصوصی سازی نه تنها خوب است که خیلی خوب است و امیدوارند که این روند همیشگی باشد.

***



راستی، کدام یک از نهادهای دولتی یا غیردولتی از آنالیز شما پشتیبانی می کند؟

ـ کسی از من حمایت نمی کند. ضمن این که من به حمایت کسی هم نیاز ندارم. من روزنامه نگار هستم و آن چه منتشر می کنم بر اساس تحقیقات وسیعی است که انجام می دهم. زمانی خبر یا تحلیلی را منتشر می کنم که مطمئن باشم آن چه می گویم درست است.


***

آن چه فرانک اخیرا در گزارشی مستند منتشر کرده است، تناقض موجود در بین رأی دهندگان آمریکایی است. او می نویسد: طبقه بی چیز و فقیر آمریکا به جمهوری خواهان رأی می دهند که دقیقا علیه منافع اقتصادی و اجتماعی آن ها برنامه ریزی می کند. در کتاب “در کانزاس چه می گذرد” “What is the matter with Kansas?” او این پرسش را مطرح می کند که چگونه جرج بوش توانسته است رأی طبقه کارگر آمریکا را به دست بیاورد؟ پاسخی که او برای این پرسش کسب کرده است دو سویه دارد؛ اول این که حاکمیت سیاست سرد و آهنین جنگی را پیش می برد و دوم آن که جناح چپ آمریکا واقعا ضعیف است. فرانک هم چنین معتقد است این تئوری که محافظه کاران نیروهای خود را در پست های کلیدی و حساس به کار گرفته اند و مبارزه بی امانی علیه روشنفکران به طور غیرمحسوس به پیش می برند را هم نباید نادیده گرفت. او می افزاید: گاهی جمهوری خواهان نقش مظلوم را بازی و خود را فدائیان جامعه معرفی می کنند؛ مثلا “میت رومنی” “Mitt Romney” از محافظه کاران تندرو حزب جمهوری خواه آمریکا، در سخنرانی اخیر خود گفت: “امریکا طی سی سال گذشته توسط لیبرال ها اداره شده است و اکنون به مدیرانی نیاز دارد که در جهت منافع مالی محافظه کاران جوان سکانداری کنند”.

به نظر آقای رومنی، ریگان و بوش پدر و پسر که سال های گذشته بر اریکه قدرت آمریکا تکیه زده بودند، لیبرال بوده اند و اکنون سکان کشور باید در اختیار امثال او قرار گیرد تا وضعیت مردم را از آن چه که هست هم رو به زوال تر ببرند.

***

این که سیاست محافظه کاری برنامه دولت و واقعیت روزآمریکا است، تردیدی در آن نیست. همچنین این که آرزوی توماس فرانک هماره این بوده که مردم آمریکا چشم بسته به دولت های دموکرات و جمهوری خواه اعتماد نکنند، واقعیتی است که در بروز آن باید با تردید نگریست. توماس فرانک می گوید: سال گذشته برای گذراندن تعطیلات همراه همسرم به اسپانیا رفتم. برای رفتن به قله ی کوهی می بایست از سیستم تله سی استفاده می کردیم، هم من و هم همسرم در مورد این که آیا این سیستم درست کار می کند، شک داشتیم. قرار شد برای تصمیم گیری نهایی ابتدا به کافه ای در همان محل برویم تا ضمن نوشیدنی های مان تصمیم بگیریم که سوار شویم یا نه. در کافه با خانواده ای اهل انگلیس آشنا شدیم و نظر خودمان را با آن ها در میان گذاشتیم. آن ها بی هیچ تردیدی گفتند که سیستم درست است، چون اگر درست نبود حتما مقامات دولتی مانع کار آن می شدند. با شنیدن دیدگاه آن ها، حقیقتا من و همسرم جز خندیدن کاری نمی توانستیم بکنیم. ببینید، شما اروپائی ها باور دارید که دولت حامی منافع شما است و در صورت لزوم برای تأمین منافع مردم به موقع دخالت می کند. این است تفاوت شما اروپائی ها با ما آمریکایی ها.

***


شما نوشته اید که وضعیت قدرت مدام در حال تغییر است. آیا خصوصی سازی هم دچار همین سرنوشت است؟

ـ بله، به همین سبب هم محافظه کاران خصوصی سازی را دوست دارند. محافظه کاران هماره از تغییرات صحبت می کنند و همین موجب شده است که احتمال گرایش به چپ ناممکن باشد. به انتخابات فعلی آمریکا نگاه کنید: صاحب خانه های مقروض مجبور به فروش هستی خود شده اند، حقوق کارمندان تغییر چشمگیری نداشته است، قیمت بنزین که از کالاهای اساسی در آمریکا است – در آمریکا همه تقریبا مجبور به داشتن اتومبیل هستند – به طور سرسام آوری افزایش یافته است و دموکرات ها بر اساس سنجش آراء رأی دهندگان در ردیف دوم یعنی بعد از جمهوری خواهان قرار دارند و احتمال برنده شدن “مک کین” با انتخاب حیله گرایانه زنی به عنوان معاونت ریاست جمهوری، وجود دارد.


در کشورهای اسکاندیناوی هم نشانه های وخامت اقتصادی وجود دارد، به عنوان آخرین پرسش چه رهنمودی برای مردم شمال اروپا دارید؟

ـ خوب، فقط یک چیز می توانم بگویم: “آن طور که ما آمریکایی ها عمل کردیم اقدام نکنید. چشم بسته به حرف های دهن پر کن و زیبای سیاست مداران در موقع انتخابات اعتماد نکنید.”


پانویس:

*) توماس فرانک در سال ۱۹۶۵ در شهر کانزاس آمریکا متولد و اکنون به روزنامه نگاری و نویسندگی مشغول است.

توماس فرانک سیاست دموکرات ها و جمهوری خواهان را در نوشته های خود از منظر چپ به باد انتقاد می گیرد. کتابهای What is the Matter with Kansas?” و “One Market Under God”,و تحقیقی در مورد این که چرا طبقه کارگر آمریکا به جمهوری خواهان رأی می دهد، شاهد این مدعایند.

اکنون توماس فرانک برای “Wall Street Journal کار و بخش ویژه انتخابات را اداره می کند.

جدیدترین کتاب فرانک “The wrecking crew نام دارد و در آن او چگونگی تغییر فرم دولت توسط محافظه کاران را بررسی کرده است.




Thomas Frank