شهروند ۱۱۵۵ ـ پنجشنبه ۶ دسامبر ۲۰۰۷
جایزه «آزادی» به نام جان هامفری نویسنده اعلامیه جهانی حقوق بشر برقرار شده
دوشنبه ۲۷ نوامبر در سالن جرج ایگناتیف مراسم اهدای جایزه “آزادی” که به نام جان هامفری برقرار شده، برگزار شد. در هوای سرد و بارانی تورنتو، سالن ایگناتیف پر بود از جمعیت ایرانی و غیرایرانی تا به سخنان اکبر گنجی روزنامه نگار ایرانی که دریافت کننده ی این جایزه بود گوش کنند.
در این برنامه که از سوی “انجمن قلم کانادا”، “مرکز بین المللی حقوق بشر و دموکراسی” و “مرکز مانک برای مطالعات بین المللی” برگزار شد، خانم آناماریا ترامانتی، از مجریان بنام برنامه Current رادیو سی بی سی، گردانندگی مراسم را عهده دار بود.
نوای موسیقی دو هنرمند افغان تبار آغازگر مراسم بود.
سپس خانم ترامانتی توضیحاتی درباره جایزه آزادی جان هامفری که امسال به اکبر گنجی تعلق گرفته، داد. اکبر گنجی در سفر دوره ای از سوی انجمن قلم به مونتریال، ادمونتون، ونکوور و تورنتو به سر میبرد. این جایزه در پاسداشت آزادی بیان به نویسندگان و روزنامه نگارانی تعلق میگیرد که علیرغم مخاطراتی که در کشورهای خود با آن روبرو هستند، دست از نوشتن و فاش گویی برنمی دارند. این جایزه به اکبر گنجی برای تلاش های بی وقفه و مسالمت آمیزش در راه مبارزه با نقض حقوق بشر از سوی رژیم بنیادگرای جمهوری اسلامی تعلق گرفته است.

از خانم نیلوفر پذیرا، رئیس انجمن قلم کانادا دعوت به سخنرانی شد.
نیلوفر پذیرا روزنامه نگار و نویسنده افغان تبار کانادایی ست که چندی پیش با اکثریت آرا به ریاست انجمن قلم کانادا برگزیده شد. خانم پذیرا برای ایرانیان چهره ی ناشناخته ای نیست. او شخصیت اصلی فیلم “سفر قندهار” به کارگردانی محسن مخملباف را بازی کرده که این فیلم هم براساس داستان واقعی سفر نیلوفر پذیرا به افغانستان در جستجوی دوست گمشده اش بوده است. او در سال ۱۹۹۰ با خانواده به کانادا مهاجرت کرد و در رشته های روزنامه نگاری و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. او همچنین به کار تولید فیلم مشغول است. کتاب نیلوفر پذیرا به نام “بستر گل سرخ” به انگلیسی منتشر شده است.
خانم پذیرا از سوی انجمن قلم کانادا ضمن خوشامد به حاضران گفت: این برای من باعث افتخار است که آقای گنجی را در اینجا می بینم. این دومین ملاقات من با ایشان است. قبلا او را در زندان تهران ملاقات کرده بودم. در زمانی که او در زندان بود، انجمن قلم کانادا کمپینی را برای آزادی او تدارک دید.
خانم پذیرا ضمن ابراز این نکته که حق آزادی بیان از اصول پایه ای حقوق بشر است، از برگزارکنندگان برنامه انجمن قلم کانادا، مرکز بین المللی حقوق بشر و دموکراسی و مرکز مانک دانشگاه تورنتو برای مطالعات بین المللی سپاسگزاری کرد و همگان را به عضویت در انجمن قلم کانادا تشویق کرد و همچنین از حاضران درخواست کرد طوماری را که برای عدنان حسن پور روزنامه نگار کردی که در ایران به اعدام محکوم شده، تهیه شده امضا کنند.
پس از خانم پذیرا، خانم جنیس استین Janice Stein رئیس مرکز حقوق بشر و دموکراسی درباره ی ویژگیهای جایزه آزادی جان هامفری گفت و اینکه جان هامفری نویسنده ی اصلی “اعلامیه جهانی حقوق بشر” بوده است. خانم استین گفت، ما برای این جایزه نامزدهای بسیاری داشتیم ولی هیئت داوران، پس از بررسی وضعیت اکبر گنجی در پایان او را انتخاب کردند. او انتخاب اکبر گنجی را براساس مبارزه اش برای آزادی بیان و توسعه دموکراتیک در ایران که خطراتی برای او به بار آورده از زندان، شکنجه، اعتصاب غذا و تحمل زندان انفرادی انتخابی بجا خواند.

در این جا فیلمی که از اکبر گنجی تهیه شده بود به نمایش درآمد. فیلم با گفتاری از اکبر گنجی شروع شد:” گفته میشه که ما زندانی سیاسی نداریم. یک دروغ بزرگه. گفته میشه ما سلول انفرادی نداریم. یک دروغ بزرگه. گفته میشه ما اعتصاب غذا نداریم، یک دروغ بزرگه…”
پس از نمایش فیلم، خانم ترامانتی زندگینامه اکبر گنجی را بیان کرد و به شش سال زندان او، اعتصاب غذا و تحمل سلول انفرادی و کتابهایش بویژه در افشاگری قتل های زنجیره ای که طی آن مخالفان روشنفکر رژیم به قتل رسیدند، اشاره کرد و از اکبر گنجی و نیز بهمن کلباسی به عنوان مترجم دعوت کرد.

خانم ترامانتی اولین سئوال خود را مطرح کرد.
وقتی من به مردم ایران فکر میکنم تصور میکنم در ایران فعلی آنها در یک وضعیتی گیر کرده اند در حالی که از یک سو از خارج خطر حمله غرب وجود دارد و از سوی دیگر در داخل، رژیم از سرکوب مردم هیچگونه ابایی ندارد. آیا این تصویر درستی از زندگی در ایران است؟
گنجی ضمن تشکر از شهروندان کانادا و دوستان هموطن عزیز ایرانی، پاسخ داد:
بله حس درستی است که شما دارید. ما همزمان گرفتار یک رژیم خودکامه هستیم و خطر جنگی که از خارج کشور ما را تهدید میکند و البته دومی از اولی بدتر خواهد بود. منظورم خطر حمله خارجی ست.

بگذارید نگاهی به داخل ایران داشته باشیم. شما از زندان یک سال پیش آزاد شدید. آنها که منتقد سیاست ایران هستند و به تغییرات دموکراتیک اعتقاد دارند و مبارزه میکنند، با چه مشکلاتی در داخل مواجه هستند؟
ـ به هر حال چیزی که دموکراسی را بخواهد بسازد به جامعه قدرتمند نیاز دارد. دولت ایران به هیچ وجه اجازه نمیدهد که یک جامعه قدرتمند شکل بگیرد، بنابر این با هرگونه متشکل شدن جامعه برخورد میکند. جامعه ایران جامعه ای است که نارضایتی در آن بسیار بالاست و سطح انتقاد سیاسی هم در آن بالاست. انتقادات فردی تحمل میشود، ولی حرکتها همین که بخواهد متشکل شود و هویت بیابد، اصلا تحمل نمیشود. گفته میشه که در دو سال اخیر وضع حقوق بشر در ایران بسیار بدتر شده، اما این تصویری یک سویه است. سویه دیگر قضیه این است که جامعه در همین زمان در حال متشکل شدن است. هویت های مختلف مثل زنان، کارگران، دانشجویان، معلمان و … در حال متشکل شدن هستند و همینطور اقلیت های قومی و مذهبی و حتی در جامعه امروز صدای اقلیت های جنسیتی هم شنیده میشه و برای ساختن دموکراسی راهی جز این نیست که جامعه مدنی متشکل بشود هویت های گوناگون حول علائق مختلف شکل بگیرند.

چگونه این کار شدنی ست وقتی که سازمان ها و روزنامه ها بسته میشوند. چگونه مردم این کار را میکنند؟
ـ رژیم فعلی رژیم توتالیتر نیست یا رژیم فاشیستی. دیگر نمی شود رژیم فاشیستی یا توتالیتر درست کرد. اولین چیزی که کار را ناممکن میکند، انقلاب ارتباطات است. آنها دوست داشتند این کار ر ا بکنند، ولی شکست خوردند. جامعه ایران یک جامعه ی است که رژیم دیکتاتوری در آن حاکم است، لذا شما چیزهای عجیب و غریب در این جامعه میبینید امروز به محض اینکه کسی را بازداشت کنند و به زندان ببرند همان لحظه خبرش در جهان پخش میشود. وقتی تو زندان یک زندانی، دانشجوی بازداشت شده مورد ضرب و شتم قرار میگیرد همان لحظه خبرش در جهان پخش میشود. خوب اگر رژیم توتالیتر بود شما چنین چیزهایی را نمی دیدید. جامعه توتالیتر جامعه ی تک صدایی ست و فقط صدای رهبر شنیده میشود. امروز در جامعه ی ایران صداهای بسیار شنیده میشود و انقلاب ارتباطات خیلی به این جامعه کمک کرده است. یک نمونه ی کوچکش وبلاگ است. شاید بشود گفت که ما الان بیشترین وبلاگ نویس را در دنیا داریم و رژیم نمیتواند اینها را خفه کند. بسیاری از افراد به نام خود نمی نویسند و رژیم نمیداند چه کسی را دستگیر کند. سایت ها را فیلتر کرده اند، ولی بخشی از مبارزه هم بازی فیلترینگ و فیلترشکنی ست که همه درگیرش هستند. ضمن اینکه بعضی از نشریات اینترنتی که الان منتشر می شود اینها از طریق ایمیل برای تعداد زیادی در ایران فرستاده میشود. یک مثال ساده ی دیگر استفاده از موبایل است و پیام هایی که توسط موبایل برای هم دیگر ارسال میکنند و بیشترین جوک های سیاسی از همین طریق ارسال میشوند و اکثر آنها درباره همین ماجرای انرژی هسته ای ست.
(خانم ترامانتی با اشاره به خنده جمعیت گفت، دیگر نیازی به ترجمه نمیبینم)
منتها اگر من جوک ها را بگویم فکر نمیکنم به انگلیسی معنا داشته باشه.
به هر حال جامعه مکانیسم های مختلفی گیر میاره برای کار کردن. من وقتی بعد از شش سال از زندان آزاد شدم ساعت یازده و نیم شب مرا بردند منزل که هیچکس نفهمد، ولی همان لحظه یک نفر با موبایل پیام فرستاد و نیم ساعت بعد همه فهمیدند.

چه تکنولوژی شگفت انگیزی. اما آیا این شبکه ای که مردم به وجود آوردند کافی ست برای فشار برای تغییر و رسیدن به دموکراسی؟
ـ به هر حال گذار دموکراسی کار ما ایرانیهاست. اگر نخواهیم هیچکس نمیتواند برای ما بیاورد. ولی من فکر میکنم که میخواهیم و جامعه دارد برای آن مبارزه میکند منتها دموکراسی خواهی مشکلاتی دارد. در ایران یک مشکلش این است که متشکل نیست، رهبری مورد اجماع ندارد، یک مشکل اساسی اش در گذشته این بوده که روشنفکران و رهبران سیاسی که رهبران این جنبش محسوب میشدند شعارهایشان هیچ پیوندی با مطالبات اجتماعی نداشته. یعنی اقشار مختلف اجتماعی باید احساس کنند که این جنبش دارد مطالبات واقعی آنها را مطرح میکند نه شعارهای لوکسی که به زندگی آنها مربوط نیست و امروز در داخل جامعه مدنی این کار در واقع دارد صورت میگیرد. و جامعه مدنی اصلاح طلب ها را پشت سر گذاشته. به یک معنا عمر سیاسی بعضی از ماها تمام شده و نمیتوانیم همراه این نسل جدید طی مسیر کنیم. هفتاد درصد جمعیت ایران زیر سی سال است و این نسل جوان ارزش ها و سبک زندگی ای را تعقیب میکند که نه تنها با ارزش های بنیادگرایانه ای که رژیم مبلغ آن است، متفاوت است، حتی با ارزش ها و آرمان ها و سبک زندگی نسل انقلاب هم کاملا متفاوت است. و بسیاری از جاها شما میبینید که اصلاح طلب ها و یا نسلی که امروز ادعای دموکراسی خواهی دارند از مطالبات آنها دفاع نمیکنند. اصلاح طلبان هیچگاه از حقوق کارگران دفاع نکردند. دولت خودش سندیکاهای دولتی درست کرده (منظورم خانه کارگر اسلامی ست)، ولی کارگران خودشان دارند مستقلا مبارزه میکنند برای سندیکاهای کارگری و همینطور زنان دو کمپین بزرگ دارند و دارند مبارزه میکنند برای برابری حقوقی. پشتیبانی آنچنانی فعالان سیاسی را نداشتند، ولی در جذب حمایت جامعه جهانی از همه موفق تر بودند. این حمایتی ست که جنبش دانشجویی ندارد. رژیم اینها را بازداشت میکند، سالها شکنجه میکند، ولی وقتی یک دختر بازداشت میشود، زنان چنان جنجال داخلی و خارجی به پا میکنند که تمام بازداشتی های دو سال اخیر هیچکدام ۱۵ روز بیشتر طول نکشیده است و این نتیجه فعالیت خودشان بوده. تاکید میکنم کسانی که در جنبش زنان، جنبش برابری خواهانه، بازداشت شدند، هیچکدام ۱۵ روز بیشتر بازداشت نبودند نه کسی که به دلیل دیگری بازداشت شده است. تعداد زیادی از آنها احکام سنگینی گرفته اند ولی الان در زندان نیستند.

میخواهم کمی از تغییرات تدریجی خود شما بپرسم. شما در آغاز جزو پاسداران انقلاب بودید، بعد برای وزارت ارشاد کار کردید و حالا هم در این موضع هستید. چگونه به اینجا رسیدید؟
ـ ببینید انقلاب ایران یک انقلاب مردمی بود. شاه میگفت رادیو بی بی سی این را ساخته است، ولی هیچ رادیویی نمیتواند انقلاب بسازد. اکثریت مطلق مردم ایران در این انقلاب شرکت داشتند همه گروه های چپ، مذهبی، مارکسیست ها، ولی به محضی که انقلاب پیروز شد همه در مقابل هم قرار گرفتند. خوب ما این را امروز چگونه میخواهیم تحلیل کنیم. یک عده ای میگویند آخوندها این انقلاب را دزدیدند. من چنین اعتقادی ندارم انقلاب را آخوندها ندزدیدند. سرکوب و خشونت مقتضای هر انقلابی ست. شما انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین … همه انقلاب ها را نگاه کنید همین فرآیندها در آن اتفاق افتاده و بعد از هر انقلاب جنگ داخلی، زندان، کشتار، درگیری و فرآیند خشونت مداوم بوده است. اول هر انقلابی، انقلابیونی که سرخورده میشوند فکر میکنند اشکال از خودشان است. انقلاب مقدس است. ایدئولوژی اش مقدس است، اشکال از من است. در گام دوم انقلاب و ایدئولوژیش هنوز هم مقدس است، من دیگر مشکل نیستم و این زمامداران هستند که دارند به انقلاب خیانت میکنند. در گام سوم احساس میشود که خود انقلاب مشکل دارد و انقلاب پدیده ایست که به دموکراسی ختم نمیشود و سرکوب جزء ذاتی انقلاب است. و گام نهایی تجدیدنظرطلبی برمیگردد به ایدئولوژی متکای انقلاب و فرد احساس میکند که آن ایدئولوژی که متکای انقلاب بوده هم به این نوع خشونت ها مجوز میداده است. همانطور که از مارکسیسم یک روایت واحد وجود ندارد، و نمیشود کل مارکسیسم را به استالینیسم تحریف کرد، از اسلام هم یک روایت واحد وجود ندارد و در کنار قرائت های بنیادگرایانه، قرائت های مدرن نیز از اسلام وجود دارد. قطعا بنیادگرایی اسلامی به خشونت و سرکوب راه میدهد. این فرآیند چهارگانه ی تجدیدنظرطلبی ست و من هم یکی از افرادی بودم که این فرآیند را طی کردم.

باید یک سفر دردناک شخصی برای این گذار وجود داشته باشد. من نمیتوانم این را تصور کنم.
ـ همیشه این تحولات فکری تحولاتی ست که بحران های فکری و روحی و وجودی برای انسان ایجاد میکند. به هرحال مهم است که شما بیش از همه به چه چیز دلبستگی دارید. اگر همه چیز برای شما ایدئولوژی باشد نه حقیقت، همه چیز را توجیه خواهید کرد. این اتفاقی بود که در اروپا با انقلاب اکتبر روسیه افتاد. بسیاری از روشنفکران بنام جهان می رفتند به مسکو و می آمدند و توجیه میکردند این جنایات را. این چیزی بود که ریمون آرون به آن میگفت افیون ایدئولوژی.

در اینجا خانم ترامانتی بقیه وقت را به پرسش های حاضران در سالن اختصاص داد.

دکتر آزادیان از اکبر گنجی پرسید، از لحاظ روانشناسی چه خصوصیاتی باعث شد که شما بتوانید شکنجه ها را تحمل کنید و از مواضعتان کوتاه نیایید؟ گنجی پاسخ داد: معمولا آدم ها میروند پیش روانکاوها، روانکاوها آنها را تحلیل میکنند، من روانکاو نیستم.
در زندان ایران قانونی هست که اگر کسی هفتاد گرم هروئین داشته باشد، مجازاتش اعدام است. و من در زندان میدیدم که داخل زندان اینها کیلو کیلو معامله میکنند. یکی از اینها به من میگفت شما آدم شجاعی هستید. من به او گفتم به خدا شما شجاع تر از من هستید. این کارهایی که شما میکنید من اصلا جرئتش را ندارم. من معتقدم که همه آدمها شجاعند. هیچ آدمی شجاعت همه جانبه ندارد و هیچ آدمی هم ترسوی همه جانبه نیست. ما شجاعتهامان را جاهای مختلف خرج میکنیم. ترسهایمان را هم جاهای مختلف خرج میکنیم. کسی هم که دزدی میکند آدم شجاعی ست.

بسیاری از ماها اگر دزدی نمیکنیم نه به دلایل اخلاقی که به خاطر ترسمان است و این واقعیتی ست، لذا این طور نیست. من هم اعتقاداتی داشتم و برایش زندان رفتم در حالی که هزاران نفر به خاطر اعتقاداتشان اعدام شدند. این تحول فکری مال من که نبوده، میلیونها نفر در این جهان مارکسیست بودند، مائوئیست بودند، آنها اگر امروز لیبرال نشدند، از سوسیال دموکراسی دفاع میکنند. در زمینه مذهب هم همینطور است. بسیاری از افراد بنیادگرا بودند، بدون اینکه بدانند بنیادگرایی چی هست. چون اینها تحلیل های بعد از واقعه است. همه تغییر کرده اند و در ایران این پدیده ی گسترده ای است. هیچ چیز استثنایی وجود ندارد. تاکید میکنم که دهه شصت، دهه اول انقلاب، دهه ی وحشتناکی در زندان بوده و یکی از تحولاتی که در جامعه ما شده این است که دیگر امکان ندارد آن وقایع در زندانهای ما اتفاق بیفتد. امروز رژیم یک مخالف خودش را نمیتواند اعدام کند در حالی که در دهه اول انقلاب هزار هزار اعدام میکرد. البته یکی از دلایلش این است که اپوزیسیون هم تغییر کرده و دیگر به مبارزه ی خشونت آمیز اعتقاد ندارد و مبارزه مسالمت آمیز را دنبال میکند. در عین حال تحولات ساختاری جهان اجازه ی این کار را نمیدهد. در گذشته دموکراسی و حقوق بشر مسخره میشد، اما امروز آقای خامنه ای میگوید ما آزادترین دولت روی زمینیم و بزرگترین مردم سالاری روی زمین. و این خود یک پیشرفت به نفع ماست و ما با همین دیسکورس واحد میتوانیم با آنها مبارزه کنیم. تحولاتی که در بطن جامعه ایران اتفاق افتاده بسیار عمیق و ریشه ای ست، نباید اینها را نادیده گرفت.

پیش بینی شما درباره اینکه چه اتفاقی برای ایران خواهد افتاد چیست؟

گنجی: پیش بینی کار پیغمبرها و رمال هاست و من نه پیغمبرم و نه رمال. من البته خوشبینم. این را واقعا میگویم. سیاست های آقای بوش واقعا به ما ضربه زده و این ابرهای تیره جنگ تا وقتی که بر فراز ایران و منطقه است شرایط را برای ما بسیار سخت میکند. الان ببینید در ایران چه وضعیتی شده. وقتی که خطر حمله و دخالت خارجی وجود دارد، آقای خامنه ای هم در ایران دیسکورسی درست کرده که این دیسکورس یک مفهوم مرکزی دارد و آن مفهوم دشمن است. ما مورد تهاجم فرهنگی دشمن هستیم یعنی آمریکا. دشمن به ما شبیخون فرهنگی زده. مطبوعات پایگاه های دشمن اند. روشنفکران مزدوران دشمن اند. و هر روشنفکری بالقوه یک واسلاو هاول است. راه حلش چیست؟ ترورشان میکنیم و این پروژه قتل های زنجیره ای بود که در ایران اتفاق افتاد. این فضای جنگ، فضای تغییر رژیم باید از بالای سر ایران کنار رود. من نمیگویم اگر بودجه ۷۵ میلیون دلاری آمریکا نباشد و خطر حمله نظامی آمریکا نباشد، دیگر رژیم ما را سرکوب نمیکند. رژیم سرکوبگر است و سرکوب میکند، ولی الان سرکوب میکند و میگوید اینها عوامل و مزدوران آمریکا هستند. همش بحث توطئه های دشمن است. این حربه را باید از دست اینها خارج کرد.

در مورد انرژی هسته ای سئوال شد. گنجی گفت، وقتی در منطقه کشورهای همسایه ما چون پاکستان، هند، اسرائیل و … انرژی هسته ای دارند، ایران فکر میکند چرا او نباید داشته باشد. اینکه انرژی هسته ای حق ایران هست، درست، ولی ما حقوق دیگری هم داریم که در حال حاضر مهم تر هستند.

یکی از حاضران با ذکر اینکه تا به حال گنجی نام آمران و عاملان قتل های زنجیره ای را جایی عنوان نکرده، از او خواست اسامی چند تن از آنان را بگوید.
گنجی پاسخ داد: من در ماجرای قتل های زنجیره ای دقیقا اسم افراد را بردم . شما کتاب “کیمیای آزادی” را بخوانید. من در دادگاه کنفرانس برلین اسامی همه آنها را گفته ام و در کتاب هم نوشته شده، بروید بخوانید.
اما نکته این نیست. وقتی گذار به دموکراسی صورت گرفت کمیته های حقیقت یاب باید تشکیل شود. این کمیته های حقیقت یاب ملی باید درباره همه ی این مسائل تحقیق کنند. به مردم گزارش دهند. دادگاه های عادلانه تشکیل شود با حضور وکیل و هیئت منصفه و علنی. نکته سوم این است که مجازات حق قانونی خانواده هایی ست که مستقیما به آنها ظلم شده و من که هیچ صدمه ای ندیدم و نه شکنجه شدم و نه کسی از من اعدام شده، هیچ حقی ندارم. پس از طی همه این مراحل هم اساس بر “ببخش و فراموش نکن” است برای دموکراسی و برای انسانیت.

پایان بخش این مراسم هنرنمایی دوباره ی هنرمندان افغان بود.