آذر ماه، آخرین ماه پائیز فرا رسیده است. سررسید نامه خود را باز می کنم. نگاهی به آن می اندازم. در آن نوشته شده است ۱۶ آذر روز دانشجو. پس روز دانشجو به طور رسمی در تقویم کاری روزشمار کشورمان به رسمیت شناخته شده است.
بسیاری از افراد دلیل نام گذاری ۱۶ آذر به عنوان روز دانشجو را نمی دانند. بنابراین به گذشته برمی گردم، تا تاریخچه ی روز دانشجو را بیابم. درست یادم است در سال ۱۳۴۸ شمسی وقتی که برای ادامه تحصیل وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم، از همان روز اول، در بالای در ورودی دانشکده، سه لکه سیاه سیمانی توجه همه را به خود جلب می کرد. بعدها فهمیدم که این لکه ها جای تیرهایی است که در هجوم به دانشکده و کشته شدن سه دانشجو، بر دیوار باقی مانده و وقتی که جای آنها را پر کرده اند، به علت ناهمرنگ بودن سیمان بدنه ساختمان دانشکده فنی با ملات پر شده ی جای گودی تیرها، این سه لکه پررنگ همچنان باقی مانده است.
هنوز هم این لکه ها که نشان از بی حرمتی و جور حکومت پهلوی به دانشگاه و دانشجو است، بر روی دیوار سر در ورودی اصلی دانشکده فنی وجود دارد و دست متجاوزان دوره پهلوی دوم به قداست علم و دانش را رو می کند.
پنجاه و نه سال پیش در چنین روزی، به علت درگیری پلیس با دانشجویانی که با سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آن زمان آمریکا، مخالف بودند بر اثر به رگبار بستن دانشجویان و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران سه تن از دانشجویان معترض در جلوی در ورودی این دانشکده کشته شدند.
از آن پس به طور خودجوش روز ۱۶ آذر، روز دانشجو نامیده شد و هر ساله دانشجویان برای گرامیداشت این کشته شدگان در دانشگاه های ایران دست به اعتراض می زدند، تا این که پس از انقلاب ۱۳۵۷ این روز به طور رسمی به عنوان روز دانشجو پذیرفته شد.
به گذشته برمی گردیم. با هم تاریخ را ورق می زنیم. می گویند گذشته چراغ راه آینده است. کودتای آمریکایی سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاده است. کودتایی که چند وقت پیش خود آمریکایی ها به دست داشتن در آن به طور رسمی اقرار و آن را به عنوان یکی از اشتباهات خود قبول کردند.
پنجاه روز از کودتای آمریکایی ارتشبد زاهدی سپری شده بود. مردم هنوز آن را باور نداشتند و نمی خواستند از مرد بزرگی همچون مصدق که خواهان تعالی و ترقی کشور و کوتاه شدن دست اجانب بود، دست بکشند. بنابراین تظاهرات یک پارچه ای علیه رژیم کودتا برنامه ریزی شد و دانشگاه و بازار به طرفداری از مردم به آنها پیوستند. تعداد افراد آنقدر زیاد بود که ترس در دل رژیم افتاد. کودتاچیان به شدت با آن برخورد و طاق های بازار را بر سر بازاریان خراب کردند. مزدوران که همیشه در طول تاریخ کشورمان به مردم ضربه زده اند، اجناس داخل مغازه های بازار را غارت کردند. چون طبق قانون، حریم دانشگاه نمی توانست توسط نیروهای انتظامی مورد حمله قرار گیرد، از هوا به دانشگاه تهران و دانشکده فنی که مرکز تظاهرات دانشجویی بود حمله شد. چتربازان در محوطه دانشگاه فرود آمدند و دانشجویان معترض را به خاک و خون کشیدند. آن روز، روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود.
رژیم کودتا از چند روز قبل برای تجدید روابط ایران با انگلستان که در جریان ملی کردن نفت و درگیری های دکتر مصدق با آن دولت استعمارگر قطع شده بود به تکاپو افتاده بود. در ۲۴ آبان همان سال، اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا ـ که بعداً به ریاست جمهوری این کشور رسید ـ می خواهد از طرف آیزنهاور به ایران سفر کند. نیکسون به ایران آمد تا از نتایج کودتایی که کشور او تدارک دیده بود از نزدیک دیدن کند. دانشجویان همیشه در صحنه ایرانی تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون نفرت و انزجار خود را نسبت به دولتی که کودتا را تدارک دیده بود نشان دهند.
دو روز قبل از آن واقعه ی شوم یعنی در ۱۴ آذر ۱۳۳۲ زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را اعلام کرد و از دنیس رایت کاردار سفارت انگلیس که تهران را ترک کرده بود، دعوت کرد به ایران بازگردد. این وضعیت برای هیچ ایرانی قابل تحمل نبود. روز ۱۴ آذر در گوشه و کنار شهر تهران و بعضی از شهرستان ها، اعتراض هایی به وقوع پیوست. وضعیت اعتراض در ۱۵ آذر گسترده تر شد. رژیم شاه برای آن که نشان دهد بر اوضاع مسلط است و کشور برای سفر نیکسون آماده است، نیروهای انتظامی زیادی را در جاهای مختلف شهر تهران مستقر کرد.
صبح روز ۱۶ آذر، اطراف دانشگاه تهران وضعیت و حالت عادی نداشت، تجهیزات نظامی زیاد و نیروهای فراوان آنجا را احاطه کرده بودند. دانشجویان که سعی می کردند بهانه ای دست نیروهای مسلح ندهند در کمال خونسردی و احتیاط به کلاس رفتند. ساعت های اولیه به صورت آرامش قبل از توفان سپری شد. نیروهای مسلح که به قصد درگیری از هوا وارد دانشگاه شده بودند، به داخل دانشکده ها هجوم آوردند. وقتی حرمت دانشگاه شکسته شد، نیروهای زیادتری از درهای وروی دانشگاه تهران با تجهیزات کامل به داخل آمدند. دانشکده های پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم مورد حمله قرار گرفت. تعدادی دانشجو و استاد دستگیر شدند و به کامیون هایی که از قبل آماده شده بود انتقال یافتند. ریاست دانشگاه به منظور حفظ جان دانشجویان و جلوگیری از وخامت بیشتر دستور تعطیلی کل دانشگاه تهران را تا اطلاع بعدی صادر کرد و از دانشجویان خواست تا دانشگاه را ترک کنند.
دانشجویان در حال ترک کردن محوطه دانشگاه بودند که نیروهای ویژه به دانشکده فنی حمله کردند. آنها بهانه آورده بودند که تعدادی از دانشجویان دانشکده فنی به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض کرده اند. نیروهای مسلح وارد کلاس درس مهندس شمس یکی از استادان قدیمی دانشکده فنی شدند تا دانشجویان معترض را دستگیر کنند. مهندس شمس جلوی آنها را گرفت و به حضورشان در کلاس درس اعتراض کرد. مسلسل را بر روی او گرفتند و در روی صندلیش نشاندند. همه جای دانشکده را تحت کنترل درآوردند تا دو دانشجویی را که نشان کرده بودند دستگیر کنند. حضور نظامیان در داخل دانشکده فنی و بستن درهای خروجی موجب اعتراض شدید و درگیری میان دانشجویان و نظامیان گردید. درگیری های تن به تن آغاز شد.
دانشجویان هجوم آوردند تا درهای خروجی دانشکده را بشکنند و خارج شوند. در این هنگام صبر یکی از دانشجویان پایان گرفت، مرگ را در برابر خود تجسم کرد و فریاد زد: “دست نظامیان از دانشگاه کوتاه” هنوز صدای او در گلویش بود که صدای رگبار بلند شد و در همان لحظه اول تعداد زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. آنهایی که دانشکده فنی را دیده اند، خوب می دانند که فضای خروجی در اصلی دانشکده به بیرون با محوطه ای کوچک و چندین پله سنگی به خیابان اصلی دانشگاه ارتباط پیدا می کند. این فضا گنجایش تعداد زیادی از دانشجویان را ندارد. بنابراین دانشجویان که در این حمله و رگبار غافلگیر شده بودند، در گریز و فشار به روی پله ها افتادند و نتوانستند از معرکه بگریزند. بنابراین “مصطفی بزرگ نیا” به ضرب سه گلوله از پا درآمد.
“مهدی شریعت رضوی” هدف گلوله قرار گرفت و سخت مجروح شد و بر زمین افتاد، نیروهای مسلح به او رحم نکردند، در حالیکه بر زمین افتاده بود به سویش مجدداً شلیک کردند. “احمد قندچی” که چون کوه بر جای استوار ایستاده و صدای اعتراض خود را بلند کرده بود با رگبار مسلسل سینه اش از هم شکافت. چگونگی کشته شدن این دانشجویان قهرمان، از فکر و ذهن دانشجویان دانشکده فنی و دانشگاه تهران هیچگاه محو نشد. هنوز صدای اعتراض قهرمانانه آنان در کریدورهای سالن اصلی دانشکده فنی به گوش می رسد.
در جریان این هجوم، تعداد زیادی از دانشجویان به ساختمان های متعدد دانشکده فنی پناه برده بودند. صدای ناله تعداد زیادی که مجروح شده بودند به گوش می رسید. سربازان مانع از هرگونه کمک به آنها می شدند. بدن مجروحان حدود دو ساعت در محوطه افتاده و از آنها خون جاری بود تا جان سپردند.
خبر این اتفاق ناگوار در سرتاسر تهران پیچید. در روز ۱۷ آذر تمام دانشگاه ها و بسیاری از دبیرستان ها تعطیل شدند و همه در تظاهرات گسترده مردمی شرکت کردند.
رژیم کودتا برای کم رنگ کردن وقایع ۱۶ آذر، به دروغ گویی رو آورد. مسئولان نیروهای مسلح گفتند: دانشجویان قصد داشتند تفنگ سربازان را از آنها بگیرند و آنها به شلیک هوایی پرداختند. معلوم نبود که تیر هوایی چگونه این کشته ها و مجروحان را بر جا گذاشته بود.
از ماجرای غم انگیز ۱۶ آذر ۳۲، فضای دانشگاه سخت سیاسی و مخالف رژیم شد. دانشجویان هر ساله در این روز یاد و خاطره از جان گذشتگی کشته شدگان را با حضور یک پارچه و اعتراض خود به رژیم زنده نگه می دارند. در سال های بعد به علت نبود انسجام های حزبی هدایت کننده، دانشجویان به دو دسته چپ گرا و اسلام گرا تبدیل شدند. کم کم این اعتراض ها به صورت جنبشی دانشجویی درآمد و از دل همین دو گرایش در سال های بعد سازمان های فدائیان خلق و مجاهدین خلق شکل گرفت.
پس روز ۱۶ آذر، روز دانشجو است. به حق هم روز دانشجو است. هیچ وقت این روز را نمی توان از دانشجویان گرفت. اگر چه قصه دانشجویان در ایران، قصه ای پر درد است و زخم های کهنه دارد ولی دانشجویان دلی امیدوار و سری پرشور و چشمی به آینده دارند.