متن سخنرانی دکتر علی قره جه لو در تورنتو به مناسبت بزرگداشت ۲۱ آذر
در برنامه ای که در بزرگداشت ۲۱ آذر از طرف “بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان ایران ـ کانادا” در ۹ دسامبر ۲۰۱۲ در تورنتو برگزار شد، دکتر علی قره جه لو به زبان ترکی آذربایجانی سخنرانی کرد.
ترجمه ی فارسی سخنرانی بعد از بازبینی و اصلاحات جزئی و اضافه کردن منابع مورد استفاده در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
***
با پایان جنگ جهانی دوم، جنبش استقلال طلبانه در مستعمرات و مبارزات ملی برای به دست آوردن حقوق دموکراتیک در سراسر جهان گسترش یافت. بریتانیا برای حفظ مستعمرات و بازارهای خود و آمریکا برای نفوذ در بازارهای جهانی به تکاپو افتادند. نهضت ملی آذربایجان در چنین شرایط جهانی بود که به دست رهبران کارآزموده آذربایجان پایه گذاری شد.
تاکنون مورخان و نویسندگان زیادی، چه ایرانی و چه غربی در دفاع، نقد، و یا مخالفت، با “فرقه دموکرات آذربایجان” نوشته اند. منتقدان و مخالفان فرقه عموماً به وجود آمدن، رشد و قدرت یابی آنرا به عوامل خارجی یعنی به سیاست های اتحاد شوروی در ایران و منطقه مرتبط دانسته اند، بدون اینکه شرایط بین المللی و عوامل عینی اجتماعی ـ اقتصادی ایران آن دوره را در نظر گیرند.
شرایط عینی
شرایط اجتماعی ـ اقتصادی سالهای ۱۳۲۰ شمسی بر زمینه یک واقعیت عینی قرار داشت و آن آرزوی دهقانان آذربایجان برای صاحب زمین شدن (تقسیم اراضی) و تعدیل مناسبات ظالمانه میان مالک ـ رعیت (تقسیم عادلانه سهم تولید) بود. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط دیکتاتوری رضا خان که بزرگترین مالک و صاحب زمین در ایران بود، شرایط مساعدی برای تحقق آرزوی دیرینه دهقانان آذربایجان فراهم آمد. با آغاز سال های ۱۳۲۰ گروه های مسلح و خودجوش دهقانان بی زمین آذربایجان که با نام “قاچاق” (فراری) شهرت داشتند، در اطراف بعضی از شهرهای آذربایجان مانند میانه، سراب، مراغه، اورمیه که عموما از دهقانان و آوارگان شهری بودند، به وجود آمد که کار اصلی آنها جنگ و ستیز با زمین داران بزرگ بود، همین ها بودند که بعدها پایه های نظامی ارتش فدائیان را تشکیل دادند. صفر قهرمانی و عده زیادی مانند او در زمره کسانی بودند که قبل از تشکیل فرقه وارد صف مبارزه علیه مالکان بزرگ شده بودند، آنها در واقع هرکدام قهرمانان منطقه خود در حمایت از مبارزه دهقانان علیه ظلم و ستم و زورگوئی و بهره کشی اربابان بودند.
فساد ماموران دولتی، اهانت نمایندگان هیئت حاکمه در آذربایجان به ملت آذربایجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارم ها و مالکان عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون کار، ورشکستگی کارخانجات و کارگاه های تولیدی، تورم و رکود تجارت … موجبات اعتراضات عمومی و شرایط عینی برای جنبش ملی را فراهم ساخته بود.
فرقه دموکرات آذربایجان تنها نیروئی در آذربایجان و سراسر ایران بود که به این آرزوی دیرینه دهقانان بی زمین و تحت ظلم و ستم اربابان جواب مثبت داد. سپس تر بسیاری از حقوق بگیران (کارگران و کارمندان) و جمع کثیری از روشنفکران آذربایجان به آن پیوستند. فرقه اولین حکومتی در شرق بود که به خواست اصلی دهقانان جواب داد و آنان را در رسیدن به آمال و خواست های خود سازماندهی کرد.
در این دوره جنبش های دهقانی نه تنها در آذربایجان که در جای جای ایران جریان داشت و گاه به مبارزه مسلحانه علیه خوانین و مالکان بزرگ می انجامید. ریشه های این قیام ها به دوران مشروطه و حتی قبل از آن می رسید. چنانکه یکی از اقداماتی که حکومت کوتاه مدت “حزب دموکرات آذربایجان” (حکومت آزادیستان) شیخ محمد خیابانی بدان مبادرت ورزید همین مسئله تقسیم اراضی مالکان بزرگ بود که شیخ محمد خیابانی آنرا از مناطق ارونق و انزاب (شبستر) و دهخوارگان (آذرشهر) شروع کرد ولی با کشته شدن خیابانی به دست ارتجاع ناتمام ماند. این واقعیات نشانگر آنست که مناسبات ارضی و روابط فئودالی موجود و بهره کشی اربابان و بی عدالتی های ریشه دار به نقطه انفجاری رسیده و می بایستی جای خود را به مناسبات عادلانه تری می سپرد، ولی خوانین و زمینداران بزرگ و دولت مرکزی حامی آنها راه هرگونه رشد و ترقی اجتماعی را مسدود و خواستار ادامه روابط کهن و عقب ماندگی جامعه و فقر و فلاکت روز افزون دهقانان بودند.(۱)
شرایط ذهنی
آنچه که در آذربایجان آن روز متفاوت بود و آنرا از دیگر مناطق ایران برجسته تر می کرد، وجود شرایط ذهنی بسیار مساعد بود: آغاز فعالیت “انجمن آذربایجان” به مثابه یک کانون سیاسی- اجتماعی مهم در آذربایجان که بلافاصله بعد از شهریور بیست توسط کادرهای سیاسی انقلابی، برجسته و قدیمی تاسیس شد، و حضور ارتش سرخ در شمال ایران که کار و فعالیت انقلابیون آذربایجانی را تسهیل می کرد.
در آستانه ی تشکیل فرقه در آذربایجان، بزرگترین و متشکل ترین نیروی سیاسی در آذربایجان حزب توده بود که ۶۰ هزار عضو در آذربایجان داشت. با تشکیل فرقه این انحصار از بین می رود. دلیل اصلی عقب نشینی و تحلیل تدریجی حزب توده در مقابل فرقه در آذربایجان و نهایتا پیوستن کمیته ایالتی حزب توده به فرقه، نه دستور العمل حزبی و یا اشاره از شوروی، بلکه، درک نادرست حزب توده از شرایط آذربایجان و سیاست های ضد و نقیضی بود که در مقابل حوادث و رخدادهای آذربایجان اتخاذ می کرد. حزب توده نه تنها وجود مسئله ملی و ستم ملی در آذربایجان، بلکه حتی وجود ملیت های مختلف در چارچوب ایران را قبول نداشت و آذربایجانی را قبول نداشت. بیشتر رهبران حزب توده بر این باور بودند که زبان ترکی آذربایجانی لهجه ای از زبان فارسی است! در این میان تنها روزنامه “ظفر” که ارگان اتحادیه سراسری کارگران ایران و تحت سردبیری “رضا روستا” بود به مسئله ملی در آذربایجان توجه نسبی داشت.(۲)
رهبران فرقه درک درست و عمیقی از شرایط آذربایجان و مشکلات و موانع اصلی سر راه داشتند. بی جهت نبود که آنها از ابتدا روی مسئله دهقانی و لزوم حل یک باره مناسبات ارضی و تقسیم اراضی در آذربایجان دست گذاشتند. چرا که در آن دوره بیش از ۸۰% جمعیت ۵ میلیونی آذربایجان را دهقانان تشکیل می دادند و اکثریت آنان نیز دهقانان بی زمین و کم زمین بودند. داشتن برنامه و عزم جزم برای تامین منافع اکثریت قریب به اتفاق مردم آذربایجان و سازماندهی نیروی خود دهقانان تحت ظلم و ستم اربابان، ژاندارم ها و حکومت مرکزی حامی آنها، هم توانست دهقانان آذربایجان را به صفوف فرقه جلب کند و هم می توانست مردمی ترین و دموکراتیک ترین راه حل برای برداشتن موانع سر راه جامعه عقب مانده و گشودن راه ترقی اجتماعی و رشد و شکوفائی اقتصادی و فرهنگی، باشد.
رهبران اصلی فرقه، رهبرانی آزادی خواه، مترقی، و عمدتا چپ و سوسیالیست بودند. پیشه وری، سلام الله جاوید، جعفر کاویان، تقی شاهین … همه از اعضاء و بنیانگذاران و یا رهبران حزب کمونیست ایران بودند و در جنبش جنگل شرکت و علیه دیکتاتوری و وابستگی رضا خان مبارزه کرده بودند و طعم زندان های مخوف رضا خان را چشیده و دارای تجربیات بس غنی در مبارزات آزادیخواهانه آن دوران بودند. رهبران دیگر فرقه مانند صادق پادگان، شبستری، دانشیان، ولائی … همگی از رهبران و مسئولان حزب توده در آذربایجان بودند که به فرقه پیوسته بودند و سابقه مبارزه در جنبش خیابانی را داشتند و از یاران خیابانی بودند. بی ریا عضو حزب توده و رهبر اتحادیه کارگران تبریز بود، که بعد از تهران بزرگترین اتحادیه کارگری ایران بود. فریدون ابراهیمی، نمونه ای از رهبران جوان فرقه، فارغ التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران، مفسر سیاسی اکثر روزنامه های تهران، عضو کمیته مرکزی فرقه، دادستان آذربایجان و سمبل تمامی جان باختگان اعدامی بعد از ۱۳۲۰ بود.
آنها رهبران برجسته، شناخته شده، با سابقه مبارزاتی طولانی و مورد اعتماد مردم بودند. شخص پیشه وری نماینده منتخب مردم تبریز در دوره چهاردهم مجلس بود.
برنامه عملی و انقلابی فرقه برای برچیدن تمامی مناسبات عقب مانده، ارتجاعی و غیرانسانی از جامعه آذربایجان، شعارهای دموکراتیک فرقه مانند:آزادی عقیده، آزادی مطبوعات، رسمی شدن زبان ترکی آذربایجانی، تقسیم اراضی، قانون کار و بیمه کارگران، تامین رفاه کارمندان، حمایت از صنایع داخلی و حمایت از بازرگانان، حقوق ملی و مشارکت در اداره امور از طریق انتخاب انجمن های ایالتی و ولایتی توانست نیروهای عظیم ملی را در آذربایجان بسیج و متشکل کند.
شاخه ایالتی حزب توده، اتحادیه کارگران تبریز، جمعیت آذربایجان، شخصیت های ملی و آزادیخواه به طرفداری از فرقه برخاستند و نهایتا اعضای فرقه به ۲۰۰ هزار تن رسید. سازمان های زنان و جوانان توده های وسیعی را به حمایت فرقه کشاند.
فرقه دموکرات و احیای انجمن های ایالتی – ولایتی
فلسفه اصلی گنجاندن و تصویب قانون انجمن های ایالتی – ولایتی (خرداد ۱۲۸۶) در متمم قانون اساسی که به همت مشروطه خواهان آذربایجان عملی گردیده بود، ناشی از تضادی بود که بین دهقانان (رعایا) و طبقه نوپای بورژوازی که در صحنه سیاسی آن روز ایران حضور پررنگ تری می یافت از یک طرف، با اشراف، زمینداران بزرگ، خوانین و رؤسای عشایر و روحانیون زمیندار پیدا شده بود. صف دوم در مقابل هرنوع رشد و ترقی و تحول مقاومت می کرد و خواستار حفظ و تداوم روابط کهن و بردگی دهقانان فقیر و بی زمین بود. مطالعه خاطرات شخصی این جماعت که در مقام نماینده مجلس، اشراف و یا رجال سیاسی و روحانی بودند برای درک شرایط آن روز حائز اهمیت فوق العاده است. رد صلاحیت شیخ محمد خیابانی در مجلس چهارم و رد صلاحیت پیشه وری در مجلس چهاردهم انعکاسی از جان سختی و مقاومت مناسبات عقب مانده و ارتجاعی بود، که جز عمل انقلابی خود مردم هیچ قدرتی نمی توانست موانع راه دموکراتیزه کردن جامعه و بهبود شرایط زندگی دهقانان و زحمتکشان را تغییر دهد.
دولت های آن زمان: دولت صدر الاشراف (قصاب باغشاه)، حکیم الملک (از استادان فراماسون، عامل انگلیس) نه تنها به تقاضاهای مکرر آذربایجان جواب ندادند بلکه انتخابات مجلس ۱۵ را به تعویق انداختند، لذا فرقه شعار “فرمان انتخابات را مردم آذربایجان خود صادر خواهند کرد” را مطرح کرد.
فکر برپائی انجمن های ایالتی- ولایتی (خودمختاری) فکری مشروع، قانونی و براساس بنیان های حقوقی قانون اساسی ایران متکی بود. هم شیخ محمد خیابانی و هم پیشه وری، در مبارزات خود علیه وضع موجود، بر این بنیان های قانونی تکیه می کردند ولی هر زمان با کارشکنی دربار که نماینده ساختارهای کهن و ارتجاعی زمینداران و خوانین و روحانیت بود روبرو می شدند. پیشه وری فکر احیاء قانون انجمن های ایالتی- ولایتی را سالها قبل از تشکیل فرقه، در سالهای ۱۹۲۰ در روزنامه حقیقت ارگان اتحادیه سراسری کارگران ایران می پروراند. پیشه وری در مقاله: “حکومت مرکزی و اختیارات محلی” چنین می نویسد:
“برای آنکه ملت بتواند از حقوق خود استفاده نماید، حکومت ملی و اصول دموکراسی کاملا اجرا شود، لازم است که یک مملکت به جمهوری های کوچک تبدیل یابد…. اصول فدراسیون هر چند در ممالک متفاوت است، لیکن اساس آن ها اختلافی ندارد. اصول فدراسیون و اختیار اهل محل تنها برای اجرای انتخابات نیست، بلکه برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ و ترقی ملت فایده زیاد دارد ….انجمن های محلی برای خاتمه دادن به ملوک الطوایفی، صحت انتخابات، ترقی تجارت و صنایع محلی وسیله بزرگی است و ضرری هم برای دولت ندارد. اگر دولت همیشه یک قوه علیحده باشد و ملت نیز با نظر منفی همیشه به حکومت نگاه کند، حکومت ملت را گوسفند و ملت حکومت را گرگ تصور کند، روز به روز بر خرابی و بدبختی افزوده خواهد شد”.
پیشه وری در همین مقاله نتیجه گیری می کند که:”عقیده فدراسیون در ایران اساسی ندارد. زیرا اکثریت این مملکت بی علم و جاهل است و ما حالا آدم هائی که تهران را اداره کنند، نداریم و به طریق اولی اداره کردن ممالک کوچک امکان ندارد.پس فقط چاره در تشکیل انجمن های ولایتی است. با تشکیل این انجمن ها به خوبی می توان از فکر تجزیه و استقلال جلوگیری کرد و ایرانیت را فوق تمام منافع خصوصی قرار داد”.(۳)
بیانیه تاسیس فرقه دموکرات که در آذربایجان به “مراجعت نامه” معروف است (رجوع به رای و اراده مردم) در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ در ۱۲ ماده تنظیم و انتشار یافت. بیانیه ۱۲ ماده ای فرقه دقیقا ناظر به لزوم احیای قوانین مشروطه (قانون اساسی) بود که مهم ترین آنها عبارت بودند از:
– خواست خودمختاری آذربایجان (تشکیل انجمن های ایالتی – ولایتی) ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران.
– احیای زبان ترکی آذربایجانی و رسمی شدن آن در آذربایجان.
– افزایش سهم نمایندگان آذربایجان.
– تضمین آزادی انتخابات در سراسر کشور.
– مبارزه با فئودال ها (تقسیم اراضی)، مستبدین و ارتجاع.
چنان که اولین کنگره فرقه در۱۱مهر۱۳۲۴، و دومین کنگره فرقه (مجلس موسسان) در ۲۹ آبان ۱۳۲۴با شرکت ۸۰۰ نماینده با اختیارات وسیع به نمایندگی از ۵ میلیون آذربایجانی(کنگره تمام خلق های آذربایجان) با امضای ۱۵۰ هزار نفر تشکیل گردید.
در کنگره اول مرامنامه و اساسنامه فرقه تصویب و خود مختاری، تقسیم اراضی، رسمیت زبان آذربایجانی تصویب شده و اجرای آن به عهده فرقه گذاشته شد.
طبق تصمیم کنگره دوم، فرقه انتخابات عمومی را برای ایجاد مجلس ملی (ایالتی) تدارک دید و در هفته دوم آذر انتخابات انجام و فرقه به قدرت می رسد و روز ۲۱ آذر دولت خودمختار آذربایجان تاسیس شد.(۴)
پیشه وری در سخنرانی خود در سالن شیر و خورشید تبریز در این زمینه تاکید می کند که:
“قانون اساسی به همه خلق های ایران، از جمله خلق آذربایجان این اختیار را داده است. می دانید که انجمن آذربایجان نقش بزرگی در تاریخ مشروطیت ایران بازی کرد. از شرکت کنندگان آن انجمن خوشبختانه آقای رفیعی (نظام الدوله) در این مجلس تشریف دارند. خود ایشان هم از جمله موسسین حزب مان هستند. آقای مستشارالدوله هم از اعضای این انجمن تاریخی هست …. مردم آذربایجان چهل سال قبل با تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی رشد و استعداد سیاسی خود را نشان داده است {اکنون} فرقه ما این بلوغ و شایستگی را به جهانیان اثبات کند و موانع موجود بر سر راه {تشکیل انجمن ها} را از میان بردارد”.(۵)
پیشه وری در سخنرانی دیگری باز تاکید می کند: “ما همیشه گفته ایم و اکنون نیز صریحا می گوییم: ما به طور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقه مندیم. اگر از طرفی خدشه ای به آن وارد شود ـ شاید جدی تر و فداکارانه تر از ساکنان ایالت های دیگر ایران ـ برای جلوگیری از آن {خدشه} اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیات مان ـ به شرط آن که کشورمان، یعنی ایران را خدشه دار نکند ـ صرفنظر کنیم. اینجا چیزی که مغایر قانون و حاکمیت خلق های ایران باشد وجود ندارد. بر عکس، اگر ما خود را با دست خودمان اداره کنیم شاید این امر بتواند به تکامل و تعالی ایران رشد بیشتری دهد. نهضت ملی مان دیگر از چارچوب ملی خارج شده و مقام پیشاهنگی جنبش دموکراتیک ایران را احراز کرده است. اکنون دیگر عموم مردم ایران شروع به درک این موضوع و معنای حقیقی آن کرده اند”.(۶)
جنگ روانی ـ تبلیغاتی رژیم پهلوی علیه نهضت ملی آذربایجان
“شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد (۱۳۲۵) که سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجسته ای چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبکه های وسیع خود را بازسازی کرده و در همین دوران “اداره خاورمیانه” سرویس اطلاعاتی آمریکا به رهبری کرومیت روزولت نیز نخستین شبکه های خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیت های توطئه گرانه و پیچیده و موثری را به ویژه در بحبوحه حوادث سال های ۱۳۲۵- ۱۳۲۴ به فرجام رسانیده بود”. ترات مامور عالیرتبه انتلیجنت سرویس و متخصص ورزیده جنگ روانی بود و لمبتون نیز نویسنده کتاب مالک و زارع در ایران بود.(۷)
آنها دو رشته عملیات علیه نهضت ملی راه انداختند: از یک طرف به جعل شایعات، دروغ و افتراء علیه نهضت دست زدند، و از طرف دیگر تبلیغات دامنه داری علیه نهضت از طریق عوامل شبکه های تحت امر سیا و انتلیجنت سرویس، دربار، ارتش، سید ضیاء ، مطبوعات داخلی ـ خارجی که توسط رادیوهای لندن، آنکارا و دهلی پراکنده می شد، به راه انداختند.
تمرکز عمده جنگ روانی ـ تبلیغاتی علیه نهضت ملی آذربایجان روی چند موضوع می چرخید:
– فرقه را شوروی به وجود آورده است تا امتیاز نفت شمال را تحصیل کند؛
– نهضت را یک مشت مهاجر طبق نقشه شوروی به وجود آوردند تا آذربایجان را از ایران تجزیه و به جمهوری آذربایجان الحاق نمایند، لذا فرقه در آذربایجان پایه و پشتیبانی مردمی ندارد؛
– عدم تخلیه ایران برای کسب امتیاز نفت شمال است.
واقعیت این است که، عدم تخلیه ایران توسط ارتش سرخ نه مربوط به ایران که در رقابت با انگلیس بود که ارتش آن کشور مصر، لبنان و یونان اشغالی را تخلیه نمی کرد. هدف شوروی فشار به انگلیس برای تخلیه کشورهای اشغالی بود.
پیشنهاد قرارداد نفت شوروی به ایران در خصوص نفت شمال نیز عکس العملی در رابطه با مذاکرات مخفی دولت ساعد با شرکت های آمریکائی بود.
اظهارات “جرج کنان” کاردار آمریکا در مسکو و نیز کنسول انگلیس در مشهد “کلارمونت اسکراین” نشان می دهد که شوروی چشم داشتی به نفت شمال نداشته و این مسئله عکس العملی در مقابل دادن امتیاز نفت به آمریکا بود، و ماندن ارتش سرخ در شمال ایران نیز صرفا عکس العملی در مقابل عدم تخلیه مصر، لبنان و یونان توسط نیروهای نظامی انگلیس بود.
جرج کنان: “انگیزه اخیر رفتار شوروی در شمال ایران شاید صرفا نفت نباشد، بلکه نگرانی از نفوذ احتمالی خارجی ها در آن منطقه که با مسئله وجهه عمومی ارتباط می یابد، نیز مطرح است. نفت ایران مهم است، اما نه به عنوان چیزی که مورد نیاز روسیه است، بلکه به عنوان چیزی که ممکن است در صورت بهره برداری هر کشور دیگری از آن خطرناک باشد”.
کلارمونت اسکراین:”دخالت قدرتمندانه آمریکا به صورت حضور هیئت های مالی، نظامی و هیئت ژاندارمری، یورش آمریکا برای تصرف بازارهای ایران و مهم تر از همه تلاش شرکت های استاندارد اویل، اکیوم و شل برای دست یابی به امتیازات نفتی بود که روس ها را در این کشور از متحد دوران جنگ به رقیب دوران جنگ سرد تبدیل کرد”.(۸)
دولت ساعد مذاکرات مخفی نفت را با شرکت های آمریکائی آغاز و قرارداد آن مورد توافق قرار گرفته بود. طوسی نماینده مجلس در مرداد ۱۳۲۳ در جلسه مجلس پرده از روی مذاکرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزادی خواه و دکتر مصدق و …. اعتراضات شدیدی را آغاز کردند و از دولت ساعد خواستند که نتیجه مذاکرات را گزارش کند.
در این زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروی در عکس العمل به مذاکرات دولت ساعد با آمریکا، با پیشنهاد متقابلی به تهران می آید و نهایتا، مجلس طبق ماده واحده ای هرگونه مذاکره برای واگذاری منابع نفتی به خارجی ها را موکول به بعد از تخلیه ایران از قوای اشغالی می کند.
اظهارات دکتر مصدق در این زمینه در مجلس بسیار روشنگرانه است: “اگر آقای نخست وزیر (ساعد مراغه ای) به شرکت های آمریکایی گفته بودند، مادام که جنگ تمام نشده و مادام که قوای آمریکا از مملکت خارج نشده دولت داخل مذاکره نمی شود … دولت شوروی هرگز از ما تقاضای امتیاز نمی کرد. وقتی از آن طرف دنیا دولت آمریکا تقاضای امتیاز کند، دولت شوروی که همسایه ماست، چرا نکند؟ و آنهائی که می گویند که اعطای امتیاز به شرکت های تابعه دولت آمریکا از این لحاظ که آن دولت با ما مجاور نیست، خالی از ضرر است، در اشتباه اند. تنها عدم مجاورت دلیل نیست که دادن امتیاز به آن دولت یا به شرکت های آمریکایی برای ما ضرر نکند. آمریکا دولتی نیست که مجاورت یا عدم مجاورت آن با ما فرق بکند”.(۹)
چنان که دیده می شود مسئله تجزیه آذربایجان توسط فرقه، مسئله ای خارج از متن بود. تهمت تجزیه طلبی را شبکه های جاسوسی آمریکا و انگلیس و عوامل داخلی آنها نظیر دربار و مطبوعات وابسته … برای تحریک احساسات ملی مردم ایران و بدنام کردن فرقه در بوق دمیدند. در ادامه همان مقاصد بالا مهاجران را محرک و اداره کننده نهضت قلمداد کردند در حالیکه مهاجران که همه ی آنها در دوره رضا خان به ایران بازگشتند ۱۶ هزار تن بودند که شامل زنان و کودکان هم می شدند، و تعداد کثیری از آنها دور از مسائل سیاسی به زندگی خود ادامه می دادند و غالبا هم سابقه فعالیت سیاسی و یا تحصیلات عالی نداشتند.
– اعلامیه ۱۲ شهریور فرقه، اسناد منتشر شده فرقه، موضع گیری رهبران فرقه، موافقت نامه فرقه با دولت مرکزی (۲۳/۳/۱۳۲۵) و مهم تر از همه، مدارکی که از آخرین شعارهای ۲۵۰۰ اعدامی در چوبه های دار و میدان های تیرباران بجای مانده گواه این مدعی است. فرقه نه در پی تجزیه ی آذربایجان که در پی احیای قوانین مترقی دوران مشروطه و احقاق حقوق ملی مردم آذربایجان و برقراری آزادی های اساسی و تامین عدالت اجتماعی ـ نه تنها در آذربایجان بلکه در سراسر ایران بود و طبیعتا این نهضت را از آذربایجان آغاز کرده بودند ـ بود که طی حکومت مستبد و وابسته رضا خان لگد مال شده بود.
نهضت ملی ـ دموکراتیک آذربایجان ریشه های مردمی داشت و جنبشی بود خودجوش. به چند سند در این مورد توجه کنید:
کنسول انگلیس در تبریز:”نمی توان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بی لیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کرده ام. و باز نمی توان انکار کرد که بدبختی ها و بی عدالتی هایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته منجر می شد. نمی توانم باور کنم که این نهضت کاملا کار روس ها باشد. بلکه به نظر می رسد که آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهره برداری می کنند. هرچند آنها مهاجران را به میان دهقانان فرستاده اند ولی دهقانان هم آماده همکاری بوده اند … “
کنسول آمریکا در تبریز نیز تاکید می کند که:”چنین جنبش هایی از حمایت وسیع مردمی برخوردار است و شکایات و نارضایتی های حقیقی از حکومت مرکزی را نشان می دهد”.(۱۰)
سفیر کبیر آمریکا در ایران “موری” به وزارت امور خارجه آمریکا گزارش می کند:”مقامات رسمی ایران در تبریز اظهار می دارند که فرقه دموکرات آذربایجان تکیه گاه توده ای ندارد …. کنسول ما و کنسول بریتانیا در تبریز تاکید می کنند: در آذربایجان نسبت به حکومت تهران عمیقا نفرت دارند”.(۱۱)
با وجود این، حکیمی در گزارشی که در جلسه (۱۳۲۴/۱۰/۱۹) به مجلس داده بود، اظهار می دارد که:”به نظر بنده اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در آن دسته {فرقه} وارد هستند آذربایجانی نیستند”!
دکتر مصدق در همان جلسه در پاسخ حکیمی گفت:”نظریات من این بود که بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت با اهالی آنجا (آذربایجان) اختلاف حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاکره شد. شاید اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش می کنم بیش از این وقت مملکت را ضایع نکند، فورا از کار کناره گیری کند”.(۱۲)
به خاطر داریم که همان رفتار حکیمی را تیمسار آزموده استاندار شاه در آذربایجان در نطق (۱۳۵۶/۱۱/۲۹) رادیویی فریاد می زد:”به خدا اینها آذربایجانی نبودند. اینها از آن ور مرز آمده بودند”!
این اسناد نشان می دهند که نهضت ملی ـ دموکراتیک آذربایجان دارای زمینه های عینی بوده و قیام ملی و نهضت دموکراتیک مردم آذربایجان چیزی نبود که به فرمان شوروی و چند مهاجر صورت بگیرد.
نقش آمریکا و بریتانیا در سرکوب نهضت ملی آذربایجان
ارتش شاه بدون پشتیبانی و حمایت آمریکا و بریتانیا قادر به مقابله با نهضت ملی آذربایجان و ارتش فدائیان نبود. حقیقت این است که نقشه حمله به آذربایجان به دستور آمریکا و بریتانیا و برنامه ریزی مستشاران آمریکائی تحت فرماندهی شوارتسکوف (نورمن شوارتسکوف، سرپرست ژاندارمری ایران) عملی گردید. آچسن در ملاقات با علاء سفیر ایران در آمریکا برای لشگرکشی به آذربایجان قبلا چراغ سبز نشان داده بود. علاوه بر آن دولت های بریتانیا و آمریکا طی نامه های جداگانه ای به قوام السلطنه، پشتیبانی و حمایت خود را از اعزام نیرو به آذربایجان اعلام داشته بودند.
شوروی برای پرهیز از جنگ ناخواسته، نه تنها در آذربایجان، که در چین و یونان نیز کوتاه آمد.
در اینجا لازم است اشاره ای به اظهارات آقای مصطفی هجری دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران بکنیم.
آقای مصطفی هجری دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران در مصاحبه ای با آقای صمصام کشفی (شهروند شماره ۱۳۴۲،۱۴ جولای ۲۰۱۱) اظهار داشته اند که:
“در آذربایجان، بعد از فروپاشی حکومت خودمختار آذربایجان، دیگر هیچ فعالیتی از آنان دیده نشد، چرا که آنها مورد حمایت مردم شان نبودند. حتا به گواه تاریخ، و آنگاه که ارتش ایران در حال پیشروی به سوی تبریز بود، مردم بر علیه آن ها قیام کردند. اما در مهاباد و در مورد حزب دموکرات این موضوع بر عکس بود. اعدام سران جمهوری و فروپاشی آن به دل مردم داغ گذاشت و الان هم نه تنها مردم کرد در کردستان بلکه دیگر مناطق، به آن روزهای درخشان افتخار می کنند و از پیشوا قاضی محمد و بقیه ی سران آن حکومت به عنوان سمبل های مبارزات مردمی و قهرمان یاد می کنند”!؟
اظهارت فوق آقای هجری اگر ناشی از یک چرخش ایدئولوژیک و تغییر صف حزب دموکرات نباشد، مسلما دیدگاهی سهو و اشتباه بوده و با واقعیات تاریخی در تناقض اند.
واقعیت های تاریخی کدام اند؟
“به موجب آمار دادستانی ارتش تعداد ۲۵۰۰ نفر در دادگاه های صحرایی به اعدام و تعداد ۸۰۰۰ نفر به حبس های طویل المدت محکوم شدند. افزون براین بیش از ۲۰۰۰۰ نفر بدون محاکمه شهید شدند. ۳۶۰۰۰ نفر مهاجر با خانواده هایشان به جهنم بدرآباد و گروه کثیری از کارمندان شاغل در آذربایجان در دوره حکومت ملی که عضو فرقه هم نبودند به شهرهای دوردست ایران تبعید گردیدند.۷۰۰۰۰ هزار نفر به شوروی مهاجرت نمودند و ده ها هزار نفر از اهالی دهات و شهرهای آذربایجان برای نجات خود به شهرهای دیگر ایران مهاجرت کردند”.(۱۳)
باید در نظر داشت که شهر تبریز مرکز آذربایجان در آن زمان ۳۰۰ هزار تن جمعیت داشت و در واقع، این نه یک سرکوب بلکه یک نسل کشی و امحاء تمام عیار نسلی از بهترین فرزندان، نخبگان، روشنفکران، مبارزان سیاسی … آذربایجان بود. لکه ننگی که هیچوقت از حافظه تاریخی هیچ آذربایجانی شرافتمندی زدوده نخواهد شد.
این آمارها ابعاد کمّی جنایت را نشان می دهند، ولی نحوه ارتکاب جنایات، هولناک، غیرانسانی، شرم آور و ننگین بود. لازم است به چند اظهار نظر در این خصوص اکتفاء شود:
“من شرم دارم از اینکه بگویم نیروهای پلیس ایران در عملیات خود علیه مردم ایران زیر فرمان سرتیپ شوارتسکوف آمریکایی بوده اند. به رهبری این شخص و به فرمان آلن سفیر آمریکا در ایران بزرگترین حزب اپوزیسیون ایرانی غیرقانونی اعلام شده و رهبران اتحادیه های کشور به زندان تسلیم گردیده و جمع کثیری اعدام شده اند و هزاران خانواده به زور و قهر به زندان و بازداشتگاه ها فرستاده شدند. (۱۴) هانری والاس یکی از نزدیکان روزولت
“وقتی ارتش ایران به آذربایجان برگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هرآنچه به دست شان می رسید و هرآنچه می خواستند تصاحب می کردند و رفتار سربازان روس بسیار برازنده تر از اعمال وحشیانه سربازان نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود. طوری که خاطره فوق العاده شومی در آذربایجان به جا گذاشت. در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. اگر چه رسالت ارتش ایران آزادی آذربایجان بود ولی آنها مردم را غارت کردند و پشت سر خود مرگ و نابودی به جا گذاشتند. به دنبال ارتش، مالکین فراری بازگشتند. آنها به دریافت بهره مالکانه همان سال اکتفاء نکردند، بلکه بهره مالکانه سال قبل را نیز از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستاها را غارت کردند که آنها ذخیره غذایی خود را هم از دست دادند و گرفتار گرسنگی شدند ….. (۱۵)ویلیام داگلاس
در دسامبر ۱۹۴۶ به دستور واشنگتن و به امر نخست وزیر قوام نیروهای ارتش ایران برای سرکوبی وحشیانه شرکت کنندگان در جنبش دموکراتیک آذربایجان پرداختند. آنها را گروه گروه دستگیر می کردند، تیرباران می کردند و یا در میدان ها به دار می آویختند”.(۱۶)
” در کنار خیابان ها جسد اعدام شده ها زیاد دیده می شد و حدود ۲۰۰۰ الی ۳۰۰۰ نفر را اعدام کرده بودند”.(۱۷) ارتشبد حسین فردوست
این کشتار که با حمایت آمریکا و بریتانیا و توسط نیروهای نظامی شاه و اوباش محلی به سرکردگی محمد دیهیم و لوطی شهباز انجام شد، هنوز هم از خاطره کهنسال تبریزی ها زدوده نشده است.
“آذربایجان در یک قحطی بی سابقه و در یک بحران اقتصادی و در یک بیکاری مدهش به سر می برد. گو اینکه این استان بزرگ قبرستان عظیمی است که همه با حال تاثر برای ادای فاتحه آمده باشند.
رنگ ها زرد، پاها سست، افکار منقلب، همه در بهت عظیمی گرفتارند …. نه ورود استاندار، نه آمدن ارتش، نه تشریف فرمایی اعلیحضرت شاه، نه اعزام بازرس از مرکز و نه نمایندگان آذربایجان و حتی نه تجار آذربایجان، هیچکدام به داد آذربایجان مفلوک نرسید … وضع فعلی تبریز به یک شهر در محاصره دشمن شبیه است که مردم آن از خوار و بار و پول و امنیت در مضیقه بوده و هر آن منتظر جریانات غیر منتظره باشند. زیرا شهر به واسطه حکومت نظامی و کثرت مامورین آگاهی منظره غریب به خود گرفته …. اگر می خواهید وضعیت امروز آذربایجان را پیش چشم خود مجسم نمائید، بهتر است مطالبی که در سه چهار سال پیش در جراید و نشریات تبلیغاتی متفقین و یا در سینماهای سیار از خشونت ورزی مامورین گشتاپو با مردان نجیب و اصیل فرانسه و لهستان شکست خورده خوانده و یا دیده اید دوباره در ذهن خودتان خطور و یقین بدانید که آذربایجان فعلی به مراتب وضع اش بدتر از فرانسه اسیر آن روز می باشد”.(۱۸)
بخشی از سخنرانی (اعترافات) رحیم زهتابی فرد نماینده دست نشانده شاه از تبریز در مجلس شورا
غارت دهقانان بعد از یورش ارتش شاهنشاهی و مالکین و فرار دهقانان از دهات و … موجبات قحطی سال های ۲۸ – ۱۳۲۷ را فراهم آورد. ویلیام داگلاس در این خصوص می نویسد:
“… مالکین آذربایجان … در حالی که دهقانان از گرسنگی تلف می شوند، گندم های آنان را به قیمت های گزاف در بازار می فروختند … و یک هزار تن گندمی که حکومت مرکزی جهت تخفیف گرسنگی بیچارگان به تبریز فرستاده بود به دست مردم نرسید. مامورین محلی دولت گندم ها را در بازار آزاد فروخته و پولش را به جیب زدند … به طوری که در زمستان سال ۱۳۲۷ دهقانان عملا از گرسنگی و بی غذایی به خوردن علف و ریشه گیاهان مجبور گردیدند … در یکی از قصبات اطراف خوی که من توقف نمودم، از سیصد نفر اهالی قصبه پنجاه نفر از گرسنگی مرده بودند.
در دهات خانه هایی که همه افراد آنها دسته جمعی تلف شده بودند کم نبود. انبار مالکین پر گندم بود.
….. بدبختی و فلاکت در آذربایجان به حدی رسیده بود که در خیابان های تبریز آدم ها و سگ ها برای حفظ حیات خود سر تکه نانی با هم درگیری پیدا می کردند …”.(۱۹)
اینها نه سخنان و یا خاطرات مبارزان و یا طرفداران فرقه، که اعترافات نمایندگان رسمی دشمنان فرقه بودند!
باید پرسید، آیا خان ها و ملاکین بزرگ آذربایجان همچون: ذوالفقاری ها، امیرافشارها، بیگدلی ها، اسکندری ها، ملک قاسمی ها … لمپن ها و اوباشانی نظیر: سلطان شقاقی ها، محمد دیهیم ها، لوطی شهبازها، حاج ابوالقاسم جوان ها، عزیز محسنی ها، سیف الله باغمیشه ای ها، باش کسه ن رزاق ها … و صدها عنصر بدنام تبریز، مردم بودند؟ آیا نویسندگان، و روشنفکران جیره خواری نظیر عنایت اله رضا ها، بابک امیرخسروی … در صف مردم اند؟
فریدون ابراهیمی دادستان حکومت خودمختار آذربایجان که شهامت و پایداری بی نظیرش الهام بخش نسل های امروزی است، در وفاداری به امر ضرورت تامین حقوق ملی آذربایجانی ها حق مطلب را ادا کرده است. فریدون ابراهیمی بعد از دستگیری و زندانی شدن در زندان تبریز تقاضای مخبرین روزنامه های آمریکایی را برای مصاحبه رد کرده و اظهار داشت: “آمریکا در سرزمین من مرتکب این همه فجایع شده و من با مخبرین روزنامه های آنها مصاحبه نمی کنم”.(۲۰)
تداوم نهضت آذربایجان
اعضای فرقه و طرفداران حکومت ملی که به شهرستان های ایران مهاجرت کرده بودند در صفوف حزب توده و یا جمعیت های آذربایجانی مقیم تهران به فعالیت ادامه دادند. در همه شهرها هسته های خود جوش به وجود آمد و در تبریز چهار گروه فعال به نام فرقه دموکرات آذربایجان به یارگیری پرداختند. این چهار گروه سپس تر در تبریز در یک تشکیلات واحد گرد آمدند و فعالیت مخفی فرقه دموکرات گسترش یافت و در جریان مبارزات ملی برای ملی کردن صنعت نفت نقش چشم گیری داشت. میتینگ صلح در خرداد ماه ۱۳۳۰ در تبریز که با شرکت بیش از ۲۰ هزار نفر تشکیل شد، اولین میتینگ بعد از سال ۱۳۲۵ بود و انسجام و عظمت میتینگ دربار و دست نشاندگانش را در آذربایجان سراسیمه کرد. این سازمان در سال ۱۳۳۷ توسط ساواک کشف و درهم شکست و ۵ تن از رهبران آن: ایوب کلانتری، جواد فروغی، علی عظیم زاده جوادی، خسرو جهانبان آذر، حسن ذهتاب، اعدام و دیگران به حبس های چند سال تا ابد محکوم شدند.
به فاصله کمتر از ۱۰ سال گروه های چریکی آذربایجان شکل گرفتند و به ستون فقرات جنبش چریکی ایران در مبارزه علیه رژیم شاه و پشتیبانان بین المللی آن تبدیل شدند.
رهبر فرقه زنده یاد پیشه وری که خاطره اش الهام بخش مبارزه نسل های آینده است و تا ابد در قلب و روح ملت آذربایجان عزیز و زنده خواهد ماند، از آنجایی که برای ادامه مبارزه در تدارک بازگشت و سازماندهی مبارزه پاتیزانی در داخل بود، و این امر با سیاست های وقت دولت شوروی هم خوانی نداشت به شکل ناجوانمردانه ای به قتل رسید.
نهضت ملی و دموکراتیک مردم آذربایجان نشان داد که با کشتار و اعدام نمی توان اراده ملتی را برای کسب حقوق خود از بین برد.
درس های حکومت ملی
– گفتیم که موضوع تجزیه طلبی را دستگاه های تبلیغاتی رژیم پهلوی و شبکه های خارجی فعال آنها در ایران آگاهانه و با هدف های معینی در بوق دمیدند. چرا؟ برای این که با این تبلیغات (انگ) می خواستند، تاثیر سیاسی- اجتماعی و آزادیخواهانه مبارزه ملی مردم آذربایجان برای آزادی و عدالت و برابر حقوقی ملی آنها را در نزد خلق های ایران و منطقه خنثی کرده و عکس العمل مخالف آنها را در مقابل “تجزیه” ایران برانگیزند. شبح تجزیه هنوز هم تاثیر خود را دارد و سبب محکومیت فرقه و موقعیت ممتاز آن در تاریخ معاصر در نزد عده ای که با تاریخ واقعی و روایت غیر رسمی آن آشنا نیستند، می شود.
امروز هم جمهوری اسلامی با به راه انداختن جنگ روانی- تبلیغاتی علیه اهداف آزادی خواهانه، عدالت خواهانه و برابری طلبانه حرکت ملی – دموکراتیک آذربایجان و خنثی کردن تاثیر آن و دورکردن مردم از دایره تاثیر آن باز به استفاده از سلاح “تجزیه طلبِی” مبادرت کرده است، با این فرق که امروز عده ای از فعالان و طرفداران حرکت ملی، خود مبلغ تجزیه و جدایی هستند! این عده برای حقانیت خود در امر جدائی خواهی، در جستجوی حقانیت تاریخی هم بوده و مدعی اند که فرقه، خواهان جدایی و استقلال آذربایجان بوده است! این تحریف تاریخ است، تحریف تاریخ برای مقاصد سیاسی است. مسلما فکر تجزیه یا جدائی، در چارچوب آزادی اندیشه و بیان قابل احترام است، ولی دلیل تراشی وجود ریشه های آن در نهضت ملی آذربایجان عملی غیر اخلاقی است. تاسف در این است که دانش اکثریت نسل جوان آذربایجان از تاریخ فرقه و نهضت ملی در حد شنیده هاست تا مطالعه ای جدی. جایگاه واقعی فرقه دموکرات در تاریخ معاصر ایران زیر انبوهی از تبلیغات زهراگین که به مدت چندین دهه با هدف های معین ادامه داشته است، هنوز برای نسل جوان ما روشن نشده است.
– مسئله نهضت ملی صرفا مسئله حکومت ملی در مقابل حکومت مرکزی، یا حکومت آذربایجانی ها در مقابل حکومت فارس ها و دشمنی ابدی ازلی فارس و ترک نبوده و نیست، زیرا در آنجا یک صف بندی طبقاتی که فارس و ترک و مرزها ی اتنیک نمی شناسد وجود دارد. در یک طرف این صف بندی: زمینداران و خوانین و روحانیون بزرگ و اشراف و تجار و رجل سیاسی آذربایجانی و روشنفکران وابسته به آنها و در صف مقابل، مردم آذربایجان و آزادیخواهان آن قرار داشتند. آن آذربایجانی ها همانقدر مخالف و دشمن نهضت ملی بودند که دربار و ارتش و ناسیونالیست های افراطی فارس و روشنفکران و نویسندگان نظام و دولت وقت ترکیه .. و حامیان بین المللی آنها. مسئله را نمی شود در چارچوب تنگ و ارتجاعی نژادی ـ قومی دید و نتیجه گیری کرد که آذربایجانی ها را فارس ها سرکوب کردند. زنجیره ای از منافع زمین داران و اشراف و روحانیون و تجار … بزرگ آذربایجان با همتایان آنها در سایر نقاط ایران زیر چتر دربار و دولت مرکزی و ارتش و حامیان بین المللی آنها که دارای منافع مشترکی در سرکوب و خفه کردن نهضت ملی بودند عمل کردند. در مقابل، ما، شاهد پیوستن افسران و روشنفکران انقلابی غیر آذربایجانی سایر مناطق ایران به نهضت و فداکاری های آنان در صفوف فرقه بودیم. سیاست درست آن زمان کوشش حداکثر در جلب دیگر مردمان ایران زیر شعار و آرمان های آزادیخواهانه و برابر طلبانه و عمل متحدانه علیه ارتجاع بود. بی جهت نیست که زنده یاد پیشه وری یکی از دلایل شکست نهضت را در کم بهاء دادن به این مهم می دانست.
– رهبران اصلی فرقه با اینکه چپ و سوسیالیست بودند ولی توانستند یک نهضت ملی را سازماندهی و رهبری کنند. “ملی” به معنی ناسیونالیست و یا به اصطلاح “تورکچو” (ترک گرا) نیست. بلکه به معنی مجموعه ای از طبقات و اقشارخلقی، که منافع مشترکی در مقابل جبهه مقابل دربار و زمینداران … داشتند، است. هنر فرقه سازماندهی آن مجموعه نامتجانس دور یک هدف مشترک بود.
امروز دست های پنهانی سعی می کنند که چپ را از حرکت ملی آذربایجان جدا و به اصطلاح “ملیون” را در مقابل آن قرار دهند. عده ای بی خبر از تاریخ نیز در این دام افتاده و رفتاری می کنند که مغایر و در ضدیت با رفتار رهبران فرقه در آن دوره بود. دشمنان حرکت ملی و در رأس آن دستگاه های اطلاعاتی رژیم در رابطه با حرکت ملی دو سیاست عمده را دنبال می کنند:
۱- جدا کردن مبارزه آذربایجانی ها از مبارزه سایر ملیت های ایران بویژه فارس ها و مناطق مرکزی ایران، دامن زدن به اختلافات و جلوگیری از همسوئی مبارزات مختلف در سطح ایران که هدفشان جمهوری اسلامی و سیاست های ضد ملی و سرکوبگرانه آن است.
۲- ایجاد تفرقه و دشمنی در صفوف حرکت ملی، با هزاران ترفند و حیله، که یکی از اشکال عمده آن، تبلیغات و دشمنی علیه چپ و سوسیالیست های آذربایجانی به قصد ممانعت ازهم سوئی و اتحاد عمل بخش های متفاوت حرکت ملی است. واقعیت این است که به غیر از چپ، نیروی دیگری رسالت و توان ایجاد و رهبری و به سرانجام رساندن یک حرکت ملی را ندارد، و رژیم هم این واقعیت را خوب می داند. علت اصلی رشد افراط گری، افکار ارتجاعی و نژادپرستانه در حرکت نیز، ریشه در پراکندگی و ضعف نیروهای چپ، چه در مقیاس سراسری و چه منطقه ای دارد. دشمنی و لجن پراکنی ضد چپ در این چهارچوب، یعنی مسئله هژمونی و رهبری جنبش قابل بررسی و فهم است. در هر دو زمینه فوق، دامن زدن به افراط گری و باز داشتن آن از حرکت عقلانی حربه عمده است. تجربه نشان می دهد که تاکنون رژیم در طول عمر خود نان افراط گری را خورده و ید طولایی در حذف و پراکنده کردن مخالفان خود داشته است.
– شکست نهضت و سرنگونی فرقه بدون حمایت و پشتیبانی مستقیم بریتانیا و آمریکا از دربار و حکومت شاه امکان ناپذیر بود. ولی امروز بسیاری از مدعیانی که خود را که سینه چاک حرکت ملی می دانند با هزار ترفند می خواهند که آن نقش را پنهان کنند، تا جایی که دشمنان دیروزی و غدار نهضت ملی را امروز “ناجی” قلمداد می کنند، و تا آنجا پیش می روند که ادعا می کنند:”دشمنی با آمریکا در حرکت ملی جایی ندارد”. آن دیگری تازه به این نتیجه رسیده است که پیشه وری چپ و سوسیالیست نبود! زیرا هنوز جسارت ناسزاگویی به وی را در خود احساس نمی کند. آنها فکر می کنند که قدرت هرکجا باشد باید بدان تکیه کرد و برای مقبول افتادن در نزد آن قدرت هر روز به شکلی درآمد. راهی که این جماعت رهرو آن شده اند، فدا کردن منافع خلق آذربایجان در پای آن قدرت هاست و تحفه تر این که آن را “انعطاف در سیاست” و یا “پراگماتیسم” نیز می نامند!
پانویس ها:
۱) جنبش آزادیستان، شیخ محمد خیابانی، عبدالحسین ناهیدی آذر
۲) تاریخ صدساله احزاب و سازمان های سیاسی ایران، یونس پارسا بناب
۳) آخرین سنگر آزادی، مجموعه مقالات میرجعفر پیشه وری در روزنامه حقیقت، ارگان اتحادیه عمومی کارگران ایران (۱۳۳۱ – ۱۳۰۰)، به کوشش رحیم رئیس نیا
۴)آذربایجان دموکرات فرقه سینین مرامنامه و نظامنامه سی، تبریز ۱۳۲۵
– شهریورین اون ایکیسی، آذربایجان دموکرات فرقه سینین بیرینجی ایل دؤنومی مناسیبتیله – تبریز ۱۳۲۵
۵)پیرامون تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان (سخنرانی در سالن شیر و خورشید تبریز)، سید جعفر پیشه وری ترجمه سیروس مددی
۶) نظر ما درباره مسئله آذربایجان و ایران، سید جعفر پیشه وری، ترجمه سیروس مددی
۷) بهزاد بهزادی، نگاهی به وقایع سال های ۱۳۲۵- ۱۳۲۴ آذربایجان.
۸) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، مترجمان: احمد گل محمدی، محمدابراهیم فتاحی، نشر نی.
۹) نک: پانویس ۷
۱۰) نک: پانویس ۸
۱۱) گذشته چراغ راه آینده است ـ تاریخ ایران در فاصله دو کودتا، پژوهش گروهی جامی، نشر نیلوفر.
۱۲) نک: پانویس ۷
۱۳) مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بی نا، ۱۳۶۸.
۱۴) هانری والاس، نک: پانویس ۷
۱۵) ویلیام. او. داگلاس، سرزمین عجیب با مردمی مهربان، نشر جامی. (داگلاس کارمند سفارت وقت آمریکا در ایران بود، که بعدها قاضی دیوان عالی کشور ایالات متحده آمریکا شد)
۱۶) نک: پانویس ۱۱
۱۷) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جلد اول)، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست.
۱۸) نک: پانویس ۷
۱۹) ویلیام داگلاس، نک: پانویس ۱۵
۲۰) نک: پانویس ۷
* علی قره جه لو، نویسنده و مترجم مستقل ساکن تورنتو، دارای دکترای علوم سیاسی، در حوزه ی مسائل سیاسی ملیت های ایران بویژه ترک ها و مسائل سیاسی ترکیه و آذربایجان و ارمنستان می نویسد.
در مورد فرمان شوروی هم دم خروس را باور کنیم یا قسم قره جه لو را؟
دوستان میتوانند به منابع محرمانه شوروی در اینجا دسترسی پیدا کنند:
http://www.wilsoncenter.org/publication/new-evidence-the-iran-crisis-1945-46
فرمان روشن شوروی:
Measures to Organize a Separatist
Movement in Southern Azerbaijan and Other
Provinces of Northern Iran,”
۶ July 1945ly 1945
دیگر واضح تر؟
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/downfall%20of%20Ferqeh.htm
یکی از نکتهی جالب در مقالهی فوق اینست:
چنین وضعی در جریان حملات فدائیان فرقه دموکرات به مراکز ارتش و ژاندارمری ایران در آذربایجان روی داد و قبل از هرگونه تخاصم از سوی ارتش، دهها نظامی از سوی فدائیان فرقه دموکرات قتل عام شدند. برای نمونه میتوان از قتل بیرحمانه حدود سیصد نیروی ژاندارمری ایران توسط فدائیان فرقه دموکرات نام برد، که تأسف بسیاری از اهالی تبریز و آذربایجان را برانگیخت و برخی از شاهدان عینی حوادث به آن اشاره کردهاند(ر.ک.: آیت الله میرزاعبدالله مجتهدی، بحران آذربایجان،(خاطرات آیتالله مجتهدی تبریزی)، به کوشش رسول جعفریان، ص ۱۳۸-۲۳۸). همچنین کشتار مردم زنجان از سوی غلام یحیی دانشیان فرمانده فرقه دموکرات در این شهر زبانزد همه است(در رابطه با حوادث زنجان ر.ک.: همان، ص ۶۲-۶۳ و ۳۰۱-۳۰۲).
In recent era, pan-Turkist authors in order to feel victimhood claim that 100,000 people were massacred in Tabriz when Iranian army took over. Unlike the realities of the genocides committed by Changiz Khan (most of his troops being of Turkic background) or the Armenian/Greek/Assyrian genocides commited by Turkey, such a false claim by Pan-Turkist does not hold any water.
First, pro-republic of Azerbaijan sources like Swietchowski note:
Swietchowski notes:
“As it turned out, the Soviets had to recognize that their ideas on Iran were premature. The issue of Iranian Azerbaijan became one of the opening skirmishes of the Cold War, and, largely under the Western powers’ pressure, Soviet forces withdrew in 1946. The autonomous republic collapsed soon afterward, and the members of the Democratic Party took refuge in the Soviet Union, fleeing Iranian revenge.. In Tabriz, the crowds that had just recently applauded the autonomous republic were now greeting the returning Iranian troops, and Azerbaijani students publicly burned their native-language textbooks. The mass of the population was obviously not ready even for a regional self-government so long as it smacked of separatism”. (Swietochowski, Tadeusz 1989. “Islam and the Growth of National Identity in Soviet Azerbaijan”, Kappeler, Andreas, Gerhard Simon, Georg Brunner eds. Muslim Communities Reemerge: Historical Perspective on Nationality, Politics, and Opposition in the Former Soviet Union and Yugoslavia. Durham: Duke University Press, pp. 46-60.)
Swietchowski (again a pro-Azerbaijani republic source) also notes:
“Addressing the troops entering Azerbaijan, General ‘Ali Razmara proclaimed that they were restoing the soul of Iran to the nation, and henceforth the anniversary of the event would be celebrated by a military parade. By all accounts the population’s enthusiatic welcome of the Iranian army was genuine. Among the elated throngs were many who barely a year ago had also enthusiastically greeted the rise of the Pishevari government; the change of heart was due not only to disenchantment with the Democrats but also the uncontrollable violence being meted out at the sympathizers of the faller regime. Rossow conservatively estimated 500 killed during the lawless interregnum that preceded the coming of the Iranian troops. Hundreds of others were tried and jailed, and scores were hanged. ”( Tadeusz Swietochowski, Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition. New York: Columbia. University Press, 1995. pg 154)
According to Professor. Gary R. Hess:” On December 11, an Iranian force entered Tabriz and the Peeshavari government quickly collapsed. Inded the Iranians were enthusiastically welcomed by the people of Azerbaijan, who strongly preferred dominination by Tehran rather than Moscow. The Soviet willingness to forego its influence in (Iranian) Azerbaijan probably resulted from several factors, including the realization that the sentiment for autonomy had been exaggerated and that oil concessions remained the more desirable long-term Soviet Objective.”( Gary. R. Hess Political Science Quarterly, Vol. 89, No. 1 (March., 1974))
Although what these scholars say is important here is no better source than the contemporary sources with regards to this event.
Luckily, now archives from that era are readily available on the internet.
http://news.google.com/newspapers?id=vuNkAAAAIBAJ&sjid=bIANAAAAIBAJ&pg=1769,4450593&dq=tabriz+azerbaijan+killed+1946&hl=en
The newsreport here reads: “
“Hundreds claimed shot in Azerbaijan Province”
Dect 17, 1946,
London (AP) “The Moscow radio charted Thurday that Iranian central government troops had
shot “hundreds of persons in Azerbaijan province and had instigated “Attacks
on Soviet citizens in the provincal capital of Tabriz”. The broadcast contented that the government troops had broken Iranian Premier Ahmad Qavam’s agreement to enter the province
which borders the Soviet Union, peacebly. “In the course of the last few days over 600 Azerbaijan Democrats have been murdered and about 300 arrested in Tabriz,” a Tass dispatch declated. “Bodies of killed Democrats are scattered through the steets” of the provincial capital, the Russian news agency’s own correspondent in Tabriz wrote in a second dispatch broadcast by Moscow. “Unbridled bandits instigated by anti-Sovient elements” and “with the connivance” of the Iranian central government cammander “are also raiding Soviet institutions and attacking Sovient citizens.” the Tass correspondent added. The broadcast constitued the first major charge by Moscow against the central Iraniang overnment since the Soviet supported semi-autonomous government of Azerbaijan
province agreed last week to allow the entry of central government troops to supervise elections. The Azerbaijan Democratic party was a moving force in the province’s semi-autonomous regime which now has collapsed”
http://news.google.com/newspapers?id=rRZkAAAAIBAJ&sjid=g38DAAAAIBAJ&pg=5171,6269553&dq=tabriz+azerbaijan+iranian+army+killed&hl=en
We note that Soviet sources who were sponsoring separatism claimed that 600 people belonging to Ferqeh were killed and 300 arrested.
The Iranian government denied the accusations of the Soviet government and radio as reported the Chicago tribute:
http://pqasb.pqarchiver.com/chicagotribune/access/463630202.html?dids=463630202:463630202&FMT=CITE&FMTS=CITE:AI&type=historic&date=Dec+21%2C+1946&author=&pub=Chicago+Tribune&desc=MASS+SLAYING+AT+TABRIZ+IS+DENIED+BY+IRAN+ARMY+CHIEF&pqatl=google
Besides theSoviet accusation and Iranian government report, a British source which might be more neutral has mentioned:
“A British source cited by the US Embassy in Tehran gives the number of killed Democrats as 421. The American Embass’s report has been classified under wash. Nat. Arch. 891.00/1-1547, 15 January 1947”( Touraj Atabaki, Azerbaijan: Ethnicity and the Struggle for Power in Iran, [Revised Edition of Azerbaijan, Ethnicity and Autonomy in the Twentieth-Century Iran] (London: I.B.Tauris, 2000. pg 227).
Consequently, we make the following conclusion:
۱) The Ferqeh in 1945 attacked Iranian officials, troops and police and summarily mass executed some of them. None of these had any ethnic component as most of these troops that were mass executed were Iranian Azeris. But this shows Ferqeh was not a peaceful movement but rather an armed and violent movement (and created and financed by the USSR).
۲) The Iranian government army, which also compromised a large Iranian Azeri contingent (and it was the tribal Shahsevans who had an important part inrouting Ferqeh out of Zanjan) took back Iranian land that was under Soviet puppet occupation. During this take back, some members of the Ferqeh attacked Iranian troops and they were killed. The Iranian government only concentrated on political members of Ferqeh.
۳) Many reports and books also indicate that the Ferqeh was routed by the people of Tabriz before the Iranian government arrived. It should be noted that Ferqeh had no popular support and collapsed in less than a week (where as the Mahabad government of Qazi Muhammad was able to hold on much longer).
ولیلام داگلاس سال ۱۹۴۹ به ایران سفر کرد و اصلا ربطی به سفارت ایران در دوران فرقه نداشت. چرا دروغ میبافید؟
پاسخ شما در اینجا داده شده است و کل تعداد کشته شدگان فرقه حدود پانصد نفر است.
http://farda.us/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86.html
” احیای زبان ترکی آذربایجانی و رسمی شدن آن در آذربایجان
سوال؟
من گیلک زبان اگر مامور شدم در تبریز با چه زبانی صحبت کنم و بچه ام به چه زبانی
درس بخواند.
بر عکس اگر یک مهندس ترک زبان مامور شد به لرستان چگونه مشگل زبانی خود را حل کند.
و اگر ماموریت دوره ای به استان های مختلف باشد چه راه حل پیشنهاد میکنید