یک جرعه، یک لقمه، یک کتاب
شهروند- آرش عزیزی: «این قلیه، مزهی قلیههای بوشهرو نمیده.»
این حرفی است که پدر و مادر افسانهی هژبری در کودکی بارها و بارها هنگام درست کردن قلیه ماهی برایش تکرار میکردند. آنها خود اهل بوشهر بودند اما افسانه متولد و بزرگشدهی شیراز است.
طرفه آنجا که اگر فاصلهی ۲۸۶ کیلومتری بوشهر و شیراز چنین حسی به پدر و مادر میداد، سالهای سال بعد و هزاران هزار کیلومتر آنطرفتر، طعم و تجربهی غذاهای معروف شیراز، که بارها و بارها در این کشورِ آن سوی اقیانوس، از نو پخته و آماده میشوند، آنقدر برای افسانه مهم بوده که دست به نوشتن کتابی در مورد آن زده است.
کتاب او با نام «یک جرعه، یک لقمه: خاطرهای از غذا و بزرگ شدن در شیراز» اخیرا به زبان انگیسی و به صورت الکترونیکی منتشر شده است. این کتاب که عنوان انگلیسی آن هست «a sip, a bite, a mouthful: a memoir of food and growing up in Shiraz» از سایت آمازون با قیمت ۲/۹۹ دلار قابل دسترسی و خرید است. «یک جرعه، یک لقمه» در نوع خود تجربهای جدید به حساب میآید.
هژبری در سال ۱۹۸۹ به کانادا مهاجرت کرد. او فوق لیسانسش را در رشتهی مردمشناسی (آنتروپولوژی) از دانشگاه یورکِ تورنتو گرفته است و ۱۵ سال است که به عنوان پژوهشگر آزاد، هماهنگکنندهی پروژه و نویسنده کار میکند.
حدود شش سال پیش بود که این ساکن وست آیلند، از حومههای مونترال، پس از آشنایی با نوشتههای کسانی همچون آستین کلارک، نویسندهی باربادوستبارِ کانادا، به این فکر افتاد که چرا سبک «خاطرات غذایی» (Culinary memoir) در میان ادبیات فارسی جای خود را باز نکرده است.
طبیعی است که او با تحصیلات مردمشناسیاش درک خاصی از نقش غذا در فرهنگ و روابط انسانی داشت.
او، که با گفتگوی تلفنی از مونترال با من همراه میشود، به شهروند میگوید: «همیشه به فضای آشپزی و رسومی که دور آن هست علاقمند بودم.» هژبری میگوید بخصوص این نکته در آثار کلارک و نویسندهی چینیتبار دیگری نظرش را جلب کرده که فرهنگی دیگر را به مخاطب انگلیسیزبان معرفی میکنند.
هژبری میگوید: «دیدم از زاویه غذا میشود مباحث جالب و عمیقی را مطرح کرد. هم مسائل فرهنگی و آداب و رسوم مملکت خودشان (کلارک و سایرین-آ.ع) و هم مسائلی که در اینجا به عنوان خارجی با آن روبرو هستند از قبیل نژادپرستی.»
او میگوید خواهان ارائهی تصویر متفاوتی از ایران بوده است؛ تصویری گرم و صمیمی مثل غذاهای شیرازی.
هژبری میگوید «خاطرات غذایی»اش در بیست و اندی سال گذشته که در کانادا بوده هم ادامه داشتهاند، اما غذاها هنوز همیشه او را یاد ایران و روزهای گذشته میاندازند. اصلا شاید همین غذاها تنها راه «تسلسل خاطرات» باشند.
او در ضمن تاکید میکند از زمانی که قصد نوشتن این کتاب را داشته ادبیات تبعید بیشتری از نویسندگان ایرانی را خوانده و با نوشتههای جالبی، از جمله در زمینهی غذا، آشنا شده است. مث داستان «آش انار» مارشا مهران، نویسندهی ایرانی-آمریکایی.
«یک جرعه، یک لقمه» فعلا فقط به انگلیسی در دسترس است و هژبری طرحی برای «بازنویسی یا ترجمه»ی آن به فارسی ندارد. اما میگوید شاید روزی کتابی از دل وبلاگی که به فارسی مینویسد درآمد.
برای خرید کتاب یا آشنایی بیشتر با هژبری به وبسایت آن asipabiteamouthful.com مراجعه کنید.